متن روضه شب سوم #محرم_حضرت رقیه سلام الله علیها-
#حاج احمد واعظی
متن #روضه شب سوم محرم
▪️🍂▪️🍂▪️🍂▪️🍂
حاج #احمد واعظی
▪️🥀▪️🥀▪️🥀
می خوام این دلارو ببرم پیش یه دختر کوچولو،این دختر کوچولو زبونش نگرفته،اما دیگه قدرت حرف زدن نداره،بگم؟این دختر کوچلو براش سر بابا آوردن،این دختر کوچلو صورتش کبوده،یا زهرا،چه خبره امشب؟
من دختری سه ساله
رُخم به رنگ لاله
بابا دیگه طاقت ندارم
فریاد از این زمونه
قامت من کمونه
روی خاکا سر میگذارم
های های،هرکی داره یه جوری پرواز میکنه،یا صاخب الزمان چه کردی با این دلا قربونت برم؟
تنم رمق نداره
نه گوش و نه گوشواره
بابا ببین که ناتوونم
عمه نشسته خسته
خیلی دلش شکسته
امید نداره که بمونم
بابا،لااله الا الله،یا نفهمی چی میگم،یا هر چی دلت سوخت،اون جوری دلت می خواد عرض ارادت کن،بابا حسین،بابا حسین
چند نفری رسیدن
قربون این گریه کردنا،قربون این اشکا،رقیه جان ببین چه جوری دارن برات میسوزن،تا صبح با خودت بگو،هی گریه کن
چند نفری رسیدن
باور کن دلم نمیاد بگم این جمله رو،بابا یه دختر سه ساله ،چند تا آدم نامرد،گُنده که لازم نیست دیگه،به یه بچه کوچولو اخم کنی،حساب کار خودش رو میکنه،بابا مگه این بچه چیکار کرده بود؟
چند نفری رسیدن
چیکار کنم؟اگه تو هم نمی خوای نگم؟نگم؟بگم؟
چند نفری رسیدن
موی من و کشیدن
یا زهرا،امشب ناله بزن،از کاروان ناله زنا عقب نمونی،امشب بلند بلند گریه کن
چند نفری رسیدن
موی من و کشیدن
نظر به سال من نکردن
هیچکی نگفت این بچه سه سالشه،یا بقیهالله
مرا به هر بهانه
زدند تازیانه
رحم به حال من نکردن
بابا بابا،شده دختر کوچولوت یا خواهر کوچلو داشته باشی؟از یه جاهایی هی خاطره ی خوش داره،یا یه جایی بهش سخت گذشته،هی میگه بابا اون جا بودیم،چه خوب بود،یادته؟یادته؟
وقتی که مدینه بودیم یادته
غم و از دل می زدودیم یادته
دست تو بود به دستم یادته
روی زانوت مینشستم یادته
یه آدم بزرگ دلش تو روضه کباب میشه،میسوزه،میخواد تو صورتش بزنه،دل آدم رحم میاد،بابامن نمیدونم اینها کی بودن و چی بودن،آی نامردا،بابا یه دختر کوچولو ،بچه ی فاطمه،
وقتی از راه میرسیدی یادته
گوشواره برام خریدی یادته
حالا گوشواره ندارم بابا جون
بیار این دستات رو بالا،پنج مرتبه یا زهرا(سلام الله علیها)
متن روضه و مقتل شهادت# امام حسین علیه السلام- نیزه میرفت و برمیگشت
# سیدمهدی میرداماد
▪️▪️🥀▪️▪️🥀▪️▪️🥀
نیزه میرفت و برمیگشت ..
کاشکی داد بزنی خیلی این کلمه هارو نشنویم بهتره ..
نیزه میرفت و برمیگشت ..
چشماش باز و بسته میشد
هرکس تو مقتل می اومد
اونقدر میزد خسته میشد ..
خداکنه متوجه نشی من چی گفتم .. یه چیزی بگم سر بسته؛ خبر داری کشتنِ ارباب ما سه ساعت طول کشید؟.. چرا؟
زود راحتش کنید
رو تنش پا نذارید کمتر اذیتش کنید ..
پیراهنش رو نه
میدونید کیه میخواید هتک حرمتش کنید؟!! ..
آی نا مسلمونا
باید اول بکشید بعداً غارتش کنید ..
آدم زنده رو غارت نمیکنن .. حسین ...
لب هاش مثلِ چوبه خشکه
تشنه ست دائم از حال میره
خواهر رویِ تل ایستاده
مادر تویِ گودال میره ..
آتیش به ما نزن
اینقدر پنجه رو خاکِ کربلا نزن
رو سینه اومدن
زیر دستُ پاهاشون اینقدر دستُ پا نزن
دق میکنم حسین
دست و پا هم میزنی زهرا رو صدا نزن
آه .. یه تیکۀ مقتل رو میگم که بیچارم کرده .. وقتی افتاد از اسب ، وقتی تیرُ از کمر کشید دسته دسته میریختن حسینُ بکشن.. ، منصرف میشدن برمیگشتن .. دسته دسته میومدن تو گودال شمشیر بکشن ، چهرهی حسینُ میدیدن میگفتن ما پسر پیغمبر و نمیکشیم .. مینداختن شمشیر هارو میرفتن حتى جاءه رجل من كندة .. یه بی حیا اومد .. يقال له مالك بن النسر .. اسم نحسش مالک ابن یسره .. مال همین یکی دو ساعت دیگه س .. یه نگاه به حسین کرد فشتم الحسين .. شروع کرد به حسین ناسزا گفتن .. فحش میداد .. ناسزا میگفت .. ابیعبدالله چشماشُ
ُ بست .. آه .. یه سیلی تو صورت آقای ما زد .. وضربه على رأسه الشريف بالسيف .. این مال الانِ لال بشه کسی غیر عاشورا این حرفُ بزنه ..
خنجر نمیبره ..
هیچکسی قربونی رو تشنه سر نمیبره
هی ضربه میزنه ..
هیچکسی اینجوری سر از پیکر نمیبره
انصافتون کجاست ..
هیچکسی انگشتُ واسه انگشتر نمیبره
حسین ... میخوای مثل مادرش بگی؟ بُنَّی .. حسین ...
عریان روی خاک اُفتادی
زهرا چادر روت میندازه
مرهم رو زخمات میذارن
اما با نعلای تازه ..
ای شاه کم سپاه ..
پناه عالمیان زینب مونده بی پناه
از روی نی ببین ..
که دارن حرومیا میرن سمت خیمه گاه
گوشواره میکشن
به کجا فرار کنن دخترهای بی پناه
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ناله کشیدم من
سر تورو بردن دیر رسیدن من ..
وای .. حسین ...
▪️▪️🥀▪️▪️🥀▪️▪️
متن روضه شهادت امام حسین ع شام غریبان -
پیمانه خالی است و کرم بینهایت است -
#سیدرضا نریمانی
▪️▪️🍁▪️▪️🍁▪️▪️🍁
پیمانه خالی است و کرم بینهایت است
اما همین گدایی ما، اوج عزت است
کودک به غیر خانۀ بابا نمیرود
یعنی همیشه خانۀ عشاق، هیئت است
امشب وقتی خانم بچه های ابی عبدالله رو جمع کرد همشون سوخته بودن .. همۀ بچه هارو با یه دردسری با یه مکافاتی زیر یه خیمه نیم سوخته جمع کرد ، همه رو یکی یکی خوابوند برای همه یکی یکی لالایی خوند ، تا همه خوابیدند تا بی بی اومد یه کم استراحت کنه بشینه تا نشست رو زمین گفت کمرم چقدر از صبح تا حالا دویدم .. شام غریبان باید آروم بسوزی و گریه کنی ، تا اومد بشینه یهو دید از پشت خیمه ها صدای ضجه شیون بلند شد گفت ای بابا من که همه رو خوابوندم صدای کیه؟ اومد آروم آروم پشت خیمه ها دید رباب جان خانم جان شما اینجا چیکار میکنی ..
گفت زینبم خوابم نمیبره چرا آخه؟.. رباب جان کمک من باش میبینی که من با چه مکافاتی بچه هارو خوابوندم اومدی گریه میکنی ،گفت خانم جان میدونم اما دست خودم نیست از دم غروب که آب و آزاد کردن حواسم نبود یه کم آب خوردم ..
تا دستم را به زیر آب بردم
حلالم کن نبودی آب خوردم
خانم جان سینه هام شیر آورده یادم اومد ظهر همین چند ساعت پیش این بچه هی چنگ می انداخت ولی شیر نداشتم بهش بدم حلالم کن حلالم کن ..(زبانِ حال) گفت حالا چرا پشت خیمه ها ؟.. بیا تو بشین گفت نه آخه دیدم اون لحظه هم خیلی خودم و کنترل کردم دیدم آقام این بچه رو زیر عبا پنهان کرد منم نمیخواستم آقام خجالت زده بشه نرفتم جلو اما از لای پردۀ خیمه میدم اومد همینجا پشت خیمه ها نشست دیدم یه قبر کوچولو کند .. خودم دیدم زینب جان همین جا خاک کرد ولی هر چی میگردم پیداش نمیکنم ..*
اینجا حسینیه است، در این خانۀ حسین
حتی نفس کشیدن ما، هم عبادت است
آغوش اگر که باز کنی ، خوبها چرا
هرکس گناه بیشتر آورده ، دعوت است
خاکی شدم برای تو خاکم، درست شد
زحمت برای روضۀ تو، عین رحمت است
ما پرورش گرفتۀ ، زهرای اطهریم
از مادر آنچه میرسد اصلا، محبت است
روی در، خون سر انگشت مرا، میبینی
خانهات را، کسی اندازۀ من، در نزده
گر به زهرا برسد نامۀ من، نیست غمی
هرکسی بچۀ بد را زده، مادر نزده
محشر همه به دور حسین ، جمع میشویم
فردوس بیحضور تو خاموشُ خلوت است
نزدیک اربعین شده ، کاری بکن حسین
دیگر برات را بده ، وقت زیارت است
▪️▪️🌾▪️▪️🌾▪️▪️🌾
گودال سخت بود برای دلش ولی
اشک امام عصر، برای اسارت است
ای سر بریده، بال و پرم را، نگاه کن
داغی که مانده بر، جگرم را، نگاه کن
پاشو کمک بده، که سوار شتر شوم
نامحرمان دور و برم را، نگاه کن
با شمر و، حرمله، طرف کوفه میروم
برخیز همسفر، سفرم را، نگاه کن
رفتم پِی،ِ لباس تو اما مرا زدن
بر روی گونهها، ورمم را، نگاه کن
عباس را، بگو که زمین خورد زینبت
حالا کبودی، کمرم را، نگاه کن
ای آفتاب، کم به تن، دلبرم بتاب
ای آفتاب، چشم تَرم را، نگاه کن
چادر نماند، تا بکشم روی پیکرت
شرمندگی، اهل حرم را، نگاه کن
خیلی شرمنده شد زینب .. گفت:« داداش! یادمه یه روزی خواب بودم، یهو از خواب بیدار شدم؛ دیدم تو بالا سرم وایسادی، گفتم:«داداش چرا منو بیدارم نکردی»؟!
_گفتی:« خواهرم دیدم خوابی؛ از لای این درم داره آفتاب رو صورتت میتابه؛ ایستادم جلو آفتاب، آفتاب به پوستت نخوره به صورتت نخوره.
یادته، گفتم:« ان شالله برات جبران کنم»...
ای آفتاب! من که کاری ازمبر نمیاد؛ میبینی که من رو دارن دست بسته میبرن...
امشب خیلی شب عجیبیه، امشب همچین که بیبی خیلی از این بچهها رو با یه دردسری جمع کرد، دید دو سه تا از این بچهها کماند. یکییکی دست سر این بچهها میکشید.
_عمهجان چرا گوشت اینجوریه؟!
_گفت:« عمه جان! آخه تو این صحرا دنبالم میکردن؛ منم بهش میگفتم:«خودم گوشوارم و بهت میدم، اما اینا میکشیدن».
_عمه ببین گوشم و...
هی این بچه اون بچه؛ یکییکی دلداری،
_ پس دوتا بچهها کماند!
گفت:« خواهرم امکلثوم؛ عزیزم، میدونم خستهای، پا میشی با همدیگه تابی تو این صحرا بخوریم دوتا بچهها کماند؟!
تو این تاریکیها، هی این طرف و بگرد؛ اون طرفا بگرد.
_ای خدا! چیشدن این بچهها؟!
یهو دیدن زیر یه بوتهای، دوتا از این بچهها دست گردن هم کردن، تا اومد برشون گردوند دید دوتایی جون دادن و مردن...
این اسبا وقتی برا غارت میدویدن، این بچهها زیر نعلای این اسبا، جون دادن و مرده بودن...
خواهرم یکی دیگه نیست! بازم بگردیم، خیلی کمرمم درد میکنه...
این طرف اون طرف؛
_ای خدا! کجا رفته این بچه؟!
یهو بیبی فرمود:« خواهرم فکرکنم منمیدونم».
_چرا از کجا؟!
_آخه وقتی آب آزاد شد، بچهها رو من یکییکی زیر نظر داشتم. دیدم یکی از این بچهها گریه میکرد یه ظرف آبم برداشته بود.
دیدم از این مردا هی سوال میکرد:« گودال کدوم طرفه»...
خواهرم فکرکنم رفته
گودال؛ چون از اون موقع به بعد دیگه ندیدم این بچه رو...
سریع دویدن تو گودال، دیدن یه بچهای خودش رو انداخته رو این بدن بیسر. این بچه رو بلند کردند.
_اینجا چیکار میکنی آخه؟! عزیز دلم، چجوری این همه راه اومدی تا اینجا؟!
_گفت: عمه جان! خیلی دلم هوا بابامو کرده...
دم خیمه که ایستاده بودم،بابام و از دور میدیدم این لباشو میدیدم بهم میخورد؛ هی میگفت:« جگرم»...
_عمهجان! بابام سر نداره خب؛
_عمهجان مگه نمیبینی بابام سرنداره؛ ولی من خودم صدا بابامو شنیدم.
_چی میگفت عمه جان عزیز دلم؟!
_عمهجان! تو این صحرا، تو این تاریکیها هی صدا میزدم:« اباَ، بابا»؛
دیدم از یه سمتی هی صدا میاد:« اِلَیَّ؛ بیا»...
دو سه تایی خودشون رو انداختن رو این بدن انقد گریه کردن ...
▪️▪️🍂▪️▪️🍂▪️▪️🍂▪️
چجوری میتونم، رهات کنم
بذار یه دل سیر، نگات کنم
میخوام تا خود صبح، صدات کنم
ای عشق زینب
چیشد یادگاری مادرت
برادر بگو، چی اومد سرت
ببین شمر و دنبال دخترت
ای عشق زینب
ای سربلند من، از ریشه چیدنت
پس قسمت منه، رگهای گردنت
ای سرفراز من، رو نیزهای چرا
قرآن بخون برام، از روی نیزهها
ما رو میبرن، بین کوچهها
تو میمونی و، پیکری رها
کجایی تو ای یار و، من کجا
برادر من
تو اما توی قلب زینبی
دعای نمازم توو هر شبی
اگرچه لگد کوب مرکبی
برادر من
شبها گذشته و، گریونه خواهرت
سرخه لبام هنوز، از خون حنجرت
أَمَّنْ یجِیبُ من، مُضْطَر شدی چرا
ای سرنوشت من، بیسر شدی چرا
خداحافظ ای، یارِ آشنا
خداحافظ ای، پیکرِ رها
خداحافظ ای، دشتِ کربلا
که میره زینب
سلام ای، سر روی نیزهها
سلام ای، سر از بدن جدا
سلام ای، مسیر پر از بلا
اسیره زینب
امشب رقیه هم، جامونده بین راه
پیداست که روی نی، هی میکنی نگاه
زجری کشیدهام، از زجر و طعنههاش
بازم فداسرت، همراهمی داداش
امشب درسته کربلا مهمون پیکر ابی عبداللهست .. اما سر ابی عبدالله کجاست؟! امشب زن خولی یهو تو دل شب از خواب بیدار شد ، دید دلشوره داره نمیتونه بخوابه! یالله.. پا شد؛ دید یه صداهایی میاد ، دید نوری از منزل بالا میره به سمت آسمانِ .. دنبال این صدا دنبال این نور رفت توو مطبخ خونه ، یهو رفت جلو دید این نور از تنور خونه داره بلند میشه ..
_ای خدا چه خبره؟!
_ من همین امروز نون پختم!
_نکنه یادم رفته آتیش و خاموش کنم؟!
در تنور رو برداشت؛ داخل تنور یهو نگاه کرد یه سر بریده تو تنوره...
_ای وای من این سر سره کیه...
یهو دید از آسمان هودَجی اومد پایین، چندتا زن از این هودَج پیاده شدن، یه زن جوانی هم اون وسطه زیر بغلاشو گرفتن.
هی داره به سینهش میزنه میگه:« بنیِ»...
دیدم این سر و بغل گرفت؛ هی تو بغلش گرفته میبوسه بُنَیَّ...
▪️▪️🍂▪️▪️🍂▪️▪️🍂
شهادت امام حسین (ع) شام غریبان
🍁 درمانده ام چیزی ندارم غیر آهم -
#محمدرضا طاهری
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪
درمانده ام چیزی ندارم غیر آهم
این قحطیِ اشکِ دو چشمانم گواهم
اصلاً حواسم به تو و تنهاییت نیست
شرمنده آقایِ غریبم رو سیاهم
هنگام معصیت به یاد تو نبودم
تو گریه کردی جایِ من بر اشتباهم
میترسم آخرسر زِ چشمانت بیفتم
بر این گدایت رحم کن ای تکیه گاهم
اصلاً مرا چه به وصال و شکوه از هجر
وقتی که انقدر از شما دور است راهم
با این همه وضع بدم مثل تو آقا
گریان شاه بی کفن هر صبحگاهم
*از اینجا دلتو ببرم سر سفرۀ روضۀ امشب ، اما این روضۀ امشب انقدر زیاده که آدم نمیدونه کجا اصلاٌ میتونه این روضه رو بخونه ..*
جان ها فدای خواهری که ناله میزد
ای کشته افتاده در قتلگاهم
آخر تو را با قتلِ صبر از من گرفتن
حالا ببین بی یاور و پشت و پناهم
کل حرم غارت شده چشم تو روشن
همراه دخترهات در بند سپاهم
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
بیش از ستاره زخم و فلک در نظاره بود
دامانِ آسمان زِ غمش پر ستاره بود
لازم نبود آتش سوزان به خیمه ها
دشتی زِ سوزِ سینۀ زینب شراره بود
میخواست تا ببوسد و برگیردش زِ خاک
قرآنِ او ورق ورقُ و پاره پاره بود
یک خیمه نیم سوخته شد جایِ صد اسیر
چیزی که ره نداشت در آن خیمه چاره بود
در زیرِ پایِ اسب دو کودک زِ دست رفت
*یک به یک بچه ها رو شمرد دید دو تا از بچه ها کم هستند .. اومدن تو این بیابون یه وقت دیدن این دو تا بچه دست به گردنِ هم انداختن زیرِ دستُ پای اسب ها جون دادن .. یه بچه رو زینب رو دست گرفت ، یه بچه رو ام کلثوم ..*
در زیرِ پایِ اسب دو کودک زِ دست رفت
چون کودکان پیاده و دشمن سواره بود
آزاد گشت آب ، ولیکن هزار حیف !
شد شیردار مادر و ، بی شیرخواره بود
چشمی برآنچه رفت به غارت،نداشت کس
اما دل رباب ، پی گاهواره بود
یک طفل با فرات کمی حرف زد ولی
نشنید کس که حرف زدن با اشاره بود
یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود
در پشت ابر ، چهره ی هر ماهپاره بود
از دست ها مپرس که با گوش ها چه کرد
از مشت ها بپرس که با گوشواره بود
*وقتی امروز ریختن سمت خیمه ها،وقتی خیمه ها رو آتیش زدن،دیدن همه دارن فرار می کنند، آخه زین العابدین فرموده بودن: "علیکنّ بالفرار " دستورِ امامِ همه دارن فرار میکنن،اما دیدن یه خانومی هی میزنه به دلِ آتیش،گفتن: چرا این زن داره میره تو دلِ آتیشا؟گفتن: این خانوم زینبِ...آخه تو این خیمه عزیز برادرش تب داره...
از این بچه هایی که دامنشون آتیش گرفته بود،میگه: دیدم یه دختر بچه دامنش آتیش گرفته،پای برهنه رو خارها داره میدوه،دشمن میگه دلم براش سوخت،گفتم: برم دامنش رو خاموش کنم...همچین که نزدیکش شدم دیدم دستش رو روی سرش گذاشت...گفت: ای مرد! بخدا من بابا ندارم،من یتیم شدم..گفتم کاریت ندارم،اومدم آتیش دامنت رو خاموش کنم...میگه:تا آتیشش رو خاموش کردم...دیدم انگار یه چیزی میخواد بگه روش نمیشه...از چهره اش خوندم گفتم چی میخوای بگو؟گفت: یه مقدار آب داری به من بدی..میگه: رفتم یه مقدار آب آوردم به دستش دادم دیدم نمیخوره...گفتم:مگه آب نمیخواستی،چرا نمی خوری؟گفت: به من بگو راه علقمه از کجاست؟ میخوام برم به عموم بگم:دیگه خجالت نکشه...
بی بی زینب سلام الله علیها اومدن همه رو سرشماری کردن،خیلی کار زینب امشب مشکلِ...همه رو که آروم کرد،دید از یه گوشه یه صدا ناله بلندشد،دید پشت خیمه ها یه صدایِ ناله میاد،اومد دید رباب رو خاکا نشسته...عزیزِ دلم اینجوری گریه نکن،میکُشی زینب رو...
امروز همه اومدن با ابی عبدالله وداع کردن،اما رباب از دور نگاه میکرد،جلو نیومد،حیا کرد...اما تو مجلس یزید وقتی نانجیب با چوب خیزران بر لب و دندان میزد،یه وقت دیدن حضرت رباب دوید سر رو بغل کرد،هی آروم داره نوازش میکنه...وقتی برگشتن خرابه...حضرت زینب سئوال کرد، رباب ندیده بودم هیچ وقت اینقدر بیقرار بشی؟ گفت: خانم معذرت میخوام ازت...دست خودم نبود... آخه اون لحظهی آخر که داشت وداع میکرد خیلی دوست داشتم بیام، دستای حسین رو ببوسم ...باهاش خداحافظی کنم... بی بی جان از شما حیا کردم، دیدم الان داره با چوب خیزان میزنه...
پشت خیمه ها هم گفت: خانم جان! ببخشید دست خودم نیست قربونت برم یه جرعه آب بهم دادن حواسم نبود این آب رو خوردم ،تاحالا وقتی بچم تو بغلم بود، هی ناخن بهم میزد"اگر مادر شیر نداشته باشه به بچه بده... هی بچه ناخن میزنه" هنوز جای ناخناش هست ،یه جرعه آب خوردم حالا شیر دارم، اما علی ندارم.. گفت:*
بس کن رباب حرمله بیدار میشود
*امروز وقتی اون نانجیب گفت حسین هنوز زنده ای؟ ببین دارن میرن سمت خیمه ها... تکیه به نیزه شکسته داد بلند شد.. گفت: اگر دین ندارید حدالاقل آزاد مرد باشید... اول بیاید کار حسین رو تموم کنید، "گریه کنا هیچ موقع دشمن تو این چند روز حرف ابیعبدالله رو گوش نداد... هر وقت میومد حرف بزنه هلهله میکردن کسی نشنَوه..." تا گفت بیایید کار حسین رو تموم کنید، شمر گفت: راست میگه برگردید
،همه اومدن تو گودال، همه اومدن تو گودال، یکی با نیزه میزنه، اینا که حریص بودن زودتر برن سمت خیمه ها زودتر کارو تموم کنن.... یکی با شمشیر میزنه...*
🥀🍂🌾🥀🍂🌾🥀🍂🌾
میسوزم ..
مثه زخمایِ سرخ رو پیکرِ تو
مثه شعلۀ دامنه دخترِ تو
مثه ناله هایِ دلِ مادر تو
میسوزم ..
مثه چشمایی که میشه پر ستاره
مثه پایه طفلی که زخمیِ خاره
مثه گوشِ اون طفلی که میشه پاره
میسوزم حسین جان ، که آبت ندادن
کمک خواستی اما جوابت ندادن
میسوزم برادر ، که خاکت نکردن
هنوز دارن این ها تو گودال میگردن
حسین جان .. حسین جان ..
من دیدم ..
یکی اومد و با لگد بی هوا زد
یکی با یه نیزه برایِ خدا زد
اوند پیرمردی تو رو با عصا زد
من دیدم ..
کمک خواستنت رو همه میشنیدن
تو رو سمت مقتل چطور میکشیدن
سرت رو سر حوصله بریدن
تو دعوایِ سرها دلم چی کشیده
سرِ تو حسین جان به خولی رسیده
از امشب عزیزم دیگه از ما دوری
یه شب تویِ دِیرُ یه شب تو تنوری
تپراقون عالمده هر درده دوادور کربلا
🥀▪️🥀▪️🥀▪️🥀▪️
#ورود به کربلا
زبانحال حضرت سیدالشهدا علیه السلام
#صالح علی نژاد
.
تپراقون عالمده هر درده دوادور کربلا
دیدۀ اهل جهانه توتیا دور کربلا
.
.
سنده اجلال نزول ایلر مجلل کاروان
بو مجلل کارواندا وار مطوّل داستان
تپراقوندا دفن اولار یتمیش ایکی پیر و جوان
هر بیری بیر گوهر کنز وفادور کربلا
.
.
کاروانیمدا اگرچه یوزدن آز دردانه وا
گنج عشقیمده ولی مینلر در شاهانه وار
بزمگاهیمدا صفا وار شمع وار پروانه وار
محفلیم عشق اهلینه دارالصّفادور کربلا
.
.
بیر همایون پیکری که جسم و جانیمدور منیم
میوۀ شیرین باغ زندگانیمدور منیم
گوزلریم نوری چراغ دودمانیمدور منیم
آدی اکبر دور شبیه مصطفادور کربلا
.
.
بو حسینون حضرت خاتم کیمی استادی وار
دوره سینده یار و انصاری رشید اولادی وار
قاسم شهزادۀ آزاده تک دامادی وار
کیم جمالی عکس حُسن مجتبا دور کربلا
.
.
ماسوا فرمان حقّیله، اسیریمدور منیم
بیر خدیو ملک عشقم قان سریریمدور منیم
فاطمه ام البنین اوغلی وزیریمدور منیم
لشگریم یتمیش نفر تشنه فدادور کربلا
.
.
بیر مجاهد قانی خاک اطیبون الوان ائدر
دین اسلامه کسیلمیش اللرین قربان ائدر
هر دواسیز درده عبّاسین الى درمان ائدر
چاره سیزلر چاره سی صاحب لوادور کربلا
.
.
اهل عشقین عشقیله هر لحظه سوز و سازی وار
کیم گئچه باشدان اونون بیر رتبۀ ممتازی وار
لشگر عشق حسینون سودامر سربازی وار
آدی اصغر شأنی اکبر مه لقادور کربلا
.
.
سنده تأسیس ایلرم احراره وحدت مکتبی
سندن اوزگه کسب ائدنمز بو مقام و منصبی
ایلرم بیر ائله مکتبده مربّی زینبی
فرد لایق دختر خیرالنّسادور کربلا
.
.
شاه عشقین تخت و تاجی اولماسا تاراج عشق
لخته قاندان باشینه قویماز بیر ئوزگه تاج عشق
رفرف عشقیله سنده ایلرم معراج عشق
عشق معراجیم سر نوک جدادور کربلا
.
.
خون من خون خدادور دست من دست خدا
من یدالله اوغلیام ای سرزمین کربلا
ساربان ایلر یداللهی اَلى ظلماً جدا
بند زر اوسته آخان خون خدادور کربلا
.
.
من ضعیفائه ملازم بی پناهانه پناه
کشور تجرید و تفریده یگانه پادشاه
خسرو ملک شهادت ایستمز سامان و جاه
بئله جاه و عزّته بی اعتنا دور کربلا
.
.
کشتی علم خدایه ناخدادور بو حسین
لنگر نُه فلک افلاک خدادور بو حسین
هر دواسیز درده درمان و دوادور بو حسین
اهل درده تربتی خاک شفادور کربلا
.
.
دوشمه بو فكره سنه بیر کاروان پوزقون گلور
یا که اشک چشم زینب یوزده چون جیحون گلور
اوچ یاشیندا بیر رقیّم وار گلور یورقون گلور
نه قولی مغلول نه قلبی یارادور کربلا
.
.
مدفنیم سنده اولار شش گوشه چون عرش برین
روضۀ مینو مثالیمدان گلر بو سس یقین
هذِه جنّاتُ عَدنٍ فَادخُلوها خالِدین
گلسه هر کیم نار دوزخدن رهادور کربلا
.
.
مردۀ معدومه وئرم لطفیمیله بیر حیات
زندۀ جاوید، قهریمدور بو عالمده ممات
آلموشام عاصی خطا کار امّته حقدن برات
پور زهرا شافع روز جزادور کربلا
.
.
آلموسان دم «صالحا» بیر شاعر استادیدن
فکر عقبائیله اول گئچ بو خراب آبادیدن
بو سوزی ترک ائتمه هرگز خاطر ناشادیدن
تپراقون عالمده هر درده دوادور کربلا
.
✨سلام_ارباب_دلم
هرچه می خواهی بگیر
اما سلامم را نگیر
من به عشق این سلام
🌿🌸صبحگاهی زنده ام
✨🌹✨صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
عشق_فقط_حسین علیه السلام
#صبحتون_حسینی☘
Seyed Reza Narimani - Salam Aghaye Delam (128).mp3
5.99M
🍂🌱سلام آقای دلم یا ابا عبدالله
🍂🌱عجین با تو دلم یاابا عبدالله
🎤 کربلایی سید رضا_نریمانی
شور_احساسی
💫صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
AUD-20210406-WA0009.mp3
5.7M
نوحه #سینه زنی
حضرت علی اصغر علیه السلام
🥀🥀▪️🥀🥀▪️
#امام_حسین علیه السلام
✨مناجات
#زیارت_کربلا
دور از حرم تو کوه دردیم حسین (ع)
بی مجلس روضه ات چه سردیم حسین(ع)
دیدار تو داشت سجده هر بار، ولی
ما شکر زیارتت نکردیم حسین (ع)
شاعر: #علی_ساعدی
چشم به انتظار فرج:
مکنید اه وناله علی اصغر بخواب هست اهل حرم ارام ارام بگریید اهل حرم ارام ارام بگریید😭همی ترسم که گردد بیداری صغیرم زبی ابی بمیرد این ناخورده شیرم بی تاب است وتشنه این طفل صغیرم اهل حرم ارام ارام بگریید اهل حرم ارام ارام بگریید😭بروید پیش بابش برسانید سلامم واسه عرض سلامم بدهید این پیامم که علی بی شکیب است صغیر تشنه کامم اهل حرم ارام ارام بگریید اهل حرم ارام ارام بگریید 😭همه ساعات شب را زده ناخن به سینه دولبش خشک وابی به لبانش ندیده نگذاریید بگریید این ماه مدینه اهل حرم ارام ارام بگریید 😭
الا یا اهل یثرب
بنمایید حلالم
همی ترسم بمیرم
ز غم ساز و سارم
چرا چون طال بی غم شده مهرم کنارم
اهل حرم ارام ارام بگریید
اهل حرم ارام ارام بگریید😭
مکنید اه و ناله
مکنید اه و ناله
علی اصغر بخواب است
علی اصغر بخواب است
اهل حرم ارام ارام بگریید😭
همی ترسم بگردد بیدار این صغیرم
ز بی ابی بمیرد
این ناخورده شیرم بی تاب است و تشنه این طفل صغیرم
اهل حرم ارام ارام بگریید
یا حسین
برویدبروید پیش بابش
برسانید سلامم
پس عرض سلامم بدهید این پیامم
که علی بی صغیب است
صغیر تشنه لبم
اهل حرم ارام ارام بگریید
مکنید اه و ناله
علی اصغر به خواست است
اهل حرم ارام ارام بگریید
اهل حرم ارام ارام بگریید
AUD-20210406-WA0009.mp3
5.7M
نوحه #سینه زنی
حضرت علی اصغر علیه السلام
🥀🥀▪️🥀🥀▪️
🌺🌿🌺
🌿🌺
🌺
#حسین (ع)
خوشا دردی که درمانش حسین است
خوشا وصلی که جانانش حسین است
ائمه ملک دین را چون ستاره
ولی خورشید تابانش حسین است
فلک دارد نجوم بیشماری
یقیناً ماه رخشانش حسین است
علی برتر ز ابراهیم باشد
ز بهر آن که قربانش حسین است
برای تن بود دل مثل سلطان
خوشا آن دل که سلطانش حسین است
اگر پرسی نگهبان وطن کیست
تو را گویم نگهبانش حسین است
ز روز حشر «راوی» غم ندارد
شفاعت خواه عصیانش حسین است
🌺
🌿🌺
🌺🌿🌺
یا ابالفضل العباس علیه السلام
🍁✨🍁✨🍁✨
نام عباس دیده ها را خوب گریان می کند
دیده پر اشک را سقا چراغان می کند
او بود باب الحسین ذخر الحسین عبدالحسین
عالمی را بر در ارباب مهمان می کند
هر که می گوید حسین آغوش بگشاید براو
بردل سینه زنان لطف فراوان می کند
دست داده تا بگیرد دست هر افتاده را
این ابالفضل است برما لطف و احسان می کند
(خلق می دانند در بهداری قرب حسین
دردها رابیشتر عباس درمان می کند)
مادرش ام البنین هم ضامن عشاق اوست
در قیامت شیعیان را شاد و خندان می کند
دست او بر دست زهرا روز محشر دیدنی است
دست او مشگل گشایی از محبان می کند
پیش او از معجر زینب سخن گفتن خطاست
این سخن عباس را زار و پریشان می کند
سی شب ماه محرم باید از عباس گفت
گفتن از او لطف مهدی را نمایان می کند
🍁✨🍁✨🍁✨🍁
سروده ی جواد حیدری
#حضرت_رقیه
عمه جان دست نگهدار بهم می ریزد
مو که کمتر شده بسیار بهم می ریزد
شانه ام گم شد و سنجاق سرم را بردند
حق بده موی من این بار بهم می ریزد
چه ببافی چه نبافی همه اش سوخته است
هرچه سعی ام کنی انگار بهم می ریزد
چادری را که عمو داد به من دزدیدند
هرکس از این همه آزار بهم می ریزد
من اگر پیر شدم خم شدم و آب شدم
دل من در دل بازار بهم می ریزد
آب و آیینه بیارید پدر آمده است
آه خسته است که از راه سفر آمده است
عشقم این بوده که از دور تماشات کنم
آمدی تا که به تو باز مباهات کنم
چشم بد دور دوباره بغلت کردم من
باید از عمه بپرسم که چه خیرات کنم
نرو تا من نروم در وسط لشگرشان
زیر پاها وسط معرکه پیدات کنم
راستی پاره شده پیرهنم در بازار
باید از چشم بد امروز مراعات کنم
وقت برگشتن از این شهر فقط فکری کن
من چه کاری در دروازه ی ساعات کنم
همه جا پر شده انگشتر تو گم شده بود
تو خبر دار شدی دختر تو گم شده بود
فكر بعد شما اين همه آزار چرا
عمه دلواپس و من در دل انظار چرا
ساربان خواست كه انگشتريت را ببرد
تيغ برداشت ولی در وسط كار چرا
نگران كشته شدی آه بميرم بابا
به غريبی شما خنده ی بسيار چرا
سر دروازه ساعات هجوم آوردند
مانده ام باز چرا و سر بازار چرا
من از آن شب كه كسی چادر من را دزديد
بارها گريه كنان گفتم علمدار چرا.....
احمد شاکری