پارسال، مثل امشبی ، همگی خونه داداشم جمع بودیم . یادمه صبح جمعه که شد ، موهای حیدر کوچولو رو تراشیدیم و آقاجانم کلی باهامون گفتن و خندیدن . نزدیک ظهر خداحافظی کردیم که بریم حرم . یادم نمیره که آقاجان ، تا کنار ماشین اومدن و تاکید کردن اگر بارون بود ، نریم حرم ، بچه ها سرما میخورن .
و من اصلا فکرشو نمیکردم اون آخرین دیدار من و آقا جانم باشه 😔 و دیدارمون بیفته به قیامت .
و هنوز من در حسرت اون عکسی هستم که نگرفتم ، و هنوز میگم کاش میرفتم گوشی رو میاوردم و عکس رو میگرفتم . عکسی که هیچوقت نشد ثبتش کنم ، عکس حیدر هفت روزه در آغوش پدر بزرگی که نه تنها خاطره ای از ایشون نداره ، حتی یه عکس هم باهاشون نداره . عکسی که در گوشه ذهنم برای همیشه ثبت شد ، ولی در لنز دوربین ها ، نه ...
پارسال مثل امشبی ، هم آقاجانم پیشمون بودن و هم برادرم . الان آقاجانم همنشین امیرالمومنین علیه السلام ، و برادرم مجاور امیرالمومنین علیه السلام شدن . ومن پارسال ، در طی چند ماه دوبار یتیم شدم . یکبار آسمونی شدن پدرم ، بار دوم نجف رفتن برادرم .
برای شادی روح آقاجانم ، یه صلوات و فاتحه هدیه کنین . و بزای سلامتی برادرم و خانواده اش ، دعا کنین .
🆔 @madar_nevesht
#طلبه_بانو
#بیادآقاجانم
این ، تنها عکسی هست که از اون روز دارم . دقیقا قبل تراشیدن موهای حیدر آقا .
وقتی نگاه میکنم به این عکس ، پشت صحنه عکس آقاجانم رو میبینم که با خنده و شوخی میگفتن الان سر بچه رو پر خون میکنین شماها ، چیکار دارین بهش آخه ؟😔
روحت شاد پدر مهربون خاندان ما ...
🆔 @madar_nevesht
#طلبه_بانو
#بیادآقاجانم
پدرم رفت ... دلم ثانیه ای بند نشد 😔
یکساله که از داشتن این نعمت بزرگ محرومیم . نعمتی که رایگان در اختیارمون بود ، اما از دست دادنش گران تموم شد .
آقاجانم
روحتون شاد ، یادتون گرامی
برام دعا کنین .
🆔 @madar_nevesht
#طلبه_بانو
#بیادآقاجانم