#حضرت_رسول_اعظم_ص
#شهادت
چه اعجازیست در چشمش، که نازل کرده باران را
گلستان میکند لبخندهای او بیابان را
بزرگان از همان اول به پایش سجده میکردند
مدائن از سرِ تعظیم ویران کرد ایوان را...
میان شانههایش میدرخشد قرص خورشیدی
که روزی در تجارتها بحیرا دیده بود آن را
عذاب دوری از کویش، خیال دیدن رویش
پریشان میکند نزدیک سیصد سال، سلمان را
نیازی نیست هنگام فتوحاتش به شمشیری
فقط کافیست طولانی کند تحریر قرآن را
به غیر از دوستی با اهل بیت اجری نمیخواهد
نمک از سفرهاش برداشتی، مشکن نمکدان را
ولی چندیست زهرا روز و شب از گریه بیتاب است
علی این روزها باید بسازد بیتالاحزان را
علی، شب با چراغی خانههای شهر را میگشت
ملول از دیو و ددها آرزو میکرد انسان را
نَفَس در سینهام تنگ است، از این ماجرا بگذر
مجالی تا فدای نَفسِ پیغمبر کنم جان را
همین کافیست مقبول تو باشد بیتی از شعرم
که لبخند تو زیبا میکند اشعار حَسّان را
#محمد_مهدی_خانمحمدی
@madahionline_313
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#شهادت
رفتی و دست مهربانت رفت در خاک
رفتی و از داغت عزادارند افلاک
با خویش بردی آن نگاهِ مهربان را
آن رحمتِ جاری و پاک و بیکران را
رفتی ولی بویِ تو را دارد مدینه
ابری شده از غصّه می بارد مدینه
یک عمر در راهِ خدا سختی کشیدی
رفتی ولی از امتت خیری ندیدی
قرآن صدایت می زند برگرد احمد
آیاتِ رحمن غرقِ ذکرِ یا محمد
برگرد آیاتِ خدا بی تو غریبند
آیات نور و انّما بی تو غریبند
غارِ حرا دلتنگِ شبهایِ تو مانده
در حسرتِ یک بوسه از پایِ تو مانده
رفتی ولی در قلبهایِ دشمن و دوست
آن چهره و لبخندِ زیبایِ تو مانده
هر چند نشنیدند یک عده صدایت
در آسمانِ شهر آوایِ تو مانده
بر رویِ پیشانیِ ایتامِ مدینه
مثل همیشه جایِ لبهایِ تو مانده
بر رویِ پیشانیِ ایتامِ مدینه
مثل همیشه جایِ لبهایِ تو مانده
نور علی نورِ دلِ غمگینِ زهرا
در ظلمتِ این قوم، زهرایِ تو مانده
رفتی برایش ناله مانده.. درد مانده
رفتی علی در بینِ صد نامرد مانده
آقا تو رفتی بیت الأحزان را ندیدی
سینه زدن بر خاکِ سوزان را ندیدی
رفتی ندیدی ناله های دخترت را
خون گریه ها و ربنای دخترت را
رفتی ندیدی بعدِ تو حرمت شکستند
دستانِ حیدر را میان کوچه بستند
رفتی سفارشهایِ تو روی زمین ماند
بعد از تو زهرا و امیرالمومنین ماند
بعد از علی تنها و بی یاور حسن شد
خونین جگر، خونین دهن، خونین کفن شد
رفتی ندیدی ماجرای کربلا را
رفتی ندیدی پیکرِ در بوریا را
در کربلا اجرِ رسالت اینچنین بود
جسمِ حسینت پاره پاره بر زمین بود
بی اعتنا از گریه زینب گذشتند
از رویِ جسمش با سُمّ مرکب گذشتند
بی اعتنا از گریه زینب گذشتند
از رویِ جسمش با سُمّ مرکب گذشتند
اینجا میان روضه ها زینب قدم زد
آتش به جانِ شعرهایِ محتشم زد
این کشتۀ افتاذۀ بی سر حسین است
این که نمانده از تنش پیکر، حسین است
این که سپاهی ریخته رویِ تن او
این شاهِ بی سردار و بی لشکر، حسین است
این خیمه ای که گیسوی حورش طناب است
حالا اسیرِ شعله ها و آفتاب است
این پیکری که زینتِ دوش نبی بود
حالا تمامِ پیکرش شد خاک آلود
#مجتبی_شکریان
@madahionline_313
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#شهادت
از آسمان غم درد آورش زمین افتاد..
همان قبیله که پیغمبرش زمین افتاد
چه با ادب ملک الموت در زد آهسته
ز شرم فاطمه بال و پرش زمین افتاد
دراین دقایق آخر علی علی میکرد
ز احتضار نبی حیدرش زمین افتاد
ز گریه ی حسنینش به گریه افتاد و..
چه اشک ها ز دو چشم ترش زمین افتاد
پدر نگاه به چادر سیاه دختر کرد
مصیبت از نظر آخرش زمین افتاد
چقدر دست به سینه سلام کرد ولی..
ضریح خانه زهرا درش زمین افتاد
نوشته اند کمی بعد قتل پیغمبر..
میان عربده ها دخترش زمین افتاد
لگد به شاخه طوبی که خورد،زود شکست
به پیش چشم همه نوبرش زمین افتاد..
همان علی که چنان کوه بود این همه سال
به خنده گفت کسی... آخرش زمین افتاد!
گریز حرف مرا هرکسی نمیفهمد..
زنی جوان جلوی شوهرش زمین افتاد
#سید_پوریا_هاشمی
@madahionline_313