#مادرانه
❤️ تویی مادر؟
اشتباهی خونه یه خانم مسنی رو گرفتم، اومدم معذرتخواهی کنم هی میگفت مینا جان تویی؟ هی میگفتم ببخشید مادر اشتباه گرفتم، باز میگفت مینا جان تویی مادر؟ می گفتم نه مادر جان اشتباه شده ببخشید! اسم سوم رو که گفت دلم شکست.. گفتم آره مادر جون، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم. اون قدر ذوق کرد که چشام خیس شد.
چه مادر و پدرها و پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی که چشم انتظار یه تماس کوچولو از ما هستن.. ازشون دریغ نکنیم!
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@madaranee
#مادرانه
تربیت فرزند به وسیلهی مادر،
مثل تربیت در کلاس درس نیست؛
با رفتار است،
با گفتار است،
با عاطفه است،
با نوازش است،
با لالایی خواندن است؛
با زندگی کردن است.
#مقام_معظم_رهبری
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@madaranee
#مادرانه
💞 ديگر هيچگاه چنين روزی را با فرزندانتان نخواهيد داشت، فردا پيرتر از از امروزشان خواهند بود.
💞 امروز یک هديه است، نفس بكشيد و توجه كنيد، آنها را ببوييد و نوازش كنيد.
💞 به چهره زيبا و پاهای كوچكشان بنگريد و دقت كنيد، از دلربایی های كودكانه شان لذت ببريد.
💞 امروز لذت ببر #مادر، پيش از اينكه متوجه شوی تمام خواهد شد.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@madaranee
#مادرانه
💞 ديگر هيچگاه چنين روزی را با فرزندانتان نخواهيد داشت، فردا پيرتر از از امروزشان خواهند بود.
💞 امروز یک هديه است، نفس بكشيد و توجه كنيد، آنها را ببوييد و نوازش كنيد.
💞 به چهره زيبا و پاهای كوچكشان بنگريد و دقت كنيد، از دلربایی های كودكانه شان لذت ببريد.
💞 امروز لذت ببر #مادر، پيش از اينكه متوجه شوی تمام خواهد شد.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@madaranee
#مادرانه
تو ميتوانی سالها یک زن خوب خانه دار باشی، اما فراموش نکن مدت كوتاهی مادر يک بچه سه ساله، دوساله و... هستی.
وقتت را به #مادر كودک بودن بگذران.
وقت برای کدبانویی تميز بودن زياد است!
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@madaranee
#مادرانه
💞ديگر هيچگاه چنين روزی را با فرزندانتان نخواهيد داشت، فردا پيرتر از از امروزشان خواهند بود.
💞امروز یک هديه است، نفس بكشيد و توجه كنيد، آنها را ببوييد و نوازش كنيد.
💞به چهره زيبا و پاهای كوچكشان بنگريد و دقت كنيد، از دلربایی های كودكانه شان لذت ببريد.
💞امروز لذت ببر مادر، پيش از اينكه متوجه شوی تمام خواهد شد.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@madaranee
#مادرانه
در هر شغلی پاداش و اضافه حقوق وجود دارد. پس در شغل #تربیت_کودک نیز باید به فکر اضافه حقوق و پاداش برای خودتان باشید.
هر ماه زمان خاصی را به خودتان اختصاص دهید. به آرایشگاه یا سینما بروید. با دوستانتان دیدار کنید تا از نظر روحی تجدید قوا کرده و بتوانید دوباره به اعضای خانواده رسیدگی کنید.
به هر حال داشتن «وقت شخصی» گزینه ای تجملی نیست، بلکه ضرورتی واقعی است.
📚 منبع: کتاب مادر کافی، جو فراست
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@madaranee
#مادرانه
غذای جسم و روان یک زن شادی و نشاط بچه اش هست. این نشاط رو بر خودتون حرام نکنید، که خونه رو مثل موزه تر و تمیز و منظم کنین و میز رنگین غذایی بچینید که یک کودک دلمرده و مادری خسته پدری اخمو دور این میز بنشینن و غذایی بخورن که دلچسب نیست.
یکی از علتهای #افسردگی مادر بعد از زایمان اینه که مادر وقت نمی کنه از عشق مادری لذت ببره و سیراب بشه
لطفا بی خیال خونه و زندگی بچه رو در آغوش بگیرید و صدای عشق رو بشنوید.
خونه رو هميشه ميشه تميز كرد، اما كودكی بچه ها برنميگرده، فقط حسرتش ميمونه!
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
@madaranee
#مادرانه
وقتی عکس های نوزادی فرزندم را می بینم، چقدر ذوق می کنم. خدای من؛ او در شش ماهگی چقدر ناز و تپلی بوده، خنده های بدون دندانش چقدر دوست داشتنی اند. ولی چرا آن زمان، من این ها را ندیدم؟
یادم هست هر روز دعا می کردم که زودتر راه بیفتد، پس چرا وقتی این اتفاق افتاد آنقدرها هم خوشحال نشدم؟
آهان، یادم آمد...
آن موقع همه فکر و خیالم این بود کی می شود زبان باز کند و برایم حرف بزند. الان وقتی صدای ضبط شده اش را گوش می کنم چقدر می خندم، یعنی این کودکی که کلمات را برعکس و بامزه ادا می کرده فرزند من بوده؟! پس من چقدر زود به آرزویم رسیدم؛ آرزوی صاف و صریح حرف زدنش...
یادم می آید در چهارسالگی، روزی چند بار لباس های مختلفش را می آورد و از من میخواست آنها را برایش بپوشم، و من چقدر از این کار عصبی می شدم، چقدر غر می زدم به جانش. ولی چرا الان که عکس هایش را می بینم با آن لباسها اینقدر با مزه است؟!
خدایا!!!!! من آن زمان کجا بودم؟ چرا لذت آن لحظات یادم نیست؟
وااااااای خدای من؛ نکند روزی بیاید که با دیدن عکس های شش سالگی اش حسرت بخورم......
نه....دیگر نمیگذارم این اتفاق بیافتد، دیگر از لحظه لحظه زندگی با فرزندم لذت خواهم برد، دیگر به خاطر کارهای بچه گانه اش اعصابم را درگیر نمی کنم، دیگر به او سخت نخواهم گرفت که باید غذایت را تمام بخوری، دیگر در مهمانی ها از او نمیخوام مثل مجسمه یک گوشه بنشیند، دیگر او را بخاطر آب بازی و خیس کردن لباسهایش تنبیه نخواهم کرد.
میخواهم منم دوست شش سالگی اش باشم. میخواهم خودم هم پا به پایش بچگی کنم. با زبان بچه گانه ام چیزهایی که لازم است را برایش بگویم.
❀ @madaranee ❀
#مادرانه
اگر قرار بود یک بار دیگر فرزندم را بزرگ کنم؛
کمتر خودم را جدی می گرفتم، اما جدی تر با او بازی می کردم.
دشت های بیشتری با او می پیمودم و ستارگان بیشتری را با او تماشا می کردم.
کمتر او را می کشیدم که تندتر راه برود و بیشتر او را در آغوش می کشیدم.
رفتار خشک و سخت گیرانه ام را کمتر به کار می بردم و در عوض بیشتر حمایتش می کردم.
به جای فکر کردن به ساختن خانه، اعتماد به نفس او را بهتر می ساختم.
❀ @madaranee ❀
#مادرانه
🌙 #ماه_رمضان، ما، عبادت، بچهها
حسابی از دست بچه اش عاصی شده است. از وقتی بچه اش به دنیا آمده، احساس می کند از خدا دور شده. یاد نمازهای گذشته اش را که می کند، حسرت به دل میشود.
میپرسم : آن عبادتها را که یادش را بخیر میکنی، برای چه کسی انجام میدادی؟
میگوید: این دیگر چه سوالی است؟ معلوم است دیگر برای خدا.
میگویم : چرا حس می کنید که با مسجد رفتن و ذکر گفتن و قرآن خواندن به خدا نزدیک می شوید؟
میگوید: شما راه دیگری هم میشناسید؟
میگویم: وقت اذان است. کودک گرسنه است و غذا می خواهد. خدا راضی است به نماز خواندن یا غذا دادن؟
میگوید: فکر کنم غذا دادن.
میگویم: نماز را خوانده اید و کودک بهانه گرفته است. خدا راضی است به تعقیبات یا آرام کردن؟
میگوید: حتماً آرام کردن.
میگویم : غذا دادن و آرام کردنی که مورد رضای خدا است، نمیتواند انسان را به خدا نزدیک کند؟
فکر کنم پاسخ باقی سؤالات خود را یافته است...
#استاد_عباسی_ولدی
📚 کتاب #من_دیگر_ما
❀ @madaranee ❀
#مادرانه
▪️کسب ثواب و زرنگی
همان طور که ظرف ها را می شستم، کارهای امروز را هم با خود مرور می کردم. برای ناهار پوره سیب زمینی درست می کنم، اتوی لباس های همسر، تا قبل اذان ظهر هم باید گردگیری تمام شود.
وقتی دیدم سبد سیب زمینی خالی است، مستقیم به سراغ کشوی لباس ها رفتم، کار همیشگی گل پسر! نمی دانم او چرا سیب زمینی های خاکی را به داخل کشو می برد!
صدای تک زنگ گوشی را شنیدم، حتما دوست صمیمی ام سمانه است، هر وقت خبری باشد، تک می زند. استاد اخلاق مان، برنامه ی تهدیب نفس را در گروه گذاشته بود. دعاهای ویژه ی هر روز به همراه روزی صد صلوات. امروز سه شنبه است بعد نماز عشا، دعای توسل را می خوانم، اما برنامه ی کاری امروز یک طرف و هم اینکه مطمئن بودم گل پسر نمی گذارد تا بنشینم و صد صلوات با تسبیح بگویم. یادم آمد، روایت پیامبر(ص) را که فرموده است: هر زنی در خانه ی شوهر، چیزی را جابجا کند، (حتی لیوان آب)، خداوند به او نظر رحمت اندازد و از عذاب در امان است. تصمیم گرفتم با یک تیر دو نشان بزنم. هم کار، هم صلوات. سیب زمینی ها را که پوست می کندم صلوات می فرستادم. برای هر اسباب بازی که از روی زمین برمی داشتم یک صلوات، یا هنگام گردگیری و کندن چسب زخمی که گل پسر روی شیشه ی تلویزیون چسبانده بود صلواتی دیگر! نمی دانم چرا هر وقت صورتش زخمی باشد، یک چسب هم به شیشه می زند! اذان ظهر که داد، کارهای خانه تمام شده بود، صد صلوات هم!
✍️ به قلم: #ثمره_فوادی