🔴 دنبال قلق همسرتان باشید!
💠 اگر قلق همسرتان را پیدا کنید و به آن توجه کنید درصد زیادی از مشاجرات و اختلافات شما کم میشود.
💠 بهترین راه تشخیص قلق همسر، این است که به حرفهای همسر خود با دقت گوش بدهید و ببینید او چه میخواهد و چه حرفهایی را مدام تکرار میکند.
💠 قلق همسر، همان حرفهای تکراری و مکرر او در دعواهاست. مثلا اگر همسرت مدام تکرار میکنه که به من بی احترامی میکنی و بد حرف می زنی... قلق همسرت در احترام گذاشتن رفتاری و کلامی است.
#همسرانه
💗 @madaran_e_delvapas
#رفتارباکودک ۱۹
با کودك بسیار صحبت کنید ولی به هیچ وجه توضیح ندهید. حتی تا نه سالگی سوال هاي کودك را پاسخ صحیح ولی کوتاه و بدون توضیح پاسخ دهید. ذهن کودك بی نهایت ابهام دارد و این دنیاي ابهام است که باعث رشد ذهن و مغز کودك می شود پس با توضیح اضافی و جواب هاي خارج از فهم و درك کودك، ابهام هاي ذهن او را از بین نبرید.
ابهام چه براي کودك و چه براي بزرگترها باعث رشد است. از ذهن کودك ابهام زدایی نکنید. والدین فکر می کنند اگر همه چیز را براي کودك براي کودك توضیح دهند به او خدمت کرده اند و او را آگاه می کنند در حالی که ابهام و وجود آن در ذهن کودك مایه ي رشد مغز و پردازش ذهن او است. ابهام و اشتباه دوعامل رشد هستند. مراقب باشیم از بچه ها دریغشان نکنیم.
فضاي بازي بچه ها را غنی کنید تا درمحیط تجربه کنند. محیط غنی محیطی است که در آن کودك تحریک شنوایی، تحریک بینایی، تحریک حسی لمسی و تحریک چشایی و تحریک بویایی می شود . توي آشپزخانه هستیم و کودك هم کنارمون نشسته برایش حرف بزنیم، مامان آب میذاره جوش میاد واي خیلی داغ میشه میذاریمش عقب تر که دستمون اوخ نشه حالا برنج می ریزم و یه پلوي خوشمزه دست می کنیم. از یخچال ماست میاریم و... همین طور براي بچه حرف می زنیم چیز خاصی را براي روشن شدن مسئله اي و ابهام زدایی نمی گوییم بلکه با حرف زدن ما کودك با کارهایی که انجام می دهیم آشنا می شود و ارتباط برقرار می کند و خودش را رها شده نمی یابد.
یا در ماشین نشسته ایم، اوه اون اتوبوسو ببین چه درازه چه بزرگه! اوه اون چراغهارو ببین! آموزش آشپزي و رانندگی و غیره به کودك نمی دهیم بلکه شرایط تحریک حواس پنج گانه را فراهم می کنیم. مادري که کودك دارد باید آخر شب درد فک و درد پا و کمر داشته باشد. (ادامه دارد...)
#استاد_سلطانی
👶 @madaran_e_delvapas
#شهید_علی_خوش_لفظ
📕 خاطرهای از روش تربیتی مادر شهید
بخشهای ابتدایی کتاب «وقتی مهتاب گم شد» به بیان خاطرات کودکی شهید پرداخته 👇
🌺 «همه قوم و خویش به مادرم گفتند که دوای درد این طفل بی قرار تو، رفتن به جلسات قرآن است.
مرا به جلسات «آقای مسکین» فرستادند. جلسه هفتهای دو بار بود و مسافت منزل ما تا محل جلسه بسیار زیاد، اما شوق آشنایی با قرآن و احکام دین، به ویژه نماز، من و بقیه هم سن و سال هایم را به جلسات کشاند.
در این جلسات با همان گروه بازیگوش باغ و محله همراه بودیم. با هم می خواندیم و با هم تمرین می کردیم.
یادم نمی رود که مادرم به من یاد داده بود که این آیه را زیاد تکرار کنم: «ربنا آتنا في الدنيا حسنة وفي الاخره حسنه وقنا عذاب النار»
اتفاقا روزی در جلسه مربی از بچه ها خواست اگر کسی آیه یا سوره جدیدی را حفظ کرده، بخواند. من بلند شدم و این آیه را اشتباه، پس و پیش خواندم و همه خندیدند و من از خجالت آب شدم و همان جا جلسه را رها کردم. وقتی با گریه به خانه میآمدم، یک کیف جیبی پر از پول پیدا کردم. با چشمهای اشکی، کیف را به مادرم دادم که به معتمدان محل بدهد و گفتم: «دیگر به جلسه نمیروم.»
مادرم گفت: «جمشید (نام قبلی شهید) جان، از جلسه قرآن دلسرد نشو. اگر تو امروز این کیف پر از پول را به صاحبش برمی گردانی، تأثیر همان جلسات قرآن و نماز است.»
▪️ مادر شهید در تیرماه امسال فوت کردند.
❣ @madaran_e_delvapas
بیماری را علنی مطرح نکنید...❌
🔸زمانی که #برچسبی به فرزندتان می زنید دختر ما عصبی است، پسر ما بیش فعال است(که اکثرا هم این حرف چرت و غلطی است) و اصلا به حرف های من گوش نمی دهد و...
باعث می شود دیگران فرزند شما را به همین شکل بپذیرند.
🔹یعنی شما #منفی صحبت می کنید وآن ها هم #منفی نگاه خواهند کرد.
🔸 اگر نوجوان شما این سخنان را بشنود، به مرور این رفتارها را خواهد پذیرفت و درونش نهادینه می شوند.😢
مراقب حرف زدن تون باشید ❤️از جملات مثبت استفاده کنید حتی اگر اون صفت در کودک یا نوجوان نباشد 😉☺️
#نکات_تربیتی
#فرزند_پروری
✅ @madaran_e_delvapas
f01 shakhsiate mehvari 01.MP3
3.62M
#قسمت_اول
#شخصیت_محوری
بحث مهم #تربیت_فرزند
استاد #عباسی_ولدی
#صوتی
✅ @madaran_e_delvapas
f01 shakhsiate mehvari 01.pdf
257.6K
📝قسمت اول #شخصیت_محوری
فایل پی دی اف
استاد #عباسی_ولدی
#تربیت_فرزند
✅ @madaran_e_delvapas
🌸🌔🌸🌔🌸 #قصه امشب
قصه 🐮 گاو بادان پرنده 🐮
یکی بود یکی نبود
روزی روزگاری گاوِ نادانِ شکمویی توی چمن زار لم داده بود و علفها را میلُمباند.
شبپرهی کوچکی بال زد و رفت توی گوشش و گفت: «گاوِ نادان؟!» گاو دور و برش را نگاه کرد و ترسید. گفت: «کیه؟ کیه داره حرف میزنه؟»
شبپره گفت: «من گاوِ بادان هستم.» گاو گفت: «هان؟ گاوِ بادان؟»
شبپره گفت: «گاو بادان یه جور گاویه که همهچی رو میدونه. مثل تو نادان نیست. فهمیدی؟» گاو دستی به شاخهایش کشید و گفت: «هان؟ یه گاو که همهچی رو میدونه؟ پس کجایی؟ اگه گاوی خودت رو نشون بده شاخ بزنیم، ببینیم کی زورش بیش تره.» شب پره توی گوشِ گاو پاهاش را انداخته بود روی هم و میخندید. گفت: «من یه گاو بادانِ نامرئی هستم. چون خیلی بادان بودم، تونستم نامرئی بشم.» گاوبا دُمش کوبید روی شکمش و گفت: «یه گاو نامرئی؟ زورت هم زیاده؟»
شبپره گفت: «خیلی! از گاومیش هم بیشتره. از شتر گاو پلنگ هم بیش تر.» گاو سمهایش را جمع کرد زیرِ شکمش و گفت: «چی میخوای؟» شبپره گفت: «میخوام دُمت رو بزاری روی کولت و از این چمن زار بری. چون که خیلی علف میخوری. آن قدر شکمگندهای که همهی گلها رو میخوری. نمیگی پروانهها و زنبورها چی بخورن؟» گاو گفت: «زورم زیاده. میخورم. زنبورها رو میخورم. پروانهها رو هم. شبپرهها رو هم.» شب پره با پاهای نازکش به گوشِ گاو لگد زد و گفت: «پس بیا با هم بجنگیم. میندازمت بیرون از چمن زار نادان.» گاو گفت: «بجنگ تا بجنگیم. کجایی بادان؟»
شب پره گفت: «جلوی اون درختِ چنار. بیا جلو!» گاو دماغ بلندی کشید و دوید. شاخهایش را پایین آورد و محکم کوبید به درختِ چنار. شاخهاش توی تنهی چنار گیر کرد و همان جا ماند. شبپره بیرون آمد و روی دماغش نشست. گفت: «دیدی گاوِ بادانی بودم؟ تا تو باشی قُلدُر بازی در نیاری.» و پر کشید و رفت. 🌼
#قصه
🐮 @madaran_e_delvapas
✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨
قسمت 6⃣5⃣
ناخودآگاه سه تایی می ایستادند. برای انتخاب لباس مردانه. منوچهر اعتراض می کرد. اما آنها کوتاه نمی آمدند. روزمادر علی و هدی برای منوچهر بیش تر هدیه خریده بودند. برای فرشته یک اسپری گرفته بودند و برای منوچهر شال گردن ، دست کش ، پیراهن و یک دست گرمکن. این دوست داشتن براش بهترین هدیه بود.
به بچه ها می گویم شما ها خوشبختید که پدر را دیدید و حرفهایش را شنیدید و باهاش دردو ودل کردید. فرصت داشتید سوال هاتان را بپرسید و محبتش را بچشید. به سختی هاش می ارزد.
دو روز مانده بود به عید هفتاد و نه که دل درد شدیدی گرفت. از آن روزهایی که فکر می ردم تمام می کند. آن قدر درد داشت که می گفت منجره رو باز کن خودم رو پرت کنم پایین.
درد می پیچید توی شکم و پاها و قفسه سینه اش. سه ساعتی را که روز آخر دیدم آن روز هم دیدم. لحظه به لحظه از خدا فرصت می خواستم. همیشه دعا می کردم کسی دم سال تحویل داغ عزیزش را نبیند. دوست نداشتم خاطره بد توی ذهن بچه ها بماند.
تنها بودم بالای سرش کاری نمی توانستم بکنم. یک روز و نیم درد کشید و من شاهد بودم. می خواستم علی و هدی را خبر کنم بیایند بیمارستان، سال تحویل را چهارتایی کنار هم باشیم که مرخصش کردند. دلم می خواست ساعت ها سجده کنم. می دانستم مهمان چند روزه است. برای همان چند روز دعا کردم. بین بد و بدتر انتخاب می کردم. منوچهر می گفت بگو بین خوب و خوبتر و تو خوب را انتخاب می کنی هنوز نتوانسته ای خوب تر را بپذیری. سر من را کلاه میگذاری.
سال هفتاد و نه انگار آگاه بود که سال آخر است. به دل ما هم برات شده بود. هر سه دل تنگ شده بودیم.
#زندگینامه_شهدا
#شهید_منوچهر_مدق
#در_انتظار_شهادت
🌷 @madaran_e_delvapas
یکبار فاطمه را گذاشت روی اپن آشپزخانه و به او گفت: بپر بغل بابا
و فاطمه به آغوش او پرید.
بعد به من نگاه کرد و گفت: ببین فاطمه چطور به من اعتماد داشت. او پرید و میدانست که من او را میگیرم، اگر ما اینطور به خدا اعتماد داشتیم همه مشکلاتمان حل بود.
توکل واقعی یعنی همین که بدانیم در هر شرایطی خدا مواظب ما هست.
✍به نقل از همسر شهید .
جهت عاقبت بخیری و آرامش قلب فرزندان شهدا و هدیہ به ارواح طیبه شهدا صلواتـــــ .
شبتون شهدایی🌹
🌹 @madaran_e_delvapas
✅جهاد زن در زندگی
در زندگی خانوادگی، هر کسی نقشی بر عهده دارد، پدر نقشی، مادر و فرزندان هم نقشی. در این میان شوهرداری از همه نقش ها مهم تر و سخت تر و متفاوت تر است و ممکن است که در این میان ناملایمتی هم ببینند. سعی کنیم با صبر و تحمل با قضیه کنار بیاییم و به موقع برای رفع مشکل اقدام کنیم و یادتان باشد که این عمل شایسته را جهاد زن نامیده می شود و این یکی از آداب خوب شوهرداری می باشد.
📒امام کاظم علیه السلام فرمودند:
جهاد زن این است که خوب شوهرداری کند.
📚الکافی، ج۵. ص۵۰۷.
#جهادزن
#همسرانه
💞 @madaran_e_delvapas
#رفتار_با_کودک ۲۰
به بچه ها اجازه ي اشتباه بدهید و در درجه ي اول به خودتان اجازه ي اشتباه بدهید و خودتان را به خاطر انجام اشتباه سرزنش نکنید؛ ما امده ایم که اشتباه کنیم و محال است که انسان بدون اشتباه رشد کند؛ نه خودتان از اشتباه بترسید و نه فرزندانتان را بترسانید، تعالی و رشد بدون اشتباه و گناه امکان ندارد.
بچه ها در سنین قبل از هفت سالگی مفاهیم انتزاعی را درك نمی کنند. مفاهیم انتزاعی مثل آبرو، قول، خوب، بد و غیره را بچه ها درك نمی کنند و واکنشی که در برابر گفتن این کلمات نشان می دهند در اثر حالتهاي مادر یا پدر هنگام گفتن است نه به خاطر فهمیدن حرف آن ها. «مامان از کار من ناراحت شد و اخم کرد یا از کار من خوشش اومد و خندید» کودك این حالت ها را درك می کند چون کودك زیر شش سال کاملاً تابع غرایز و احساسات است و هرکاري می کند تحت فشار غرایزش است و احساسات را به خوبی درك می کند و بروز می دهد.
ارزیابی مثبت به احساس ارزشمندي کودك پاسخ می دهد. احساس ارزشمندي از سلسله مراتب هرم نیازهاي مزلو است و نیز کودکی که احساس ارزشمندي دارد مرحله ي دوم رشد شخصیت اریکسون یعنی مرحله ي خودباوري دربرابر شک را به
خوبی عبور می کند. همه ي ابعاد چرخه ي هوش متعادل کودك باید رشد کند که پایه و اساس آن رفتار توأم با ارزیابی مثبت و تأیید والدین است.
مسئولیت پذیري از ارزش هاي زندگی است که براي کودك از زمان چهار دست و پا رفتن شروع می شود و با رفتار توأم با ارزیابی مثبت به دست می آید. چهاردست و پا رفتن حقی است که نظام هستی به کودك عطا کرده است و اکنون که فرزند من این توانایی را پیدا کرده باید مسئولیت آن را قبول کند. یعنی مادر با رعایت فاصله و در نظر گرفتن شرایط در فاصله اي که قرار گرفته از فرزندش می خواهد که مامان رو می خواهی، بیا پیش مامان؛ ولی مادرهاي فداکار این فرصت را به کودك نمی دهند و خوب بودن را در این می بینند که به سرعت خودشان را به کودك برسانند.
محول کردن وظیفه به کودك همراه با ارزیابی مثبت، ارزش مسئولیت پذیري را در کودك ایجاد می کند. (ادامه دارد...)
#استاد_سلطانی
👶 @madaran_e_delvapas
f01 shakhsiate mehvari 02.MP3
3.3M
#صوت تربیت فرزند
#شخصیت_محوری
استاد #عباسی_ولدی
#قسمت_دوم
✅ @madaran_e_delvapas
f01 shakhsiate mehvari 02.pdf
263.4K
#فایل پی دی اف
استاد #عباسی_ولدی
قسمت دوم #شخصیت_محوری
✅ @madaran_e_delvapas
چگونه به كودك خود توجه مثبت نشان دهيم؟
زماني به كودك خود توجه سازنده داريم كه با او ارتباط چشمي برقرار مي كنيم،
روبروي هم قرار ميگيريم، حتي اگر لازم شد مي نشينيم تا هم اندازه ي كودك شويم و به او زمان مي دهيم تا حرفش را به طور كامل بزند
.
ضمن صحبت كردن هر آنچه را كه مي گويد فقط با تكان دادن سر، سكوت كردن و يا گفتن كلماتي مانند اوهوم، كه اينطور، عجب و ... تأييد مي كنيم.
با اين عمل كودك متوجه ميشود كه ما متوجه صحبتهاي او هستيم و توجه لازم را به او داريم.
#نکات_تربیتی
#فرزند_پروری
👀 @madaran_e_delvapas
عزیزان این بحث دقیقا همون بحث استاد پناهیان هست که در راستای اون قرار شد با هم کتاب #سنن_النبی رو بخونیم ☺️ حتما گوش بدید و بحث رو و کتاب رو دنبال کنید البته امشب کتاب #سنن_النبی نداریم🙈 از شنبه ادامه می دیم ان شاالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاطمیه در راه است...
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
#محمود_کریمی
◾️ @madaran_e_delvapas
🌔🌙🌔🌙🌔 #قصه امشب
قصه « کی قویتره؟ » 🌙
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.
یک روز صبح موش موشک از مادرش پرسید: مادر کی از همه قویتره؟
مادرش خندید و گفت: هر کس به اندازه خودش قویه. موش موشک فکر کرد که مادرش شوخی می کند، با خودش گفت: امروز می روم جنگل و یک دوست قوی پیدا می کنم.
موشی از خونه بیرون اومد و رفت و رفت تا اینکه خسته شد و روی زمین دراز کشید.
چشمش به خورشید گرم و پر نور افتاد، با خودش گفت: خورشید از همه قویتره چون همه جا را روشن می کند. بلند شد و فریاد کشید: ای خورشید درخشان که در آسمان می درخشی، من یک دوست قوی می خواهم. آیا تو دوست من می شوی؟
خورشید خندید و گفت: درست است که من خیلی پرنورم ولی ابر از من قویتر است. چون او می تواند جلوی من بیاید و نورم را بگیرد.
موشی از خورشید خانم خداحافظی کرد و رفت.
با خودش گفت: پس من با ابر دوست می شوم. بعد به آسمان نگاه کرد و یک تکه ابر دید. رفت و رفت تا به ابر رسید.
به ابر سلام کرد و گفت: ای ابر پر از باران، من به دنبال یک دوست قوی هستم. آیا دوست من می شوی؟
ابر خندید و گفت: درسته که من می بارم و آب براتون میارم. ولی باد از من قویتر است، چون او به هر جا که بخواهد مرا این طرف و آن طرف می کشد.
موشی از ابر خداحافظی کرد و راه افتاد.
موشی با صدای بلند باد را صدا کرد. یک دفعه گرد و غبار به هوا بلند شد. موشی فهمید که باد آمد. سلام کرد و گفت: ای باد قوی که به هر جا می روی. من یک دوست قوی می خواهم. آیا تو دوست من می شوی؟
باد گفت: درست است که من همه جا می روم ولی کوه از من قویتر است، چون وقتی به کوه می رسم دیگر زور من به او نمی رسد و مجبورم که بایستم.
موشی از باد تشکر کرد و راه افتاد.
موشی راه افتاد و رفت تا به کوه رسید. از کوه بالا رفت و با صدای بلند سلام کرد و گفت: ای کوه بلند و پر زور، من یک دوست قوی می خواهم. آیا تو دوست من می شوی؟
کوه گفت: درست است که من بلند و سخت هستم، ولی وقتی زمین خودش را تکان می دهد، تمام سنگهایم می ریزد. پس زمین از من قویتر است.
موش گفت: پس من با زمین دوست می شوم و راه افتاد.
موشی از کوه پایین آمد و زمین را صدا کرد و گفت: ای زمین پر زور که می توانی کوه را تکان بدهی. من یک دوست قوی می خواهم. آیا تو دوست من می شوی؟
زمین گفت: درسته که من خیلی بزرگم ولی از من قویتر هم هست. مثلاً خود تو می توانی مرا سوراخ کنی و در درون من خانه بسازی.
موشی تازه متوجه حرف مادرش شد و فهمید هر موجودی می تواند هر کاری بکند به شرط اینکه خوب فکر کند. 🌼
🐭 @madaran_e_delvapas
♥️خوش اومدی مسافر سوریه
#شهید_علیرضا_بریری
پدرم پر زد و سوریه رفت
تا بجنگد برابر دشمن
مرد میدان خون وآتش بود
شعله می ریخت بر سر دشمن
موج در موج شور طوفان داشت
می خروشید و مثل دریا بود
" السلام و علیک یا زینب "
روی سربند او چه زیبا بود
آسمان را ستاره باران کرد
با نگاه قشنگ و روشن خود
پدرم خاک پاک سوریه را
دوست میداشت مثل میهن خود
ناگهان پر کشید و غوغا شد
از خروش پرندها در شهر
می رود کوچه کوچه تابوتش
روی دوش پرندها در شهر
آه امروز جای او خالیست
خانه ی ما پر از سکوت و غم است
پدرم زنده است می دانم
او "شهید مدافع حرم" است (از زبان محمدامین، فرزند شهید بریری)
✍به قلم حاجیه خانم ملازاده
جهت عاقبت بخیری و آرامش قلب فرزندان شهدا و هدیہ به ارواح طیبه شهدا صلواتـــــ