#شعر
#غزل
#عالیه_رجبی
#اشکهاگفتندازسرمگویپیرهن
#حلقه_ادبی_ریان
اشکها گفتند از سرّمگوی پیرهن
ماجراهای ست درآثار روی پیرهن
بازهم یعقوب میگردد،میان نیزه ها
تابیابد یوسف خودرا به بوی پیرهن
خواست جای زخمهایت رابپوشاند که رفت
روی دست باد صحرا آرزوی پیرهن
تیغ باهرضربه روی حنجرت فریاد زد
ماندبغض خونچکانی بر گلوی پیرهن
ازشکاف زخمها و جای نیش تیرها
تازه شدهربار باخونی وضوی پیرهن
یک طرف آتش میان خیمه ها ویک طرف
بر زمین افتاد شاهی روبروی پیرهن
✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
✅کانال سبک وشعر باب الحرم
#شبسوم
#حضرت_رقیه.س
#عالیه_رجبی
#امیراسدی
#بنداول
میدونی بابا؟پاهام چقد تاول زده
میدونی بابا؟ عمرم دیگه سر اومده
میدونی بابا؟از وقتی که رفتی چقد
حالم بده
خدا میدونه بین راه ،چقد لرزیدم
تاجاموندم از قافله، چقد ترسیدم
هرچی دوییدم دنبالت، بهت نرسیدم
حالا که اومدی از سفر
منوببر، منو ببر
#بنددوم
میدونی چقد؟ تنم پره از کبودیا
میدونی چقد؟ سیلی میخوردم بی هوا
میدونی چقد؟ اذیت شدم از کوفه تا
شام بلا
چشای ورم کردمو، نیگا بابایی
ازسیلیا سردردمو، نیگا بابایی
روی کبود و زردمو، نیگا بابایی
افتادم بابا به دردسر
منو ببر، منو ببر
#بندسوم
اومدی ولی، جونی نمونده تو پاهام
اومدی ولی، دیگه نمیبینه چشام
اومدی ولی، یه کاری کن بابا منم
باهات بیام
توی چشمام پر از اشک، رو دستامم خونه
بابایی ببین تمومِ، پاهامم خونه
بابایی جون رقیه س، بیا بریم خونه
بیدارم شبا رو تا سحر
منو ببر، منوببر
✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼