eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
4.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
131 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 @madahi_moharram ارتباط با مدیران👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه اربعین حسینی مهدی اکبری ▪️▪️✨🍃🥀▪️✨🍃🥀 نازنین یار،مرا باز ندیدی، باشد به گمانم دل ازمن تو بریدی، باشد بود همواره گمانم كه مرا می بینی من همانم كه نشستم به امیدی، باشد … بعضی ها خداحافظی كردند كه برند كربلا اما نتونستند برن كربلا،بازم توی روضه ارباب نشستند،عیبی نداره،یه روز ماهم میریم كربلا،عیبی نداره … بین بازار غلامان نظر انداخته ای جنس مرغوب نبودم نخریدی،باشد دست عشاق گرفتی و حرم بردی طبق معمول ز من دست كشیدی،باشد این همه داد زدم،زار زدم،كرب و بلا این حرم گفتن من را نشنیدی باشد مهربانی ِ تو مال دگران است چرا باز ای یار به دادم نرسیدی،باشد نوبتم نبوده،اربابی و صاحب خونه ای،اختیار خونه ات رو داری كی بیاد كی نیآد،خوشبحال اونایی كه اومدن و بدا به حال اونایی كه مثل من قرعه ی نیومدن به فالشون خورد. حسین….. این شب و روزها خیلی زائر داره كربلا،اما بمیرم برا اون خانمی كه،خیلی ها اقتدا می كنند بهش، یه جورای خاصی میرن سمت حرم،اما كاروان تا رسید صورت ها قبر از دور پیدا شد،راوی میگه:دیدم این زن و بچه مثل برگ خزان از روی مركب ها خودشون رو روی خاك می اندازند،همه ناله ی واحسینا دارند،اومدند تا رسیدند به قبله ی عشقشون،خانم حضرت زینب اومد قبر ابی عبدالله رو بغل گرفت. اما نه بذار از شام شروع كنم،همه سوار بر مركب ها شدند،آقا زین العابدین فرمود عمه جان زینب،یه سرشماری كن كسی جا نمونه،زینب با اشك چشم،سرشماری كرد،متوجه شد سكینه نیست،تا برگشتند تو خرابه رو نگاه كردند،دیدن قبر رقیه رو بغل گرفته،خواهر پاشو دیگه كسی مارو نمی زنه،خواهر پاشو داریم می ریم پیش بابا،پاشو دیگه كسی دست هامون رو نمی بنده،زن های شام اومدند خدمت بی بی جان زینب،گفتند:خانم ما نشناختیم، اگر سنگی زدیم نشناختیم، اگر هلهله كردیم نشناختیم،اگه خاك و خاكستر رو سرتون ریختیم نشناختیم، خانم فرمود:از ما كه گذشت ما داریم از شهرتون میریم، اما آی زن های شام یه شیرین زبون،كنج خرابتون جا گذاشتیم، گاهی بیایید بهش سر بزنید،تنهاش نگذارید. آمدم اینجا دوباره،لشكرت یادش بخیر قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش بخیر اولین باری كه اینجا آمدم یادت كه هست شد ركابم ساقی ِ آب آورت یادش بخیر اولین باری كه اینجا پهن شد سجاده ام با اذان دل رُبای اكبرت یادش بخیر حال من برگشتم اما نه مثل بار قبل قامت مانند سرو خواهرت یادش بخیر از امانت داری ام دارم خجالت می كشم بچه های من فدای دخترت یادش بخیر روضه ی دیروز ما این بود با بی بی رباب ای عروس مادر من اصغرت یادش خیر من خودم اینجا به جسمت پیروهن پوشانده ام دست باف یادگار ِ مادرت یادش خیر رفتی و با اشك هایم بدرقه كردم تو را ای برادر این وداع آخرت یادش بخیر ساربان در پیش چشمان خودم حراج كرد گوشواره ها نه،انگشترت یادش بخیر *** من زینب ِ سر گشته ام از شهر غم برگشته ام دنبال یك گم گشته ام كه نور عین ِ با قلب پر آه آمدم با درد جانكاه آمدم زیارت ِ شاه آمدم شاهم حسین ِ از وقتی كه بوسیدمش،یك اربعین گذشته من كه چشام نمی بینه،قبرش كجای ِ دشته حالا كه بهت رسیدم می خوام درد و دل كنم داداش،این حرفارو زینبت داره می زنه داداش وقتی سرت به نیزه شد تموم چشم ها هرزه شد چیزی كه بی اندازه شد مشت و لگد بود غریب نوازی شون باسنگ یتیم نوازی شون با جنگ مهمون نوازی شون چه ننگ یا حرف بد بود دیگه نماز خوندن برام سخته حتی نشسته داغ رقیه ات بدجوری كمرم رو شكسته رد رَسَن بر گردنم نشون ِ شلاق رو تنم والله با جون كندنم،اینجا رسیدم دورم همه مردای مست حرمت ِ زینبت شكست ببین شدم عصا به دست دیگه بریدم از بس تو صورتم زدند،چشام سیاهی میره داداش تو هم دعا بكن،كه زینبت بمیره عشقت نذاشت، نه همسری نه مادری بفهمم تو هم دعا كن بمیرم،تا برسم به سهمم حسین غریب مادر،حسین غریب مادر همه ی این صحنه ها جلوی این زن و بچه زنده شد،هر وقت به گودال نگاه می كردند،آه از نهادشون بلند می شد،رباب اومده پشت آثار خیمه ها،اون گودال كوچلو و پر از خون رو داره نگاه میكنه،هر كی یه حالی داره ،یه وقت زینب دید دوباره سكینه نیست،تا از دور نگاه كردن دیدن اومده دم علقمه،یه ظرف آب دستش گرفته،عمو پاشو،عمو پاشو خجالت ِ سكینه رو ببین،عمو ببین سیراب برگشتم،عمو ببین برات ظرف آب آوردم،هر جا نشستی ناله بزن حسین……. @rozevanoheayammoharramsoghandi
روضه اربعین حسینی (ع) - از جانِ خود اگر چه گذشتم به راحتی - حسن خلج.mp3
11.92M
روضه# اربعین حسینی علیه السلام - از جانِ خود اگر چه گذشتم به راحتی حسن خلج 🏴🍂🏴🍂🏴🍂 از جانِ خود اگر چه گذشتم به راحتی دل کنده ام ولی ز تنت با چه زحمتی می خواستم به پات سرم را فدا کنم اما به خواهر تو ندادند مهلتی ... برا مردنم بهم وقت نمیدادن .. دشمن از یه طرف مهلت نمیداد من جونمُ فدات کنم بچه هات از یه طرف .. تا میخواستم فدایِ تو بشم میدیدم اینا تو خطرن خودمو سپر میکردم .. تا یه قدم می آمدم برات بمیرم صدا نالۀ رقیه میومد .. امروز اومد نشست کنارِ قبر حسین گفت حالا که تموم شده عزیزم .. حالا که هر چی بود گذشت حسین .. اما یه سوال دارم حسین :، بهتر نبود جایِ تو من کشته میشدم ؟ آقا بهتر نبود جایِ تو ما کشته میشدیم ، آقا جان کاش همۀ اولین و آخرین میمردن ، یه مو از سرت کم نمیشد ..، بهتر نبود جایِ تو من کشته میشدم ؟ بی تو چگونه صبر کنم با چه طاقتی از بس برای زخم لبت گریه کرده ایم ، چوبُ دست گرفته بود هی با لبایِ حسین بازی میکرد ..، از بس برایِ زخم لبت گریه کرده ایم چشمی ندیده ام که ندیده جراحتی @rozevanoheayammoharramsoghandi
AUD-20210919-WA0386.mp3
5.55M
روضه# اربعین حسینی علیه السلام رسیدم از سفر ای همسفر کجا هستی کریمی 🏴🏴🌾🏴🏴🌾🏴🏴🌾 رسیدم از سفر ای همسفر کجا هستی به زیر سنگِ لحد بین بوریا هستی اسیر رفتم از اینجا اسیر تر شده ام چه پیر رفتم و اکنون چه پیر تر شده ام تو را به نیزه، مرا با تو، از قفا بردن ولی به کعب نی و تازیانه ها بردن توان نمانده بگویم هر آنچه را دیدم بدونِ سایۀ عباس کوچه ها دیدم خدا کند دگر این چشمِ بسته وا نشود سرم زِ خاکِ غریبانه ات جدا نشود زِ من گذشت برادر خدا کند حتی فراق هم به فراقِ تو مبتلا نشود خدا کند که عزیزی به بندِ زنجیری به کوچه هایِ پر از سنگ آشنا نشود شکسته بال ترینم کبود می آیم من از محلۀ قوم یهود می آیم از آن دیار که من را به هم نشان دادن به دست هایِ یتیمت دو تکه نان دادن از آن دیار که بویِ طعام می پیچید از آن دیار که طفلت گرسنه می خوابید کسی که سنگ به اطفال بی پدر می زد به پیش چشم علمدار بیشتر می زد از آن دیار که چشمان خیره سر دارد به دخترانِ اسیر آمده نظر دارد از آن سفر که اگر کودکی به جا می ماند تمام طولِ سفر زیر دست و پا می ماند به کودکی که یتیم است خنده سر دادند به او به جایِ عروسک سر پدر دادند به جایِ آن همه گل با گلاب آمده ام من از جسارت بزم شراب آمده ام از آن دیار که آتش به استخوان می زد به رویِ زخم لبان تو خیزران میزد   @rozevanoheayammoharramsoghandi
روضه# اربعین حسینی علیه السلام بی تو دلم، بِسمِلِ بی‌بال بود مهدی میرداماد 🏴💫🍂🏴💫🍂🏴💫🍂 بی تو دلم، بِسمِلِ بی‌بال بود تازه بعد از چهل روز،حرف دلِ زینب شروع شده،بسمل یعنی: مرغی که دَمِ جون دادنِ...حسین جان! چهل روز زینب این جوری بود...یه نگاه می کرد بالا نی سر تو رو می دید،میخواست جون بده... بی تو دلم، بِسمِلِ بی‌بال بود داغِ چهل روزه، چهل سال بود طایر جان، دور سرت می‌پرید مرغ دلم، گوشۀ گودال بود سلسله، گردیده النگوی دست خار، به پای همه خلخال بود سینۀ ما، داغ روی داغ داشت خال لب ما، همه تبخال بود همره ما، تار و نی و چنگ بود دسته گُلِ محفل ما، سنگ بود خیز، زجا، ای پسر مادرم من نه مگر این که تو را خواهرم معجر نو، بر سر خود کرده ام بس‌که به سر، ریخته خاکسترم تو در مدینه، وسط آفتاب عبا کشیدی به روی پیکرم داداش یادته؟یه روز اومدی توی خونۀ من، دیدی من خوابم، از روزنۀ در دیدی آفتاب رو صورتم داره میخوره...داداش! یادته؟عبات رو برداشتی،رو صورتم کشیدی،یه مرتبه بیدار شدم...گفتم:حسینم! چی شده داداش! گفتی:خواهرم! نگران نباش،بخواب،دیدم آفتاب رو صورتت افتاده،دلم نیومد آفتاب صورتت رو اذیت کنه...داداش! یه نگاه کن زینبت چهل روزه تو آفتابِ... در پی این قصه، گمانم نبود از سَرِ نی، سایه کنی بر سرم باورم نمی شد داداش،یه روز سایبان من سَرِ به نیزه رفته ی تو باشه... من نه فقط همسفرت گشته ام سوخته ‌ام ، دور سرت گشته ام کرب و بلا، باغ گل ما کجاست؟ مصحف صدپاره ی زهرا کجاست؟ ای بدنت پاره تر از برگ یاس! باغِ گُل و لاله ی لیلا کجاست؟ رباب با شاخه ی گل آمده غنچه ی پرپر شده ی ما کجاست؟ رقیّه را، اگر نیاورده ام سکینه ات آمده، سقّا کجاست؟ عبارت عجیبِ تو مقتل،میگه:وقتی خودشون رو از بالای محمل ها انداختن،هر کی یه صورتِ قبر رو بغل کرد،دیگه اینجا زینب عنان کار از دستش خارج شد،دیگه خیالش راحتِ،کسی کسی رو اذیت نمیکنه،دیگه خیالش راحتِ تازیانه نیست،کعب نی نیست،سیلی نیست...میدونه همه راحت گریه می کنند.. هر کی یه جایی روضه اش رو شروع کرد،اما یه مرتبه دیدن یه دختری داره میره سمتِ علقمه،چهل روزه عموش رو ندیده،چهل روزه از عموش بی خبرِ، چهل روزه عمو قول داده...دیدن یه مشک رو پُر از آب کرد،عمو چشمت روشن...عمو پاشو دوباره پات رو رکاب کن آخه دوباره زینب اومده...شاید سکینه یه جمله به عموش گفت:صدازد:عمو جان!... تا تو بودی خیمه ها آرام بود دشمن از بی حرمتی ناکام بود تا تو رفتی چهره ها نیلی شدن عمو! دست ها آماده ی سیلی شدن عمو! هر کی رسید به ما سیلی زد...هر کی رسید به ما ناسزا گفت...هر چی رو نیزه ها نگاه کردم سرت رو پیدا نکردم...ای حسین  @rozevanoheayammoharramsoghandi
روضه# اربعین حسینی علیه السلام - سلام همسفرِ نیمه راهه بی سرِ من - محمود کریمی 🏴🍀✨▪️🏴🍀✨▪️🏴 سلام همسفرِ نیمه راهه بی سرِ من سلام ماهِ به دریایِ خون شناورِ من گذشته است چهل روز از شهادتِ تو هنوز مانده به گودال دیده ی تَرِ من زن و بچه رو جمع کرد،صدا زد:حسینم را همین جا سر بریدند... هزار بار سرت را به نوک نی دیدم هنوز داغ تو یک لحظه نیست باورِ من خدا گواه است چه دیدم در این چهل منزل که بود همسفرم،قاتلِ برادرِ من تن تو ماند زمین پیشِ خواهرِ تو سرِ تو گشت جدا پیشِ چشمِ مادرِ من حسین جان! از زمانی که رویِ زمین افتادی شروع شد.. ز خاطرم نرود هرگز، ای عزیزِ دلم که چوب خورد به لبهات در برابرِ من به ذوالفقارِ زبان،حمله بر عدو کردم یه جوری خطبه خواند،که بعضی ها که دور بودند و صدا رو می شنیدن،سئوال کردند:طنینِ صدا آشناست،علی اومده به کوفه؟... خطبه هایت طَنین صوتِ علی ست/یا ز مادر گرفته ای الهام!؟/زینبی ، حیدری ، تو زهرایی/این بُوَد اصلِ صَنعَتِ ایهام/ای که از قامتِ هلالیِ تو/راست گردیده قامت اسلام... به ذوالفقارِ زبان،حمله بر عدو کردم چنانکه محملِ من گشته بود سنگرِ من گزارشاتِ سفر را زمن بپرس ولی مپرس از اینکه نیامد سه ساله دخترِ من حسین جان! نگاه نکن این همه سختی کشیدم،اول بهت بگم،که شیرِ شیر آمده ام،کاری کردم باهاشون که همه شهر گریه می کردن،با همین بچه هایی که پریشونن،شام رو گرفتم،من دخترِ علی ام،مادرم فاطمه بابام علی رو از مسجد تو خانه آورد،دختر فاطمه ام،یه کاری کردم همه پریشان،نالان...نفرینشون هم کردم...گفتم:ان شاءالله چشماتون گریون باشه،چون شما بابام رو دیده بودید،یتیم هاتون نمک گیرِ بابام بودن...داداش سخت بود ولی همش زیبایی بود... رفقا! اُسرایِ کربلا رو همه ی بلاد بردن،کوفه در جنوب کربلاست،حلب،در شمال غربیِ کربلاست،بِعَلبَک،لبنانِ فعلی،به سمت غربِ شامِ...کمتر از یک ماه،بین1100 تا 1400 کیلومتر،خیلی راهه،روی ناقه ی عریان،یه جایی سه ساله صدا زد:عمه جان! اینا نمیخواد وایستن؟...حالا برایِ چی؟ چون این ناقه لنگ بود،ناقه ای که امام سجاد هم سوارش بود لنگ بود... الان زائر هشتاد کیلومتر،صد کیلومتر، ده قدم راه هم که میره...تویِ همین ده قدم همه میان میگن:" هَلابیکُم یا زُوار الحسین" خوش اومدین،بفرمایید چایی،بفرمایید شربت،غذا...داداش! از ما هم پذیرایی کردن... ناموسِ خدا و مَلأ عام که دیده؟ شادی و کف و خنده و دشنام که دیده؟ سرهایِ بنی فاطمه در شام که دیده؟ قرآن و سر و سنگِ سرِ بام که دیده؟ هُورا و کف و داغِ دل و گریه  و ناله بهتر که نگویم که چه شد طفلِ سه ساله من خنده و شادی و کف و هلهله دیدم ده فاطمه را بسته به یک سلسله دیدم رأس شهدا را جلویِ قافله دیدم من خنده ی شادی به لبِ حرمله دیدم از کعبِ نی و شادی و بیداد بگویم از سلسله ی گردنِ سجاد بگویم مردم عوضِ بزم عزا،عید گرفتن در ریختنِ خونِ خدا عید گرفتن دور سرِ شاهِ شهدا عید گرفتن در ماتم مصباحِ هُدا عید گرفتن رخسارِ گُلِ یاس و کبودی چه بگویم قرصِ قمر و سنگِ یهودی چه بگویم کارم تمومِ نمونده جونی به تنم یه اربعینِ دارم زار می زنم زار می زنم،زار می زنم،حسین... می خونم نوحه برات ،وای،وای،وای می کنم گریه برات،های،های،های حسین جان!قربونِ زائرات،زائرهای کوچیک و کم سن و سال،قربون زائرایی که الان تو آغوش پدر و مادراشون خوابشون برده دارن میان،قربون زائرایِ سیرابت،قربون زائرایِ شیرخواره ات که هر موقع گشنه میشن،مادرشون هست،یه گوشه کنارِ جاده مادر میشینه،چادر رویِ سرِ بچه اش میکشه،بچه اش رو شیر میده،بچه که آروم میشه،بلند میشه،بسم الله..طرف کربلا حرکت میکنه...حسین.... مثل اربعین که بی بی حضرت زینب سلام الله علیها رسیدن کربلا،تا سه روز هی ناله زد،هی حسین حسین گفت،تا این زن و بچه ها می اومدن آروم بشن،می رفتن علقمه...دوباره گریه و زاری شروع می شد... ای برادرِ من، چشمِ تو روشن... عباس! یادته میخواستم برم قبر جدم رو زیارت کنم،می دویدی عباس از جلو،همه مشعل ها و شمع ها رو خاموش می کردی،مبادا سایه ی من رو  هم کسی ببینه... ای برادرِ من، چشمِ تو روشن... روم نمیشه بگم رفت معجرِ من حسین... @rozevanoheayammoharramsoghandi
AUD-20210906-WA0052.mp3
4.02M
سینه زنی# اربعین حسینی - نمی خواهم بگویم آنچه دیدم # حمید علیمی 🥀▪️▪️🥀▪️▪️🥀▪️▪️ نمی خواهم بگویم آنچه دیدم نمی خواهم بگویم ماجرا را کجا رفتم چه ها دیدم بماند نکرده هیچکس با من مدارا به روی شانه بار غم کشیدم میان سینه ام غیر تبت نیست همین اندازه می گویم برادر دگر این زینبت آن زینبت نیست حسین برادرم....... اگرچه زنده ام اما به سختی خودم را تا مزار تو رساندم مرا با زور از پیش تو بردن خودم نارحتم اینجا نماندم تنت روی زمین ماند و سرت هم فراز نیزه بالای سرم بود چهل روز است روز شب ندارم غم تو بغض آه حنجرم بود رسیدم از سفر آن هم چگونه پر از دردم غمینم نیمه جانم شکسته حرمتم در کوچه بازار شهید طعنه و زخم زبانم همان بهتر که سر بسته بماند مصیبت های سنگینی که دیدم اگرچه دور بودم از تو اما ولی شکر خدا اینجا رسیدم حسین برادرم @rozevanoheayammoharramsoghandi
  اربعین روضه اربعین حسینی علیه السلام ▪️▪️▪️▪️✨▪️▪️▪️ اربعین غمت مرا انداخت بی تو بودن مرا ز پا انداخت بعد یک اربعین هوای غمت راه ما را به کربلا انداخت اُف بر این روزگار کین که مرا اربعینی ز تو جدا انداخت این چهل روز بی تو هر چه نداشت خواهرت را که از صدا انداخت یاد دارم که ظهر روز دهم شعله بر جان خیمه ها انداخت یا نوک نیزه ظالمانه تو را از روی اسب بی هوا انداخت از کجای سفر بگویم که به دلم آتش بلا انداخت نیزه دار تو از لج زینب از روی عمد نیزه را انداخت جان به لبهای ماتم آوردم دیگر ای تشنه لب کم آوردم شعله بر جان تشنگان افتاد و به دل زخم بی امان افتاد از همان روز که زمین خوردی برسرم طاق آسمان افتاد غنچه ی خشک تا که پرپر شد به روی خاک باغبان افتاد معجر من به دست شعله ولی سر تو دست این و آن افتاد دخترت روضه خوان قافله بود از نفس آه روضه خوان افتاد آه تحفه ی مادریت را بردند تن عریان کشان کشان افتاد چقدر وحشیانه انگشتر نیمه شب دست ساربان افتاد همینجا نیزه هاشان به جانت افتادن تازیانه به جانمان افتاد   @rozevanoheayammoharramsoghandi
روضه اربعین   🏴🏴🏴💫🏴🏴🏴💫   رفتی ای مسافر بی من من کجا ها رفتم بی تو رفتی با ابالفضل و من با یتیما رفتم بی تو تنت روی خاکا جا موند و سرت روی نی همراهم بود صدای علی تو فریادم صدا مادرم اهم بود چهل روزه چهل ماهه چهل ساله دل زینب کنار تو تو گوداله * لحظه لحظه بی تو درد عالم و تحمل کردم هر جایی که درموندم به مادرم توسل کردم غمی که من از اینجا بردم تو شام بلا سنگین تر شد رقیه یه شب تو ویرونه جلو چشمای من پرپر شد من و گریه من و زاری من و ناله دل زینب کنار تو تو گوداله * توی کوچه ها تکرار اون همه کبودی بودم بی تو و ابالفضل بین اون همه یهودی بودم سرت رو نی و دستای من مثه حلقه انگشتر شد اومد از روی نی پایین اما تو تشت طلا زخمی تر شد جای زنجیر هنوز رو این پر و باله دل زینب کنار تو تو گوداله @rozevanoheayammoharramsoghandi
روضه اربعین حسینی علیه السلام زبان حال حضرت زینب علیها سلام گریه داری داشت زینب محمود کریمی 🌿🌿▪️🌿🌿▪️ نگاه گریه داری داشت زینب چه گام استواری داشت زینب دل با اقتداری داشت زینب مگر چه اعتباری داشت زینب چهل منزل حسین منجلی شد گهی زهرا شد و گاهی علی شد ندیدم زینب کبری تر از این ندیدم زینت باباتر از این ندیدم دختر زهرا تر از این حسینی مذهبی غوغا تر از این اگر چه غصه دارد آه دارد به پایش خستگی راه دارد پس از آنکه زمین را زیر و رو کرد سپاه کوفه را بی آبرو کرد به سمت کربلا خوشحال رو کرد کمی از خاک را برداشت بو کرد رسیدم کربلا ای داد بی داد حسین سر جدا، ای داد بی داد چهل روز است گریانم حسین جان چو موی تو پریشانم حسین جان چهل روز است می خوانم حسین جان حسین جانم حسین جانم حسین جان به غم ها با جلالت سر ندادم به دست هیچکس معجر ندادم همین جا دور اکبر را گرفتند ز ما شبه پیمبر ما را گرفتند ولی از من دو دلبر را گرفتند هم اکبر هم برادر را گرفتند به تو گفتم که ای افتاده از پا  ز جا بر خیز ورنه معجرم را... همین جا بود که سقای ما رفت همچین که ناقه ها رسید مثل برگ خزون خودشون انداختن رو زمین، تنها کسی که میدونه قبرها کجاست، امام سجاده، دور آقا را گرفتن، یکی میگه قبر آقامون کجاست، اول همه دنبال قبر حسین می گشتن، نشونشون داد، گریه هاشون کردن، یکی گفت: آقا جان قبر قاسمم کجاست؟ علی اکبر کجاست؟ رباب گفت: آقا جان علی اصغرم و کجا دفن کردی؟ گفت: بلند نشو تو بغل بابامه... آخر سر همه بلند شدن طرف علقمه رفتن، آخه وداع با عباس نکردن عاشورا.... همین جا بود که سقای ما رفت به سمت علقمه دریای ما رفت پناه عصمت کبرای ما رفت پی او گوشواره های ما رفت فقط از علقمه یک مشک برگشت حسین بن علی با اشک برگشت همین جا بود که دلها گرفت و کسی روی تن تو جا گرفت و   سرت را یک کمی بالا گرفت و  و از پشت سرت سر را گرفت و همین که بر گلویت خنجر آمد صدای ناله ی زهرا در آمد همین جا بود افتادند تن ها همین جا بود غارت شد بدن ها تمامی کفن ها، پیرهن ها بدون تو کتک خوردند زن ها سکینه می کند زاری اباالفضل چه قبر کوچکی داری اباالفضل همین جا بود الف را دال کردند تنت را بارها پامال کردند ته گودال را گودال کردند تو را با سم مرکب چال کردند همین جا بود گیسو می کشیدند هر سو دخترانت می دویدند همین جا بود تازیانه باب گردید رخ ما در کبودی قاب گردید ز خجلت خواهر تو آب گردید که معجر بعد تو نایاب گردید سکینه معجر از من خواست اما خودم هم بودم آنجا مثل آنها... @rozevanoheayammoharramsoghandi
روضه اربعین حسینی (ع) زبان حال حضرت زینب (س) - نگاه گریه داری داشت زینب - حاج محمود کریمی.mp3
2.87M
روضه اربعین حسینی علیه السلام زبان حال حضرت زینب علیها سلام گریه داری داشت زینب محمود کریمی 🌿🌿▪️🌿🌿▪️ نگاه گریه داری داشت زینب چه گام استواری داشت زینب دل با اقتداری داشت زینب مگر چه اعتباری داشت زینب @rozevanoheayammoharramsoghandi
شعر ترکی اربعین شامدن پابوسوه گلدیم اویان قارداش 🥀🥀🥀▪️🥀🥀🥀▪️ دور شامدن پابوسوه گلدیم اویان قارداش  خوشگلدین ائت مهمانوم ای غسلی قان قارداش  گلچین اولوب گل درمگه گلزاریوه گلدوم  قرخ منزلی عشقون چکوب دیداریوه گلدوم  شاهنشه دین سن حسین درباریوه گلدوم  بیر دربدر زواریوم شاه جهان قارداش  دور یدی قارداش باجیسین سن پیشواز ایله  دغلار گورن زینبله بیر راز و نیاز ایله  شام اهلی خوار ایتدی منی سن سرفراز ایله  من بی‌نوا سن ناتوان ای باغریقان قارداش  .  نعشون قویوب گیتدوم اودور حالیم سوروشمورسان؟  قهر اولموسان مندن اوگون گویا باریشمورسان  بجدل کسن ال هاردادور منلن گورورشمورسان  مجبور ایدوب نیلوم منی شمر و سنا قارداش  اولمز باجون یولاردا چوخ چکمیش حسین آزار  گتدیم یتیم قیزلاریوی اولسون ئوزون دلدار  بو کاروان بو سن بو من ای قافله سالار  منله گلوب گورماقوه گور کاروان قارداش  . .  شام ایچره شام اولدی منیم گور گوندوزوم قارداش  سندن صورا هر صبح و شام آغلار گوزوم قارداش  بختیم قرا معجر قرار چوخدور سوزوم قارداش  ویرانه‌ده چوخ ایتمیشم آه و فغان قارداش  .  .  زینب نقابندن حسین سن سؤیلوسن یا من  قولدا طنابندن حسین سن سؤیلوسن یا من  شامون عذابندن حسین سن سؤیلوسن یا من  بی حد شماتت چکمشم من ناتوان قارداش  چرخ فلک آخر منی چولدن چوله سالدی  ایتدی خجالت زینبی آرامیمی الدی  گلدی سلامت اهلبیت اما قزون قالدی  شرمنده‌ام عفو ایتگلن ای جسم و جان قارداش  .  .  من بیر امانتداریدوم قان قلبمه دولدی  یتدی خزان گلزاریمه غنچه گلوم سولدی  سن استین نسگللی قیز ویرانه‌دی اولدی  ئوز کونگین ایتدوم کفر یاندون امان قارداش  .  .  قالدی رقیم شامده گورماقوه گلمز  دنیا نقدری وار حسین بیرده یوزوم گولمز  آدی کفندار آدلانان زینب ندن ئولمز  دور گورنجه قدیم اولموش کمان قارداش  .  .  عزت سپهرنده منیم بخت اولدوزم باتدی  چخماز یادیمدان حرمله وجداننی ساتدی  اوخلی بوغازیله حسین اصغر نجه یاتدی؟  عباس و اکبر حالنی ایله بیان قارداش  .  .  یاز «نادری» ای شاه دین غمخواریوه قربان  زینب کیمی یول یورقونی زواریوه قربان  شاها ملائک پاسبان درباریوه قربان  اولماز سنه زینب کیمی بیرنوحه خوان قارداش @rozevanoheayammoharramsoghandi
AUD-20220521-WA0070.mp3
4.57M
شعر ختم مادر🌾▪️🌾 کبوترها بپوشیدرخت ماتم که گلچین لانه ام راریخت برهم مگوپروانه هاماتم بگیرند تمام بلبلان ازغم بمیرند شده خاک یتیمی برسرمن کفن پوشیده برتن مادرمن مگومادربگوزیباپرستار بگوشب زنده ی شبهای دیدار مگومادربگوکانون عصمت که سرشاراست ازعشق ومحبت مگومادرکه مادرگفتنی نیست که باشدنمره اش بالاترازبیست بخوان قرآن برای مادرمن به روضه خاک غم کن برسرمن سرودی قطره شعردلنشینی الهی خیرازعمرت ببینی.
Ablofazl Bakhtiyari - Karbobalato Halohavato (128).mp3
3.72M
‍ * نوحه حال و هواتو بختیاری* کرب و بلاتو حال و هواتو‌ حرفامو با تو یادم نمیره تو هر سلامم آه میکشیدم گریه برا تو یادم نمیره کاری کن که نوکر تو حسرت نوکریش نباشه آخرین زیارت که اومدم آخریش نباشه گریه میکنم گریه میده آخر نجاتم آقا بی قراره شب های جمعه ی کربلاتم آقا بی تابم با تموم کربلا نرفته ها دلتنگم توی فکرتم تموم هفته ها دلتنگم توی فکرتم تموم هفته ها دانلود مداحی کرب و بلاتو حال و هواتو ابوالفضل بختیاری دنیا میدونه روضه میمونه تو قلب مونه حرف نگفته صد سال دیگه عشق من و تو روی زبون مردم میفته از همون قدیم شور زندگیم یا امام حسینه سرنوشت من سرگذشت من با امام حسینه گریه کن میمیره ولی به عشقه که زنده میشه تو مسیر کرب و بلا تو رفت آمده همیشه بی تابم با تموم کربلا نرفته ها دلتنگم توی فکرتم تموم هفته ها دلتنگم توی فکرتم تموم هفته ها از همون قدیم شور زندگیم یا امام حسینه سرنوشت من سرگذشت من با امام حسینه 💠💠💠💠💠💠💠💠
4_5906769437293282900.mp3
11.33M
نوحه آقا سنه قربان آقا فاطمه دل بی تاب اومده چشم پر از آب اومده دل بی تاب اومده چشم پر از آب اومده اومده ماه عزا لشکر ارباب اومده اومده ماه عزا لشکر ارباب اومده لشکر مشکی پوشا سینه زنای ارباب شب همه شب میخونن نوحه برای ارباب جان آقا سنه قربان آقا سید العطشان آقا جان آقا سنه قربان آقا سید العطشان آقا دل بی تاب اومده چشم پر از آب اومده اومده ماه عزا لشکر ارباب اومده لشکر مشکی پوشا سینه زنای ارباب شب همه شب میخونن نوحه برای ارباب جان آقا سنه قربان آقا سید العطشان آقا جان آقا سنه قربان آقا سید العطشان آقا دانلود مداحی جان آقا سنه قربان آقا مجید بنی فاطمه دل من در به دره درمون دردش سفره یه نفر نیست که یه شب ما رو زیارت ببره دل من در به دره درمون دردش سفره یه نفر نیست که یه شب ما رو زیارت ببره دست ادب رو سینه سینه زنای ارباب با یه سلامم میرن پایین پای ارباب جان آقا سنه قربان آقا سید العطشان آقا جان آقا سنه قربان آقا سید العطشان آقا آه حسرت میکشم بار مصیبت میکشم آه حسرت میکشم بار مصیبت میکشم وقتی که گریم نمیاد خیلی خجالت میکشم پای علم میمونم پای علم میمیرم خواب دیدم آخر توی راه حرم میمیرم جان آقا سنه قربان آقا سید العطشان آقا جان آقا سنه قربان آقا سید العطشان آقا جان آقا سنه قربان آقا سید العطشان آقا لشکر مشکی پوشا سینه زنایی
روضه شهادت حضرت رقیه (س) باد صبا یکی یه دونه دخترم - حسن خلج ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️➖➖➖ ای باد صبا یکی یه دونه دخترم ای باد صبا من از بابام بی خبرم ای باد صبا اگه ببینم بابامو میگم بابایی گمشده سنجاق سرم اگه خدا قسمت کنه بازم بابامو ببینم ناز می کنم براش میرم روی زانوهاش میشنم اگه زانویی باشه حالا اگه خدا قسمت کنه بازم بابامو ببینم ناز می کنم براش میرم روی زانوهاش میشنم شبا می گردم توی خواب دنبال بابام همیشه نمی دونم زیارتش برا چی تعبیر نمیشه آه من پری بودم دلبری بودم حالا جام روی خاکه بیابونه آه نیمه جان در دشت اون شبی که افتادم گم شدم ، آه نیمه جان در دشت رنگ و روم برگشت لاله دارم بر موی پریشون موی پریشون ای باد صبا غم بسته راه گلومو +من دیدم شماهم دیدی بچه کوچولو بابا ومادرشم که با هم دعواشون بشه اینقد وحشت میکنه کاری باهم ندارنا باهم دارن دعوا می کنن ، -اون گوشه کز می کنه می ترسه ای باد صبا غم بسته راه گلومو ای باد صبا غم بسته راه صدامو تو این هیاهو گم کرده ام دست وپامو ای باد صبا ای باد صبا یه حسرتی رو دلمه وقتی که می رفت نشد ببوسم بابامو وقتی که می رفت نشد ببوسم بابامو خانم زینب دید +روضه خون داره روضه می خونه توهم سرت رو زانوته داری گریه میکنی تو عالم خودتی گوش میدی وگریه میکنی یه وقتایی ام صدای روضه خون قطع شد یه چند ثانیه ای صبر میکنی میگی داره مکث میکنه نفس میگیره شعرش یادش بیاد ولی وقتی دیدی طولانی شد سرت وبلند میکنی ببینی چه خبر شد؟چرا نمی خونه؟روضه خونه خرابه داشت روضه می خوند یه وقت دیدن صداش قطع شد دیگه صداش نمی یاد بی بی زینب اومد سراغش دید داره جبران مافات میکنه لباشو گذاشته رو لبای بابا -توی مدینه بروبیا یی داشت بابا لباس نو و گوشواره می خرید برام از بسکه بودم بر سر دوش عمو جون ای باد صبا به خاک نمی رسید پاهام +اما!! ولی حالا همه دارن منو به هم نشون میدن ولی حالا همه دارن به من اشاره میکنن منو بهم نشون میدن قلبمو پاره می کنن وقتی میون کوچه ها بابا وقتی میون کوچه ها می ترسیدم می لرزیدم گوشواره هامو تو گوشه یه دختره شامی دیدم
دانلود+مداحی+به+موقع+تشییع+جنازم+ریمیکس.mp3
1.98M
نوحه موقع تشیع جنازم به موقع تشییع جنازم به پیرهن مشکیم مینازم تو خونه قبرم یا حسین یه ضریح شیش گوش میسازم خاکم نکنید بزارید اربابم برسه اونی که واسم همه کسه خاکَم نکنید دلم فقط آقامو میخوام امام رضا قول داده میاد حسین حسین وقتی جنازه ام شد محیا بکشید روی من بوریا وصیتمه برگردونید صورتمو سمت کربلا خاکم نکنید تا اونی که بر دلم امیره سرمو رو دامنش بگیره سرمو رو دامنش بگیره وقتی لحدم رو میچیدینش آهای سینه زنها سفارشمو کنید به اقا، سفارشمو کنید به اقا حسین حسین .....
afshin_azari_aman_aman 128.mp3
8.67M
 نوحه کی پاره کرده مشکتو داداش داداش آذری ▪️🥀▪️🥀 رقیه واسه آب بیداره امشبو رقیه واسه آب بیداره امشبو بگو چی من بدم جواب زینبو بگو چجوری من به خیمه ها برم بگو چجوری من به خیمه ها برم خودت بهم بگو بی تو کجا برم امان امان امان امان امان امان امان آقام حسین حسین غریب کربلا آقام حسین ای شاه کربلا آقام حسین حسین کی پاره کرده مشکتو داداش داداش کی درآورده اشکتو داداش داداش کی درآورده اشکتو داداش داداش امان امان امان آقام حسین حسین غریب کربلا آقام حسین ای شاه کربلا آقام حسین حسین @madahi_moharram
دانلود+مداحی+به+موقع+تشییع+جنازم+ریمیکس.mp3
1.98M
نوحه موقع تشیع جنازم به موقع تشییع جنازم به پیرهن مشکیم مینازم تو خونه قبرم یا حسین یه ضریح شیش گوش میسازم خاکم نکنید بزارید اربابم برسه اونی که واسم همه کسه خاکَم نکنید دلم فقط آقامو میخوام امام رضا قول داده میاد حسین حسین وقتی جنازه ام شد محیا بکشید روی من بوریا وصیتمه برگردونید صورتمو سمت کربلا خاکم نکنید تا اونی که بر دلم امیره سرمو رو دامنش بگیره سرمو رو دامنش بگیره وقتی لحدم رو میچیدینش آهای سینه زنها سفارشمو کنید به اقا، سفارشمو کنید به اقا حسین حسین .....
4_6014764452920954434.ogg
938.3K
‍ ‌‌🥀🌾🍀🌾💦🍃💦 🍃💦🍂💦 🌿🍂💦 🌿💦 💦 آهنگ خیلی دعا کردم نشد علی (ع) ریتم ضرب آهنگ خیلی دعا کردم نشد 😭😭♯♭🎼 مشک و بغل کردم نشد ♯♭🎼 داداش حسین شرمندتم ♯♭🎼 رفتم که برگردم نشد ♯♭🎼 چشمام نمی بینه داداش بدجوری دستام خاکیه ♯♭🎼 هرکار میشد کردم نشد شرمنده مشکم خالیه ♯♭🎼 از ناقه افتادم زمین دستام برام کاری نکرد ♯♭🎼 تا خیمه ها راهی نبود ♯♭🎼 مشک آبروداری نکرد ♯♭🎼 دندون گرفتم عشق تو سینه سپرکردم نشد ♯♭🎼 خواستم علمداری کنم ♯♭🎼 رفتم که برگردم نشد ♯♭🎼 رفتم که برگردم نشد ♯♭🎼 رفتم که برگردم نشد ♯♭🎼 خیلی دعا کردم نشد ♯♭🎼 مشک و بغل کردم نشد ♯♭🎼 داداش حسین شرمندتم ♯♭🎼 رفتم که برگردم نشد ♯♭🎼  چشمام نمی بینه داداش بدجوری دستام خاکیه ♯♭🎼 هرکار میشد کردم نشد شرمنده مشکم خالیه ♯♭🎼 شرمنده مشکم خالیه ♯♭🎼 از ناقه افتادم زمین دستام برام کاری نکرد ♯♭🎼 تا خیمه ها راهی نبود ♯♭🎼 مشک آبروداری نکرد ♯♭🎼 دندون گرفتم عشق تو سینه سپرکردم نشد ♯♭🎼 خواستم علمداری کنم ♯♭🎼 رفتم که برگردم نشد ♯♭🎼 رفتم که برگردم نشد ♯♭🎼 رفتم که برگردم نشد ♯ 😭😭😭😭😭 🎧(ع) 🎤 👌 دعای فرج 1400/2/29 💦 🌿 💦 🌾🍂💦 🍃💦🍂 💦 🥀🌾🍀🌾💦🍃💦
روضه مسلم بن عقیل علیه السلام شب اول ـ مصیبت مسلم بن عقیل  🥀✨🥀✨ جناب «مسلم» فرزند «عقیل بن ابی طالب» از بزرگان بنی‌هاشم و پسر عموی حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود. امام حسین علیه السلام از مدینه خارج شده و در مکه بود که نامه های مردم کوفه و دعوت از ایشان بسیار زیاد شد. آخرین نامه که به امام رسید و تعداد نامه‌ها که به هزاران درخواست بالغ شد، امام بین رکن و مقام دو رکعت نماز گزارد و از خداوند متعال طلب خیر کرد. سپس مسلم را خواست و پاسخ نامه ها را نوشت و در آن آورد : «سخن شما این است که: “امامی نداریم، به سوی ما بیا شاید خدا به سبب تو ما را هدایت و متحد کند”. من ، مسلم بن عقیل برادر و پسر عموی خود را که مورد اطمینان من است به سوی شما فرستادم، پس اگر برای من نوشت که رأی خردمندان و اهل فضل و مشورت شما همان است که در نامه هایتان خواندم بزودی نزد شما خواهم آمد… » مسلم در نیمه رمضان از مکه خارج شد و به مدینه آمد. در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله نماز خواند و با خانواده خود وداع کرد و با چند راهنما و همراه به سوی کوفه رفت. شرایط این سفر بسیار سخت بود و مسلم و همراهان راه را گم کردند و دو راهنما از تشنگی جان باختند. تا اینکه مسلم سرانجام در روز پنجم شوال به کوفه رسید. مردم کوفه دسته دسته نزد مسلم جمع شدند و چون نامه حضرت علیه السلام را بر آنان خواند گریستند. سپس ۱۸۰۰۰ نفر از اهل کوفه با مسلم بیعت کردند. در نتیجه او نیز نامه‌ای به امام علیه السلام نوشت و بیعت این تعداد را خبر داد و ایشان را به حرکت به سوی کوفه ترغیب کرد. هنگامی که خبر این بیعت به یزید بن معاویه رسید، وی عبیدالله بن زیاد را که حاکم بصره بود مأمور کرد تا حکومت کوفه را نیز عهده‌دار گردد. عبیدالله با حیله به شهر وارد شد و حکومت را در دست گرفت و مردم را تهدید کرد. سپس «هانی بن عروه» که از بزرگان کوفه بود و مسلم بن عقیل در منزل او پناه گرفته‌ بود را شکنجه و زندانی کرد. مسلم هنگامی که خبر شکنجه‌شدن هانی را شنید از کوفیان خواست که به یاریش بشتابند. مردم به او پیوستند و مسجد و بازار و اطراف قصر پر از جمعیت شد در حالیکه یاران عبیدالله بیش از پنجاه نفر نبودند. عبیدالله چند نفر را بین قبایل مختلف کوفه فرستاد تا آنها را تهدید و تطمیع کنند و عده‌ای از اشراف که در قصر او بودند را مأمور نمود که از بام‌های دار‌الاماره مردمی که قصر را محاصره کرده‌ بودند بترساند یا فریب دهند. اهل کوفه هنگامی که سخن رؤسا و اشراف خود را شنیدند سست شدند. کم کم نجوای خناسان زیاد شد که به هر یک به دیگری می گفتند : «برگردیم، دیگران هستند و کفایت می کنند»!! اندک اندک جمعیت از پیرامون مسلم پراکنده شد و تنها حدود سی نفر در مسجد برای یاری او باقی ماندند. مسلم که با این پیمان شکنی روبرو شد به همراه آن سی نفر به سوی “ابواب کنده” حرکت کرد. هنگامی که به آنجا رسید تنها ده نفر همراه وی باقی مانده بودند و چون از آن منطقه عبور کرد هیچکس همراه او نبود. مسلم غریبانه به این سو و آن سو نگاه کرد ولی حتی کسی نبود که وی را راهنمایی کند و یا در خانه‌اش او را پنهان نماید. سفیر حسین سرگردان در کوچه‌های تاریک کوفه راه می‌رفت و نمی‌دانست کجا برود. تا اینکه به خانه‌ای رسید که پیرزنی بر در آن ایستاده بود. نام این زن «طوعه» بود و منتظر فرزندش بود که به همراه مردم از خانه بیرون رفته بود. مسلم بر زن سلام کرد و از او آب خواست. طوعه به او آب داد و به داخل خانه رفت. دوباره که بیرون آمد مسلم را دید که بر در منزل نشسته است. گفت: «ای بنده خدا اگر آب نوشیدی نزد خانواده خود رو». مسلم خاموش ماند. زن ، دوباره و سه‌باره سخن خود را تکرار کرد. مسلم برخاست و گفت : «من در این شهر خانه و خانواده‌ای ندارم. من مسلم بن عقیل‌ام. این قوم به من دروغ گفتند و مرا فریب دادند و از مأمن خود بیرون آوردند.» پیرزن مسلم را به داخل خانه برد؛ فرشی برایش گسترد و طعامی فراهم نمود. اما مسلم شام نخورد و خوابید و در عالم رؤیا عموی خود امیرالمؤمنین علی علیه السلام را دید که به وی گفت : «بشتاب که تو فردا نزد ما خواهی بود». از سوی دیگر، عبیدالله که پراکنده شدن مردم را دید جرأت پیدا کرد از قصر خارج شد و به مسجد آمد و برای پیدا کردن مسلم هزار دینار جایزه تعیین کرد. فرزند طوعه که به خانه برگشت از وجود مسلم در منزل با خبر شد و با طلوع فجر خبر را به دشمنان رساند. عبیدالله گروهی متشکل از ده‌ها سپاهی را برای دستگیری او فرستاد. مسلم مشغول عبادت بود که لشگریان به منزل طوعه رسیدند. هنگامی که وی صدای شیهه اسبان را شنید دعای خود را به شتاب تمام کرد
روضه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام ـ حجت الاسلام کافی 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 امام حسین(ع) مسلم را به کوفه فرستاد. چهار، پنج روزی که مسلم در کوفه بود هیجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند. مسجد کوفه مسجد بزرگی است وقتی مسلم نماز می خواند تا دم در مسجد از جمعیت پر می شد. یک شب عبیدالله اعلام کرد هر کس اطراف مسلم باشد و از مسلم طرفداری کند دستگیرش می کنیم. مسلم بن عقیل نماز مغرب را خواند. بین نماز مغرب و عشاء پشت سرش را نگاه کرد، دید یک نفر هم پشت سرش نیست. همه رفته بودند. تمام مردم شهر مضطرب هستند. در شهر پخش شده بود که طرفداران مسلم را دستگیر می کنند یکی شوهرش خانه نیست می گفت: نکند شوهرم را گرفته باشند. یکی پسرش بیرون است.یکی برادرش نیست. مسلم کنار کوچه ای از استر پیاده شد و سرش را به دیوار گذاشت. زنی جلوی در نشسته بود. اسمش طوعه بود. او هم منتظر پسرش بود تا برگردد. دید آقایی از استر پیاده شد و سرش را به دیوار گذاشته است. گفت: آقاجان! چرا سرت را به دیوار خانه من گذاشتی؟ چرا به خانه ات نمی روی؟ دفعه سوم که زن سوال کرد، مسلم گفت: آب داری برای من بیاوری؟ زن رفت آب آورد. مسلم باز همانجا ایستاد. آن زن گفت: آقاجان! چرا به خانه ات نمی روی؟ صدا زد: مادر من خانه ندارم. زن گفت: شما کی هستی؟ گفت: من مسلم بن عقیل هستم.   جان ختم المرسلین در کوفه جا دارد ندارد                                               بهتر از روح الامین در کوفه جا دارد ندارد افسر جانباز حق در کوفه سرگردان و بی کس                                                نایب سلطان دین در کوفه جا دارد ندارد مسلم بی خانمان در کوچه ها می گردد امشب                                               یک جهان ایمان و دین در کوفه جا دارد ندارد امتحان حق نگر ازآن مسلمان و مسلم                                            مسلم است ای مسلمین در کوفه جا دارد ندارد   مسلم آن شب را در خانه طوعه ماند. هنگام صبح پسر این زن به دارالاماره خبر داد در خانه آنهاست. عبدالله بن عباس با هفتاد سوار آمد و خانه را محاصره کردند. یک وقت زن آمد داخل اتاق صدا زد: آقاجان! مسلم بن عقیل! خانه را محاصره کردند. مثل اینکه فهمیده اند شما داخل خانه ما هستید. مسلم بن عقیل از خانه بیرون آمد سوار اسبش شد. شمشیر می زند و می کشد. دشمنان را روی زمین می ریزد. این بی انصافها دسته های نی را آتش زدند و از بالای بام بر سرش ریختند. همه بگویید: غریب مسلم! غریب مسلم! بعد از پیکار عظیم مسلم را گرفتند. دست مسلم را به پشت سر بستند. او را به طرف دارالاماره آورند. وقتی عبیدالله رسید شروع کرد به گریه کردن. عبیدالله گفت: چرا گریه می کنی؟ کسی که در این کارها می افتد باید پیه کشته شدن هم به تنش بمالد. چرا گریه می کنی؟ صدا زد: عبیدالله! به خدا قسم اگر برای خودم . کشته شدن گریه کنم. گفت: پس برای چه گریه می کنی؟ گفت: دلم می سوزد که نامه نوشته ام تا حسین(ع) به کوفه بیاید. می ترسم امام حسین (ع) دست زن و بچه اش را بگیرد و به طرف شما مردم بی وفا بیاید.هنگامی که می خواستند او را بکشند فرمود: عبیدالله! سه وصیت دارم. اول وصیتم این است وقتی مرا کشید بدنم را روی خاکها نگذارید! مرا دفنم کنید. وصیت دومم این است که هفتصد درهم در کوفه قرض دارم، زره مرا بفروشید و قرضهایم را ادا کنید. یک وصیت دیگر هم دارم وآن اینکه دلم می خواهد یک نامه بنویسید که حسین(ع) نیاید. آی غریب حسین! حسین!… اللهم نسئلک و ندعوک باسمک العظیم یا الله @madahi_moharram
روضه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام ـ کافی 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 روضه شجاعت مسلم علیه السلام و بی وفایی مردم کوفه جان ختم المرسلین در کوفه جا دارد، ندارد بهتر از روح الامین در کوفه جا دارد، ندارد افسر جانباز حق در کوفه سر گردان و بی کس نائب سلطان حق در کوفه جا دارد، ندارد مسلم بی خانمان در کوچه می گردد امشب یک جهان ایمان و دین در کوفه جا دارد، ندارد آسمان کوفه امشب گریه کن بر حال مسلم اختر قرآن ببین در کوفه جا دارد، ندارد امتحان حق نگر از مسلمانان و مسلم مسلم است ای مسلمی در کوفه جا دارد،ندارد طوعه صدا زد، آقا جان من که نمرده ام ، زن هم باشم، اما بیا داخل خانه؛ اگر هیچ کسی سراغت نیامد من پناهت می دهم. مسلم را به داخل خانه برد. شبانه مسلم در خانه طوعه بود تا صبح شد. پسر این زن رفت دارالإماره خبر داد؛ دنبال مسلم نگردید، مسلم میان خانه ماست. عبیدالله، مصعب را با دویست سر باز فرستاد گفت: برو مسلم را دستگیر کن. یه وقت طوعه آمد خانه گفت: آقا جان دور خانه را محاصره کردند، مثل اینکه فهمیدند شما در خانه ما هستید؛ مسلم فرمود: مانعی ندارد، اسبم را بیار، استرم را بیار،شمشیر و سپرم را بیاور من از خانه ات بیرون می روم… مسلم بن عقیل از میان خانه بیرون آمد، هی شمشیر می زند و می کشد و روی زمین می ریزد. مردمی که آمده بودند به او دست بیعت داده بودند، پشت سرش نماز خوانده بودند، این بی انصافا آمدند دسته های نی آتش می زدند و از پشت بامها روی سر مسلم می زدند. یه وقت مصغب فرستاد پیش عبیدالله که کمک بفرست، دویست سرباز دیگر آمدند، باز هم فرستاد که کمک بفرست، دویست سرباز هم دوباره آمدند؛ یک وقت پیغام داد، مصعب یک نفر را فرستادم دستگیر کنی، شصتصد سرباز فرستادم؛ یه وقت جواب داد، عبیدالله تو مگر منو به جنگ یک کوفی فرستادی آخر این مسلم بن عقیله شیر بیشه ی شجاعته، برادر علی هست. آخرهم نتونستن از راه عادی دستگیرش کنند؛ روی چاله بزرگی یک مقدار حصیر و خاک ریختند، رویش را پوشاندند، مسلم در حال جنگ کردن یک دفعه داخل چاله افتاد، دور چاله را گرفتند دست مسلم را به پشت سر بستند… همین طور که می آوردنش طرف دارالعماره یک ظالمی یک شمشیر حواله مسلم کرد، لب بالای مسلم قطع شد مسلم را آوردند طرف دارالإماره … تا وارد دارالإماره شد مسلم بنا کرد به گریه کردن، عبیدالله گفت: چرا گریه می کنی؟ کسی که در این کار می افتد باید پی کشته شدن را به تنش بمالد. صدا زد عبیدالله بخدا قسم اگر برای خودم و کشته شدم گریه کنم.  گفت: پس برای کی گریه می کنی؟ گفت: دلم می سوزد که کاغذ نوشتم حسین علیه السلام بیاید، می ترسم امام حسین دست  زن و بچه هایش را بگیرد و گیر شما مردم بی وفا بیافتد … صدا زد مسلم دستور دادم تو را بکشند؛ صدا زد عبیدالله سه تا وصیت دارم گوش کن، اول وصیت من این است که وقتی من را کشتید بدنم را روی خاک ها نگذارید، منو دفنم کنید، وصیت دوم من این هست، هفتصد درهم در کوفه قرض دارم، دادم به فقراء، می خواهم این زره من را بفروشید و قرضم را ادا کنید، عبیدالله یک وصیت دیگر هم دارم آن هم این هست که دلم می خواهد  یک نامه بنویسید که امام حسین نیاید … @madahi_moharram
روضه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام منصورارضی ✨🍂🍂🍂🍂✨ کوفه انگار که نسبت به تو احساس نداشت دوازده هزار نامه فقط از کوفه فرستادند باغ ها ظرفیت عطر گل یاس نداشت اصلاً حیف بود تو بیای کوفه آقا همه ی حرف های ما چند بعدی است،هم مال امروز،هم مال اونروز ریشه ی غفلت کوفه به کجاها نکشید که سفیر پسر فاطمه را پاس نداشت کوفه از بس که نگاهش به حرام عادت کرد یعنی سینه زن،اگه هی به نگاه به نامحرم ،زن های بی حجاب بکنی،خطر داره برا دلت،اول کار اشکت رو میگیرند،هرچی هم من و دیگران بخونیم ،مات میشینی دلت میسوزه،اما این سنگ که تو چشمته، نمیذاره گریه کنی کوفه از پس که نگاهش به حرام عادت کرد چشم دیدار تو  مسلم و عباس نداشت حسین…… یادشان نیست تو را بس که نمک نشناسند اومدند در خونه ی حسین،بعد از امر امیرالمؤمنین ،آقا دعا کن بارون نمیآد،قحطی مارو داره میکشه،زن و بچه مون دارن از تشنگی میمیرند،آقاجانم،حضرت دعا کرد،شنیدید،این حرف مال شب هفتمه،دعا کرد بارون اومد،برکه هاشون پر شد،همه خوشحال شدند،آقا جان تلافی میکنیم،ای نامرد مردم،بی درد مردم یادشان نیست تو را بس که نمک نشناسند گویی این شهر جفا عاطفه بشناس نداشت آشنا با تو کسی بود ولی بود ولی جز دل حانی و طوئه دل حساس نداشت امت نامه پران با تشری برگشتند نامه نوشتند اما نامه پرون بودند زره ای صدق و ثبات قدمی ناس نداشت با تو دلهاست ولی بر تو زبان شمشیر کوفه جز تیر و سنان دکه ی اجناس نداشت پایتختی که در آن عدل علی میزان بود هیچ در ظلم ستم بهر تو وسواس نداشت به رجز خوانی من مرد و زنش خندیدند هی گفتم من مسلمم،نایب حسینم،هو کردن به رجز خوانی من مرد و زنش خندیدند نایبت چاره ای از خنده ی خناس نداشت دست من بسته شد و دست جسارت وا شد کوفی انگار دگر غیرت و احساس نداشت داره با خدا مناجات میکنه،گریه میکنه،آخه تو کوچه های کوفه،دویست سرباز دارن باهاش میجنگند،دوباره کمک خواستند،ابن زیاد داد زد،فحش داد به اون سردارش،که داشت میجنگید،گفت:مگه چیکار میکنی،یه نفره نمیتونی دستگیرش کنی،گفت : اینها از بنی هاشم اند،مگه مارو به سمت،بقّال های کوفه فرستادی، این مسلم ِ،فریبش دادند،امان نامه گرفتند از ابن زیاد،دادن دست آقا،همچین که دادن دستش و خوند،دید اصلاً اینقدر امان نامه قوی است،میتونه بره به حسینش برسه،میتونه بره،دست از شمشیر که برداشت،دستاش رو بستند،حالاهرکی میرسه یه شمشیر بهش میزنه،لبش شکافته شد،دندوناش شکسته شد،آب آوردن روزه اش رو باز کنه،دندونهای ثنایاش افتاد،خون آب رو  مضاف کرد،آب رو برگردوند،به خودش گفت:من باید تشنه بمیرم،مثل اربابم حسین،آی حسین…. **************** @madahi_moharram
روضه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام ـ سعیدحدادیان 🍁✨🥀🍁✨🥀 آوردنش تو دارالعماره،دست بسته،همه ی بدن خون آلود،لب پاره،دندونها شکسته،آب آوردن،یه بار،دوبار،سه بار،هربار خون لب ها ریخت،دید نمی تونه بنوشه،گفت:مثل اینکه،باید لب تشنه جون بدم،آیا کسی پیدا میشه،از جانب من به اربابم،به آقام،به امامم پیام من رو برسونه،چون از در که وارد شد،گفتند:به امیر سلام کن،گفت:این امیر، امیر شماست،امیر من حسینه،جانم فدای این مردی که،خداوندگار حماسه است،بزرگترین پیش قراوله،من علمیش رو برات بگم،رفقا نکته مهمه،انگار که علم لدُن داره،انگار که نیابت فقط،نیابت اینکه فقط بیاد یه سفارتی داشته باشه،نیست،حرف هایی میزنه،که این بوی دست داشتن،در عالم معنا رو داره،داشت از در می اومد بیرون دید طوعه،پیرزن داره گریه میکنه،میلرزه،گفت:آقا،فرمود ناراحت نباش،لقد ادیت ما علیک من البر،اونچه به گردنت بوده کار خیر،انجام دادی،حدیث شناس ها می دونن،یعنی تو مقام شهید داری،بالاترین مقام،یه شب کنیزی کرد،وای اگه یه عمر نوکری قبول نشه،یه شب کنیزی کرد،حکم داره صادر میکنه مسلم،آیا  پیشبینی نمی کنی این دو روز دیگه عوض شه؟آدمیزاده،امشب با شماست،مثل زُبیر، زُبیر در قضایای حضرت زهرا سلام الله علیها،دفاع میکرد از علی، زُبیر جزو حامیان اهلبیت بود،عاقبتش اونجور به شر شد،آقا مسلم پیشبینی نمی کنی این راهش کج بشه یه دو روز دیگه،عوض بشه؟نه!مسلم انگار حکم داره از عالم بالا،انگار امام حسین علیه السلام برا مسلم همه چیز رو گفته، یا اینکه تو خونه اتفاقاتی افتاده این خیالش راحت شده،گفت به طوعه:  وَأخذتِ نصیبک من شفاعه رسول الله ( صلى الله علیه وآله )،تو نصیبت رو از شفاعت پیغمبر گرفتی خیالت راحت باشه،پیغمبر قیامت دست تو رو میگیره،بعد دید تعجب کرد طوعه،برای اینکه آروم بشه،فقط اشاره کرد،گفت: من دیشب یه ذره خوابم برد،خواب عموم علی رو دیدم،به من فرمود:انت غداً معی تو فردا بامنی،یعنی طوعه، دیگه امشب مهمون نداری،من مهمون یه شبت بودم،امشب سر من دارالاماره است، داد پناهم سحر  یک زن والا گهر گشت نرفته سفر همسفر عشق تو این بدن رو آویزه قناره کردن(قُلاب گوشت،چنگک قصابی)،معلوم اون که میگه دیدم پای مسلم تو دست بچه هاست،بعد از بازار قصاب ها بوده،چیکار کرده بود قصاب،……. **************** @madahi_moharram
روضه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام منصورارضی 🥀✨🥀🥀✨🥀 توی مجلس گشت مسلم، یه آشنا پیدا کنم، براش وصیت کنم،نگاه کرد،دید قوم و خویشش عمر سعد وایستاده،ببین چقدر بده برا مسلم،یعنی نزدیک تر از عمر سعد پیدا نکرد،همه کثیف بودند،این دیگه بدتر از همه،گفت:یه حرف سرّی دارم باهات،کشیدش کنار،گفت:من حرف سرّی گوش نمی دم،ابن زیاد گفت:برو گوش بده ببین چی میگه،صداش زد،اومد کناری،گفت:من۶۰۰درهم از وقتی که اومدم،قرض گرفتم،بعد از شهادت من این زره رو بفروش،قرضم رو بده،جنازه ام رو تحویل بگیر،دفن کن،سه تا وصیت کرد،رفت به ابن زیاد گفت:ابن زیاد گفت:باتو سرّی حرف زده،تو داری به من میگی،ابن زیاد اعتراف کرد،اینقدر کثیف بوده عمرسعد،خدا لعنتش کنه،رفت بالای دارالاماره،سرش رو خواستند از گردن جدا کنند،یه نگاهی به سمت مدینه و مکه کرد،السلام علیک یا اباعبدالله،حسین جون برات نامه نوشتم بیای کوفه،اما نیا،وصیت کرد،وصیت سومش به عمر سعد لعنت الله علیه،این بود،یه نامه بنویس بده به یکی بفرست برا حسین بن علی پسر عموم،نیا کوفه،اینها خیلی نامردند. صبح شد یک طرف سرم افتاد                             یک طرف نیز پیکرم افتاد از روی پشت  بام افتادم                                       با علیک السلام افتادم بدن من شکست خوشحالم                         سر راهت نشست خوشحالم بی سبب نیست این که خوشحالم                           زن و بچه نبود دنبالم آی مردم سپاه بی نفرم                                     صبح خالی نبود دور و برم یعنی میگه:هرچی بود من جلو زن و بچه ام اذیت نشدم،اونهارو اسیر نگرفتن،اما تو… آی مردم سپاه بی نفرم                                     صبح خالی نبود دور و برم حرفی از زخم با پرم نزنید                                این همه سنگ بر سرم نزنید آی مردم گناه من عشق است                         بهترین اشتباه من عشق است آی مردم کم حیا بد نیست                                   بی وفا ها کم وفا بد نیست سنگ خوردم شکست کوزه من                       غصه خوردم شکست روزه من نفسم را سیر کردم و بعد                                     وسط کوچه گیر کردم و بعد کو چه هایی که تنگ و بار یکند                              روز هم چون شبند تاریکند بدی کوچه های تنگ این است                         می شود هر طرف ره را بست فقط منظورش به کوچه ی تنگ کوفه نبوده،برا زهرا هم اشاره داره مثلا کوچه ای که زهرا رفت                                      از تنش تازیانه بالا رفت مثل این مردمی که بی عارند                                  مثل اینها مدینه بسیارند مثل این ها مدینه هم بودند                                     دور بیت الحزینه هم بودند تو نبودی مدینه را می گفتی                                   قصه داغ سینه را می گفتی تو نگفتی خوشیم مادر بود                                         مادرم دختر پیمبر بود تو نگفتی صداش می لرزید                               پدرم تا که کو چه ها را می دید تو نگفتی لشگر آوردند                                                مادرم را زیر پا در آوردند   عوض اینکه روضه حسین و مسلم رو بخونم،رفتم مدینه تو نگفتی هنوز غمگینم                                     فکر پرتاب دست سنگینم تو نگفتی نگات پژمرده                                     مادرم بار ها زمین خورده حسین……..،یکی گفت:مسلم رو آزاد می کنن،یکی گفت:نه تبعیدش می کنن،یکی گفت:صبر کن الان سر از بدنش جدا می کنن،یه فرد شامی خونخوار قاتلشه،اومد تا دید داره دعا میخونه ،نذاشت تمام ذکرش تموم بشه،یه وقت سرش رو از بدن جدا کرد،به سرعت و با عجله و لرزون دوید،ابن زیاد گفت:چرا این طوری میلرزی،گفت:وقتی خواستم،سر مسلم رو جدا کنم یه سیه چهره ی خشمگین،جلوم دیدم داره لب میگزه،ترسیدم و فرار کردم،به همین هم اکتفا نکردن،پاهای مسلم رو به ریسمان بستن،تو کوچه های کوفه میگردوندن، حسین….. **************** @madahi_moharram
روضه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام سعید حدادیان ✨✨✨✨🥀✨✨ تا خبرآوردن مسلم کشته شده،گفتند:آقا نرو،فرمود:دیگه بعد از مسلم و هانی و قیس ابن مُسحر،تو بعضی از مقاتل خبر آوردن،یه برادر رضایی هم داشته امام حسین علیه السلام،چهارتا کشته شدن،خبر رسید،فرمود دیگه بعد از اینها، دیگه عیش و زندگی معنی نداره،اومد،فرمود دختر مسلم رو بگید بیاد،دختر غصه خوره،دختر رو تو دامن نشوند،یا ابنتی،صدای گریه ی زن ها بلند شد،فهمیدند چی شده،دیدن اشک حسین داره می ریزه روی سر این دختر،فرمود:آی دخترم دیگه خودم باباتم،میوه ی دلم دیگه دخترام خواهرتن،وقتی از دامن حسین اومد سکینه بغلش کرد،تسلیت گفت:غصه نخوری ما دورتیم،نمی گذاریم غریب باشی،غصه نخوری عمه ام نمی ذاره یتیمی رو حس کنی،آی سکینه خاتون،بی بی جان،به دختر مسلم تسلیت گفتی،بغلش کردی،تو گودال کسی بهت تسلیت گفت خانم؟کسی بود دست نوازش به سرت بکشه؟آره،یه عده تازیانه به دست اومدند،یه عده با کعب نی اومدند،حسین…….. @madahi_moharram
روضه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام میرداماد 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 السلام علیک یا  سفیر الحسین علیه السلام خیلی این آقا مقام و منزلت داره،من سه چهار فراز از زیارت شو نوشتم،طولانیه،زیارت مأثوره ی از امام ِ،خیلی قشنگ و زیبا و پُر معناست السلام علی اول الشهداء و سید السُّعداء،آقای سعادتمندان، السلام علی الهادی بنفسه و مهجته،کسی که همه ی وجودش رو برا امامش عطا کرد و داد،همه جونش و همه سرمایه اش رو، السلام علییک ایها الشهیدُالفقیه المظلوم ،فقیه،مسلم مگه کم کسیه،داماد امیرالمؤمنین ،خواهر ابی عبدالله رو گرفته،ابی عبدالله دایی بچه های مسلم ِ،مسلم بن عقیل سردار کنار دست امام مجتبی بوده،توی صفین میسره لشکر(جناح چپ) دستش بوده،مورد  اعتماد بوده،بالاتر از اینها،مرحوم صدوق تو أمالی نقل می کنه،می گه:یه روز امیر المؤمنین اومد محضر رسول خدا(ص)،سئوال کرد آقاجان شما به برادر من علاقه دارید یا نه؟پیغمبر فرمود آره علی جان به دو دلیل عقیل و دوست دارم،دلیل اولش اینه برادر تو است،فرزند ابوطالب ِ،دلیل دومش بیچاره می کنه آدم رو،اصلاً می مونی سر سفره کی هستی،دلیل دوم علی جان عقیل رو دوست دارم چون یه پسری داره،این پسر در راه محبت پسر تو کشته می شه،علی جان دوستش دارم،پسرش فدایی پسر تو است،قبل کربلا،این خبرها نیست،پیغمبر داره روضه می خونه،خیلی گوش بده،عبارت عجیبه سه تا نکنه داره،نکته اول:پیغمبر فرمود علی جان،اهل ایمان بر این پسر گریه می کنند،الله اکبر،استنباط می شه کرد،نشانه ی ایمان یکی گریه بر مسلم ِ،  دیگه،پیغمبر فرمود:مؤمنین براش گریه می کنن،دوم علی جان،این مسلم فرشتگان خدا بر او صلوات و درود می فرستند،بعد عجیبه،می گه به اینجا که رسید،پیغمبر شروع کرد گریه کردن،عبارت عجیب حدیث اینه، می گه:اون قدر گریه کرد،حتی جرت دموع علی صدره،پیغمبر لولاک لما خلقت الافلاک،می گن اینقدر برا مسلم گریه کرد،اشکاش رو سینه اش چکید،این مسلمه با این عظمت با این مقام،حالا من و تو اومدیم از مسلم عاشقی یاد بگیریم،از مسلم فدا شدن برا امام زمان یاد بگیریم،اومدیم از مسلم یاد بگیریم،آدم وقتی می خواد خودش رو خرج امامش کنه،باید بدون کم و کاست،می خوای یاد بگیری بسم الله: بنویسید مرا یار اباعبدالله اولین بنده ی دربار اباعبدالله منتظر مانده ی دیدار اباعبدالله من کجا و سر بازار اباعبدالله تا خدا هست خریدار اباعبدالله عشق بازی رو یاد بگیر عاشق آن است که دیدار کند یارش را بارها جان بدهد دید اگر یارش را باز آماده کند جان دگربارش را شب اول ِ،من  از اول مجلس منتظر بودم این اسم بیاد،آخه با این اسم امشب گره باز می شه،تو هم منتظری نشون بده عاشق آن است که دیدار کند یارش را بارها جان بدهد دید اگر یارش را باز آماده کند جان دگربارش را فاطمه پیش خدا پیش برد کارش را هر که اوفتاد پی کار اباعبدالله اونایی که تو این دهه همه ی کاراتون و می زارید کنار،می گید کار فقط کار حسین،فعلاً مهمتر از همه دنیا حسینه،فاطمه اون دنیا می گه،همه رو رها کن ،دست این رو من بگیرم،این محرما همه چیزش تعطیل بود،فقط حسین مانده از جلوه ی والای تو حیران مسلم جان خود ریخت به پای تو به یک آن مسلم عید قربان شهان، هست فراوان مسلم من به قربان تو نه جان هزاران مسلم تازه قربان علمدار اباعبدالله قبل از آنکه بیاید خبرم را ببرید کمک کنید شب اول ِ،خبر دادن،تو منزل ثعلبیه به امام حسین علیه السلام گفتند:آقا مسلم تو رو تو کوفه کشتند،حضرت گریه کرد،گفت:مسلم پسر عموی من بود،سفیر من بود،مورد اعتماد من بود، قبل از آنکه بیاید خبرم را ببرید زیر پایش م‍‍ژه ی چشم ترم  را ببرید محضرش دست به دست این جگرم را ببرید گر سرم را و سر دو پسرم را ببرید باز هستیم بدهکار اباعبدالله این که چیزی نیست،خودم فدات حسین،زن و بچه ام فدات حسین،آخ گریه تو به من می گه،روضه ام الان وقتشه وقت حجران به گریبان چه نیازی دارم به دل بی سر و سامان چه نیازی دارم به لب پاره به دندان چه نیازی دارم به سر شانه ی اینان چه نیازی دارم تا سرم هست به دیواراباعبدالله آی حسین… با همه ی مقاومتش،با همه ی سرداری و دلیریش،بهش نیرنگ زدن،اَمان نامه ی دروغین بهش دادن،گودال سر راهش کندن،و اِلا به این راحتی مسلم و نمی تونستن بگیرند،گفتم: گودال،یاد چی می افتند بعضی ها،اصلاً رسم این کوفیا همین بود،می خواستند یکی و گیر بندازند،سر راهش گودال می کندند،چیه؟یه گودال تو رو این جوری به هم می ریزه،من رد شم،اصلاً بنا ندارم این جوری روضه بخونم شب اول،می خوام بگم این مسلم،آقایی است که در راه ولی خدا اول فدایی قرار گرفت،قربونش برم،مادر ما زهرا هم
روضه حضرت بن عقیل علیه السلام   به خون چهره دادم غسل از پا تا سر خود را زیارت میکنم با دست بسته رهبر خود را به یاد حنجر خونین و کام خشک مولایم لب عطشان نهادم زیر خنجر حنجر خود را به هر جا پا نهادم بر رویم بستند درها را که بر دیوارها بگذاشتم امشب سر خود را به فرقم هر چه آتش بارد، از گل دوست تر دارم که وقف خاک جانان کرده ام خاکستر خود را     آوردنش تو دارالعماره ، دست بسته ، همه ی بدن خون آلود،لب پاره ، دندونها شکسته ، آب آوردن ، یه بار، دوبار، سه بار،هربار خون لب ها ریخت ، دید نمی تونه بنوشه ، گفت  مثل اینکه باید لب تشنه جون بدم ، آیا کسی پیدا میشه،از جانب من به اربابم ، به آقام ، به امامم پیام من رو برسونه، چون از در که وارد شد،گفتند به امیر سلام کن،گفت  این امیر، امیر شماست ، امیر من حسینه، یا ابا عبدالله گفت نامه نوشتم آقا ومولام حسین بیاد می ترسم بیاد گرفتار دست شما کوفیان بشه     چند بیت دیگه بخونم از همه شما التماس دعا انشاالله وعده من و شما زاویه مسجد کوفه کنار حرم مطهر حضرت مسلم ابن عقیل (ع)   یقین دارم که مولا از برای دیدنم آید که سوی مکّه افکندم نگاه آخر خود را صدای نالۀ زهرا به گوشم می رسد آری که بالای سرم آورده مولا، مادر خود را الا ای یوسف زهرا میا کوفه که می ترسم به چنگ گرگ ها بینی علیِّ اکبر خود را میا از کعبه ای مولای من در این منای خون که بینی بر فراز دست، ذبح اصغر خود را   حسین جان ….حسین جان …… شعر از استاد سازگار ***************** @madahi_moharram
117.1K
اشعار شب تاسوعا اهلبیت :باقری عموی خوبم اباالفضل ....بیا در خیمه ها نشد میسر اگر آب.....مکش خجلت ز ما اشک چشم اب روان شد برای کودکان ای عمو جانم عمو ای عمو جانم عمو اگر بمیریم عمو جان.......نگوییم العطش.. . ز گریه خاموش شد اصغر..بود در حال غش بگو به طفلان بخوانند......همه امن یجیب.... اگر نیاید علمدار..........شود بابا غریب... . خدا کند که عموجان .....کند صرفه نظر... . ز آب و آید دگر بار.....زند در خیمه سر.... عمود خیمه ی او را .....چرا بابا کشید.... مگر به برگشتن او...... نمی باشد امید... . اشک چشم آب روان....شد برای کودکان... ای عمو جانم عمو، ای عمو جانم عمو
مداحی نهاد پا در فرات، خواست لبی تر کند 🍃🍃🍃🍃 نهاد پا در فرات، خواست لبی تر کند برای اهل حرم، آب میسر کند داغ عطش بر لبش هر طرفش دشمنی باز در این مهلکه یاد برادر کند تشنه لب داده جان بر لب دریای آب خجل از روی او گشته دل آفتاب دست عباس چون جدا شد محشری در خیمه ها شد علم افتاده و نیست علمدار حسین، یا حسین علم افتاده و نیست دگر یار حسین، یا حسین یک طرف دست یک طرف مشک دل پر از خون دیده پر اشک چو آمد از علقمه نوای ادرک اخا بگفت ای برادر زپا فتادم بیا رسید چون این نوا به گوش اهل حرم ز آب بگذشته و به لب همه این نوا علم افتاده و نیست علمدار حسین، یا حسین علم افتاده و نیست دگر یار حسین، یا حسین یک طرف دست یک طرف مشک دل پر از خون دیده پر اشک ساقی لب تشنگان گرچه زتن داده دست پرده ظلمت درید بند ستم را گسست داده سرو داده جان در ره آزادگی بر دل حق باوران داغ غم او نشست سرخی خون او پشت ستم بشکند عاقبت خانه ظلم زبن بر کند کربلا شد شور محشر مرگ و نفرین بر ستمگر