سلام و عرض ادب خدمت همه عزیزان
ببخشید امروز نتونستم پست بزارم🙏
بعضی وقتا برنامه هام جور نمیشه و نمیرسم بیام سراغ کانال و شرمنده مخاطبان عزیزم میشم
ان شاالله فردا طبق روال هر روز در خدمتتون هستم 😊
اما ادامه ی زندگینامه ی شهید مدق رو میزارم تا عزیزانی که دنبال میکنن استفاده کنند ❣
مادران ایرانی|کودک،تربیت،خانواده
✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨ قسمت 9⃣5⃣ توی تنش. اما این داروها هم جواب نداد. آمدیم خانه .بعد از ظهر چند نفر از بن
✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨
قسمت 61
برایم روشن بود که منوچهر دم از رفتن می زند، همین موقع هاست. کناره گیر شده بود و کم حرف. کارهای سفر را کرده بودیم . بلیط رزرو شده بود. منتظر ویزا بودیم. دلش می خواست قبل از رفتن دوستانش را ببیند. و خداحافظی کند . گفتم معلوم نیست کی می رویم . گفت فکر نمی کنم ماه شعبان به آخر برسد. هر چه هست توی همین ماه است.
بچه های لجستیک و ذولفقار نیروی زمینی را دعوت کردیم. زیارت عاشورا را خواندند و نوحه خوانی کردند. بعد از دعا همه دور منوچهر جمع شدند. منوچهر هی می بوسیدشان. نمی توانستند خداحافظی کنند. می رفتند دوباره برمی گشتند، دورش را می گرفتند.
گفت با عجله کفش نپوشید.
صندلی آوردم همین که خواست بنشیند حاج آقا محرابیان سرش را گرفت و چند بار بوسید. بچه ها برگشتند. گفتند بالاخره سر خانم مدق هوو آمد.
گفتم خدا وکیلی منوچهر من را بیشتر دوست داری یا حاج آقا محرابیان و دوستانت را؟
گفت همه تان را به یک اندازه دوست دارم.
سه بار پرسیدم و همین را گفت. نسبت به بچه های جنگ این طور بود. هیچ وقت نمی دیدم از ته دل بخندد، مگر وقتی آنها رو می دید.
با تمام وجود بوشان می کرد و می بوسیدشان. تا وقتی از در رفتند بیرون توی راهرو ماند تا ببیندشان.
روزهای آخر منوچهر بیشتر حرف می زد و من گوش می دادم . می گفت همه زندگیم مثل پرده سینما جلو چشمم آمده. گوشه آشپزخانه تک مبلی گذاشته بودم. می نشست اونجا . من کار می کردم او حرف می زد. خاطراتش را از چهار سالگی تعریف می کرد...
#زندگینامه_شهداء
#شهید_منوچهر_مدق
#در_انتظار_شهادت
🌷 @madaran_e_delvapas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دونه برفی قشنگ😍
#کاردستی
#ایده_سرگرمی
❄️ @madaran_e_delvapas
#همسرانه
💠 همسرانی که بتوانند در مشاجرات خشم خود را فرو ببرند و عصبانیت خود را در تصمیمشان دخیل نکنند بشدت محبوب و عزیز میشوند.
💠 فرو بردن خشم، بالاترین و اوج تاثیرگذاری را بر طرف مقابل دارد.
💠 تغییر حالت بدن، ترک مکان، وضو گرفتن، آب سرد نوشیدن، به عاقبت کار اندیشیدن و خدا و ائمه (ع) را ناظر دانستن از فرمولهای موفقیت در اینکار است.
💖 @madaran_e_delvapas
#والدین_عزیز !
❌ اگر كودکی سختی را تجربه كرده ايد، دليل نمیشود با سهل گيری و ايجاد شرايط فرزند سالاری (بخصوص بالای هفت سال)، به رشد شخصيت فرزندتان آسيب بزنيد!!
❌ اگر دوست داشتید دکتر یا مهندس شوید و نتوانستید، فرزند خود را مجبور نکنید در این راه قدم بردارد!!
👈 بچه ها، براي پر كردن خلاءهای ما به دنيا نيامده اند!!
#فرزندپروری
#نکات_تربیتی
💉 @madaran_e_delvapas
⚠ #بازیهای_دخترانه اندروید چه هدفی را دنبال می کنند؟!⚠
تمرین #برهنگی دختران ⛔
تمرین آواز و رقص ⛔
ارتباط با جنس مخالف ⛔
آرایش کردن و
لباسهای نیمه برهنه پوشیدن ⛔
تمرین حاملگی و عادی شدن آن ⛔
و صدها هدف کثیف دیگر برای به لجن کشاندن دختران مسلمان ایران.
⚠ آیا وقت هوشیاری نرسیده است؟!!⚠
⏪ دختران ما را چه کسانی تربیت می کنند؟!!
#نکات_تربیتی
📲 @madaran_e_delvapas
✍ دختری که از یک سالگی جذابیت کاذبی براش ایجاد کردیم از طریق بازیهای اندرویدی ..
چه توقعی داریم دچار بلوغ زود رس نشه؟
چه توقعی داریم تمام جذابیت و شخصیتش رو در عرضه کردن خودش نبینه ؟!
چه توقعی داریم بهش چندین سال یه الگوی دیگه ارائه کردیم عملا اما زبانا چیز دیگری ازش میخوایم بپذیره؟!
چه توقعی داریم هیچ بعدی از جذابیت حجاب بهش نشناسوندیم اون وقت عاشق حجاب بشه؟!
چه توقعی داریم وقتی یادش ندادیم آرایش مربوط به سن خاصیه نه سن کودکی ..بعد با زور بش بفهمونیم که نباید آرایش کنی؟!..
پدر و مادر عزیز که ساعت ها برای راحتی خودت تب لت و گوشی میدی دست طفل معصومت و انواع بازی های غربی رو براش می ریزی فردا نیای بگی ای خانم چرا دخترم هنوز یازده سالش نیست به بیراهه رفته...
🔞 @madaran_e_delvapas
عزیزان من تا حالا چندین بار چه در مورد فیلمهای سینمایی نامناسب(چه ایرانی چه خارجی) و چه در مورد بازی های اندروید پست گزاشتم و از #تجربه ی تلخ خودم هم از نصب یکی از همین بازی های اندروید گفتم .
این دو تا پست هم دوباره گزاشتم برای تلنگر مجدد
دیگه م حرفی برا گفتن ندارم😑
لطفا تجربیات خودتون رو در مورد نصب بازی های اندروید برای من ارسال کنید تا باقی اعضا هم استفاده کنند
@banooy_e_sepah
💾🔊 #دانلود_سخنرانی استاد #رائفی_پور
📝« نقش تربیت در جامعه اسلامی »
📅 ٢٠ آذر ٩٧ - دانشگاه شهید بهشتی
⏳ زمان : ١٠۴ دقیقه
🎥📥 دانلود تصویری با کیفیت HD720p - حجم 574 مگابایت 👇
http://dl.masaf.ir/Ba-Ostad/Sokhanrani/Sayer-Hamyashha/Tehran/Tehran%20-/Ostad%20Raefipour-Naghsh%20Tarbiyat%20Dar%20Jame%27e%20Eslami-97.09.20-Tehran-HD720p.mp4
🎥📥 دانلود تصویری با کیفیت 360p - حجم 183 مگابایت 👇
http://dl.masaf.ir/Ba-Ostad/Sokhanrani/Sayer-Hamyashha/Tehran/Tehran%20-/Ostad%20Raefipour-Naghsh%20Tarbiyat%20Dar%20Jame%27e%20Eslami-97.09.20-Tehran-360p.mp4
📥🎵دانلود صوتی با کیفیت 80kb - حجم 60 مگابایت 👇
http://dl.masaf.ir/Ba-Ostad/Sokhanrani/Sayer-Hamyashha/Tehran/Tehran%20-/Ostad%20Raefipour-Naghsh%20Tarbiyat%20Dar%20Jame%27e%20Eslami-97.09.20-Tehran-80kb.mp3
📥🎵دانلود صوتی با کیفیت 24kb - حجم 18 مگابایت 👇
http://dl.masaf.ir/Ba-Ostad/Sokhanrani/Sayer-Hamyashha/Tehran/Tehran%20-/Ostad%20Raefipour-Naghsh%20Tarbiyat%20Dar%20Jame%27e%20Eslami-97.09.20-Tehran-24kb.mp3
✅ @madaran_e_delvapas
#شخصیت_محوری
👇توی این قسمت میخوایم به این سؤال جواب بدیم که:
❓#قصه گفتن رو باید از چه زمانی برای بچه ها شروع کرد؟
#تربیت_فرزند
✅ @madaran_e_delvapas
f01 shakhsiate mehvari 06.pdf
188.7K
📝قسمت ششم #شخصیت_محوری
✅ @madaran_e_delvapas
f01 shakhsiate mehvari 06.mp3
1.42M
🎧قسمت ششم #شخصیت_محوری
✅ @madaran_e_delvapas
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. یک دایناسور کوچولو بود که پدر و مادرش او را «نی نی» صدا می زدند. مادرش به او می گفت: «نی نی مامان.» پدرش به او می گفت: «نی نی بابا.» دایناسور کوچولو دوست داشت مثل بقیه ی حیوانات کوچولو، بازی کند؛ اما هیچ کس با او بازی نمی کرد. بچه خرگوش به او گفته بود: «نه، نه، من با تو بازی نمی کنم. من خیلی کوچولو هستم. یک وقت توی بازی حواست نیست و من را زیر پایت لگد می کنی.» چند بچه سنجاب هم همین حرف را به او زده بودند. تازه آن ها به او گفته بودند: «تو قدّ یک درخت بزرگی، فقط برای بابا و مامانت نی نی هستی.» آن وقت نی نی دایناسور دلش تنگ شد. حوصله اش سر رفت و یواشکی گریه کرد. یک روز آفتابی که خورشید خانم موهای طلایی اش را روی دشت پهن کرده بود، چند بچه خرگوش و سنجاب روی تپه ی سبز قایم موشک بازی می کردند. نی نی دایناسور هم بازی آن ها را تماشا می کرد. یک دفعه سر و کله ی گرگ پیدا شد.
چشمان گرگ از خوشحالی برقی زد. با خنده گفت: «به به، امروز چه غذاهایی چاق و تپلی گیرم آمده!» بعد زبان درازش را دور دهانش چرخاند. حیوان های کوچولو با دیدن گرگ جیغ کشیدند. قلبشان مثل یک گنجشک تند تند می زد. هر چه فرار می کردند گرگ به آن ها نزدیک می شد.
یک دفعه یکی از بچه خرگوش ها گفت: «برویم پشت نی نی دایناسور، بعد همه دویدند و پشت نی نی دایناسور قایم شدند.
نی نی دایناسور مهربان
گرگ به نی نی دایناسور رسید، نفس نفس می زد و زبانش در آمده بود. بچه خرگوش ها و سنجاب کوچولوها روی پاهایشان می پریدند و گریه می کردند. دل نی نی دایناسور پر از غصّه شد. خودش را روی گرگ خم کرد و گفت: «آن ها دوستان من هستند. هر چه زودتر از این جا برو.» دل گرگ لرزید. پیش خودش فکر کرد چه بد شانسی آورده ام؛ اما به نی نی دایناسور گفت: «اگر نروم چه کار می کنی؟ نی نی دایناسور با عصبانیّت گفت: «اگر نروی با دست های بزرگم تو را هل می دهم تا از روی تپه بیفتی.» گرگ نمی خواست گرد و قلنبه شود، نمی خواست قل بخورد و از تپه بیفتد.
این بود که دمش را روی کولش گذاشت و فوری از آنجا رفت. بچه خرگوش ها و بچه سنجاب ها خوشحال شدند. با صدای بلند خندیدند و دور نی نی دایناسور چرخیدند.
پدر و مادر نی نی دایناسور از آن دور، تپه را نگاه کردند و خوشحال شدند. چون حالا روی تپه ی سبز، نی نی دایناسور آن ها با چند سنجاب و خرگوش مشغول بازی بودند.
#قصه
#قصه_شب
🐇 @madaran_e_delvapas
مادران ایرانی|کودک،تربیت،خانواده
#رفتار_با_کودک ۲۲ بچه ها با بازي در مسیر رشد قرار می گیرند ما یا نگران آینده هستیم یا در حسرت گذشته
#رفتار_با_کودک ۲۳
در رویکرد هوش متعادل بچه ها را براي یکسال و دوسال آینده تربیت نمی کنیم بلکه براي سی سال آینده تربیت می کنیم. این نگاه راهبردي آگاهی است. حال که من این نگاه را دارم امروز چی کار باید بکنم، دانایی براي امروز است. یعنی من بدانم امروز چگونه رفتار کنم که براي سی سال آینده ي فرزندم سازنده باشد نه مخرب.
نگاهی که ما به کودك داریم و برنامه اي که براي کودك داریم این است که بچه ها فهم، درك و مهارت پیدا کنند. تلاش این رویکرد این است که بچه ها فهم پیدا کنند و شبکه ي عصبی مغزشان خوب شکل بگیرد، مفاهیم را در مرحله ي بفهمند و آشنا شوند، در مرحله ي دوم درك کنند و عمق پیدا کند. چون فهم در سطح است ولی درك در عمق یا در ارتفاع است. و بعد مهارت پیدا کنند که بتوانند از توانایی هایشان استفاده کنند. ما معتقدیم که بچه ها با عبور از این سه آیتم به شناخت یا معرفت می رسند و وقتی به شناخت برسند، برپایه ي این شناخت شخصیت شان شکل می گیرد.
شخصیت شامل اعتماد به نفس و عزت نفس است. در سال 1420 جوانی که امروز سه ساله است چه شخصیتی باید داشته باشد؟ امروزه در جامعه می بینیم که والدین جوانها و نوجوان ها چه قدر نگران هستند؟ چون برنامه ي راهبردي برایشان نداشتیم. دنبال مقصر هم نمی گردیم چون ما هیچ وقت نمی پرسیم چه کسی! بلکه می پرسیم چرا! دلیلش هم عدم شناخت جامعه از راهبرد است و حتی راهبرد هنوز هم ناشناخته است.
جامعه ي ما یک جامعه ي کوتاه مدت است به همین دلیل امروز نگاه نمی کنیم که بچه ي سه ساله ي ما سی سال بعد باید کجا باشد. چشم هم بزنیم سی سال گذشته درست مثل خودمان. بچه ها خیلی زود بزرگ می شوند. در این فرآیند در نهایت منجر می شود به شکوفایی استعدادها. (ادامه دارد...)
#استاد_سلطانی
👶 @madaran_e_delvapas
مادران ایرانی|کودک،تربیت،خانواده
✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨ قسمت 61 برایم روشن بود که منوچهر دم از رفتن می زند، همین موقع هاست. کناره گیر شده بو
✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨
قسمت 2⃣6⃣
منوچهر هوس کرده بود با لثه هاش بجود. سالها غذاش پوره بود. حتی قرمه سبزی را که دوست داشت فرشته برایش آسیاب میکرد که بخورد. اما آن روز حاضر نبود پوره بخورد . فرشته جگرها را دانه دانه سرخ می کردو می گذاشت دهان منوچهر. لپش را می کشید و قربان صدقه هم میرفتند.دایی آمده بود بهشان سر بزند. نشست کنار منوچهر. گفت : این ها رو ببین عین دو تا مرغ عشق می مانند.
از یک چیز خوشحالم و تاسف نمی خودم که منوچهر را دوست داشتم و بهش نگفتم. از کسی هم خجالت نمی کشیدم. منوچهر به دایی گفت یک حسی دارم اما بلد نیستم بگویم. دوست دارم به فرشته بگویم از تو به کجا رسیدم اما نمی توانم.
دایی شاعر است . به دایی گفت من به شما می گویم شما شعر کنید سه چهار روز دیگر که نیستم برای فرشته از زبان من بخوانید.
دایی قبول کرد گفت می آورم خودت برای فرشته بخوان.
منوچهر خندید و چیزی نگفت. بعد از آن نه من حرف رفتن می زدم نه منوچهر . اما صبح که بیدار می شدم به قدری فشارم پایین می آمد که می رفتن زیر سرم. من که خوب می شدم منوچهر فشارش می آمد پایین. ظاهرا حالش خوب بود. حتی سرفه هم نمی کرد. فقط عضلات گردنش می گرفت و غذا را بالا می آورد. من دلهره و اضطراب داشتم انگار از دلم چیزی کنده می شد اما به فکر رفتن منوچهر نبودم.
ظهر سه شنبه غذا خورد و خون و زردآب بالا آورد. به دکتر شفائیان زنگ زدم . گفت زود بیاوریدشان بیمارستان.
عقب ماشین نشستیم. به راننده گفت یه لحظه صبر کنید.
سرش روی پام بود.
گفت سرم را بگیربالا.
خانه نگاه کرد . گفت دو روز دیگر تو بر می گردی.
#زندگینامه_شهداء
#شهید_منوچهر_مدق
#در_انتظار_شهادت
🌷 @madaran_e_delvapas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ ضعف قانونگذاری در حمایت از زنان خانهدار
📲 اخیراً حرف و حدیثها و نظرات مختلف شکلی و محتوایی دربارهی تصویب قوانین مربوط به زنان در مجلس مطرح میشود. به عقیده برخی کارشناسان، این لوایح و طرحهایی که در رسانهها مطرح شدهاند، مرتبط با بخش عمدهای از بانوان و دغدغههای عمومی زنان جامعه نیست؛ مثلا در طرحها و لوایح مطرح، به مباحث حقوقی زنان خانهدار کمتر دیده شده است.
🔹خانم دکتر روح افزا: خانم خانهدار از صبح تا شب در خانه مشغول کار است، با کسی که بیرون از خانه کار میکند، چه فرقی دارد؟
🔸ما قانونی نداریم که به زنان بگوییم خانهداری و فرزندپروری هم شغل است!
اسلام میگوید باید به زنان، اجرتالمثل و حق شیردهی به فرزند پرداخت شود. این تدابیر به این دلیل اندیشیده شده که زن برای کسب درآمد از خانه خارج نشود.
🔹اگر این قانون را تصویب کنیم، آمار طلاق را کاهش میدهیم. دلیل بسیاری از طلاقها، طلاق عاطفی است. خانم شاغلی که از ۷ صبح تا ۷ شب بیرون از خانه است و خسته به خانه برمیگردد، دیگر برای همسر و فرزندش انرژی ندارد.
👈 مشاهده کیفیت بالای این ویدئو aparat.com/v/2Cp17
✅ @madaran_e_delvapas
هفتمین قسمت از مباحث #شخصیت_محوری به جواب این سؤال اختصاص داره:
❓چه جوری برای بچه هامون #قصه بگیم؟
#تربیت_فرزند
✅ @madaran_e_delvapas
f01 shakhsiate mehvari 07.mp3
4.69M
🎧قسمت هفتم #شخصیت_محوری
✅ @madaran_e_delvapas