May 11
معلمی با طعم شاگردی
بچه که بودم به هر شغلی فکر میکردم به جز معلمی، چرایش را نمیدانم ولی دوست داشتم به سرعت رو به جلو بروم. شاید صبوریِ ایستادن برای دیگری را نداشتم یا لذت تماشای قدمهای کج و کوله یک تازه نفس برایم معنایی نداشت.
سالها پیش که تدریس را آغاز کردم معلمی برایم یک ماهیت مکانیکی داشت مطالب خوب، روش خوب، نتیجه خوب، همین. خودم که لذتی نمیبردم. گاهی حتی کسل کننده هم بود. تا اینکه از یک جایی ورق برگشت و روایتهای من از معلمی دگرگون شد.
معجزه مادری❤️
قدم گذاشتن در دنیای شگفت انگیز مادری خیلی چیزها را در من تغییر داد و یکی از آنها روایت من از معلمی بود.
یک زندگی ساختارمند و منظم که هر لحظه توسط یک موجود نیم متری دگرگون میشد. کوه یخی که آرام آرام از آب بیرون میزد و من با بخش ناشناختهای از وجود خودم مواجه میشدم.
همیشه فکر میکردم مادری کردن یعنی: با دانش و آگاهی روشهای مناسب تربیتی را به کار گرفتن و بستر رشد کودکی را فراهم ساختن. درست مثل معلمی...
من با عینک و کلاسور و ژست آموزگاری وارد دنیای مادری شدم و در همان بدو ورود سیلی محکمی مرا به هوش آورد. عینک و کلاسورم را گرفتند و مرا نشاندند روی نیمکت آخر کلاس، همان جایی که معمولاً دانشجوها وقتی حوصله درس و کلاس ندارند مینشینند، آن موقع بود که فهمیدم مادری یعنی هر لحظه یاد گرفتن و سِیر کردن در وجود خودت و این رفت و برگشت و ارتباط با کودک بستری است برای رشد اخلاقی تو.
و معلمی هم.....
شش سال است که هر ترم سعی میکنم ردیف جلوی کلاسِ آموختن از معلمی، بنشینم و بیشتر از یاد دادن یاد بگیرم.
شاید باورتان نشود که با این روایت جدید این روزها عاشق معلمی شدهام.
# به پیشنهاد شاگردانم این کانال را ساختم تا دامنه این رشد دسته جمعی را گسترش دهیم😊
# شما هم روایت های معلمی تان را با ما به اشتراک بگذارید😉
#روایت_معلمی
https://eitaa.com/madanifarmarziyeh
تُرمز نجات بخش
مینا به مهاجرینی که به سوئیس آمدهاند فرانسه یاد میدهد. دیروز میگفت این مهاجرین خیلی از نظر روحی به هم ریخته هستند. شبها خواب ندارند و روزها مضطربند. می گفت برای مهاجرت ماهها در شرایط سخت سفر کردهاند و حالا که دور از خانواده و در غربت هستند، تاثیر فشارها خودش را نشان داده و آرامش را از آنها گرفته.
مینا میگفت مهاجرین افغان اما اوضاع بهتری دارند. برعکس بقیه مهاجرین که همه اعتیاد به الکل و.... دارند، ولی دین مهاجرین افغان را از این آسیبها نگه داشته است.
ذات انسان این گونه است که دوست دارد پلهها را یکی پس از دیگری طی کند. بشر توقف را دوست ندارد. یکجا نشستن را دوست ندارد. دوست دارد بهترین باشد... بالاترین.... سریعترین...
ذات بشر کمال طلب است. حالا تصور کن میل به بهترین بودن باشد... نفس اغفال کننده درونی هم باشد.. رسانه و رفیق و محرکهای بیرونی هم باشند... خروجی اش میشود دویدن با سرعت در مسیری که انتهایش معلوم نیست و دین، آن ترمزدستی است که اگر نباشد... اگر در نگاهت کمرنگ و بیارزش شود... اگر از تو بگیرند.... دیگر ترمز میبُری.
بی ترمز پیش رفتن خیلی هیجان انگیز است... سَدها را یکی پس از دیگری پشت سر میگذاری... احساس رهایی و قدرت می کنی و با سرعتی پیش میروی که خودت هم باورت نمیشود. اما یک جایی که به مرزهای اخلاق و انسانیت میرسی و دیگر با خودت میگویی این مرز را نمیخواهم رد کنم، هرچه تلاش میکنی ترمز را فعال کنی انگار از حیطه اختیارت خارج شده... انگار خیلی دشوارتر از توان تو است، چون با سرعت زیاد از مرزها عبور کرده ای... چون همه پل های پشت سرت را خراب کردهای.... چون ترمز بریدهای
مینا میگفت حالا میفهمم دین چه کارکردهای جالب و ارزشمندی دارد. دین مهاجرین افغان را در شرایط مختلف از انتخابهای غلط حفظ کرده و آنها الان آرامش و سلامت بیشتری دارند...
# همواره مهاجریم از لحظه ای به لحظه بعدی
# ترمز دوست داشتنی من
#دین
https://eitaa.com/madanifarmarziyeh
خیانت از آنکه در آینه میبینیم به ما نزدیکتر است
تا حالا دیدهاید کسی وسط خوشبختیهای زندگیاش یک روز صبح از خواب ناز بیدار شود، چشمهایش را مفصل بمالد، خمیازه گَل و گشاد و صداداری بکشد، کمی هم کش و قوس بیاید و بگوید: آخيش... حالا چی میچسبه؟🤔 آهان خیانت😎
یا مثلاً قبل از اینکه سر سفره عقد بنشیند در ۵۳ صفحه A4 طرح و نقشه یک خیانت، برای ۱۱ سالِ آیندهِ زندگیِ مشترکش کشیده باشد؟!🧐🚻
یا تصور کنید بزرگی را که نشسته بالای مجلس و همه دور تا دورش حلقه زدهاند و او با هیجان وصف ناپذیری داستان خیانتهای متعددش را برای همه تعریف میکند😳😱
این سناریوها برای ما عجیب و دور از ذهن است. چون خیانت اساساً فعل قبیحی است و کسی با افتخار درباره آن حرف نمیزند..... چون میدانیم آدمها خیانتکار آفریده نمیشوند و با تصمیم خیانت کردن وارد یک رابطه نمیشوند.... ولی شاید کمتر بدانیم خیانت یک اتفاق یهویی و بیمقدمه نیست و حتماً عقبهای دارد... شاید به درازای عمر یک رابطه.... 😔
خیانت مثل دانهای است که در زمینی کاشته میشود و به نسبتی که به آن رسیدگی شود رشد میکند. در واقع خیلی قبلتر از آن روز که جوانه بزند در سرتاسر خاک وجودت مشغول ریشه دواندن بوده و فقط منتظر یک بهانه است برای بیرون زدن 🌵
بهانهای به سادگی یک درد دل عادی با همکار غیر همجنس... بهانهای به سادگی یک شیطنت یا کنجکاوی لحظهای... بهانهای به سادگی گوش شنوای خوبی بودن برای مشکلات ازدواج پسرخاله یا دختر عمه... بهانهای به سادگی کمک در یک شرایط بحرانی به نامزد یا عشق اولی که سالهاست خبری از او نداری و حالا به تو رو زده... بهانهای به سادگی دلسوزی و زیر بال و پر دیگری را گرفتن... بهانه ای به سادگی فرار از افسردگی با پناه بردن به یک شور و شیدایی موقت... بهانه ای به سادگی مشورت خواستن.... بهانهای به سادگی چت کردن آخر شب از روی بیخوابی... بهانهای به سادگی من بیدی نیستم که با این بادها بلرزم پس اشکال ندارد اگر کمی گرمتر خوش و بش کنم... بهانهای به سادگی همزاد پنداری با بازیگر زیبا و خوش پوش سریال ترکیهای که نمیدانیم چرا ولی حق میدهیم به همسرش خیانت کند و هزاران بهانه شبیه به این....👣
این بهانهها انقدر زیاد و پراکندهاند که در طول زندگی برای همه پیش خواهند آمد. فقط آنهایی جان سالم به در میبرند که هر لحظه مشغول مراقبت از رابطه و تعهد خود باشند و و از آن مهمتر حواسشان به دانههایی که کاشتهاند باشد.
خاطرات تلخ و حل نشده رابطه.... تعارضات طولانی و تکراری... درونی کردن حرفهای این و آن که "تو از همسرت سَر هستی"،"چطور اخلاقش را تحمل میکنی؟"،" چقدر شانس آورده که با تو ازدواج کرده" و...
اینها آن دانههای مسمومی است که اگر در زمین ذهن رهایشان کنی آرام و بیصدا ریشه میدواند و یک روز بعد از سالها زندگی با خودت فکر میکنی شاید انتخابم اشتباه بوده... چه قدر به من ظلم شده.... من مستحق بهتر از اینها بودم. 👥
آن وقت است که اگر بهانهای برای جوانه زدن خیانت پیش بیاید، این فکرها عذاب وجدانت را خاموش میکند و تو را غرق در آغوش سرد خیانت 🔥
پس تا دیر نشده باید فکری به حال دانههای رها شده در ذهنمان بکنیم و به بهانه حفظ آرامش لحظه ای، بی خیال زخم های کهنه نشویم...چون خیانت مثل موریانه ای در دل شب به جانمان می افتد... چون خیانت مال آدم بدها نیست... چون خیانت از آنکه در آینه می بینیم به ما نزدیکتر است....👤
#خیانت
https://eitaa.com/madanifarmarziyeh
بیایید انتخاب را غول نکنیم
دخترک آرایشگر با وسواس مشغول کار بود و دور و برم چرخ میخورد. ۲۹ ساله بود. مودب و خوش صحبت 💇♀
وقتی فهمید مشاورم، درد دلهایش از رابطههای بیثبات و پسرهایی که دیگر پر توقع شدهاند، شروع شد.
از ترس از ازدواج گفت و انتخاب که این روزها سخت شده...👥
گفت دیگر دلش می خواهد خانواده داشته باشد و از رابطه های بی ثمر خسته شده... 👰♀
دخترک زیبا بود، خانواده دار و مستقل... ولی به قول خودش کمال گرایی قدرت انتخاب را از او ربوده بود.
ترس از ازدواج این روزها خیلی از جوانان را به تصمیم برای تنها ماندن کشانده است. تصمیمی تلخ که تبعات فردی و اجتماعی سنگینی در بر دارد. هر کس در این فاجعه ی در حال رخ دادن، سهمی دارد. مادری که میخواهد همه ناکامیهای خودش را با جهیزیه و مراسمات آنچنانی برای دخترش جبران کند، در این فاجعه سهم دارد.... پدری که در مجللترین هتل شهر عروسی پر زرق و برقی برای پسرش ترتیب میدهد، در این فاجعه سهم دارد....خانواده ها با ملاکهای عجیب و غریب برای پذیرش عروس و داماد، در این فاجعه سهم دارند... رسانه با القائات نسنجیده و آسیب رسان، در این فاجعه سهم دارد...
اما در این بین مشاورین و روانشناسان ناآگاهی که خواسته یا ناخواسته تبدیل به پیشگوهایِ آینده خوان شدهاند و برای دختران و پسران، مجوز ازدواج کردن یا نکردن صادر میکنند، سهم بزرگتری در این فاجعه دارند.
بر کسی پوشیده نیست که تلاش برای انتخاب صحیح و انرژی و هزینه ای که افراد صرف یک فرایند مشاورهای خردمندانه میکنند، قطعاً در افزایش کیفیت زندگی آنها موثر خواهد بود. ولی پررنگ شدن بیش از اندازه انتخاب بی نقص و کامل در مقایسه با ساختن زندگی، صفر و یکی دیدن انتخاب و گره زدن خوشبختی یا بدبختی آدم ها، تنها به نتیجه انتخاب اولیه شان، تمرکز روی چک لیست ویژگیهای من به او میخورد یا نه... مسیر غلطی است که خروجی آن بالا رفتن اضطراب جوانان برای ازدواج است. اینجاست که افراد حساس، کمالگرا و یا کمتر اهل ریسک تصمیم میگیرند از این ماراتن پرمخاطره انصراف دهند و کنج عزلت گزینند.
دخترک آرایشگر درباره آرزوهایش گفت. آهی کشید و به پرندههایی که پر سر و صدا روی درخت گردوی همسایه بالا و پایین میپریدند، خیره شد. 🕊🌳🕊
بیایید به جوانان دور و برمان یواشکی و در گوشی بگوییم انتخاب همسر خیلی مهم است ولی نه به بهای انتخاب نکردن... انتخاب دکمهای نیست که اگر درست پیدایش کرده باشی خوشبخت شوی و اگر اشتباه باشد بدبخت.
بیایید این راز بزرگ را مخفی نکنیم که تلاش برای ساختن زندگی خیلی خیلی مهمتر است.
#انتخاب_یا_ساختن_مساله_این_است.
#مشاوره_پیش_از_ازدواج
https://eitaa.com/madanifarmarziyeh
وقتی مرگ به سخن می آید
گفته بودند در روز میعاد دست و پاهایمان به سخن می آیند و شهادت می دهند برآنچه انجام داده ایم.
این آیه عجیب و حیرت آور است... اعضای بدن چگونه سخن می گویند؟.... چگونه صوتشان را می شنویم؟....
اما این روزها که حوادث عالم، پرده ها را یکی پس از دیگری کنار می زند.... اما این روزها که معانی دشوار، قابل فهم می شوند.... اما این روزها که مرگ ها، زنده شده اند و جان های ما را هم به سخن واداشته اند...اما این روزها که در ترسیم مرگی، خُلق های زشت و زیبای نهان در جانمان تبدیل به کلمه می شوند.... بله این روزها که مرگ ها به سخن در آمده اند.... فقط کافی است در میان هیاهوی عالم، در سکوت، شنوا بودن را تمرین کنیم.
#مرگ_زیر_قطره_های_باران_پوشیده_در_مِه
#مرگ_با_عطر_خدمت
#مرگِ_شهادت_گونه
#مرگ_آن_مردِ_مغتنم
https://eitaa.com/madanifarmarziyeh