#خروج از مدینه
#مرحوم تقایی اردبیلی
✨🥀🥀✨🥀🥀
آن شب که حسین از وطنش قصد سفر داشت
اندیشه دیدار رخ یار به سر داشت
یک قافله مردانگی و عشق و شجاعت
یک طفل در آن قافله از بهر ظفر داشت
یک قافله زیبائی و شور و هیجان بود
آن قافله هم کوکب و هم شمس و قمر داشت
درکرب و بلا قطعه زیبا بسراید
یک قافله گل واژه غم زیر نظر داشت
آنشب شب طوفانی اولاد علی بود
اما دل عشاق حسین شور دگر داشت
.
می رفت ز یثرب ثمر نخل رسالت
او هسته اصلی بُدُ بر دین ثمر داشت
.
می شد تهی از جوهر دین شهر نبوت
آن شهر که در سینه خود گنج گهر داشت
.
عبّاس در آن قافله سقا بُد و سردار
امابدل از عشق حسین شور و شرر داشت
.
قاسم ثمر باغ حسن آن گل زیبا
در پیش عمو بود ولی دیده تر داشت
.
آزرده بُد از جور عدو زاده زهرا
تا رفع ستم بر دلش آرام مگر داشت؟
.
القصّه شب آن قافله شد راهی مکه
با زینب مظلومه که نطقی چو پدر داشت
.
شد همره آن بانوی مرضیّه سکینه
با اینکه شبانگاه بُد وراه خطر داشت
.
با مادر خود اکبر شهزاده روان شد
لیلای غمین در دل خود فکر پسر داشت
.
ای کاش کسی عارف این مسئله می شد
این کوچ غریبانه به دنیا چه اثر داشت
.
چون عاشق شاه شهدا بود (تقائی)
در بزم عزاداری او اشک بصر داشت
.
#آن_شب_که_حسین_از_وطنش_قصد_سفر_داشت
@madahi_moharram