eitaa logo
مادر نوشت
233 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
795 ویدیو
25 فایل
اینجا قراره تجربیات شخصی خودمو بنویسم . خوشحال میشم از تجربیات مادرای عزیز هم استفاده کنم . سوالی ، نظری ، انتقادی داشتین ، ادمین اینجاس که پیاماتونو به من برسونه @madarnevesht
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام . حالتون چطوره؟ پنجمین روز زمستونتون بخیر امروز ، ناهار با بچه ها یه غذای خلاقانه و جالب خوردیم ،اینقدر طعمش جالب بود ، که بچه ها باورشون نمیشد 😅 گفتم بهتون پیشنهاد بدم ، گاهی کارتون رو راه میندازه . حالا قضیه چی بود؟؟؟ از صبح مشغول شست و رفت خونه بودم . اذان ظهر کارها تموم شد ، نماز خوندم و هرچی فکر کردم چی درست کنم ؟ چیزی به ذهنم نرسید تااینکه عفیفه بانو از مدرسه اومد وگفت مامان ساندویچ مدرسه ام چی بود؟ خیییلی خوشمزه بود . همین حرف کافی بود که کمی خلاقیتم قلقلک بخوره و ... حالا ساندویچ صبح چی بود؟؟؟ برامون چند تا غذای نذری آورده بودن . پلو مرغ محلی پز که شدیدا تند بود و بچه ها نمیتونستن بخورن . منم صبح یه مقدار از مرغ ها رو با کاهو و گوجه واسش پیچیدم ، برد. دست به کار شدم . مرغ ها رو ریش کردم ، با برنج ها قاطی کردم گذاشتم گرم بشه یه نگاه به محتویات یخچال و فریزر انداختم ... چند تا نون ساندویچی گذاشتم توی فر گرم بشه . چند پر کاهو رو شستم ، خورد کردم و با سس مایونز مخلوط کردم . گوجه و فلفل دلمه هم خورد کردم . اولش بچه ها براشون عجیب بود ساندویچ پلو ؟؟؟ اما بعد خوردنش خیلی براشون جالب بود و کلی به به گفتن و خوردن . بنظرم طعم ساندویچ پلو مرغ خیلی خوب بود 😋😅 یه وقتایی که مقداری برنج ومرغ اضافه میاد و نمیدونین چیکار کنین ، سریع با مخلفات ساندویچ کنین و از طعمش لذت ببرین 😁 🆔 @madar_nevesht
سلام . حال و هوای روزای زمستونتون چطوره ؟ اینجا هوا گاهی بهاره ، گاه پاییز ، سر ظهر هم میشه تابستون 😂 تا حالا شده غروب ، دعای عهد گوش بدین ؟؟؟ معجون دلچسبیه . حتما امتحان کنین . 🆔 @madar_nevesht
مادر نوشت
یه هدیه زیبا و بیادموندنی که امشب از یه رفیق عزیز بهم رسید . بین گلها ، نرگس رو از همه بیشتر دوست دا
سلام . حال و احوال؟ دیشب حرف گل نرگس و ... شد ، رفتم به روزگار قدیم و خاطراتش . این هدیه ای بود که معلم شیمی ، اسم تک تک بچه ها رو نوشته بودن و بهمون دادن . یادش بخیر😍 انگار همین چند هفته پیش بود 😔 🆔 @madar_nevesht
سلام حالتون چطوره؟ صبح اول رجب تون بخیر 😍 عیدشون ، عیدتون ، عیدمون خیلی مبااااارک ❤️❤️❤️ اینجا اول صبح ، بارون غافلگیرمون کرد 🤩 به به ، اونم بارون نه هاااا، بااااروووووون 👏👏👏 خدایا شکرت 🆔 @madar_nevesht
سلام . حالتون چطوره؟ شهادت امام هادی علیه السلام رو خدمت همگی تسلیت میگم . چقدر خاطره خوب از زیارت سامرا دارم . بااینکه خیلی زمانش کم بود و کوتاه ، اما شیرین بود و دلچسب . هنوزم طعم اون ساندویچ کالباسی که برای شام از موکب گرفتیم ، زیر زبون همه مون هست . هنوزم اون شلوغی حرم و .... برام زنده است . انگار همین دیشب بود 🥲 خدایا ! این خاطرات خوب و شیرین رو قسمت همه آرزومندان زیارت سامرا بفرما . 🆔 @madar_nevesht
سلام.حال و احوالتون چطوره؟ شبکه سه ساعت ۲۰:۳۰ ، از دیشب سریال ترور پخش میشه . من دیشب ندیدم ، اما امشب دیدمش بنظرم جالبه .درباره ترور سردار جانمونه گفتم اعلام کنم اگر مثل من فیلمای پلیسی و اطلاعاتی دوست دارین ، ببینین. 🆔 @madar_nevesht
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام. حال و احوال روزای زمستونی تون چطوره؟ اول صبح اینو ببین حالت عوض بشه اگه تا آخر ببینی یه دل سیر میخندی و به زندگی امیدوارتر میشی ارزش دیدن و شنیدن داره ... 🆔 @madar_nevesht
حیدر از توی کوچه برام برگ آورده 😍 چقدر هم خوشگل چیده به ترتیب ☺️ 🆔 @madar_nevesht
مادر نوشت
بازم یه خادم موقع خدمت بختش شبیه سر و صورتش سفید شد ... من غبطه خوردم به هرکسی که بالاخره یه روز تو
چقدر این شعر رو دوست دارم ... اما هر موقع میرسه به اینجا که : کاش تنم رو میون پرچما بذارن ... میگم خدایا ! یه جوری منو ببر ، که پیکری نباشه برای توی پرچم پیچیدن . اندازه همین تن هم بار روی دوش مردم نباشم ... سبک بار و سبک بال بخر پ.ن : خدای مهربونم ، چند نمره ارفاق کنی ، به جایی برنمیخوره . مثلا ۱۹ نمره ارفاق کن ، سعی میکنم یک رو بیارم 😉 🆔 @madar_nevesht
سلام . حال و احوالتون چطوره؟ چند روز پیش ، خونه رو مرتب میکردم ، این برگه رو پیدا کردم . اینو علی برای برنامه صف صبحگاه نوشته بوده ، مال ایام فاطمیه است . وقتی خوندم ، چشام پر اشک شد 😢😔 چقدر خوب همدردی کرده . چقدر خوب از دید یک پسر هشت ساله قضیه رو دیده . چقدر خوب تونسته احساسش رو بیان کنه . اگر‌چشاتون اشکی شد ، یه دعا بکنین . 🆔 @madar_nevesht
سلام حالتون چطوره؟ صبح نزدیک به ظهرتون بخیر امروز ، از اون روزا بود که نیاز داشتم بعد مدرسه رفتن بچه ها یه چرت بزنم . اما چی شد؟ بچه ها که رفتن ،ناهارمو بار گذاشتم ، آقای خونه رو هم راهی کردم ، حدود ساعت هشت بود. یه حساب سرانگشتی ، دیدم کار خاصی هم ندارم امروز ، دیروز انجام دادم ،پس برم بخوابم . دراز کشیدم ، هنوز چشام گرم نشده بود ، دیدم یه چیزی داره دستم رو تکون میده . چشامو باز کردم دیدم شریفه میگه مامانی گرسنمه . گفتم سفره صبحانه آماده است برو بخور . باز چشامو بستم ‌. هنوز چشام گرم نشده بودن ، حیدر اومد کنارم خزید زیر پتو . گفتم بیا باهم لالا کنیم . باز چشام داشتن سنگین میشدن ، گفت مامان جیش دارم 😩 پاشدم بردمش ، برگشتم گفتم دیگه میتونم یه چرت بزنم هنوز پتو گرمم نکرده بود ، شریفه اومد با اشک و گریه ، که بالش عروسکم افتاده پشت تخت گم شده😵‍💫 پاشدم بالش عروسکش رو دادم بهش . برای بار نمیدونم چندم رفتم زیر پتو ،یه ذره چشام گرم شد ، حیدر اومد باز گفت مامان دسشویی دارم😕 رفتم و برگشتم ، گفتم دیگه نخوابم . اما واقعا بدنم کشش نداشت . دراز کشیدم گفتم خواهش میکنم نیم ساعت بهم مهلت بدین .ولی صدای تلویزیون و ...، دیگه نمیدونم چرت زدم یا نه ، ترجیح دادم پاشم . اما همچنان بدنم خسته و خواب آلودم . دلیل این حجم خستگی اینه که دوشب پشت سرهم بچه ها نذاشتن تا اذان صبح بخوابم . استراحت ظهر هم نداشتم ، دیشب هم مراسم بودیم تا اومدیم خونه وشام و خوابوندن بچه ها ، دیر خوابیدم ،امروز دیگه بدنم جواب کرد 😂 گفت کمتر بدو بدو کن ، یه ذره هم بشین سرجات . اما نمیدونه که بچه ها نمیذارن ... و این ماجرا همچنان اداااامه دارد ...😅 پ.ن : الحمدلله علی هذه النعمات 🆔 @madar_nevesht
سلام . صبح جمعه تون معطر به عطر اهلبیت علیهم السلام عزیزانی که تازه به جمع ما پیوستین ، خوش اومدین . جایی نرین که به مناسبت نیمه شعبان قراره یه دوره جذاب تربیتی برگزار کنیم . تا اون موقع میتونین دوره و رو بخونین . 🆔 @madar_nevesht