eitaa logo
مادران عاشورایی
114 دنبال‌کننده
49 عکس
6 ویدیو
13 فایل
مشاوره تربیت فرزند و خانواده آیدی جهت هماهنگی مشاوره: @Re313Ro
مشاهده در ایتا
دانلود
سوال بپرسم یا نپرسم؟! گاهی اوقات، بسته به سبک تربیت متفاوت خانواده ها، سوال پرسیدن زیاد، دخالت در امور طرف مقابل برداشت میشه، یا زیاد سوال نپرسیدن، ممکنه نشونه بی توجهی برداشت بشه! توی بعضی خانواده ها، والدین، آزادی عمل زیادی به بچه هاشون میدند و بابت دلایل رفتارها یا تصمیماتشون از اونها مرتبا سوال نمیپرسند. فرزندان این خانواده ها، اگر همسرشون در زندگی مشترک زیاد ازشون سوال بپرسه، حس می‌کنند که داره در امورشون دخالت میکنه! بعضی خانواده ها هم بابت همه کارهای فرزندشون ازش سوال میپرسند و دلیل میخواند، فرزندان این خانواده ها، اینکه کسی ازشون هیچ سوالی نپرسه رو نشونه بی تفاوتی طرف مقابل میدونند. شناخت این موضوعات به تنظیم رفتارمون در زندگی مشترک کمک می‌کنه❤️ @madaraneashoorai
نپرس چرا؟؟!!!😑 یه چیز دیگه بپرس☺️ @madaraneashoorai
سلام عزیزان امسال قصد داریم که به مناسبت ایام محرم، *کتاب عاشورا، ریشه ها، انگیزه ها و پیامد ها* رو خلاصه صوتی شو در ماه محرم در یک کانال قرار بدیم که عزیزانی که به هر دلیلی فرصت مطالعه ندارند بتونند از مطالب کتاب استفاده کنند. اگر کسی دوست داشت عضو این کانال زیر در پیامرسان بله بشه که صوت‌ها رو قرار میدیم. https://ble.ir/ashorarishe
۲.عاشورا، ریشه ها_۲۰۲۳_۰۷_۲۱_۱۳_۱۲_۲۹_۵۳۴.m4a
8.74M
جلسه دوم خلاصه کتاب عشورا، ریشه ها
۵.عاشورا،ریشه ها_۲۰۲۳_۰۷_۲۳_۱۳_۵۵_۰۹_۹۴۸.m4a
8.38M
جلسه ۵ عاشورا، ریشه ها انگیزه ها و پیامدها
۶.عاشورا، ریشه ها_۲۰۲۳_۰۷_۲۴_۱۵_۵۰_۳۶_۸۲۹.m4a
8.43M
جلسه ۶ عاشورا ریشه ها، انگیزه ها و پیامدها
۷.عاشورا، ریشه ها_۲۰۲۳_۰۷_۲۵_۱۷_۱۶_۲۱_۴۹۳.m4a
8.21M
جلسه ۷ عاشورا، ریشه ها، انگیزه ها و پیامدها
۸.عاشورا،رویدادها_۲۰۲۳_۰۷_۲۹_۱۷_۱۴_۳۹_۲۱۲.m4a
7.91M
جلسه ۸ عاشورا، ریشه ها، انگیزه ها و پیامدها
۹.عاشورا، رویدادها_۲۰۲۳_۰۷_۳۰_۱۶_۱۱_۲۹_۴۰۷.m4a
6.15M
جلسه ۹ عاشورا، ریشه ها، انگیزه ها و پیامدها
سلام و رحمت💐 پرسشنامه زیر به منظور مقاله پژوهشی در حوزه سنجش احساس گناه مادران شاغل در تهران طراحی شده است. مخاطبین این پرسشنامه مادران شاغل در شهر تهران که فرزند ۲ تا ۱۲ سال دارند و حداقل هفته ای ۲۰ ساعت مشغول به فعالیت های شغلی هستند، میباشد. از اینکه وقت ارزشمندتان را در راستای اعتلای اهداف علمی و پژوهشی صرف می‌کنید متشکریم. اگر گروه یا افرادی را میشناسید که مخاطب این پرسشنامه هستند لطف کنید برایشان ارسال کنید. باتشکر. https://porsa.irandoc.ac.ir/s/jYwMTY لازم به ذکر است برای پر کردن پرسشنامه نیازی به ذکر اطلاعات هویتی شما نیست.
ساعت دو نیمه شب چند روز مانده به اربعین بود. تنها توی کوچه پس کوچه های کربلا سمت حرم روانه بودم. موکبی ساده در میانه کوچه ای دراز و تنگ میز گذاشته و نصف شبی نان تازه می پخت. بوی گرم و رقصان نان دوید و زودتر بغلم کرد و سنگینی اش را انداخت روی سلولهای احساس گرسنگی ام. تا یک لحظه پیشش گرسنه نبودم. مگر هر شب آن موقع چیزی می خوردم؟ آن که پشت ساروج خمیر نیمه جامدی را با دست های نسوزش پهن می کرد، دشداشه سیاه پوشیده بود و موهای فرفری اش تا شانه هایش می رسیدند و سبیل کلفتی داشت. شبیه لوتی های تیپیکال توی فیلمفارسی های قدیم. چند تا مرد دشداشه پوش هم لابد مثل من عابر بودند که ایستاده بودند به گرفتن نان. اما طوری تمام طول میز را پوشش داده بودند که جایی برای ایستادن من نبود. رو به روی موکب توی همان کوچه تنگ چند مرد دیگر نشسته بودند روی صندلی های پلاستیکی. فقط چند قدم فرصت داشتم تا تصمیم گیری. بایستم بین مردهای این طرف و آن طرف کوچه و منتظر نان بمانم یا رد شوم و بی خیال این بوی مسحور کننده و گیرنده های احساس گرسنگی در مغز رگ به رگ شده ام بشوم. خیلی زود رسیدم به میز و بگویم یک لحظه، یک ثانیه یا حتی کمتر از آن، پا کند کردم و رد شدم. انگار که پشت سرم هم چشم داشته باشم (که مادر ها دارند) دیدم که مرد خسته و چهارشانه ای به سختی ولی عجله خودش را از روی صندلی بلند کرد. حتی انگار از لخ لخ دمپایی هایش فهمیدم که از صبح روی پا بوده و صبحانه و ناهار و شام و میان وعده داده دست زائرها. آمد دنبالم. صدا زد "زائر؟" برگشتم. اشاره کرد بایستم. ایستادم. رفت سر میز و نان تازه را خودش از روی ساروج کند و به مرد دیگر پشت صحنه چیزی گفت و او یک کفگیر از محتوای تابه روی اجاقی که پشت تر بود و ندیده بودمش ریخت توی ظرفی و گذاشت لای نان و آورد و با احترام دراز کرد سمتم. "تفضلی." چشم هایش را به زمین دوخته بود. با خوشحالی لقمه را گرفتم و شکرا گفتم و به راهم ادامه دادم. همان طور که گوشه نان را بلند می کردم و بخار نیمروی گرم را نگاه می کردم که چه طور می رقصید و خودش را با بخاری که از نان داغ بلند می شد، یکی می کرد، به زیبایی های پس از ظهور فکر کردم. اینکه یک روزی بالاخره در همه جای دنیا، مثلا خیابان های سیاه نشین بوینس آیرس، محله های مهاجرخیز ونکوور، ‌حاشیه شهرهای لس انجلس و دهلی و کوالالامپور و دوشنبه و پاریس و آمستردام و شانگهای و سیدنی، زنان آزاد و ارزشمند خواهند شد. طوری که بتوانند نیمه شبی توی کوچه ای تنگ و دراز در کشوری غریب از بین مردانی دو برابر هیکل خودشان با احساس امنیت تمام عبور کنند و مردها حواسشان نه به جسم او و خواسته های خودشان که به شخصیت او و خواسته های روحی اش باشد، که نکند دلش نان خواسته باشد، نکند خجالت کشیده باشد بایستد، نکند اگر توی صورتش نگاه کنم راحت نباشد، و بعد صدایش کنند و او بی احساس ترس، بی آنکه قلبش توی دهانش بکوبد، بایستد و برگردد و لقمه ای نان و نیمرو از دست یکی شان بگیرد و تشکر کند و برود! دنیای یک مادر زائر نویسنده https://ble.ir/dimzan
تربیت کودک، باغبانی، یا نجاری؟! کانال مادران عاشورایی: https://eitaa.com/madaraneashoorai
*وقتی شهدا، فرزندان ما راتربیت می‌کنند* صدای گریه‌ام را که میشنود، میاید سمتم و دستم را نوازش میکند، میپرسد: مامان چرا اشک میریزی؟ 😢 دستش را میگیرم و میگویم: مامان جان، از این ناراحتم که یک مرد بزرگ را از دست دادیم. با تعجب نگاهم می‌کند 🥺 نمیدانم چگونه باید این غم‌ را برایش توصیف کنم. او‌ را در بغلم مینشانم و‌ فیلم آخرین دیدار با رهبر عزیزمان با شهید اسماعیل هنیه را با هم میبینیم. 😞 هنوز در غم ابراهیم بودیم که اسماعیل هم پر کشید... دلم برای این هجم از داغ های متعددی که این انقلاب به خودش دیده میسوزد و آتش میگیرد⁦🔥 نشستن حالم را بدتر میکند، به یاد شهید، با دخترم حلوا درست میکنیم و مداحی میگذاریم. و میدانم که ان‌شالله در همین حال و هوایی که به هوای شهید در خانه مان برپا شده، دخترم رشد میکند و تربیت میشود و پا جا پای اسمعیل ها میگذارد. دلم روشن میشود به کلام امام امت که بکشید ما را ملت ما بیدار تر میشود https://eitaa.com/madaraneashoorai