eitaa logo
🧕🏻مامان‌ باید‌ شاد‌ باشه 🇱🇧🇮🇷🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
64 فایل
. 🌻﷽🌻 اینجا مادران میدان دار عرصه تربیت اند. استفاده از مطالب کانال با ذکر سه صلوات بر محمد و آل محمد آزاد است. 💌ارتباط با ما: @ShiraziSNSF @madarane96
مشاهده در ایتا
دانلود
وعده ما تا جمعه ظهور🌼 هر روز بعد از نماز صبح صلوات خاصه حضرت مادر "مامان باید شاد باشه"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگیت دقیقا همون افکاریه که توی ذهنت داری! می‌تونه خوب باشه یا بد، انتخاب با خودته🙋🏻‍♀ سلاااام خانومی 🧕🏻 صبحت بخیر بانو واسه ساختن یه روز خوب حاضری؟ "مامان باید شاد باشه" @madaranee96
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا میگن: 👨‍👩‍👧‍👦 نتیجه‌ی این مسئله‌ی تحدید نسل، ده سال دیگر، پانزده سال دیگر این خواهد بود که شما دیگر کشور را متراکم از نسل جوان مشاهده نخواهید کرد؛ و اینکه بنده این همه تکرار میکنم، تأکید میکنم، هشدار میدهم، به خاطر این است. ‌ بعضی از خطرات و اقدامات خطرناک هست که اثر آن بعد از ده سال، بیست سال ظاهر خواهد شد، آن وقتی که دیگر کاری هم نمیشود کرد. ‌ ۱۳۹۸/۸/۱۲ ‌ "مامان باید شاد باشه" @madaranee96
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از رهنمون
❓آیا کودک من چاق است؟ 🔺اضافه وزن و چاقی کودکان چه مشکلاتی ایجاد میکند؟ ❗️آینده کودک چاق ↩️ راهکارهایی برای پیشگیری و درمان چاقی کودکان 🔸🔸🔸رهنمون برگزار می کند: کارگاه مجازیِ «اضافه وزن و چاقی در کودکان و راهکارهای طب سنتی» ✨همراه با امکان ۲۴ ساعت پرسش از پزشک بعد از پایان کارگاه✨ ✅ دکتر مریم السادات پاک نژاد، متخصص طب سنتی ایران ⏰زمان: یکشنبه ۹ خرداد ساعت ۱۷ 🕔 💳هزینه ثبت نام آزاد: ۴۰ هزار تومان 💥ثبت نام برای اعضای کانال رهنمون : ۲۵ هزار تومان 📲کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام: @rahnemoon_admin www.iranrahnemoon.ir @iranrahnemoon
اولوا الالباب_008.mp3
1.5M
🎧 🔆 امام رضا علیه السلام فرمودند: « مواظب تیزی و فراست مؤمن باشید. اون با نور خدا نگاه می کنه، اون نوری که ازش آفریده شده. ⚠️ فراست، فطانت و هوشمندی داده ی الهی و قوّه ماورائی ست، ولی اگه عمل با فکر نباشه این قوّه ی الهی به آدم داده نمی شه. 💯حتماً یه بخشی از این فراست و هوشمندی به توجّه وتدبّر در قاعده هایی که خدا تو آیات و روایات یادمون داده برمی گرده. ✅ اولواالألباب وقتی صاحب فراست شدن بصیرت و فرقان هم بهشون عطا میشه و در مقام گفتگو حکیمانه حرف می زنن. 🎤محسن عباسی ولدی @abbasivaladi "مامان باید شاد باشه" @madaranee96
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🍃«می‌خوام شبیه تو بشم»🍃 💥با یه برنامه جدید و جذّاب به خونه های شما اومدیم. 🌸 تو این برنامه بناست بین ما و امام زمان علیه السلام، امام مهربونیا یه قرار گذاشته بشه؛ اون قرار تو اسم برنامه خودش رو نشون میده....... 🍃«می‌خوام شبیه تو بشم»🍃 🔻قبول‌ کردن عذر خواهی ۸ @lalaiekhoda "مامان باید شاد باشه" @madaranee96
امـــــروز یه نقاشی جالب به بچه ها یادبدیم😍 @madaranee96
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁 حضرت عبدالعظیم حسنی آقا جان نگهی کن که دلـم زائـر ارباب شود بفرمایید روضه 👇🏻👇🏻👇🏻
40.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴دلا وقتی تنگت میشه کربلا 🌴زیارت میریم ما به عبدالعظیم 🎤 جواد مقدم شهادت حضرت حمزه🥀 وفات حضرت عبدالعظیم حسنی🥀 🌴🌴
آقا و خانمِ عزیز، تنها بخش فناناپذیر وجود ما، روح ماست. همسرت رو واسه کمالات روحش بخواه تا همیشه این محبت باقی بمونه. زیبایی و ثروت ممکنه روزی نباشن. "مامان باید عاشق باشه" @madaranee96
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❓آیا والدین، معلمان و روحانیان با مبانی و روش های تربیت دینی آشنا هستند؟ 🔹ناآگاهی تاثیرگزاران تربیتی از مبانی و روش های تربیت دینی🔹 والدین، معلّمان و روحانیان، سه قشر تأثیرگذار تربیتی در جامعۀ ما هستند. ما این اقشار را در میانۀ میدان تربیت، مدیرانی می‌دانیم که عدم آشنایی آنان با مبانی و روش‌های تربیت دینی، می‌تواند جامعه را با خطرهای جدّی📛 رو به رو کند؛ امّا سؤال اساسی این جاست که آیا برنامۀ تعریف شده و تدوین یافته‌ای برای آموزش این سه قشر، وجود دارد؟! 📚من دیگر ما، کتاب اول، ص۲۳ @abbasivaladi "مامان باید شاد باشه" @madaranee96
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترفند صرفه جویی در مصرف مایع 🌸🍃 ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‎‌‌‎ ┏━━🍃🍂━━┓ @khalaghan ┗━━🍂🍃━━┛ "مامان باید هنرمند باشه" @madaranee96
💕✨ چه شیرین آمدی، شوری به دل انداختی،جانا نگاهی کردی و کار دلم را ساختی، جانا❤️ "مامان باید عاشق باشه"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بستنی یخی آلبالویی 🍒 🍭 سااااده و خوشمزه و خننننننک ┏━━🍃🍂━━┓ @khalaghan ┗━━🍂🍃━━┛ ┅✿❀🍃🌷🍃❀✿┅ "مامان باید شاد باشه" @madaranee96
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربانو🧕🏻 یادت باشه که مشکلات تورو قوی تر میکنه، زمان شکفتن تو هم میرسه. فقط جا نزن😊 "مامان باید شاد باشه" @madaranee96
؟ ۷۲ (خاطرات یه بچه ی بیست ساله) وقتی مامان تو رو میذاره توی ماشین🚙 و میره، درها را از تو قفل کن و راهش نده. 🤪🤪 "مامان باید شاد باشه"
متن دعای هفتم صحیفه سجادیه دعا یادت نره مامان جون🤲🏻 "مامان باید شاد باشه" @madaranee96
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐤 مرغ ناقلا ✍ نویسنده: محبوبه دشتی 👇🏻👇🏻👇🏻
مرغ ناقلا.mp3
1.76M
🎀قصه های خاله سمیرا 🕰 ۳:۳۹ دقیقه @yekiboodyekinabood "مامان باید قصه‌گو باشه "
قسمت هفتاد و پنجم از همان‌جا، پیچ چهارزبر را نگاه کردم. انگار ماری بود توی دل دشت. دستم را روی خاک‌های کنارم کشیدم و به علیمردان گفتم:《 از من نرنج. بگذار برگردم و سری به خانه بزنم. سری به پدرم و بچه‌ها می‌زنم و برمی‌گردم. دلم طاقت نمی‌آورد. دارم جان می‌دهم. علیمردان، اینجا جای من نیست. بقیه شاید راحت باشند، اما به خدا من نمی‌توانم. انگار دارم خفه می‌شوم. بگذار بروم.》 علیمردان نگاهم کرد. چشم‌هایش پر از اشک بود. وقتی چشم‌هایش را دیدم، انگار چیزی به دلم چنگ انداخت. اشک‌هایش را پاک کرد و گفت:《 برو!》 بعد مکثی کرد و ادامه داد:《 ولی زود برگرد.》 با تردید گفتم:《 سهیلا را ببرم؟ اینجا طاقت نمی‌آورد.》 با بغض گفت:《 سهیلا را هم ببر.》 دستم را روی دستش گذاشتم و گفتم:《 زود برمی‌گردم علیمردان. تو فقط مواظب رحمان باش. قول می‌دهم که بچه را صحیح و سالم برگردانم.》 آرام دستم را فشار داد و دیگر سرش را بلند نکرد. می‌دانستم برای یک مرد کلهر خیلی سخت است، اما پا روی دلش گذاشته بود. همان‌جا پشتش را به من کرد. رحمان را به طرف خودم کشیدم. صورتش را بوسیدم. چشم‌هایش را بوسیدم و گفتم:《 رحمان، مواظب خودت و پدرت باش.》 دهانش باز مانده بود. نگاهی به پدرش کرد. انگار می.خواست چیزی بپرسد، اما چیزی نگفت. شوهرم از توی گندم‌زار بلند شد. دست رحمان را گرفت و گفت:《 برویم پسرم.》 دیگر نگاهم نکرد. سهیلا را بغل کردم، پشتم را به ماهیدشت دادم و به طرف جاده به راه افتادم. یک لحظه برگشتم. رحمان در حالی که دستش توی دست پدرش بود، سرش را به عقب برگزدانده بود و ما را نگاه می‌کرد. توی دلم گفتم:《 رحمانم، مادر، طاقت بیاور، برمی‌گردم.》 سهیلا را روی کولم محکم کردم و به راه افتادم. تنها چیزی که داشتم، چاقویم بود. سوار یک تویوتای سپاه شدم. چند پاسدار و پیشمرگ کُرد، پشت تویوتا بودند. پرسیدم:《 تو را به خدا چه خبر است؟》 یکی از پاسدار ها که مسن بود، گفت:《 خواهر، چه خبر... منافقین و عراقی‌ها از مرز تا سرپل‌ذهاب آمده‌اند و دارند به طرف ما می‌آیند.》 مردها توی ماشین داشتند با خودشان حرف می‌زدند. انگار غم دنیا روی دلم سنگینی می‌کرد. خسته بودم. دلم می‌خواست بروم توی روستایم؛ همان‌جا بنشینم و تا آن‌جا که می‌توانم، بجنگم و بعد بمیرم. سهیلا زیر تیغ آفتاب بی‌تابی می‌کرد. وسط راه، وقتی تویوتا پیچید، پیاده شدم و کنار جاده ایستادم. مینی بوس به سمت گیلان‌غرب می‌رفت. سوار شدم .همه مرد بودند. با تعجب به من و بچه روی کولم نگاه کردند. اما چیزی نگفتند. روی صندلی جلو نشستم. دوازده نفر توی مینی‌بوس بودند. سرم را به طرف بیرون چرخاندم تا مجبور نباشم اگر کسی سوالی کرد، جواب بدهم. به داربادام رسیدیم. درخت‌ها همه سبز بودند. توی ماشین، داشتم دره و کوه‌ها را نگاه می‌کردم که یک‌دفعه فریاد راننده بلند شد:《 یا ابوالفضل...》 پا روی ترمز گذاشت و ماشین کنار دره ایستاد. با تکان ماشین، نزدیک بود سهیلا از بغلم بیفتد. تکان سختی خوردم. مرد راننده، از شیشه جلو به آسمان خیره شده بود. هنوز گیج بودیم چه خبر شده که با صدای وحشتناک هواپیماها، زمین و زمان لرزید. از شیشه جلوی مینی‌بوس، هواپیمای عراقی را دیدم که شیرجه زد و به سمت ما آمد. راننده فریاد زد:《 بروید پایین... خودتان را نجات دهید.》 با فریاد راننده، همه به طرف در هجوم آوردند. دستم را به چادرم گرفتم و از در مینی‌بوس خودم را پرت کردم پایین. باید به سمت کوه می‌رفتیم و لای درخت‌ها قایم می‌شدیم. توی جاده، علاوه بر مردم عادی، ماشین نیروهای نظامی هم بود که می‌خواستند عبور کنند. فهمیدم هواپیماها آمده‌اند آنها را بمباران کنند. ما هم که قاطی آنها بودیم؛ برایشان فرقی نمی‌کرد. "مامان باید شهید پرور باشه " @madaranee96