#معرفی_کتاب ۲
"این کتب توسط #استاد_تراشیون معرفی میشود."
در راستای چگونگی رفتار با فرزندان و روشهای مشاوره
کتاب "سه گفتار درباره راهنمایی و #تربیت_فرزندان"
مؤلف: شکوه نوایینژاد
ناشر: انجمن اولیاء و مربیان
📚 @madaran_e_delvaps
😎😍جستجوی اشیای مخفی شده😍😎
میتوانید فهرستی تهیه کنید از اشیایی که پیداکردن آنها برای کودکتان جالب و هیجانانگیز باشد؛ از سکهها و عکسهای قدیمی گرفته تا چیزهای سادهای مثل نوارهای لاستیکی و خلالدندان. اینها را در خانه، مخفی کنید و از کودکتان بخواهید پیدایشان کند.
#ایده_سرگرمی_کودکان_در_خانه ۹
💡@madaran_e_delvapas
🍮 کارامل شکلاتی 🍮
شیر دولیوان
شکر یک لیوان سر خالی
پودر کاکائو دو قاشق پر
نشاسته نصف لیوان
وانیل نوک قاشق
کره پنجاه گرم
شیر سرد رو با نشاسته قاطی میکنیم بهش پودر کاکائو وشکر و کره و وانیل ویه ذره شکلات تخته ای اضافه میکنیم با حرارت خیلی ملایم مدام هم میزنیم تا غلیظ بشه گاز رو خاموش میکنیم کمی که خنک شد میریزیم توی قالب میگذاریم یخچال تا ببنده.
#آشپزی_آسان
👩🍳@madaran_e_delvapas
مادران ایرانی|کودک،تربیت،خانواده
#با_هم_کتاب_بخوانیم #من_مادر_مصطفی ۵۷ من مصطفی را مرد میخواستم(قسمت چهارم) یک ماشین آزرا داشت. ما
#با_هم_کتاب_بخوانیم
#من_مادر_مصطفی ۵۸
من مصطفی را مرد میخواستم(قسمت پنجم)
تو افکار و خیالات خودم فکر میکردم؛ این دیدارها دیگر آخرین دیدار هاست. وقتی می آمد منزل ما، من نگاه به این بچه می کردم، یک جوری دلم میلرزید که یک وقت اگر اتفاقی برایش بیفتد، من چه کار کنم؟ بعد خودم را شماتت می کردم که این چه فکری است می کنی؟ حالا نگو مادرش هم چنین فکرایی میکرده، ولی هیچکدام به روی هم نمی آوردیم. ما اعتقاد داریم خداوند تبارک و تعالی می خواسته ما را آماده کند برای مواجهه با این اتفاق. (راوی : پدر شهید)
ساعت هشت و دوازده دقیقه؛ صبح روز چهارشنبه بیست و یکم دی ماه ۹۰ بود که به موبایل مصطفی زنگ زدم. می خواستم مطمئن شوم تهران است. هیچ وقت از او نمی پرسیدم کجایی؟ زنگ میزدم، میگفت شرکتم. میدانستم منظورش از شرکت، تهران است.
زنگ زدم، گفت:《 دارم میرم شرکت.》
گفتم: امروز میتونم ببینمت ؟! جلسه ای چیزی نداری؟!
همیشه او ساعت را تعیین میکرد. آن روز من گفتم: ساعت یازده میام.
گفت:《باشه مامان جون. اشکالی نداره. ولی قبل از اینکه بیای، به من یه زنگ بزن که نیای علاف بشی.》
گفتم: باشه.
کلاس ورزش می رفتم. دو - سه ماه بود. خیلی بهم ریخته بودم. بچه ها گفتند:《 شاید ورزش بری حالت بهتر بشه.》
یک ربع به یازده با آقا رحیم قرار گذاشتم که بیاید مرا برگرداند. آقا رحیم برگشت خانه، تا ماشین را ببرد کارواش. نبرده بود. خودش در کوچه مشغول تمیز کردن ماشین بود که این اتفاق حول و حوش هشت و نوزده دقیقه افتاد. یعنی آخرین تماسی که با گوشی مصطفی گرفته شد، تماس خود من بود. گوشیاش را آوردند اینجا چک کردیم.(راوی: مادر شهید)
#رحیم_مخدومی
📚@madaran_e_delvapas
❌کپی رمان در ایتا ممنوع❌
🌻 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله🌻
🌹مرد حقی بر زنش دارد [و آن حق این است که] چنانچه او را صدا زند پاسخ دهد، و هنگامی که او را دستوری دهد سرپیچی نکند و پاسخ مخالف ندهد و با او مخالفت نورزد .🌹
#احادیث_همسرداری
#همسرانه
❤️@madaran_e_delvapas
🔹 چرا صدا و سیما و سینما خانواده موفق را تکفرزند یا بیفرزند نشان میدهد؟
🎙 رسول ساکی | دبیر مجمع ملی فعالان جمعیت
🔻 وظیفه رسانه ملی این است که موضوع جمعیت را به ثمر بنشانند نه اینکه لزوماً آن را تکرار کنند! نیاز نیست بهطور مستقیم سریالهای جمعیتی بسازیم، باید در سریالهایمان پیوستهای مختلف جمعیتی را لحاظ کنیم.
🔻 همین که خانواده موفق در سریالهای ما خانوادههای پرجمعیت باشند، یک نمونه از کارهای خوب است؛ این موضوع از لحاظ علمی و روانشناسی نیز اثبات شده است که خانوادههای تکفرزند بیش از ۲۰ آسیب به فرزندانشان وارد میشود؛ چطور میشود قشر فرهیخته و دانشمند را آدمهایی تکفرزند نشان میدهیم و به آسیبهای روانشناختی همچون حسادت، عدمتعادل، آسیب در روابط اجتماعی و... توجه نمیکنیم!
🔻 با این توضیح، اگر ما بهصورت ضمنی موضوعات پیرامونی درجهیک جمیعتی را که اثر مستقیم در جمعیت دارند، در سریالها بگنجانیم، اثربخش خواهد بود؛ زیرا حقیقت زندگی این نیست که خانوادهها یک یا دو فرزند داشته باشند! خیلی از خانوادههای پرجمعیتی که متولدین دهه ۵۰ هستند، زندگی شاد و خوبی دارند، اما از دهه ۶۰ به این طرف، تبلیغات جدی رسانهها فرهنگ تکفرزندی را اشاعه داده است؛ برای مثال دیگر میتوانیم به زندگی متولدین دهه ۵۰ پرداخته و با تصویر کردن خانوادههای پرجمعیت آنها باعث شویم که نسل امروز راحتتر با موضوع جمعیت ارتباط برقرار کند.
🔻 اما در زمان حاضر ما بهنوعی خانوادههای پرجمعیت را از سریالها و برنامههای نمایشی حذف کردهایم و گفتهایم این خانوادهها وجود ندارند و حتی به خانوادههای با تعداد فرزند متوسط نیز پرداخته نشده است!در اکثر سریالهای ما، خانوادهها تک یا دو فرزند هستند، خواسته یا ناخواسته تلویزیون این باور را در ذهن مردم پرورش داده است که خانواده موفق بیفرزند یا تکفرزند است! این موضوع بهطور غیرمستقیم بهروی فرهنگ جامعه اثر گذاشته است.
🔻 برای مثال میتوانیم از سریال "وضعیت سفید" نام ببریم که در آن یک خانواده دهه ۴۰ و ۵۰ را معرفی میکرد که در زمان بمبارانهای تهران در یک باغ جمع شده بودند؛ شاید تهیهکننده و کارگردان این سریال بهطور مستقیم به موضوع فرزندآوری و خانواده توجه نداشتهاند، اما این بازنمایی از یک خانواده پرجمعیت، شیرینیها و تأثیرات خوبی را روی مردم گذاشت و نفس خانوادهای که دور هم جمع میشدند بهصورت ضمنی اهمیت فرزندآوری را برجسته میکرد.
#جمعیت_مؤلفه_قدرت
👶 @madaran_e_delvapas
🍊 اگر میخواهید منزلتان خوش عطر شود مقداری پوست پرتقال به همراه نصف قاشق غذاخوری دارچین بجوشانید همه عاشق بوی منزلتون میشن🍊
#ترفند
#خانه_داری
🏠@madaran_e_delvapas
257.mp3
3.59M
#کودک_خسیس
باسلام.. استاد کودک چهار ساله ی پسر که خیلی لجباز و خسیسه در حالیکه خانواده خودش و هردو مادربزرگاش خیلیییی دست و دلبازن.. باید چه رفتاری باهاش کرد!؟ خسیس بودنش خیلیییی زیاد از حده!!! هیچ چیز به کسی حتی پدر و مادرش نمیده! چه برسه دوستاش
اجرتون با اباعبدالله..
انشالله هرچه زودتر کلاس های تربیت کودک رو دنبال میکنیم..
#استاد_پوراحمد
✅ @madaran_e_delvapas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 #تربیت_جنسی و عاطفی کودکان و نوجوانان به روش آرمانا..
🔻شماره ۹
#دکتر_سید_کمیل_حسینی
#مؤسسه_آرمانا
🔞 @madaran_e_delvapas
#قصه_های_کودکانه
روزی 🌸رسول خدا صلي اللّه عليه وآله🌸 بین اصحابشان در مجلس نشسته بودن، يارانشون اطراف حضرت حلقه زده بودن. يكي از مسلمانان كه مرد فقيری بود و لباسهای کهنه ای پوشیده بود از در رسيد. و طبق سنت اسلامي كه هركس در هر مقامي هست ، همين كه وارد مجلسي مي شود بايد ببيند هر كجا جاي خالي هست همانجا بنشيند و يك نقطه مخصوص را به عنوان اينكه شاءن من بالاتر است در نظر نگيرد آن مرد به اطراف نگاه کرد ، در نقطه اي جايي خالي دید ، رفت و آنجا نشست . از قضا پهلوي مرد ثروتمندي قرار گرفت . مرد ثروتمند لباسهای خود را جمع كرد و خودش را به كناري كشيد😒،
🌸رسول اكرم 🌸كه مراقب رفتار او بودند به او رو كرده و گفتند :ترسيدي كه چيزي از فقر او به تو بچسبد؟!.
- نه يا رسول اللّه !
- ترسيدي كه چيزي از ثروت تو به او سرايت كند؟.
- نه يا رسول اللّه !
- ترسيدي كه لباسهايت كثيف و آلوده شود؟.
- نه يا رسول اللّه !
- پس چرا خودت را به كناري كشيدي ؟. - اعتراف مي كنم كه اشتباهي مرتكب شدم و خطا كردم 😞. اكنون به جبران اين خطا و به كفاره اين گناه حاضرم نيمي از دارايي خودم را به اين برادر مسلمان خود كه در باره اش مرتكب اشتباهي شدم ببخشم 😔❤️
مرد فقیر گفت : ولي من حاضر نيستم قبول کنم.
جمعيت پرسیدند : چرا؟!😳😳😳
مرد فقیر گفت : چون مي ترسم روزي مرا هم غرور بگيرد و با يك برادر مسلمان خود آنچنان رفتاري بكنم كه امروز اين شخص با من كرد.😔
#داستان_امامان_و_پیامبران
🧒@madaran_e_delvapas
مادران ایرانی|کودک،تربیت،خانواده
#با_هم_کتاب_بخوانیم #من_مادر_مصطفی ۵۸ من مصطفی را مرد میخواستم(قسمت پنجم) تو افکار و خیالات خودم
#با_هم_کتاب_بخوانیم
#من_مادر_مصطفی ۵۹
من مصطفی را مرد میخواستم(قسمت ششم)
ساعت ده و نیم آقا رحیم آمد دنبالم؛ یعنی زودتر از قرارمان! خیلی برآشفته بود. حالا هرچه از او می پرسم چی شده؟! می گوید:《 بیا برات تعریف می کنم.》
فکرم هزار راه رفت. تنها چیزی که به آن فکر نمی کردم، این اتفاق بود.
تصورم این بود خدای نکرده برای مادرم یا پدر و مادر خودش اتفاقی افتاده. خیلی برآشفته بود. در راه تعریف کرد:《 همسر مصطفی زنگ زد. گریه می کرد. گفت دو تا مامور زنگ زدن، کار داشتن.》 گفتم: خوب، زنگ زده باشن. اشکال نداره. مگه چی شده؟!
سریع گوشی مصطفی را گرفتم. زنگ میخورد، ولی کسی جواب نمی داد. خانه اش را گرفتم، روی پیغام گیر بود، با صدای خودش. دیدم کسی جواب نمی دهد.
آقا رحیم مدام میگفت:《 چرا زنگ میزنی؟! زنگ زدن نداره. زنگ نزن تا بریم خونه.》
زنگ زدم به فاطمه. او هم جواب نداد، تا رسیدیم خانه.
قبل از اینکه بروم کلاس، به دخترم زهرا زنگ زده بودم بیاید خانه که اگر من و آقا رحیم از پیش مصطفی دیر آمدیم، برود بچه های خواهرش را از مدرسه بیاورد. زهرا آمده بود. وقتی دیدمش، به قدری گریه کرده بود. که چشمهایش باز نمیشد. خیلی برایم سخت بود. گفتم: زهرا چی شده؟
گفت:《 هیچی مامان، نگران نباش. میگن جلوی دانشگاهعلامه یک نفر رو به اسم دکتر مصطفی احمدی روشن ترور کردن که استاد دانشگاه علامه بوده. داداشی نبوده، اشتباه میکنن.》
نگاهی به او انداختم و گفتم: مگه ما چند تا مصطفی احمدی روشن داریم بچه؟! سالی که داداشی کنکور داد، فقط اسم ایشون احمدی روشن بود. اصلا ما دیگه احمدیروشن نداشتیم؟! حالا ساعت نزدیک یازده بود و این خبر را صدا و سیما ساعت ده اعلام کرده بود. من در حدی به هم ریخته بودم که تلویزیون را روشن نمیکردم. تنها کاری که می کردم، زنگ زدن به دوستانش بود. آنها هم مدام تماسم را رد میکردن. و من درمانده تر میشدم و بیشتر تلاش میکردم.
یکی از دوستانش زنگ زد. گفتم: مهندس چی شده؟!
گفت:《 نمیدونم.》
گفتم: تو رو خدا حرف بزن. بگو! بگو بچه من زنده است.
با صدای بغض آلودی گفت:《 حاج خانم، انشالله که زنده باشه.》
گوشی را کوبیدم. فقط یادم است با آقا رحیم سراسیمه دویدیم بیرون. در راه آسانسور یکی از همسایه ها گریه میکرد. مرا محکم گرفته بود، میگفت:《 نه. خدا نکنه. هیچ اتفاقی نیافتاده!》
مصطفی را همه دوست داشتن. خیلی مودب و مهربان بود.
#رحیم_مخدومی
📚@madaran_e_delvapas
❌کپی رمان در ایتا ممنوع❌
🌸حس خوب خوشبختی🌸
حرفتان را با طعنه و ڪنایه
بیان نڪنید!
زخم زبان،
"عمق قلب" فرد را نشانه میگیرد...
#عاشقانه ❤️
#همسرانه 💖
❣@madaran_e_delvapas
💢 درحالی که تصاویری از زنان تو ویترین مغازهها و تبلیغات پخش شده، دغدغه معاون زنان رئیسجمهور آوردن اسم مادر تو کارت ملیه!
#جامعه_خوکی
🔞 @madaran_e_delvapas
📊آمار بالای سقط جنین غیر رسمی
سقط جنین غیرقانونی در ایران آماری بیش از سیصد هزار در سال را دارد (آمارها بین سیصد تا ششصدهزار تخمین زده شده)
اما کمتر کسی میداند که بیش از نود درصد این جنینها در چارچوب خانواده به وجود آمدند و شرعی محسوب میشوند.
اغلب این جنینها به دلیل اینکه وجودشان خلاف عرف جامعه است محکوم به قتلاند.
دلایلی چون؛
- قبح فرزند سوم
- تشکیل نطفه در زمان عقد
و...
🔞 #madaran_e_delvapas
🌳 با بچه ها باغبانی کنیم 🌳
#ایده_سرگرمی_کودکان_در_خانه ۱۰
💡@madaran_e_delvapas
😋 توپک سیب زمینی 😋
🔴مواد لازم برای توپک سیب زمینی
سیب زمینی متوسط ۴ عدد
خیار شور بزرگ ۲ عدد
کالباس ۲۰۰ گرم
جعفری خرد شده ۱۰۰ گرم
کره ۱۵۰ گرم
سس مایونز ۲ قاشق
نمک و فلفل به میزان لازم
🔴مواد لازم برای تزئین روی توپها
کلم بنفش نصف یک کلم
هویج درشت ۲ عدد
جعفری خرد شده ۲۰۰ گرم
مواد رو مخلوط میکنیم و به شکل توپ های کوچک گرد میکنیم بعد با هویج و کلم بنفش و جعفری خرد شده تزئین میکنیم. 🧡💜💚
#آشپزی_آسان
👩🍳@madaran_e_delvapas
آش صابون و ننه قارقار .mp3
4.36M
#قصه_شب
🎶 آش صابون و ننه قارقار
🔸نوشته: #معصومه_ذباح
🔸قصهگوی مهمان: #مرضیه_آبکار
🎧@madaran_e_delvapas
مادران ایرانی|کودک،تربیت،خانواده
#با_هم_کتاب_بخوانیم #من_مادر_مصطفی ۵۹ من مصطفی را مرد میخواستم(قسمت ششم) ساعت ده و نیم آقا رحیم آ
#با_هم_کتاب_بخوانیم
#من_مادر_مصطفی ۶۰
من مصطفی را مرد میخواستم(قسمت هفتم)
در راه که می رفتیم سمت خانه اش، آقا رحیم یک ریز گریه میکرد. من دعوایش میکردم. میگفتم: من مطمئنم برای بچه من اتفاق نیفتاده.
مدام خدا را قسم میدم که اگر اتفاقی افتاده، معجزه ای شود و این خبر دروغ باشد.
وقتی رسیدیم، در خانه اش باز بود. خیلی از دوستانش در پارکینگ ایستاده بودند. ساعت از یازده و نیم گذشته بود. رفتم بالا، دیدم خانه پر از خبرنگار است. همه با پیراهن مشکی.
پدر فاطمه خانم آمد جلو گفت:《 حاج خانم اصلا نگران نباش. مصطفی زخمیه. پنهانش کردن که آسیبی بهش نرسه.》
گفتم: حاجی من تورو به راستگویی میشناسم. اگه بچه من زنده است، این آدما اینجا چی کار می کنن؟
ساعت اول من خیلی به هم ریختم؛ خیلی زیاد. نمی توانستم. خواهر کوچکش فاطمه در آزمایشگاه امیرکبیر بود که به او گفته بودند زخمی شده. او فقط به خاطر زخمی شدنش سراسیمه آمده بود. صدایش در نمی آمد که حرف بزند. در راه به من زنگ زد، دید من دارم گریه می کنم. الان تعریف میکند که:《 مامان من وقتی صدای گریه ی تو رو شنیدم، مطمئن شدم داداشی زنده است. چون مطمئن بودم اگر داداشی زنده نباشه، تو هم زنده نیستی. وقتی صدات رو شنیدم، باور کردم فقط زخمی شده.》
حالا با این همه حساسیت من، چطور خدا کمکم کرد، نمیدانم!
یکی - دو ساعت که گذشت، دیدم خواهرهایش خیلی به هم ریخته اند. یک لحظه خودم را جمع و جور کردم. به آنها گفتم: بچهها چه خبرتونه؟ اینا همه دارن صداتونو، تصویر تونو میگیرن. فکر کردین داداشی دوست داره این اتفاق بیفته؟ داداشی از دستتون ناراحت میشه.
همه را ساکت کردم. دیگر نگذاشتم کسی آنجا سر و صدایی، گریه ای راه بیاندازد. بعد از مصاحبه کوتاهی که داشتم، گفتم برویم خانه ما. پدر فاطمه گفت:《 نه. همینجا میمونیم؛ با خونه یکی از همسایه ها.》
گفتم: حاج آقا! من خودم دو تا خونه دستمه. بچه من بچه شهرستانیه. از دو تا شهرستان براش مهمون میاد.
همسرش گفت:《 باشه حاج خانم. شما فقط گریه نکن. هر کاری تو بگی مامیکنیم.》
سویچ ماشین مصطفی را دادم به یکی از دوستانش گفتم: تا من رفتم خونه، برو ماشینش را از تو خونه ما بردار، بیار پارک کن تو پارکینگ خودش. تا من اینجا هستم، برو بیار تا من نرم اونجا ماشین رو ببینم.
ماشین را آورد.
من هم بچهها را جمع کردم، آوردمشان خانه خودمان. (راوی: مادر شهید)
#رحیم_مخدومی
📚@madaran_e_delvapas
❌کپی رمان در ایتا ممنوع❌
🌼امام باقر علیه السلام🌼
🌹برای زن هیچ شفیعی نزد پروردگارش به اندازه رضایت شوهرش سودمندتر نیست 🌹
#احادیث_همسرداری
#همسرانه
❤️@madaran_e_delvapas