💢 توجه:
#این_داستان_واقعی_است.
قسمت سوم:
...دو تا دکتر و یک ماما ریختن سرم یک ساعت و خورده ای که مجبورم کنن سقطش کنم گفتن: تو حالیت نمیشه منگول چیه. یه بچه منگول میشناسم که سر مادرش جیغ میزنه نمیتونه از مادرش تشکر کنه.
گفتم: تشکرش رو نمیخوام. من حق کشتن یه آدمو ندارم.
بعد از ما امضا گرفتن که نمیخوایم بچمونو سقط کنیم. گذشت تا رسید به 9 دی 99 و کوثر کوچولوی من دنیا اومد، سالمِ سالم و باهوش.
کوثر که یک ماه و نیمه شد رفتم بهداشت دعوا، خواستم مردم بفهمن و دستی دستی بچه های سالم، نابغه و بی گناهشون رو خاک نکنند،
وقتی دعوا میکردم عرق سرد نشست روی صورت دکتره از ترس، ولی خانم ماما گفت: با دعوات با ما چیزی حل نمیشه ، مشکل وزارتخونس ما به وظیفمون عمل میکنیم.
گفتم: ما وظیفه ای جز در قبال اسلام نداریم.
همونجا بودم که شنیدم یک مادر بخاطر آزمایشات شما بچشو میخواست سقط کنه افتادم به دست و پاش گفتم: سقطش نکن من میگیرمش ازت اگه منگول بود ولی از زندگی محرومش نکن.
#غربالگری
#سقط
#مرا_نکشید
@MADARANE_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام