|⇦•دارم، با اشک کربلاتُ ..
#قسمت_پایانی / #روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به کربلا اجرا شده شبِ دوم محرم ۹۹به نفس حاج محمد طاهری •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
گفت حسین:
دارم، با اشک کربلاتُ میبینم
دارم، غم نگاهتُ میبینم
اونقدر گرم هوا که از حالا
زخم روی لبات و میبینم
ای وای، منو اشکُ آه
تو این سرزمین، نزن خیمه گاه
ای وای، جلوتر نرو
میترسم ازم بگیرن تورو
ای وای، بمیرم برات ..
چشمام خیره به سمت گوداله
اینجا میشنوم از مادر ناله
ای وای تعبیر خواب من اینجاست
جسمت به زیر مرکب پا ماله
ای وای، بمیرم حسین
بدون تو من اسیرم حسین
ای وای، یه روز از جفا
میبینم تورو توی بوریا
ای وای، بمیرم برات ..
اینجا به روت میبندن دریارو
اینجا میبینم اشک زهرا رو
تیری که توی قلبت میشینه
ای وای میدره چشم سقا رو
ای وای، روی خاک میشینی
تو آسمونا رو دود میبینی
ای وای، که رحم ندارن
رو سینهی تو قدم میذارن
ای وای، بمیرم برات ..
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
ــــــــــــــــــ
‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال #جایز نبوده و مصداق بارز #حق_الناس می باشد.
#hardrevenge
#انتقام_سخت
#مرگ_بر_آمریکا
#روضه_ورود_به_کربلا
#حاج_محمد_طاهری
#شب_دوم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
|⇦•این همه با آبرو من هم یکی ..
#روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب پنجم محرم ۹۸ به نفس حاج محمد رضا طاهری •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
دست در دست عمه جانش زینب داره عبدالله بن الحسن .. سفارش ابی عبدالله بوده بعد از قاسم ؛ حضرت فرمود خواهرم خیلی مراقب عبدالله باش .. خیلی بیقراره .. بیقراره شهادتِ .. اما امانت برادرم حسنِ .. من برا قاسم خجالت زده داداشم هستم .. هی میگه والله لا افارق عمی .. عمه جان من از عمو جدا نمیشم ... گفت :
این همه با آبرو من هم یکی
آیه های زیرو رو من هم یکی
ریز ریزو قطعه قطعه رفته اند
تشنه قربان عمو من هم یکی
آه خیلی ها برای غربتش
مرگ کردن آرزو من هم یکی
از سپاهی که گرفته روی دست
چشم و بازو و گلو من هم یکی
در صف آنها که در پای امام
کرده اند از خون وضو من هم یکی
این همه دورو برش دارد شهید
جانِ عمه نه نگو من هم یکی
بسته ای دستِ مرا انصاف نیست
گیرِ گرگ افتاده راه چاره چیست؟!
*عمه جان التماست میکنم .. اینجا که به التماس افتاده بود دیدن هی دستای عمه رو میبوسه .. الهی قربونت برم بزار برم ..*
داغ دیده ، تشنه ، بی پشت و پناه
بی تعادل گشته رویِ ذوالجناح ...
ازچه دل دل میکنی از حال رفت
شمر هم با چکمه در گودال رفت
*یه وقت دیدن دستشو از دست عمه رها کرد داره میدوه .. دستورُ رعایت کرد داره با پایِ برهنه میدوه طرف حرم .. تارسید گفت نانجیب پاتو از روی عموم بردار ..*
این همه لشکر برای یک نفر!
عمه جان دیدی توام! خاکم به سر
آسمان را بر زمین انداختن
بی هوا از روی زین انداختن
سوختم سر نیزه در پهلوش رفت
زخم رویِ زخم خورد از هوش رفت
نیمه جان شد در حصار پست ها
بگذر از من میرود از دست ها
میکشم از بین دستت دست خویش
دست شُستم پایِ او از هست خویش
جای قرآن جز به روی رحل نیست
سینه اش زخمی ست جایِ نعل نیست
دارد آغوش تو جای ماه ، عمو
عفو کن تاخیرِ عبدالله ، عمو
بچه شیرِ فاتح جنگ جمل
بین آغوشت هوس کرده عسل
چشمه چشمه از تنت خون جاری است
زخم ها خیلی عمیق و کاری است
آخرین زخمو نانجیب وقتی عبدالله رو بدنِ عمو افتاده زد .. چقدر خون به دل اهل بیت کرد این حرمله ی نامرد ...
هرچه زخم آمد از این پس مال من
سرفرازم نزد بابایم من
میدونی چرا میگه سرفرازم؟!.. آخه وقتی اومد بالای گودال دید ابن کعب ملعون اومده شمشیر رو داره میاره پایین فرمود یابن الخبیثه .. میخوای عمویِ منو بکشی ؟!.. مگه عبدالله مرده باشه .. شمشیرُ آورد پایین .. تا شمشیرُ آورد دستشو آورد جلو .. همچین که استخوان دست شکست ، یه وقت دیدن صدا میزنه وا اُماه .. انگار تازه فهمید تو کوچه چه خبر شد ..
وقتی با قلاف شمشیر به بازوی مادرش زدن .. انگار همه روضه هایی که باباش براش خونده بود جلو چشمش اومد .. اما من اعتقادم اینه اگر امام حسن (ع) کنار گودال این منظر رو دیده ، میگه عبدالله خوش به حالت تو تونستی جلو ضربه رو بگیری .. اما من تو کوچه هرچی بلند شدم از رویِ سرم رد شد .. چنان سیلی به صورت مادرم خورد ..
#حاج_محمد_طاهری
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
|⇦•نظر به رویِ تو شد...
#قسمت_اول #مناجات با امام زمان روحی له الفدا و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده روز عاشورا محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
◼️◼️◼️◼️◼️
نظر به رویِ تو شد قبلگاهِ آمالم
تَرَحُمی بنما کن نظر به احوالم
من آن کبوترِ بامم که هرکجا رفتم
به سنگِ تُهمتِ مردم شکسته شد بالم
فقط ضمانت تو گشته است مُهرِ تمدیدی
به توبه نامه ی بی اعتبارِ هرسالَم
نه پایِ رفتنی هست و نه رویِ آمدنی
بگو چه چاره کنم من زدستِ اعمالم
قسم به مویِ پریشان عمه جانِ شما
به گریه دلنگرانِ حسین و گودالم
صدازد از تَهِ گودال خواهرم برگرد
مگر نگفتم عزیزم نیا به دنبالم
برو به خیمه نبینی بریدنِ سر را
وگرنه پیر شَوی پایِ جسمِ پامالم
#شاعر قاسم نعمتي
◼️◼️◼️◼️
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژه_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
|⇦•بنا چه بود؟ بیاید به او...
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده روز عاشورا محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
◼️◼️◼️◼️◼️◼️
*يه گوشه حضرت زينب نشسته داره نگاه ميكنه:...*
بنا چه بود؟ بیاید به او سلام کنند
بنا چه بود؟ که همراهی امام کنند
رسید آن همه نامه، از آن همه لبیک
بنا چه بود؟ که همراه او قیام کنند
بنا چه بود؟ بجنگند با فسادِ یزید
که در رکابِ ولی کار را تمام کنند
حسین با زن و فرزند راه کوفه گرفت
بنا چه بود؟ به ناموسش احترام کنند
بنا نبود بیاید به قتلگاه، حسین
که دور او ته گودال ازدحام کنند
*تاريخ نوشته چهارصد پيرمردِ كه به اصطلاح مُفتي و صاحبِ فتوا هم بودند، به صف شده بودن، قربةً الي الله مي زدن...*
بنا نبود که پیران بر او عصا بزنند
چنین به زخم قدیم خود التیام کنند
*از اينجا به بعد رو خودِ امام زمان گريه ميكنن و داد مي زنند...*
بنا نبود که از کوفه تا خرابه ی شام
نگه به خواهر او از فرازِ بام کنند
بنا نبود به اجبار نیزه و شمشیر
ورود عائله در مجلس حرام کنند
شاعر: #محسن_ناصحی
من زینب صبور تو بودم ولی حسین
هنگام قتلِ صبر تو صبرم تمام شد
دیدم که جای آب لبت نیزه میخُورَد
ازآن به بعد آب به لب ها حرام شد
ای احترامِ واجبِ زینب، دَمِ غروب
عریان شدی و جسم تو بی احترام شد
بعد از عبورِ چکمه ی شمر از تنت حسین
صحبت ز نعل های سواره نظام شد
خیلی نگاهشان به من اذیت کننده بود
دور و بَرِ تو، دور و برم ازدحام شد
کارم کجا کشیده که پرده نشین شهر
با شمر بد دهن، سَرِ تو همکالم شد
حسين...اي تشنه لب حسين
حسين...عشقِ زينب حسين
حسين...اي بي كفن حسين
حسين...بي پيرُهَن حسين
آن دَم بريدم من از حسين دل
كآمد به مقتل شمرِ سيه دل
او مي دويد و من مي دويم
او سويِ مقتل من سويِ قاتل
*اي واي حسينم... چقدر امروز زينب اين مسير رو مي دَويد، يا كنارِ بدنِ علي اكبر، يا كنارِ بدنِ قاسم، هي مي اومد بالايِ تَل...*
او مي نشست و من مي نشستم
او روي سينه من در مقابل
* وَالشِّمرُ جالِسٌ عَلى صَدرِك... وَالشِّمرُ جالِسٌ، نَفَسِ مادرم گرفت...*
او مي كشيد و من مي كشيدم
او خنجر از كين، من آه از دل
*صداي هلهله داره مياد، يه عده دارن كف ميزنن، يه عده دارن تكبير ميگن، زمين كربلا داره ميلرزه، حضرت زينب سلام الله عليها اومد پيش امام سجاد، آقا داره توي تب ميسوزه، پرده ي خيمه رو كنار زدن، نگاه كردن... سري به نيزه بلند است در برابر زينب...
هلال بن نافع ميگه: ديدم لب هاي حسين داره بهم ميخوره، نزديك اومدم، مي دونستم حسين نفرين كنه همه زير و رو ميشن، گفتم: بذار خيالم راحت بشه، اما ديدم داره ميگه: جگرم داره از تشنگي ميسوزه، تشنگي داره منو ميكشه... گفت: دلم سوخت رفتم سپرم رو پر از آب كردم، به سختي همه رو كنار زدم، نزديك گودال شدم، ديدم شمر با لباس هاي غرق خون از گودال بيرون اومد، گفت: هلال كجا داري ميري؟ گفتم: دارم برا حسين آب مي برم، گفت: دير اومدي كار تموم شد... دامن عربيِ شو كنار زد: ديدم سر حسينِ، گفتم: نانجيب! بالاترين جنايت رو كردي، چرا تن و بدنت داره ميلرزه؟ گفت: هلال! لحظه هاي آخر حسين، گوشه ي گودال هيچ زني نبود، اما يه صدايي ميشنيدم، يه خانومي هي مي گفت: "بُنَيَّ!" مادر!...*
◼️◼️◼️◼️◼️
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژه_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
|⇦•خيمه هارو هم سوزوندن...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شب شام غریبان محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
◼️◼️◼️◼️◼️◼️
*وقتي نانجيب دستور داد خيمه هارو آتيش زدن، اومدن خدمتِ آقا زين العابدين، دستور رو بايد امام بده، عزيزِ برادرم! چيكار كنيم؟ فرمود: بگيد همه فرار كنن، اينا ميخوان باقيمانده ها از ماهارو بسوزونن، اين ناجيب ها از مدينه و آتيش زدن دَرِ خون ياد گرفته بودن، امروز هم تو گودال دست هاي آتش درست مي كردن، خيمه هارو هم سوزوندن، ميگه: ديدم يه دختر بچه از خيمه داره بيرون ميدوه، دامن عربيش آتيش گرفته، دوان دوان با اسب اومدم به سمتش، تا نزديكش شدم، دامنش داره ميسوزه، دستش رو روي سرش گذاشت، صدا زد: من يتيمم بابا ندارم، ميگه: از اسب پياده شدم، سريع آتيش دامنش رو خاموش كردم، اينا از دشمن لطف و محبت نديدن، ديدم خيره خيره داره منو نگاه ميكنه، يه چيزي ميخواد بگه اما به زبون نميآره، بهش گفتم: چي ميخواي بگو؟ يه نگاه كرد صدا زد: يه مقدار آب داري به من بدي؟ سه روزِ آب به روي ما بسته است... رفتم يه مقدار آب براش آوُردم دستش دادم، ديدم نميخوره، داره اشك ميريزه، مگه تشنه ات نبود؟ چرا آب نمي خوري؟ گفت: بخدا هنوز صداي بابام تويِ گوشمه، هي ميگفت: آه جگرم از تشنگي ميسوزه، هنوز صورت علي اصغر روبرومه، براي يه قطره اش لب ميزد...
همه رو عمه ي سادات زيرِ يه خيمه ي نيم سوخته جمع كرد، بچه هارو سر شماري كرد، اينا امانتي هاي حسينن، خيلي از اين بچه هارو موقع فرار از خيمه ها كشتن، نگاه كرد ديد دوتا از بچه ها كم شدن، با اين خستگي دو ليف خرما روشن كردن، اُم كلثوم و حضرت زينب عليهما سلام اومدن دوباره همه جارو گشتن، نگاه كردن ديدن اين دوتا بچه دست گردن هم انداختن، زيري دست و پاي اسبها بودن، بدن هاي بي جونه بچه هارو به دست گرفتن آوُردن...
باز هم نگاه كردن، صحاب رحمت اين روضه رو آوُرده، ديدن رقيه ي سه ساله نيست، زينب عمه اش اومد، چقدر دنبال اين بچه گشت، نزديك گودال شد، ديد صداي اين بچه از گودال ميآد، هي ميگه: " اَبَتاه!..." بچه رو برداشت از رويِ بدنِ بابا، داره بر ميگرده، دَمِ گوشش گفت: عزيزِ دلم! رقيه جانم! اين بدن رو چطور شناختي؟ من متحير بودم امروز توي گودال بدن رو نشناختم، صدا زد: عمه! داشتم بابامو صدا مي زدم، ميگفتم:" اَبَتاه!..." بابا! ديدم صداش داره مياد: جونم! دخترم! از حلقومِ بريده صِدام ميزد...
باز همه رو عمه ي سادات جمع كرد، همچين كه اومد يه نفس تازه كنه، ديد پشت خيمه ها يكي داره زار ميزنه، هي داره خاك هارو زير و رو ميكنه، ديد عروسِ فاطمه رُبابِ، بي بي به شكايت گفت: رباب! من بچه هارو به سختي آروم كردم، چرا آتيش دلشون رو شعله ور مي كني؟ اينجوري ناله نزن، عرضه داشت: دست خودم نيست بي بي جان، تو اين چند روز كه آب رو بسته بودن، من يه قطره شير نداشتم به بچه ام بدم، امشب كه جرعه اي آب خوردم، شير دارم، اما ديگه بچه ام نيست، صداي گريه هاي علي اصغر توي گوشمه، زينب جان! خودم ديدم پشت خيمه ها بدنش رو دفن كردن، اما مي بينم خاك ها زير و رو شده، هر چي ميگردم، خبري از بچه ام نيست... صداي ناله ات رو آزاد كن، هر چي كار داري با اربابت، ان شاءالله اربعين اسمت رو بنويسه، بلند بگو:حسين!...
◼️◼️◼️◼️◼️
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شام_غریبان
#ویژه_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
|⇦•سرت کو سرت کو؟ ...
#قسمت_پایانی #زمزمه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شب شام غریبان محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •
◼️◼️◼️◼️◼️
حسين جان! حسين جان!..
سرت کو سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو سرت کو؟ به دامان بگیرم
سراغ سرت را من از آسمانُ
سراغ تنت از بیابان بگیرم
تو پنهان شدی زیرِ انبوهِ نیزه
من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم
اگر خون حلقومت آب حیات است
من از بوسه بر حنجرت جان بگیرم
رسیده کجا کار زینب که باید
سرت را من از این و از آن بگیرم
کمی از سر نیزه پایین بیا تا
برای سفر بر تو قرآن بگیرم
قرار من و تو شبی در خرابه
پی گنج را کنج ویران بگیرم
تو گفتی که باید بسوزم بسازم
به دنیای بعد از تو آسان بگیرم
هلا! میروم تا که منزل به منزل
برای تو از عشق پیمان بگیرم
حسين جان! حسين جان!..
◼️◼️◼️◼️◼️
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شام_غریبان
#ویژه_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
.
|⇦•از حرم زینب بیا..
#سینه_زنی و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده #شبِ_هشتم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
از حرم زینب بیا اکبر به میدان میرود
از تنم جان میرود
نور چشمان تَرَم با کام عطشان میرود
از تنم جان میرود
علی! به تو دل بسته بابا
علی! کمی آهسته بابا
علی! رفتی تو ز دست بابا
علی! ای جوان رشیدم
علی! برو نور امیدم
علی! دیگر از تو دل بریدم
«علی جانم، ای جانم ای جانم»
*تازه این صداها که گرفته میشه...خوشگل میشه... صدات که میگیره تازه، نمیدونی از کجا ارث میبری...میومد کنار قبر پیغمر با قد خمیده، حضرت زهرا، میگفت:"فَقَد اِنخَمَدَ صَوتی" دیگه صدام در نمیاد بابا... بذا صدات اینطوری بگیره*
در میان حلقه ی شمشیر تنها شد علی
ارباً اربا شد علی، ارباً اربا شد علی
مثل پیغمبر که بود و مثل زهرا شد علی
ارباً اربا شد علی، ارباً اربا شد علی
علی! بگو آخر چه ها شد
پر از تن تو کربلا شد
چرا اعضایت ز هم جدا شد
علی! مگذار این چنیم
غمت بزند بر زمینم
تو را باید در عبا بچینم
«علی جانم، بابا جان بابا جان»
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•دارممن میام..
#زمزمه حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنجم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
دارم من میام
با اشک چشام
عمو جون یه کم دیگه طاقت بیار
شدی بی پناه
توی قتلگاه
تو رو دوره کردن یه مشت نیزه دار
«عمو طاقت بیار ...»
یه نامرد شکست
نیزه شو تو تنت
یکی خیره مونده به پیراهنت
یکی فکر دزدیدن خاتمت
یکی هم داره میکشه جوشنت
«عمو کشتنت ...»
فدا غربتت
روی صورتت
بمیرم می بینم خون اصغرت
رو خاک میشینم دارم می بینم
مزاحم شده نیزه تو حنجرت
عمو جون پاشو دست من رو بگیر
دارن پشت و روت میکنن
پاشو که هنوز نقشه دارن برات
و گرِنه تنت میشه مثل حصیر
تو بارون تیر داره میشه دیر
عمو جان عمو جانم
*نمیدونم قطعا و یقینا فرصتی نشده که این بچه رو بعد از شهادت بخوان از بدن عمو جدا کنن، لذا وقتی نانجیبا ده اسب رو نعل تازه زدن، اینجا این بچه رو بدن عمو... حسین ...*
*دست گداییتو بالا ببر . رد شدم از گودال. یه گوشه ای از روضه ها رو برات گفتم. زنده بمونیم عاشورا سخته والله... *
اگر این است تاثیر شنیدن
شنیدن کی بُوَد مانند دیدن
*از بالا تل زینب همه رو دید... صدا زد
"صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ مُنْقَطَعُ الاعْضاءِمَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّداءِ" *
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#حضرت_عبدالله
#روضه_حضرت_عبدالله_بن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•از سر گذشتن..
#روضه حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنجم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
*تا صدای ابی عبدالله میومد دل زینب آروم بود. تا صدا میزد "«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ" اما دیدن دیگه صداش کم کم داره از نوا میفته. تا لحظه ای که نگاه کرد"فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ ع عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ" تفسیر این روایت اینه:*
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
*این لحظه رو هم عمه سادات داره می بینه، هم کنارش عبدالله بن الحسن، دستش تو دست عمه ست. تا حالا عمه دستشو محکم گرفته. اما دیگه اینجا دست زینب بی حس شد. *
آه از آن لحظه ای که شمر در گودال رفت
روضهٔ جانسوز شد اینگونه سوزان بیشتر
*یه وقت دیدن دیگه عبدالله دل تو دلش نیست. دستش رو از دست عمه رها کرد دوید به سمت میدان هی صدا میزنه "وَالله لا اُفارقُ عَمّی" نمیتونم عموم رو تنها بذارم. شب بچه های امام حسنه. هر شب گریه می کردی ابی عبدالله از کربلا نگاهت می کرد. امشب یه دعاگو هم از مدینه داری، از کنار قبرستان بقیع... پیغمبر فرمود: برا حسنم هرکسی یه قطره اشک بریزه گریان وارد محشر نمیشه...*
ابن الحسن هستم جگر دارم عمو جان
پیشِ تو از بازو سپر دارم عمو جان
*همچین که خودشو رسوند با احترام داره میاد اینجا زیارتگاه انبیاست، زیارتگاه اولیاست. هرکسی اجازه نداره اینطوری وارد بشه. با پای برهنه داره می دوه به سمت گودال. اما تا رسید دید یه عده بی حیا با چکمه وارد شدن. (اگه از اول وارد روضه شدم چون روضه پنج روز بواسطه آقازاده امام حسن روضت میاد جلو. روضه گوداله باید عاشورا بخونی، اما این آقازاده یه کاری کرده روضه توام شده با روضه گودال) نگاه کرد دید ابن شَعب ملعون، نانجیب شمشیر گرفته بالاسر ابی عبدالله. روایت این نانجیب رو گفته، تو زیارت ناحیه اما حرمله ی نانجیب رو آورده.هر کدومشون بودن یه وقت دیدن بچه شیر امام حسن یه نگاه کرد. گفت: "یَابنَ الخَبیثَة آَتَقتُلُ عَمّی"؟ میخوای عموی منو بکشی؟ مگه عبدالله مرده باشه. نانجیب گفت بچه یه حرفی داره میزنه. شمشیر رو به قصد سر ابی عبدالله آورد یه وقت دستشو جلو آورد. تا دست آویزان پوست شد، تا صدای شکسته شدن استخون دستو شنید یه وقت صدا زد.." وا اُمّاه!" همه روضه هایی که باباش براش خونده بود تداعی شد. یه روزی بابا درِ گو ششون روضه میخوند. عزیزم! خودم دیدم با چشمام. نانجیب با غلاف شمشیر به بازوی مادرم زد.*
با سر دویدم سمت تو تا سینه ات را
از زیر پای شمر بردارم عموجان
من بی زره یاد جمل را زنده کردم
مانند بابایم هنر دارم عمو جان
درد یتیمی را کنارت حس نکردم
پیش خودم گفتم پدر دارم عمو جان
از سر گذشتن، سرگذشت عاشقان است
شرمنده ام پیش تو سر دارم عمو جان
«عمو حسین عمو حسین .....»
گفت عموجان :
دست بریده حاصل دست شکسته است
این ارث را از پشت در دارم عمو جان
*آخرین تیرشو حرمله نانجیب در کمان قرار داد. این بچه رو سینه عمو افتاده. ان شاءالله این صحنه رو عمه سادات از بالای تل ندیده باشه. چرا که اگه زینب دنبال عبدالله دویده باشه شاید این صحنه رو دیده. *
تیر از تنم رد شد تنم را به تنت دوخت
خیلی برایت دردسر دارم عمو جان
اینجا پر از سنگ و سنان و تیر و نیزه است
از تنگی جایت خبر دارم عموجان
با خنده من را بدرقه کن جای گریه
حالا که من شوق سفر دارم عمو جان
هرچند لشکری نیست من لشکر عمویم
بردار خنجرت را از حنجرِ عمویم
* دید عمو رو دوره کردن. صدا زد:
لشکریان خیره سر چند نفر به یک نفر*
بردار نیزه ات را از صورت خداوند
یابن خبیثه نگذار سر به سر عمویم
* این نانجیب ها فقط زخم نمی زدن. اینقدر کنار گودال دشنام دادن.*
این سینه را پیمبر بوسیده روزگاری
پاشو! چرا نشستی بر پیکر عمویم؟
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#حضرت_عبدالله
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•زمین داره می لرزه..
#زمینه_حضرت_عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنجم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
زمین داره می لرزه، آسمونا تاریکه
این آخرین سربازه، به قتلگاه نزدیکه
از خیمه ی بی قرارا، از لای گرد و غبارا
داره میبینه عموشو، تو حلقهی نیزه دارا
میبینه چشماشو دیگه بسته
میبینه چقدر نیزه شکسته
خدایا! شمر کجا نشسته؟
«وااای عمو حسین، عمو حسین»
رهاش کنید نامردا، این سوره ی انسانه
پای کدوم بی دینی رو سینه ی قرآنه
این جسمی که روبرومه، قرآن ناطق عمومه
عمه برو توی خیمه، اینجا دیگه کار تمومه
بمیرم، سر نیزه ها بلندن
اومدن راه نفس ببندن
کنارت آب میریزن میخندن
«وااای عمو حسین، عمو حسین»
عمو داره دیر میشه، بیار سرت رو بالا
شنیدم از حرفاشون که وقت خیمه است حالا
دشمن چقد بی وجوده، تو زنده ای هنوز زوده
که ببینی خیمه هاتو اسیره آتش و دوده
میزنن به نیزه ها سرا رو
میزنن تک تک دخترا رو
میکشن چادر و معجرا رو
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#حضرت_عبدالله
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•از حرم در دل میدان..
#سینه_زنی و توسل به ابن الکریم #حضرت_عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده #شبِ_پنجم_محرم۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
از حرم در دل میدان بروم با کفنم
من امید حسنم
من حفاظت کنم از جان عمو با بدنم
من امید حسنم
عمو دل خود بر تو بستهام
عمو به فدای تو دستم
عمو من تنها یار تو هستم
عمو! سر من نذر راهت
عمو! تو چه بوده گناهت
عمو! افتادم بر قتلگاهت
« عمو جانم یا اباعبدالله»
وای من در دلِ گودال بلا از سر زین
عمو افتاده زمین
قتلگه آمده با خنجر خود شمر لعین
عمو افتاده زمین
عمو ز عطش نیمه جانی
عمو پُره تیر و سنانی
چرا باید بی کفن بمانی ؟
عمو به حرم کن نگاهی
ببین که ندارد پناهی
ببین شد دشمن به خیمه راهی
«عمو جانم یا اباعبدالله»
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#زمینه_حضرت_عبدالله
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
@babolharam_net1402043106.mp3
زمان:
حجم:
25.59M
#زمینه
#حضرت_عبدالله_ع
#شبِ_پنجم_محرم
مداح#حاج_محمد_رضا_طاهری👌
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
زمین داره می لرزه، آسمونا تاریکه
این آخرین سربازه، به قتلگاه نزدیکه
از خیمه ی بی قرارا، از لای گرد و غبارا
داره میبینه عموشو، تو حلقهی نیزه دارا
میبینه چشماشو دیگه بسته
میبینه چقدر نیزه شکسته
خدایا! شمر کجا نشسته؟
«وااای عمو حسین، عمو حسین»
رهاش کنید نامردا، این سوره ی انسانه
پای کدوم بی دینی رو سینه ی قرآنه
این جسمی که روبرومه، قرآن ناطق عمومه
عمه برو توی خیمه، اینجا دیگه کار تمومه
بمیرم، سر نیزه ها بلندن
اومدن راه نفس ببندن
کنارت آب میریزن میخندن
«وااای عمو حسین، عمو حسین»
عمو داره دیر میشه، بیار سرت رو بالا
شنیدم از حرفاشون که وقت خیمه است حالا
دشمن چقد بی وجوده، تو زنده ای هنوز زوده
که ببینی خیمه هاتو اسیره آتش و دوده
میزنن به نیزه ها سرا رو
میزنن تک تک دخترا رو
میکشن چادر و معجرا رو
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#حضرت_عبدالله
#شب_پنجم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
•-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
اختصاصی
#کانال_روضه_و_نوحه_محرم_و...ایتا👇
┈••✾••✾••┈
@madahi_moharram