eitaa logo
مداحان انقلابی
225 دنبال‌کننده
197 عکس
995 ویدیو
19 فایل
هر دری بسته شود جز در پر فیض حسین.... این در خانه عشق است که باز است هنوز....
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه السلام گِرِه‌ای سخت زد و بُغچه‌ی خود را برداشت دلش اینبار هوایِ حرمی دیگر داشت روستاییی فقیریست ولی باوَر داشت شوقِ دیدار غریبالغُرَبا بر سر داشت چوب دستی به کفِ دست و قدم بر سرِ صحرا زده و پشتِ سرش کاسه‌ی آبی به زمین ریخت زنی پیر و به او گفت که مادر بِرِسان از من اُفتاده سلامم به امامم وَ بگو قُوَتِ پا نیست بیایم به حضورت ، به شفا خانه‌ی نورَت ، بُرو فرزند گِرِه زن پرِ این پارچه را کُنجِ ضریحش به امیدی که  گُشایَد گره‌ها را دلِ ما را راه طولانی و پر خار و خَس اما می‌رفت در هوایِ حرم حضرت آقا می‌رفت زخمی و خسته و با تاولِ پاها می‌رفت تا خراسان نه بگو خانه‌یِ زهرا می‌رفت غرق در خویش قدم میزد و گاهی به لب آهی و گَهی روضه‌ی جانکاهی و اشکی و لبش خشک چو میشُد کفِ آبی و همان حال سلامی به فدایِ لب عطشانِ حسین ابن علی گفته و میرفت به صحرا گَرچه رنجِ سفر و راه بیابان را دید عاقبت تشنه‌ای آرامش باران را دید چشمش از فاصله‌ای قبله‌ی ایران را دید برقِ گلدسته‌ی سلطان خراسان را دید گرچه شب بود ولی با قدمِ عشق دوید و به درِ معبدِ گُم کرده رسید و سرِ خود را به رویِ خاک نهاد آه که با حال غریبانه و با سجده‌ی شُکرانه چه‌ها گفت سنگ فرش از مژه‌اش خیس کسی نیست پس از اِذن دخول آمد و در پای ضریح آب شد و سفره‌ی دل باز شد و... گفت : ببین پایِ من از آبله سوزان و تنم خسته و رنجورِ بیابان و نه جانی و توانی و رسیدم به امیدم که سلامی برسانم به تو از مادر پیرم به خدا هیچ نداریم ولی عشق تو داریم و فقط عشق تو مولا ساده حرف از خود و از مادر و از کویَش زد حرفها با حرمِ ضامن آهویش زد ناگهان زخم کسی بر دلِ دلجویش زد خادمی آمد و با پای به پهلویش زد گفت بر خیز و بُرو که مُژه‌هایم خسته‌اند نیمه شب آمد و در‌های حرم را بسته‌اند سخت آزُرده زِ جا خواست و نالید که این است پذیرایی تو ؟ خوانِ تماشایی تو ؟ شِکوه به تو می‌برم آزُرده‌ام از خادمِت آزرده ببین قلبِ گدا را  رفت بیرونِ حرم دلِ پُر غم ، خادم از آنجا سر بالینِ خودش آمد و تا رفت به خواب آه که انوار خدا دید ، سراپا همه شد غرق نماشا دید خادم که حرم نغمه‌ی هوهو دارد ازدحامی است و هر گوشه هیاهو دارد و رضا آمده و چشم به این سو دارد ولی ای وای چرا دست به پهلو دارد گفت خاکَم به سر آقا چه شده ای نَفَسِ حضرت زهرا چه شده؟ حضرت از آن سوی اَتابَش زد و فرمود که امشب زده‌ای ضربه به پهلوی من آزُردیَم و از نفس انداختیَم آه که امشب نه به مهمانِ رضا زائرِ دلخسته‌ی ما بلکه جسارت به خودم کرده‌ای برخیز مهمانِ مرا پیشِ من آور و بگویش که رضا قبلِ سفر کردنِ تو پیش تر از نیتِ تو منتظرت بوده به هر لحظه به هر اشک و قدم همسفرت بوده بیا وقتِ کَرَمهاست ، نه این مرقدِ من خانه‌ی زهراست بیا ای دل تنها بیا مستجاب است دعا قبل دعا ، نشنیده گوش این طایفه آوایِ گدا نشنیده ما هم امشب سرِ خود پیش شما آوردیم و دل خویش به ایوانِ طلا آوردیم یک کبوتر به شبستانِ رضا آوردیم رد مَکُن پیشِ خدا نامِ تو را آوردیم همه‌ی سر خوشی ماست ، همه دلخوشی ماست که در پیش شما در دل خویش بگوییم و بجوییم دل گمشده‌ی خویش همه اهل خرابات شمائیم دهاتی شمائیم خوشا آنکه چنین ساده به گلدسته‌ی تان ، گنبدتان خیره نظر می کند و هر مژه تر می‌کند و نام تو را می‌برد آقا : آخ که یادش میره هرکی تو دلش غم داره که نگاه تو هوای دلِ مارَم داره آقا جون راه درازی اومدم تا که بگم دل آواره‌ی ما یه کربلا کم داره خوش بحال اونیکه کار و بارش دستِ توِ خوشی و زندگی و اعتبارش دست توِ آقا جون تو سَرمهَ وقتی رسیدم پائینِ پای شما ، وقتِ تماشای شما روضه بخونم براتون تا که کمی کم کنم از غصه هاتون روضه‌یِ وقتی که نفس میزدی و چشم به راه پسرت بودی و از تشنگی آقا نَفَسَت چشمِ تَرَت بال و پرت سوخت ولی یادِ لب غنچه‌ی شش ماهه‌ی جدت جگرت سوخت و از یادِ رباب و دل ارباب دل محتضرت سوخت دیدنت در همه‌ی راه مهیا شده است تو کجا نیزه کجا وای چه با ما شده است دیدنت سخت ولی سخت‌تر از آن این است باز هم حرمله سر گرمِ تماشا شده است حجمِ تیری که علمدار زمین گیرش شد باورم نیست که در حنجره‌ات جا شده است نیزه داری که تو را می‌برد این را می گفت باز هم زخم گلوی پسرت وا شده است 🎤مداحی های انقلابی
مقتل السّجاد تجسم نیمی از روضه است، وقتی روضه در پرده است تجسم نیمی از روضه است، وقتی روضه در خیمه به خود پیچیده تب کرده است خود روضه به هر سو چشم می‌‌دوزد خودش تب می‌‌کند در خویش و می‌‌سوزد تجسم نیمی از روضه است، وقتی روضه مستور است تجسم نیمی از روضه است، وقتی روضه از چشم همه دور است   برای فهم این روضه، همین روضه که در یک گوشۀ یک خیمه افتاده است برای فهم این روضه که نامش گاه زین العابدین و گاه سجاد است   برای فهم این مضمون آیینی تو باید از حسین بن علی رخصت بخواهی و دو زانو پای شرح کامل این روضه بنشینی   شب چارم شب بعد از شب طفلی که شد توی بیابان گم شب قبل از شب پنجم شب طفل امام مجتبی در گودی گودال وقتی شد زبانم لال شب چارم امام چارم ما روضه می‌‌خواند رباب و نجمه و زینب دو زانو می‌‌زنند او با خودش تا روضه می‌‌خواند که این آقا شده کامل‌ترین مقتل میان گودی گودال و روی تل به نوعی مستند تر از لهوف و مقتل الشمس و صحاب رحمت و کبریت احمر هم که این مقتل هزاران صفحه دارد در وداع آخر ارباب و اکبر هم که این مقتل هزاران زاویه دارد به سمت روضۀ باز گلوی خشک اصغر هم تمام دیدنی‌ها را هم از نزدیک، هم با درک کامل دیده این آقا به جای اصغر شش ماهه هم ترسیده این آقا و همراه پدر، خون علی را در هوا پاشیده این آقا   کسی که روضه را می‌‌بیند از نزدیک، خود هم می‌‌شود یک قسمت از روضه کسی که روضه را می‌‌بیند از نزدیک نه دل را نخواهد کند دیگر راحت از روضه نشسته با خودش، یادش می‌آید ناگهان یک قسمت از روضه   به هم می‌‌ریزد و خود می‌‌شود چون مجلس روضه به این ترتیب زین العابدین می‌‌ساخت از هر حادثه روضه   اگر رد می‌‌شد از زلفش نسیمی، یاد گیسوی پدر بر روی نی می‌‌کرد و تب می‌‌کرد و با موی پدر روز خودش را عین شب می‌‌کرد   وداع هرکسی را با پدر می‌‌دید، این آقا به هم می‌‌ریخت سر یک صحنۀ این گونه، او در جا به هم می‌‌ریخت   به یاد لحظۀ آخر که از خیمه پدر می‌‌رفت، می‌افتاد به یاد لحظه‌ای که سر از اوج پیکر باباش سر می‌‌رفت، می‌افتاد به یاد لحظه‌ای که دست زینب بر کمر می‌‌رفت، می‌افتاد به یاد آن شبی که ساربان با خنجرش از گودی گودال در می‌‌رفت، می‌افتاد   تمام روضه‌ها را دیده بود و شرح هر یک را پس از کرب و بلا می‌‌دید نسیمی بر گلی می‌‌خورد، او بر دست بابا اصغر خود را که می‌‌زد دست و‌ پا می‌‌دید کسی در کوچه می‌افتاد، او در کوچه هم گودال را می‌‌دید صدای پای چندین اسب می‌آمد، تن بابای خود را زیر سم اسب‌ها می‌‌دید   به مقتل‌ها اضافه می‌‌کنم من مقتل السّجاد کسی که با تمام لشگر ارباب، هفتاد و دو دفعه روی خاک‌کربلا افتاد   که هم کرببلا، هم کوفه و هم شام دیده زجر کسی که هم خودش دیده است، هم از خواهرش هر شب شنیده زجر   کسی که هم شهید و هم اسیر و هم شده جانباز یقیناً روضه‌ها هر سال از او می‌‌شود آغاز   که گفته سم شهیدش کرد؟ جز ارباب و غم عباس و عون و قاسم و جون و علی اکبر و اصغر غم بازار شام و کوفه و کوچه، همه با هم شهیدش کرد 🎤مداحی های انقلابی