#ترکیب_بند عاشورایی
12 بند مخمس
.
مرحوم حاج علی اصغر بنائی یزدی
#تضمین از ترکیب بند #محتشم_کاشانی
.
بند اول
.
باز این چه انقلاب در عالم فراهم است
باز این چه غم که پشت پیمبر از آن خم است
باز این چه غلغل است بجنت که در هم است
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
.
.
ماتم سرا جهان قدیم است اینچنین
صاحب عزا خدای کریم است در یقین
غلمان بباغ خلد مقیم است دل غمین
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
.
.
تیر الم بسینه در آمد زچار سو
شام غمش بأهل جهان گشته روبرو
ما را که بود از غم او عقده در گلو
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
🍂🍂🍂🍁🍁
#ترکیب_بند
به خون دیده تر کن آستین را
به یاد آور حدیث راستین را
ببار از آسمان دیده باران
اگر گلپوش میخواهی زمین را
بیا بر صخرهی اندوه چون موج
بگیریم از سر ماتم جبین را
به دشت سینه چون تنپوش خورشید
بپوشیم اشک و آه آتشین را
بیا روشن کنیم ای دیده با اشک
چراغ خاطر امّالبنین را
همان بانو که حسناش آفریده است
به ذهن آفرینش آفرین را
بگیر ای عشق پرواز کلامی
که گویم آستانش را سلامی
چو شمعی در حریم خانه میسوخت
که از هُرمش پر پروانه میسخوخت
چه داغی داشت در جان کز شرارش
دل هر عاقل و دیوانه میسوخت
ز حسرت از تنور سرخ آهش
در و دیوار هر کاشانه میسوخت
دل و جانش چو بغض سرخ خورشید
ز داغ ماتم جانانه میسوخت
گهی بیرون ز مرز خانهی خویش
گهی بال و پرش در لانه میسوخت
به یاد آن کبوترها که رفتند
دل او در قفس تنها نمیسوخت
تمام هیئت افلاک از این درد
نگاه ابر بود و گریه میکرد!
مگر خورشید، آتش در جگر داشت؟
که در دل، زخمهایی شعلهور داشت
دل سنگ از شرار سینهاش سوخت
به قلب صخره هم آهش اثر داشت
پس از کوچ شهیدان از دل دشت
چو دریا دامنی از گریه تر داشت
به یاد دستهای ساقی عشق
ز غم دستی به دل، دستی به سر داشت
نه تنها روز، چون مرغ شباهنگ
سر فریاد هر شب تا سحر داشت
چو رنگ کاروان کوچ، صد داغ
به دل آن مادر از هجر پسر داشت
دلی بود و در آن آلالهی درد
چه میرُست از نگاهش؟ نالهی درد
چو شد خاموش شمع محفل او
به جای روز، شب شد شامل او
فرات اشک، جاری در نگاهش
عطش، در بغض دشت حاصل او
به تیغ صخرهی بیداد میخورد
دل دریا دلان ساحل او
بیابان در بیابان، کوه در کوه
نشست اندوه بر دوش دل او
فراق روی چار آیینه در دل
ولی داغ دگر شد قاتل او
چه داغ خان و مان سوزی که افزود
هماره مشکلی بر مشکل او
در این گلشن چنان بر او ستم شد
که سرو قامتش چون تاک خم شد!
غلامرضا شکوهی
.
#اول_صفر_ورود_به_شام
#ترکیب_بند
پشتِ دروازه غرق ابهام است
ازدحامی عجیب در شام است
کاروان را مُعطّلش کردند
این چه جور احترام و اکرام است
به کدامین بیان کنم تشریح
فخرِ عالم به شام، گمنام است
سَبِّ حیدر ز بس شده مرسوم
همۀ شهر پُر ز دشنام است
جای گُل، بر سر و روی زینب
بارشِ سنگ و آتش از بام است
بهرِ تهمت زدن به آل علی
پیرِزن هم به عرضِ اندام است
اصلاً انگار این ولایتِ کفر
بی خبر از ظهور اسلام است
شامیان را حیا و عفت نیست
آل عصمت به شام بَد نام است!
بر یتیم و اسیر بَد اَخمند
از صغیر و کبیر بی رحمند
کاروان شد به پیشِ منظرها
همه دیدند پاره معجرها
آستین های پارۀ زنها
شد حجابی برای دخترها
دور از چشم حضرت عباس
ریختند آبروی خواهرها
میهمانان خارج حتی
همه دیدند بغضِ کوثرها
سرِ شب تا سحر حرامی ها
سنگ میریختند بر سرها
این مصیبات را همان بهتر
که ندیدند چشمِ مادرها
حرف بَد میزدند نامردان
پیش چشم و سر برادرها
گریۀ آسمان درآمده بود
داشت میریخت اشکِ اخترها
هر طرف غرق در فسادی بود
پایکوبی و رقص و شادی بود
وای بر شامیانِ لاکردار
بدتر از کوفیانِ بَدرفتار
اهل بیتِ حسین را بردند
از محلِ یهود تا بازار
رأسها با کجاوه ها نزدیک
تا ببینند مردمِ بَدکار
از غرورِ شکستۀ زینب
تارسیدن به کاخِ استکبار
نان و خرما تعارفش کردند
صدقه دادنِ حقارت بار
ناسزا گفتنِ حرامیِ پست
گریۀ طفل و خندۀ حضّار
ریسمان ها به دستِ اهل حرم
کعبِ نی ها به پنجۀ کفار
همه اینها به یک طرف اما
وای از چشم های پُر آزار
اُسرا را به شهر گرداندند
شهدا را چه سخت گرياندند
#محمود_ژولیده
#شام_بلا #دروازه_ساعات
.