eitaa logo
مداحان انقلابی
223 دنبال‌کننده
197 عکس
1هزار ویدیو
19 فایل
هر دری بسته شود جز در پر فیض حسین.... این در خانه عشق است که باز است هنوز....
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃آرام جان امروز چه قدر خسته شدم از کارهایی که توانم را گرفته و نایم را برده‌اند خستگی از کارهایی که بوی دنیا می‌دهند و گویی مجبورم به انجام دادنشان. از کارهای روزمرّه، راه فراری نیست چون انسانم و در زمین نفس می‌کشم و باید کارهایی را انجام بدهم که حتّی تو هم انجام می‌دهی و پدرانت هم انجام می‌دادند ولی شما از آن کارها خسته نمی‌شدید و من می‌شوم. راز خسته نشدن شما این بود و هست که هیچ کاری را بدون آن که رنگ‌آمیزی خدایی کنید، انجام نمی‌دهید و دلیل خستگی من این است که قدرت رها شدن از جنبۀ زمینی کارهایم را ندارم. سخت است. کنده شدن از زمین در کارهای زمینی کرامتی است برای خودش. کار من نیست. این را، هم من می‌دانم و هم تو. فقط تو و کسی که تو با او دوستی می‌توانند کار زمینی کنند و رنگ الهی به آن بدهند. خستگی از کارهای زمینی در جان می‌مانَد. من گرفتار خستگی‌های تل‌انبار شده‌ام. از این همه خستگی خسته‌ام. با من دوست شو آقا! شبت بخیر آرام جان!
🍃شیرین‌ترین عشق شیرینی دنیا را چشیدیم و خوشمان آمد. شیرینی گناه را چشیدیم و لذت بردیم. شیرینی سرگرمی‌ها را چشیدیم و مشغول شدیم. شیرینی محبت تو را کی می‌چشیم تا عاشق شویم؟ به دادمان برس که داریم در میان این شیرینی‌ها، تلخ می‌شویم. شبت بخیر شیرین‌ترین عشق!
🍃مهربان امام من ما را خدا طوری آفرید که با محبت تو دلمان گرم شود به این دنیا و تاب بیاوریم این زندان تنگ و تاریک را. شیطان که از این حقیقت آگاه شد، سرمان را گرم کرد به خود دنیا تا از تو غافل شویم. خیلی از ما هدف تیر شیطان قرار گرفتیم و غافل شدیم و در این میانه اگر هنوز رمقی برای ماندن و نفس کشیدن داریم، مدیون نگاه لطف تو هستیم. ما از تو غافل شدیم، اما تو از ما غافل نشدی. خدا را شکر که تو را داریم و ممنون که این همه مهربانی! شبت بخیر مهربان امام من!
🍃تدبیر خدا برای زمین از وقتی بنا گذاشته‌ام که رشتۀ تدبیر زندگی‌ام را به تو بسپارم به فکر جشنی هستم که برای این واگذاری می‌خواهم به پا کنم. در این جشن من هستم و خدا. فرشته‌ها را هم دعوت می‌کنم. رشتۀ تدبیر بناست به تو سپرده شود پس نمی‌شود تو نباشی. حالا خودت بگو جشن سپردن رشتۀ تدبیر به دست تو کی و کجا بر پا شود؟ هر جا که بگویی می‌آیم. تعیین زمانش هم با تو ولی چون دارد دیر می‌شود التماس می‌کنم به تأخیر نینداز. مولای مهربانم! تو اگر اراده کنی مرا در چشم بر هم زدنی به هر کجا که بخواهی می‌بری. می‌خواهم پیشنهاد کنم اگر می‌شود مکان جشن، کربلا باشد بالاسر یا بین الحرمین هر کدام که تو بگویی. همین حالا رشتۀ تدبیر را بگیر در دستت ولی زمان جشن را بگذار شب جمعه. برای یک بنده، جشنی شادتر از این جشن پیدا نمی‌شود. بیا و زودتر از این شادی را مهمان دلم کن. به مکان و زمان اگر راضی هستی بگو که می‌خواهم دعوت‌نامه بفرستم برای فرشته‌ها. تو تدبیر خدا برای زمینی و من می‌خواهم تدبیرم را به تو بسپارم. ممنون می‌شوم اگر قبولم کنی می‌میرم اگر ... . شبت بخیر تدبیر خدا برای زمین!
🍃فریادرس ضعیفان در میان ناسازگاری‌های دنیا وقتی رشتۀ صبرم پاره می‌شد و بی‌تاب می‌شدم، گمانم این نبود که در دام وسوسه‌های نفس اماره گرفتار شده‌ام؛ اما خوب که نگاه می‌کنم می‌بینم نفس اگر دشمن‌ترین دشمنانم باشد که هست، باید کوران مشکلات زندگی را بهترین فرصت حمله به من بداند. پس در هنگام بارش سختی‌ها نباید از دسیسه‌های نفسم غافل شوم؛ اما آقا حتی اگر مراقب این دسیسه‌ها باشم، بدون لطف تو می‌توانم در میان هجوم مشکلات، پنجه در پنجۀ نفس بیندازم و با او بجنگم؟ هرگز. پس کمکم کن مهربان! شبت بخیر فریادرس ضعیفان! 🎤مداحان انقلابی
🍃 حقیقت بندگی خسته‌ام از این همه توهم،‌ مرا به حقیقت رهنمون نما. به من بگو بندگی چیست؟ بگو تا رها شوم از خیال‌های مسموم! آخرش با این همه توهم می‌میرم و با نامه‌ای خالی از بندگی محشور می‌شوم. خیال این همه بدعاقبتی، تنم را می‌لرزاند! فکری به حالم کن! بگو چه خاکی به سر بریزم! شبت بخیر حقیقت بندگی!
🍃چاره بیچاره ها وقتی وارد میدان مبارزه با نفس شدم، فهمیدم که این دشمن‌ترین، به این راحتی از نفَس نمی‌افتد. خودم را که نگاه کردم، دیدم کمی که با نفس دست و پنجه نرم می‌کنم، خیلی زود از نفَس می‌افتم. برای همین هم بود که زود به این نتیجه رسیدم: جنگیدن با نفس کار من بیچاره نیست. مبارزه را رها کردم و با نفسم دوست شدم؛ ولی باز هم زندگی به کامم نشد که نشد. حالا تو را پیدا کرده‌ام و فهمیده‌ام بدون تو مبارزه با نفس، جز دست و پا زدن‌های بیهوده، هیچ چیز دیگری نیست. چقدر خوبی که مرا در میانۀ این میدان پر هیاهو، تنها رها نمی‌کنی. با تو که باشم، احساس قوت می‌کنم و بی تو بیچارۀ ضعیفی هستم که جز قبول شکست، راه دیگری ندارم. ممنونم که هستی! شبت بخیر چارۀ بیچاره‌ها! 🎤مداحان انقلابی
🍃لبخند زندگی من همیشه خودم را در مقابل نگاه تو می‌بینم. هر کاری که می‌کنم در خیالم صورت تو را ترسیم می‌کنم و تلاش می‌کنم بفهمم که روی چهرۀ ماهت لبخند است یا اخم؟ گاهی...، نه خیلی اوقات نمی‌دانم با کاری که می‌کنم، دلت را شاد می‌کنم یا غمگین. آقا! می‌شود به جای این که همیشه صورتت را در خیالم ترسیم کنم، یک بار لبخند و یک بار هم ابروان در هم کشیده‌ات را با چشمان سرم ببینم؟ یک بار وقتی کاری کردم که دلت شاد شد، لبخندت را نشانم بده ویک بار هم وقتی که غمگینت کردم، ابروان درهَمَت را. من اگر لبخند و اخمت را ببینم، باور کن تا آخر عمر جز لبخند، ارمغانی برایت نخواهم داشت. می‌خواهم همۀ دغدغه‌ام را نشاندن لبخند روی لب تو بگذارم. شبت بخیر لبخند زندگی! 🎤مداحان انقلابی
🍃بهانۀ بودن شنیده‌ام که اگر حجت خدا روی زمین نباشد، زمین اهلش را فرو می‌برد. آفرین به معرفت زمین، مرحبا به عشقی که در دلش از تو دارد؛ اما آقا! به زمین از قول ما بگو تحمّل زمین، جز حضور حجت خدا هیچ دلیل دیگری ندارد. اگر تو نباشی، ما خودمان راهی پیدا خواهیم کرد تا زمین را ترک کنیم. زمینی که تو در آن نباشی، ارزش ماندن ندارد. ما با هر اندازه از بدی، دنیا را بدون تو در خیالمان هم تصور نمی‌کنیم. حتی خیالی این چنین، ذره‌ای آرام و قرار برایمان نمی‌گذارد. آقای خوبم! تو همیشه بهانۀ بودن ما هستی! شبت بخیر بهانۀ بودن!
🍃آشنای آسمان گناه‌های دسته‌جمعی عقوبتش بیشتر از گناه‌‌های فردی است. چوب گناه فردی را خود گناهکار می‌خورد؛ ولی وقتی جامعه‌ای رو به گناه می‌رود، عقوبت گناه، همه را می‌گیرد. اگر حرف زدن از تو، فکر کردن به تو، باز کردن سفرۀ دل برای تو، شناساندنت به این و آن گناه بود و همه مبتلا می‌شدیم به آن، عطر وجود تو همۀ شهرها و روستاهایمان را می‌گرفت. گناه‌های دسته‌جمعی برای اهلش، لذّت بیشتری دارد. ما در لذّت گناه، چندان خودخواه نیستیم. دیگران را در لذّت گناهمان شریک می‌کنیم. عشق‌بازی با تو اگر گناه بود، همه را دعوت می‌کردیم تا کنار هم با تو عشق‌بازی کنیم. آن وقت مهمانی‌هایمان بیشتر و شلوغ‌تر می‌شد، تا بیشتر لذت ببریم. وقتی گناهی رواج پیدا می‌کند، کسی از انجامش نه ترس دارد و نه شرم. ما هنوز از حرف زدن دربارۀ تو خجالت می‌کشیم و حتی می‌ترسیم. کاش زودتر توصیف تو در زمرۀ گناهان قرار می‌گرفت و همه به آن مبتلا می‌شدیم تا کسی از انجام این گناه بزرگ ترسی نداشته باشد و شرمی نکند. چه دنیای زشتی شده که چند شب از تو می‌خواهم جای گناه و ثواب را عوض کنی تا متن زندگی ما شوی. منتظرم بیاید آن روز که از این همه غربت رها شوی. شبت بخیر آشنای آسمان! 🎤مداحان انقلابی
🍃قشنگ ترین خبر عالم می‌دانم کسی که تو با او دوست می‌شود باید مُهر تنهایی را بر پیشانی‌اش بزند. نکند دلت می‌سوزد برایم که با من دوست نمی‌شوی. شاید می‌دانی که من تاب تنهایی را ندارم برای همین هم با من دوست نمی‌شوی. درست است،‌ تاب آوردن تنهایی کار هر کسی نیست. به عمرم کم دیده‌ام کسی که از تنهایی فراری نباشد. یاد گرفته‌ام که دیگر اهل ادّعا نباشم برای همین هم با صدای بلند می‌گویم: من تاب تنهایی را ندارم. از خودم می‌ترسم، خیلی هم می‌ترسم من اگر تنها شوم، اصلاً بعید نیست برای فرار از تنهایی دست دوستی به شیطان هم بدهم، به خود شیطان، یعنی ابلیس. ولی آقا! می‌شود به من بگویی چگونه می‌شود که تنهایی را تاب آورد و حتّی آن را دوست داشت؟ چه قدر باید عاشق تو شد تا تنهایی محبوبمان شود؟ می‌دانم آن قدرها عاشق نیستم که اگر تنها شدم، ره به خطا نپیمایم ولی دوست دارم این قدرها عاشقت شوم که اگر من بودم و خودم و همۀ عالم ترکم کردند باز هم به عشق تو خودم را در شلوغ‌ترین نقطۀ عالم ببینم. مگر خبری پر سر و صداتر از عشق تو در عالم هست؟ نیست دیگر، دروغ می‌گویم؟ پس کسی که در هوای عشق تو نفس می‌کشد در شلوغ‌ترین نقطۀ دنیاست. مرا عاشق کن تا از تنهایی نترسم شبت بخیر قشنگ‌ترین خبر عالم! 🎤مداحان انقلابی
🍃معنای زندگی کسی گفت که من در دلم تو را دوست ندارم و سهمم از محبت تو جز ادعا چیز دیگری نیست. آسمان روی سرم خراب شد. زمین زیر پایم گویی بی‌قرار شد. حرفش درست یا اشتباه، مرا دربارۀ محبتم به تو به تردید انداخت. به دلم نگاه کردم، نشانه‌های محبتت را دیدم. به حرف او فکر کردم، شاید راست می‌گوید و من دچار وهم و خیال شده‌ام و حالا منم و این تردید دهشتناک. می‌شود محبتم را به امضای خویش مزیّن کنی، تا دلم آرام بگیرد؟ التماس می‌کنم امضا کن. شبت بخیر معنای زندگی! 🎤مداحان انقلابی
🍃زائر اربعین قصۀ شام برای جدت زین العابدین، سخت‌ترین قصّه‌های روزگار بود. مهد کینۀ علی، شهد شیرین که نمی‌دهد به فرزندان علی، زهر تلخ عدوات، همۀ آن چیزی است که دشمنان علی بر سر سفرۀ مهمانشان گذاشتند. آقا! در شام چه گذشت که سنگین‌تر از کربلا شد؟ به گمانم آنجا که می‌گویی اگر اشک چشمت تمام شود، خون گریه می‌کنی برای حسین، شام را در نظر داشتی که این چنین سرودی. درست می‌گویم؟ این روزها چه می‌گذرد بر تو؟ در کجا مجلس روضه می‌گیری؟ دلم می‌گوید ابتدا در روضۀ عشق را در دمشق به پا می‌کنی و از همان جا همراه با عمه‌ات راهی زیارت اربعین می‌شوی. کسی اگر این روزها در شام پرسه بزند، عطر تو در مشام خویش احساس می‌کند. یک بار لطفی کن و مرا هم با خودت از دمشق تا کربلا همراه کن. شبت بخیر زائر اربعین!