#ز_نقیبی
(مامان فاطمه حسنا ۴.۵ ساله)
🪴
رفیق همین الان بشین وسط خونه و بهش نگاه کن!
بشقابای ناهار که رو اپن یا میز آشپزخونن و بعد از خوردن نرسیدی جمع کنی
اسباببازیایی که وسط پذیرایی ریختن و دنبالشو میتونی بگیری تا اتاق خواب
متکا و پتویی که از صبح قرار بوده جمع بشه و هنوز نرسیدی
قابلمهی شام دیشب که شستی اما هنوز نرسیدی بذاری سرجاش
لباسایی که شستی و هنوز نرسیدی جمع کنی یا اتو کنی
صدای مامان مامانی که از تو دستشویی، اتاق خواب یا هرجای دیگه احتمالا داره میاد
صدای اسباببازیای موزیکال یا کارتون
صدای گریهی نوزادت که شیر میخواد یا صدای دعوای بچههای بزرگتر که میدونی کمتر از چند دقیقه دیگه به صلح و صفا ختم میشه
صدای کتریای که رو گازه و داره میگه آب جوش اومده
و ....
رفیق چقدر زندگی تو خونهات جریان داره!!🥰 🍃
نمیخوام فاز روانشناسی زرد بردارم
نه... تکتک چیزایی که گفتم خیلی وقتا میتونه اذیتکننده باشه
میتونه تو رو تشنه کنه برای سکوت...
برای تنهایی... برای ...
ولی از تکتک چیزایی که گفتم، میشه در جریان بودن زندگی رو فهمید
برای تکتک لحظات امروزت، خداقوت رفیق🌻
وعدهی ما شب بعد از خوابیدن تمام اهالی خونه، وقتی ثانیه به ثانیهی سکوت و تنهاییتو نفس میکشی😉
#مادرانه_نوشت
#ارسالی_مخاطب
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
زیر این عکس میشد نوشت
یه روز خوب مادر دختری
یا
ما مثل هر روز مشغول بازیهای اینچنینی هستیم
چقدر خوبیم ما
یا ...
ولی واقعیت اینکه بعد از چندماه من برای ترمیم رابطمون قدم برداشتم، نههای کمتری گفتم و تونستیم باهم لحظات خوبی بسازیم
امروز من حالم خوب بود. رفیق، اگه تو امروز حالت خیلی خوب نبوده امروز خودتو با امروز من مقایسه نکن به روزای خوبت فکرکن تو مامان کافیای هستی رفیق
بهترین مامانی که بچهات میتونست داشته باشه🫂
#مادرانه_نوشت
#ز_نقیبی
(مامان فاطمه حسنا ۴.۵ ساله)
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
شبی که از بیمارستان اومدیم خونه تو موقع خواب گریه میکردی و میگفتی خاله فاطمه رو میخوام🙂.
من آروم آروم و با درد اومدم کنار تختت و گفتم مامان من بمونم پیشت؟ من برات لالایی بخونم؟
با داد گفتی نههههه!
همینکه اومدم از اتاقت برم بیرون با گریه گفتی مامااان بیا منو بخوابون.
بابا برام مبلرو آورد تا بتونم کنار تختت بشینم.
تو گفتی دستمرو ماساژ بده و چشمهاتو بستی
و من همونطور که به صورتت نگاه میکردم و دستترو ماساژ میدادم اشکام میومد برای تویی که میفهمیدم چقدر بیقراری و این شرایط جدید و نبود مامان مثل قبل با وجود بودن همه چقدر برات اذیت کننده بوده❤️.
شب اول دوتایی گریه کردیم مامان، شرایط جدید سخت بود.
این عکس برای روز چهارمه
برای وقتی که با داد و گریه دوییدی تو اتاقت و گفتی
این چه آبجیایه؟👶🏻 یا شیر میخواد یا میخوابه.
من اومدم پیشت اول سعی کردم برات دلیل بیارم که نوزادها این شکلین و باید بخوابه تا بزرگ شه و بتونه باهات بازی کنه و...
ولی بعد دیدم کار مسخرهایه پس بغلت کردم و گفتم منم مامان وقتی خاله فاطمه به دنیا اومد دوست داشتم بغلش کنم باهاش بازی کنم ولی بزرگترها نمیذاشتن و میگفتن باید بخوابه و...
بعدش گفتم اصلاً میای مادر دختری چای بخوریم و حرف بزنیم الانکه ضحی خوابه؟
اول گفتی نه!
ولی بعدش گفتی آره.
یکم که باهم حرف زدیم گفتی مامان میتونی برام شیرکاکائو درست کنی؟
گفتم آره مامان❤️
و این لیوان شیرکاکائو تنها چیزیه که من تو این روزا درست کردم عمر مادر...
البته تو این ۹ روز چالش زیاد داشتیم منم تا دلت بخواد گند زدم مامان
درد، بیخوابی، سروکله زدن برای شیردادن، زردی فسقلی تازه وارد و...
و برای اولین بار مامان دو تا تربچه بودن😍 سخته مامان خیلی سخته ولی فکرکنم کمکم یاد بگیریم چطور با شرایط جدید کنار بیایم و چالشها رو کمتر کنیم.
مثلاً امروز باهم ببعی قهرمانو آنلاین دیدیم من و تو دو نفری البته نه همشرو ولی فکرکنم زمان با کیفیتی بود.
حُسنی مامان یکم سخته این روزها ولی ما از پسش برمیایم باباهم کنارمونه مثل تکتک لحظات این ۹ روز🥹...
#ارسالی_شما
#مادرانه_نوشت
#ز_نقیبی
(مامان #فاطمهحُسنی ۵ ساله و #فاطمهضُحی ۱۰ روزه)
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif