eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
7.5هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
112 ویدیو
25 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_sharif_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 ۴۶. سردخترم ازهمون ابتدا عنایات خدا به ما میرسید. مثلا همسرم دستشون اسیب دید که گفته بودن اگه یه ذره اون طرف تر میخورد از کار افتاده میشد.🤯 شبهایی بود که نون نداشتیم بخوریم ، ولی بازهم خدا رو شکر میکردم. سر دومی ماشینمون رو یه سال بود یکی برده بود و نه پول میداد و نه ماشین‌ رو. خبری هم ازش نبود. بعد تولد پسرم وقتی منو آوردن تو بخش، همسرم زنگ زدن گفتن ماشین رو خودش اورده😳 ازلحاظ معنوی هم حالمون بهتر از روزای اول بود و شکر خدا عشقمون بیشتر میشد و اختلافات کم وصبورتر میشدیم. درسته ازلحاظ مالی به مو رسیدیم، ولی پاره نشده. گاهی همسرم سر گله رو اگه باز کنه، میگم یادتونه هزارتومن نداشتیم بریم نون بخریم؟ ولی الان خدا رو شکر همه چی ولو در حد کم هست و الحمدلله دستمون پیش کسی درازنیست. اینهاهمه روازبرکت قدم فرزندانم میدونم. انشالله بتونم راضیشون کنم برای سومی😊
🔷 ۴۷. من ۳۲ سالمه. اصلا نمیتونستم مسئولیت سنگین بچه رو به عهده بگیرم و فکر میکردم باید انقدر کار کنم و پس انداز کنم که از نظر مادی بچه نیازی حس نکنه. از فکر تربیت و ایناشم خیلی میترسیدم. از همه مهمتر اینکه شوهرم شغل ثابت و خوبی نداشت و تقریبا هر ۶ ماه یکبار کار عوض میکرد و هیچ ثباتی توی درآمدمون نبود. تااینکه من‌ تصمیم گرفتم دیگه کار نکنم و بچه دار بشم؛ چون‌ واقعا زندگیمون راکد شده بود و هیچ انگیزه ای برای ادامه‌ش نبود و البته اطرافیانم خیلی بهمون میگفتن دیر میشه و سن میره بالا. ۴ ماهه باردار بودم که شوهرم توی آزمون استخدام شرکت نفت در کمال ناباوری قبول شد😃 و مشغول به کار شد. کلا زندگیمون از این رو به اون رو شد و من با تمام وجودم فهمیدم اینکه بچه روزیشو با خودش میاره یعنی چی...😍 الحمدلله به برکت این بچه که الان ۸ ماهشه زندگی ما هم به ثبات و آرامش رسید.
🔷 ۴۸. از زمان مجردی وقتی کتاب خاطرات شهدا رو میخوندم یکسری ویژگی های خاصی داشتن که من با همه وجود تمنا میکردم. گذشت تا این که ازدواج کردم و اون ویژگی ها رو در همسرم متبلور می دیدم. خیلی شیرین بود که بزرگترین خواسته زندگیم رسیده بودم. آخه من توی یک شرایط خیلی سخت از لحاظ خانوادگی بزرگ شده بودم پر از نفرت و ترس و دعوا و...😣 و از بچگی بزرگترین آرزوم ازدواج با کسی بود که بتونم آرامش رو برای اولین بار تو زندگی تجربه کنم‌.❤️ ۶ ماه پس از ازدواج باردار شدم ولی خدا خواست از پیشمون رفت با این حال رزق معنوی فوق العاده ای برام آورد. انگار خدا یک تلنگر اساسی ولی مهربانانه بهم زد. چند ماه بعدش دختر اولم رو باردار شدم. من با خانواده همسرم اصلا رابطه خوبی نداشتم ولی با به دنیا اومدن دخترم همه چیز ۱۸۰ درجه عوض شد. دخترم که نوزاد بود یک شرایط عالی ایجاد شد که تونستم پایان نامه کارشناسی رو تمام کنم. ۹ ماهگی دخترم دوباره باردار شدم. و باز رابطه مون با خانواده همسر و حتی اقوامشون عالی شد. بعد هم از برکت دختر دومم من ارشد یک دانشگاه خیلی خوب قبول شدم و الحمدلله با یک شرایط عالی از لحاظ تحصیلی روبه رو شدم که با وجود بچه کوچیک خیلی کمک کننده بود. قطعا که از لحاظ مالی هم پر روزی بودند ولی رزق همیشه مادی نیست. گاهی شما با فرزند آوری میتونی الگو بشی و امید رو توی دلهای مرده زنده کنی🌱 و بزرگترین رزق من این بود که وجودم بسیار وسعت پیدا کرد و اعتماد به نفس و خیلی چیزهای دیگه در من زنده شد. چون همون طوری که گفتم من از لحاظ روحی بسیار در شرایط بدی رشد کرده بودم.
🔷 ۴۹. مادر سه فرزند هستم. از ابتدای ازدواج تا ۴_۵ سال با خانواده همسرم زندگی کردم توی یه اتاق از یه خونه دو خوابه آپارتمانی با بدنیا اومدن بچه اول خدا بهمون خونه عنایت کرد توی بچه های دوم و سوم شاهد رزق معنوی بودم و خیلی بزرگ شدم با هر کدوم از بچه ها الحمد لله رب العالمین
🔷 ۵۰. من همیشه توجمع های خانوادگیمون تبلیغ فرزندآوری میکنم وبهشون میگم با تولد اولین گل پسرم خونه خریدیم باتولد دومین گل پسرم خدا انگار از زمین بلندمون کرد و رزقمون وسیع شد. و با تولد دخترم ماشین خریدیم. من اعتقاد دارم مشکل اصلی فکر ماست. تازه این ظاهر امر حتما ارزاق معنوی هم نصیبمون میشه. این وعده حتما خداوند هست. نحن نرزقهم...
🔷 ۵۱. خیلی از پیام های روزی بچه رو خوندم، یاد معجزه خودمون افتادم. من وقتی با همسرم آشنا شدم همسرم سرباز بود و منم ارشد میخوندم. دوتاییمون از عروسی گرفتن بیزار بودیم، البته پولی هم نداشتیم😅 وام ازدواج گرفتیم و با اون پول توی یه قرعه کشی خونگی شرکت کردیم اونا هم فهمیدن ما برای ازدواج میخوایم زودتر از نوبت بهمون پول دادن با اون پول جهیزیه خریدیم و یه خونه خیلی خیلی کوچیک و قدیمی اجاره کردیم یه جشن خوشگل گرفتیم که کل هزینه جشنمون اندازه آرایش یکی از مهمونا شد. کل مهمونامون هم ۱۸ نفر بود😂 ما هردو میرفتیم سر کار صبح پامیشدیم صبحونه میخوردیم دست در دست هم میرفتیم سر کار خیلی خوشحال بدیم ولی همسرم بعدش پاهاشو عمل کرد و دیگه نتونست بره سر کار و توی خونه کار می‌کرد ولی من همچنان میرفتم سر کار دوسالی اینطوری گذشت خداروشکر در اون زمان خوشحال بودیم با اینکه درآمد چندانی نداشتیم ولی خوشگذرونی و مهمونی و تفریحمون به راه بود. دو سال بعد یه خونه جای بهتری اجاره کردیم دیگه منم سر کار نمیرفتم و دورکاری میکردم در اقدام بچه بودیم ولی بچه دار نمیشدیم رفتیم کربلا زیر گنبد امام علی توی نجف دعا کردم و خدا یه پسر خوشگل بهمون داد 😍 ۵ ماهه باردار بودم که زمان اسباب کشی مون فرارسید. هرچی میگشتیم‌ خونه با پول‌ ما پیدا نمیشد☹️ یهو جاریم بهم پیشنهاد داد ما با وام مسکن خونه میخوایم بخریم شما هم برید بگیرید. زنگ زدم به همسرم گفتم برو وام بانک مسکن رو ببین چجوری شرایطش همسرم گفت نه نمیشه و ضامن میخواد و... ولی رفت دنبالش و گفت بریم بگیریم رفتیم کارهای مقدماتی وام گرفتن رو انجام دادیم گفتن باید ضامن بیارید و ما ضامن نداشتیم با کلی استرس با یه بچه تو دلی فرداش رفتیم بانک ببینیم چه کاری میشه کرد با کمال تعجب خانم مشکل وام گفت ضامن نیاز نیست وام رو دادن و ما به لطف خدا خانه دار شدیم ۴ ماه بعدش هم پسرم به دنیا اومد. ما همچنان درآمدمون زیاد نبود ولی به مو میرسید پاره نمیشد دیگه الان ماهی سه میلیون قسط خونه هم اضافه شده بود پول پوشک و شیر خشک و ... خیلی سخت بود ولی همیشه از همه طرف میرسید همیشه همسرم با امید خدا زندگی می‌کنه همیشه میگه میرسه انقد قویه ایمانش که منم مثل خودش شدم بعد از ۱ سال و ۷ ماه دوباره باردار شدم خداروشکر یه دختر گریه‌او 😜 ولی من عاشق دخترم حتی از نوع گریه‌اوش‌ یک هفته بعد از به دنیا اومدن دخترم کرونا شد و همه از ترس روابطشون رو کم و کم تر کردن. من انقدر ترس داشتم که چی میشه انقدر مادرمو ندیدم افسرده داشتم میشدم😣 ولی یه پیشنهاد دادم که سکوی پرتابمون شد. خونمونو اجازه دادیم و اومدیم نزدیک مادرم یه خونه بهتر اجاره کردیم. ماشینم تونستیم بخریم.
🔷 ۵۲. ما سال ۸۷ ازدواج کردیم. همسرم اصرار داشت خونه بخریم بعد بریم سر زندگی‌مون. اما وامی که منتظرش بود جور نمی‌شد. تا اینکه اسممون برای عمره درومد و تصمیم گرفتیم بریم عمره و عروسی کنیم. اجبارا رفتیم اجاره‌نشینی. شش ماه بعد عروسی وام همسر جور شد و تونستیم خونه‌ای که دوست داشتیم بخریم. این اولین برکت زندگی مشترک. همسرم اولش با رنو اومد خواستگاری‌ام. اونم اوایل عروسی، تبدیلش کرد به پراید. بچه اول که دنیا اومد، چهارماهش بود که اسباب‌کشی کردیم به منزل جدید. یه خونه بزرگتر با یه اتاق‌خواب بیشتر. بچه دوم که اومد، ماشین‌مون ارتقا پیدا کرد. خونه‌مون رو به‌خاطر شرایط خوب و همسایه‌های خوب، عوض نکردیم؛ اما همسرم که کارمندند، در این سال‌ها مراحل ترقی و رشد رو در کارشون طی می‌کردند. این مدت دنبال این بودیم ‌که یک منزل ویلایی یا باغ اطراف شهر بخریم، اما قسمت نمیشد تا اینکه فرزند سومم به دنیا آمد. فرزند سوم یک ماهش بود که تونستیم یک باغ جمع‌وجور بخریم. الان هم یک رکودی در شرایط مالی‌مون به وجود اومده که منتظریم ان‌شاءالله فرزند چهارم بیاد و به برکت وجودش تمام مسائل به بهترین شکل حل شه.😉😊
🔷 ۵۳. ما درست زمانی که از نظر اقتصادی به صورت باورنکردنی تحت فشار بودیم و با وجود اینکه من و همسرم هر دو سعی میکردیم تمام وقت کارکنیم تصمیم گرفتیم فرزند دوم رو بیاریم .از زمان بارداری برکاتش جاری شد. مهم‌ترینش این بود که به صورت خیلی ناگهانی متوجه بیماری مادرزادی قلبی همسرم شدیم که شروع به درمان کردیم و اگر متوجه نمیشدیم خدامیدونه چه اتفاقی برای ایشون میفتاد. الان با وجود این که من اصلا کار نمیکنم به خاطر بچه و همسرم هم به خاطر بیماریشون حجم کارشون رو کاهش دادن به صورت غیر قابل باوری رزق و روزی مون برکت کرده و الحمدلله دستمون خالی نمونده.
🔷 ۵۴. ما تو دانشجویی ازدواج کردیم. اوایل همسرم شغل نداشت و شرایط سختی داشتیم که اقدام کردیم برا بچه. تو بارداری هم واقعا سخت بود مثلاً گوشت یا میوه خیلی دیر به دیر می‌خریدیم مثلاً من یادمه یه نصفه روز گریه کردم انقد که دلم میوه میخواست😅 به خاطر شرایط سخت مالی بیمارستان بدی رفتم برا زایمان و کلی اذیت شدم و و و... ولی وقتی پسرم ۶ ماهش بود همسرم شغل پیدا کرد حدود یک سالش بود ماشین خریدیم الحمدلله. از لحاظ معنوی هم تا دوسال دچار چالش جدددددی و وحشتناک شدیم با همسرم که چنننندین بار خواستم طلاق بگیرم. ولی الان که ۳/۵ سال گذشته میبینم چه ققققدر هردو رشد کردیم که واقعاً واقعا بدون بچه این همه ظرفیت مون افزایش پیدا نمی‌کرد.... حدود یکسالم هست که بچه بعدی میخوایم ولی نمیشه لطفاً برامون دعا کنید😢 (خودم میگم نکنه چون اون اوایل هردو خیلی ناشکری کردیم، خدا داره مجازاتمون می‌کنه 🥺)
🔷 ۵۵. رزق دخترم از فردای روزی كه تصميم گرفتيم بچه دار شیم شروع شد. كلاسهای خصوصی زيادی به همسرم پيشنهاد شد و تونستيم محله و مساحت خونه ای كه مستاجر بوديم رو ارتقا بديم. باردار كه شدم خونه خريديم و شغل من ارتقا پيدا كرد. جفتمون دكتری قبول شديم و همسرم درآمد شغلي شون دو برابر شد. البته كه با سنگ اندازی اساتيد محترم دانشگاه بنده، دكتری من خيلی پر چالش شده ولی صبوری ميكنم و آرومم كه اين هم از بركات دخترم هست. دلمون دومی و سومی رو هم ميخواد كه دعا كنيد بتونيم مديريت كنيم و توفيق داشته باشيم.
🔷 ۵۶. من یه دختر ۴/۵ ساله دارم که وقتی به دنیا اومد ما مستاجر بودیم. ولی به لطف خداوند تولد یک سالگی دختر کوچولومون رو تو خونه خودمون جشن گرفتیم. ما اصلا فکرش رو نمی‌کردیم که بتونیم خونه بخریم و این رو فقط از لطف خدا و برکت وجود دخترم می‌دونم و این برکات ادامه داره و امسال هم تونستیم ماشین بخریم که این رو هم اصلا فکرش رو نمی‌کردیم. برکات معنوی خیلی خیلی زیادی هم برامون داشت. از جمله فعالیت تو مسیری که همیشه دوست داشتم.😀 الان هم منتظر کوچولوی دوم هستیم و مطمئنیم که انشاالله خیرات و برکات مادی و معنوی زیادی برامون خواهد داشت که صد البته برکات معنوی برامون با ارزش تر خواهد بود.
🔷 ۵۷. من یک سال بعد از ازدواج در سن ۲۵ سالگی برای اولین بار به اصرار همسرم مادر شدم. خیلی روحیه ی شاد و قوی داشتم و دوران بارداری خیلی خوب سپری شد. ولی از یک سالگی پسرم، چون که خیلی پر جنب و جوش بود، در مهمانی ها و بیرون خیلی اذیت میشدم و حرف های دیگران آزارم میداد. در سن ۲۹ سالگی برای دومین بار به اصرار همسرم دوباره باردار شدم ولی این بار از نظر روحی و جسمی کاملا به هم ریختم. بعد تولدش هم کنترل دوتاشون خیلی سخت بود و این شرایط روحی منو بدتر میکرد. من از همسرم دور شده بودم، فضای خونه خیلی متشنج بود، همسرم دائم غر میزد مشکلات مالی و روحی و جسمی خودش وضع رو بدتر میکرد و اتفاقی توی زندگی ما افتاد که بعد از گذشت ۱۰ سال هنوز آثارش هست.🙁 خواهش میکنم قبل از بارداری فکر کنید.🙏🏻 خانم شرایط روحی خودش رو بسنجه جو گیر نشه. تمام بارش روی دوش خانمه. شما هم مسئول هستید. خواهشا همه چیز رو گل و بلبل نمایش ندید. ما زمین خوردیم و به کمک خدا از جا بلند شدم و تلاش کردم و دوباره زندگیم رو ساختم. و در سن ۳۸ سالگی این بار،‌ به تصمیم خودم یه دختر ناز به دنیا آوردم و بسیار اعتماد به نفسم بالا رفته. از لحاظ مالی و اخلاقی رشد کردیم و زندگیمون خوب شده. حس میکنم خدا به زندگیم رنگ پاشیده🌺 و این فرشته ی کوچولو جایزه ی تحمل اون روزهای سخته. کسب مهارت شوهرداری و خانه‌داری، مقدمه ی فرزندآوریه.👌🏻 باید اول به یه ثبات برسیم، بعد بچه دار بشیم. همین طور نگرش خانواده ها و اطرافیان بسیار مهم هست. الحمدلله الان به لطف سفارش آقا، همه متوجه شدن و مراعات میکنن و کمک میدن به مادر بچه دار. زمان فرزند اول و دوم، من واقعا از رفتارهای اطرافیان سختی کشیدم ولی الان لطف خدا رو میبینم و خدا رو شکر میکنم.
🔷 ۵۸. من ۵ فرزند دارم. زندگی‌مون با حمایت خانواده ها پا گرفت و بسیار ساده شروع شد. فرزند اولم رونق زندگی بود. دومی زمینی به وسعت ۲۵۵ متر بنام همسرم خورد. فرزند سوم، خونه‌ای تو زمین ساختیم و چند سال زندگی کردیم. فرزند چهارم، منتقل شدیم تهران. و فرزند ۵ که قدم به کاشانه‌مون گذاشت، خیر و برکت سرازیر شد. منزل در تهران و ماشین خوب و جهیزیه برای دختر اول و دوم. خدا میدونه که وقتی میخواستن برای خواستگاری بیان، به خاطر جهیزیه رد میکردیم. ولی به لطف خدا و اهل بیت و برکت قدم بچه ها، هر ۴ دختر آبرومندانه به خانه ی بخت رفتن... والان جمعیت خانواده به ۲۰ رسیده😊 و دور سفره‌مون، با برکت خداوند میشینن و از نعمات خدا بهره میبریم.
🔷 ۵۹. مطلب من خیلی دلیه من 23سالمه دوسال ازدواج کردم یه پسر یه سال و نیمه دارم باردار که شدم، واقعا رزق های معنوی خوبی گرفتم. رابطم با شوهرم خیلی بد بود، عالی شد. با خانواده شوهرمم همین طور. تو دو تا جا که از لحاظ معنوی خوب بود، کار کردم؛ ولی خودم با ندونم کاری از دست دادم. می‌خوام بگم رزق همیشه پول نیست. من همیشه تو فکر پول بودم ولی چیزی که آمد فراتر بود خدا خودش می‌دونه چی خوبه برا ما. اما چیزی که می‌خوام بگم یه خواهشه.🙏🏻 من حتی تو مذهبی ها زیاد دیدم از یه مادر می‌خوان ابر انسان باشه، کم نیاره، افسرده نشه، به همه چی برسه،‌ پشت هم بچه بیاره ... ولی هرکس با شرایط خودش فرق داره. شاید یکی با یه دونه بچه روحیه‌ش خراب بشه و نتونه. یکی با ده تا بچه شاداب باشه. برای همه یه نسخه نپیچیم.
از این پیامها هم داشتیم😢😢😢
🔷 ۶۰. من خیلی عقیده داشتم به رزق بچه ها ولی اینطور نشد تمام دوران بارداریم توی نماز میگفتم خدایا فرزندی سالم صالح خوش قدم و خوش روزی بهمون بده دوقلو باردار بودم. دوتا دختر. می‌گفتم از هر قل، یه رزق مادی میخوام یه معنوی تو بارداری با وام یه پراید خریدیم. البته قبل بارداری پارس داشتیم به خاطر اجاره و رهن خونه فروختیم. ولی دوماه بیمارستان بستری شدم و 50 میلیون پول بیمارستان شد‌. اونم بیمارستان دولتی. به خاطر همین مجبور شدیم طلاهامو بفروشیم و بریم شهرستان یه خونه معمولی تر بگیریم. پول رهن خونه مون خرج شد. علاوه بر اون همسرم چندماه بیکار شدن. خودمم شرایطی برا کارم پیش اومد، اما چون باردار شدم قبولم نکردن. و الان پول پوشک و شیر خشک هایی ک آزادش شده ۲۴۰ تومن...
🔷 ۶۱. گاهی اوقات رزق بچه ها معنویه، گاهی خدا به خاطر وجود این نعمت‌ها و طفل‌های معصوم، خطر یا بلای بزرگی رو از آدم دور میکنه. من تو زندگی به این نتیجه رسیدم که توقع بهتر شدن زندگی از لحاظ مادی رو داشتن بعد از تولد هر فرزند، درست نیست. خدا خودش میدونه الان وقت رزق مادی یا رزق معنوی ماست.☺️ گاهی خود سختی ها و مشکلات باعث تعالی روحی خودمون و بچه ها میشه و صبر و تحمل مون بالا میره من خودم تو سختی ها گاهی کم میارم و به خدا غر میزنم؛ ولی نتیجه شیرینش رو گاهی بعد از دو سال متوجه شدیم.😅 الان هم که مادر دو تا گل پسر ۴ و یک و نیم ساله هستم و یه دختر شش ماهه هم تو راهی دارم، همه توکلم به خداست و دعا میکنم هیچکس از داشتن فرزند محروم نباشه. به نظر من آدم میتونه کل عمرش رو با سختی نداشتن خونه و ماشین و بی پولی سر کنه ولی بچه نداشتن مصیبت بزرگیه. اینو از زندگی اطرافیانم فهمیدم که تو قصر مجلل زندگی کردن و بچه نداشتن و عاقبتشون رو به چشم خودم دیدم. و همین موضوع باعث شد با اینکه خودمون خونه نداریم و تازه کمتر از یکساله ماشین دار شدیم و با سختی های زیادی، من جمله حرف ناحساب بعضی از مردم نا آگاه داریم دست و پنجه نرم میکنیم؛ اما هییییییچی تو زندگی برام شیرین تر از این نمیتونه باشه که با آوردن یه کوچولوی دیگه دل امام زمان عج و نائب برحقش رو از خودمون راضی و خشنود نگه داریم.
🔷 ۶۲. میخواستم بگم این ک تو دعا اومده که از خدا بخواید بچه تون خوش رزق و روزی و خوش قدم و عاقبت بخیر باشه واقعا درسته. من مامان ۴تا بچه م. بچه اول و دومم خیلی خوش قدم و روزی دار بودن طوری که ما خیلی زود هم صاحب ی خونه بزرگ شدیم و هم ماشین خریدیم طوری که همه به ما غبطه میخوردند. ولی بچه سومم از وقتی بدنیا اومد کلی بد آوردیم. خیلی از وسایلای خونه مون خراب شد، شوهرم کارش رو از دست داد و خونه نشین شد. رابطه من و شوهرم به هم ریخت، حتی سلامتی منو شوهرم از دست رفت؛ طوری ک تا ۷سال جرئت نکردم دوباره باردار بشم.😪 اما خدا خواسته چهارمی رو باردار شدم و از وقتی متوجه شدم باردارم، رزق و روزی مادی و معنوی سرازیر شد تو زندگیمون. الحمدالله رابطه‌م با شوهرم دوباره درست شد، سلامتی مون برگشت، خونه مون رو از نو درست کردیم، کار و بار شوهرم دوباره خوب شد، و کلیییی برکت اومد تو خونه مون... الهی ک خدا چراغ همه خونه ها رو با وجود بچه های خوش قدم و خوش عاقبت روشن کنه🤲
🔷 ۶۳. خانواده ما هم جدیدا ۵ نفره شده. خلاصه میگم، دختر اول: نابودی سرمایه در بورس😁 دختر دوم: خونه‌دار شدیم به واسطه پدرشوهر. دختر سوم: خرابی ماشین، یخچال، بخاری. از چند ماه بعد از ازدواجمون، رفتیم تو فشار و همچنان هم تو فشار هستیم. ولی میگذرونیم. ان‌شاءالله بچه‌های بیشتر خدا نصیبمون کنه. ما که نمیترسیم از بالا رفتن هزینه‌ها. هزینه‌ها انقد بهمون فشار نمیاره که حرفای اطرافیان میاره.
🔷 ۶۴. بچه اولم رو که باردار بودم از برکت قدمش تو همون بارداری خونمون رو عوض کردیم و رفتیم یه خونه بزرگتر تو یه محله بهتر به قیمت اجاره همون خونه قبلی.😍 اون موقع به خاطر کرونا، وضعیت شغلی همسرم هم که معلم بود، به هم ریخته بود و درآمدمون از همیشه کمتر بود ولی به لطف خدا یه معالمه ای کرد که سود زیادی ازش کردیم و واقعا وقتی پسرم به دنیا اومد وضعمون خیلی بهتر شد. بارداری دومم هم قبلش ماشینمون رو فروخته بودیم چون پولشو لازم داشتیم ولی پسرم هنوز سه ماهش نشده بود که یه ماشین خیلی بهتر از قبلی خریدیم🤲🏻
🔷 ۶۵. من بچه اولم رو که باردار بودم، همسرم سرباز بود و دو شیفت کار میکرد اما شرایط مالی خوبی نداشتیم. برای پول داروها و سونو هربار به زحمت میوفتادیم ولی بالاخره خدا میرسوند و پرداخت میکردیم.‌ برای زایمانم مجبور شدیم طلا بفروشیم و .... تا اینکه دخترم بدنیا اومد، همزمان بمون ماشین قرعه کشی افتاد و تونستیم ماشین قدیمی‌مونو نو کنیم.😃 ولی همسرم تصمیم گرفت شغلشو رها کنه و بره سراغ یه کار جدید و از صفر شروع کنه. مدتها بود راجع بهش حرف میزد ولی عملیش نمیکرد. همین موجب شد که تقریبا پنج ماهی بیکار باشه و خوب سخت بود. تا اینکه علی رغم سابقه‌ ی کمش شرکتای خوبی پشت سر هم جذبش کردن و حقوقش بالاتر رفت. تا اینکه با خبر ابتدای بارداری دومم حقوق همسرم ناگهانی دوبرابر شد و ما تونستیم یه میزانی از قرض هامونو بدیم.🤲🏻 من به سختیِ مالی بعد تولد فرزندمون، نگاهم اینه که با اومدنش مسیر روزی ما رو تغییر داد. قطعا همسرم تو کار قبلیش به این میزان پیشرفت نداشت. به برکت وجود این فرزند خدا کمک کرد تو مسیر جدیدی که درآمدش خیلی بهتره پا بذاره، تلاش کنه و توی کوتاه مدت نتیجشو ببینه.
🔷 ۶۶. منم میخواستم از برکات بچه هام بگم. ما بعد ازدواج مستاجر بودیم و شرایط شغلی نابسامان بود. دوسال بعد ازدواج من پسر اولمو باردار شدم و خداروشکر شغل همسرم خیلی بهتر و پررونق شد و ما تونستیم ماشین قسطی ثبت نام کنیم. بعد از به دنیا اومدنش هم شرایطی به وجور اومد که تونستیم برگردیم به شهر خودمون پیش خانواده ها. هم آرامش و آسایش بیشتری داشتیم هم شرایط شغلی مون بهتر شد به مرور و پسرم ۵ ساله بود که من مجدد باردار شدم و دوماهه باردار بودم که تونستیم یه زمین تو روستامون بخریم که همسرم کارگاه درست بکنه و پولش خیلی راحت جور شد و بعدها آن‌قدر اون زمین پیشرفت کرد که کلی مشتری داشت به چندبرابر قیمت. به دنیا آمدن پسرمم خدا قسمتمون کرد به طور خیییلی اتفاقی و تاکید می‌کنم خییییلی اتفاقی یه خونه نقلی خریدیم که هنوز نمیدونم چطور شد ما خونه خریدیم. در عرض یک هفته همه چی اتفاق افتاد. اونم موقعی که پسر دومم ۲ ماهه بود. به لطف خدا صاحبخونه شده بودیم. هرچند زیر بار قسط و... رفته بودیم. البته خیلی رزق و روزی های دیگه هم داشتیم. و الان هم از خدا میخوام که خودش فرزندان بیشتری به من بده و من امانت دار هدیه هاش باشم به امید خدا❤️❤️❤️ یه چیزیم بگم. من احساس میکنم حتی ماها با وجود اینکه بزرگیم هم، هنوز برای پدر و مادرامون رزقیم. ما اوایل ازدواجمون تهران بودیم و شرایط زندگی خانواده همسرم خیلی مناسب نبود و یکسره تلفات دام‌ داشتن و همیشه لنگ حتی ۱۰۰ هزار تومن پول بودن. اما الحمدلله از موقعی که ما اومدیم نزدیکشون و هفته ای یک شب میریم خونشون، مالشون خیلی برکت پیدا کرده و وضعشون از این رو به اون رو شده... الحمدلله.
خداقوت دوستان عزیز😀😀 هم اون‌هایی که زحمت کشیدید پیام نوشتید و فرستادید، و هم شمایی که میخونید. سعی کردم اکثریت قریب به اتفاق پیام ها رو بذارم. ولی خوب باز یه تعدادی هم موند که امیدوارم عذر منو یپذیرن. پیام این دوستمون رو هم به عنوان آخرین پیام میذارم: ممنون از همگی.🌺
🔷 ۶۷. من مادر یک فرشته ۳ ساله هستم و مشابه همه مادرها کلللی فراز و نشیب رو قبل ازدواج، بعد ازدواج و بعد بچه تجربه کردم. اما مثل تجربه اکثر دوستان در مجموع با اومدن دخترم کاملا رزق مادی و معنوی حضورش رو دیدیم. اینکه خداوند در قرآن میگه ما رزق بچه و شما رو میدیم، کافیه که آدم قلبش مطمئن باشه. فقط فکر میکنم در مورد سختی های بعد تولد فرزند ۲ تا نکته هست: یکی اینکه گاهی همون سختی، رزق معنوی واقعی زندگی ماست (خودم بعد از سخت ترین دوره زندگیم بهترین رزق معنوی زندگیم رو داشتم که وقتی هنوز در سختی بودم باورم نمیشد انقدر برکات داشته باشه) خدا سختی رو گذاشته تا ما تلاشمون رو بکنیم و در ازاش رشد رو به دست بیاریم. و اگه ما طبق این برنامه خدا پیش بریم، بردیم.😀 مثلا گاهی خداوند با اومدن بچه، بیماری جدید و عقب گرد مالی و ... در تقدیر پدر و مادری قرار میده و اونها هم گله میکنند که پس رزق کو؟؟! در حالیکه ممکنه خدا اون بیماری رو زمینه ارتقای روحی اون خانواده میخواد قرار بده. و دوم اینکه گاهی سختی ها ناشی از «دیدگاه» خودمونه: واقعا فضای ذهن‌ما عینکی هست که دنیا رو از پشت اون میبینیم. گاهی هم سختی ها ناشی از «عملکرد» ما: مثلا مادری که حاضره ساعت ها برای آشپزی و سیسمونی و ... در فضای مجازی وقت بگذاره ولی خودش رو فراموش کرده باشه و به فکر ارتقای روحی خودش در هر روز نباشه (مطالعه خوب، سخنرانی خوب، جلسات خوب و ...)، کم کم روزمرگی های این زمونه زنگار روی دلش میشه و نتایجش گاهی میشه ناشکر بودن، گاهی میشه ناسازگاری در ارتباط با همسر و خانواده همسر، گاهی میشه صبور نبودن در مقابل سختی های فرزند خردسال و یا دنبال رزق حاضر مادی بودن... یا‌گاهی میبینم بعضا خانواده ها اهل قناعت نیستن، در حالیکه به گفته معصومین انسان مومن حتی در توانگری هم قناعت میکنه. همینطور اسراف نکردن، حتی در حد یه دونه برنج. اینها اثر عجیبی در توانگری داره...