eitaa logo
مادرانه های مشترک
12.6هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
109 ویدیو
27 فایل
نکات تربیتی کاربردی انجام کارهای روزمره در کنار فرزندان تبدیل کارهای خانه به بازی مشارکت بچه ها و مسئولیت پذیری بازیهای خانگی قصه های کاربردی و ... شرافت هستم یک مادر *در حد توانم برخی از سوالات را پاسخ میدم* @Sherafat518
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 زیارت حضرت ام البنین (علیها السلام) 🏴 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدا سلام و‌ وقت بخیر🌷🌷 ✅ روزهای شش سال اول زندگیم خونه ی مادربزرگ عزیزم گذشت. تو سالن خونه ی مادربزرگ خبری از مبل، میز و صندلی و بوفه نبود. سالنی که تمامش فرش شده بود و دور تا دور پشتی بود. سالن و یکی از اتاقهای خانه، با یک پرده ضخیم پارچه ای از هم جدا شده بودند، هیچ وقت نفهمیدم چرا جای اون پرده، دیوار نبود؟؟😳😳 ✅ بیشتر وقتهایی که توی حیاط کنار لونه ی مرغ و خروسها 🐔🐓منتظر تخم گذاشتن خانم مرغه🥚 نبودم😉 و یا اگر از درخت گیلاس🍒🍒 و یا درخت سیب🍏🍏 بالا نمیرفتم😊، یا کنار مادربزرگم که نان میپخت 🍞🥖نبودم، با این پرده و چندتا پشتی مشغول خانه ساختن بودم🏠، با چهار تا پشتی ایستاده یک خانه مربعی میساختم، این پرده را یک طرف جمع میکردم و میکشیدمش به عنوان سقف خونه، چقدر حس خوبی داشتم توی اون خونه ی پارچه ای😘😊، این جمله را بارها میشنیدم که انقدر این پرده را نکش بچه، چوب پرده از جا کنده میشه میخوره تو سرت😠، منم که اصلا توجهی نمیکردم😂😂. ✅ بزرگتر که شده بودم همیشه یک گوشه ی دنج و کوچیک بهم آرامش میداد، مثلا هر وقت ناراحت بودم میرفتم زیر تخت🛏، کل تخت را از زیر نقاشی 🎨کشیده بودم که توی اسباب کشی بالاخره لو رفتم. 😂😂😂😂 ✅ نوجوان که بودم هر وقت توی مهمانیها بچه ها سر و صدا میکردن و بازی و سر و صداشون بزرگترها را ناراحت میکرد، چند تا چادر و یا ملحفه از صاحبخانه میگرفتم، میداختم روی میز آشپزخانه یا میز نهارخوری و بچه ها را میبردم توی این خونه با یک بشقاب میوه به اصطلاح خودمون خاله بازی😄، گاهی انقدر به بچه ها توی این خونه خوش میگذشت که با گریه 😢😢میرفتن خونشون. بعضی ها از من تشکر میکردن که دستت درد نکنه بچه ها را مشغول کردی😍🙂، بعضی هم متلک میگفتن که مگه تو هنوز بچه ای یا اینکه مهدکودک راه انداختی؟؟؟☹️😳 ✅ تا اینکه بعدها در دانشگاه، از استادی شنیدم که رابطه ای بین قد و اندازه ی انسان و خانه ای که در اون زندگی میکنه وجود داره که اگر سقف خانه خیلی بلند باشه، انسان احساس امنیت نداره و دچار ترس و وحشت میشه. به همین خاطر هم هست که بچه ها در خانه های کوچکی که با سقف کوتاه برای خودشون میسازن، امنیت و آرامش بیشتری دارند.🤔😊 ادامه دارد... https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✅ به همین خاطر خودم همیشه بچه ها را در ساخت خونه آزاد میگذارم، از هر وسیله ای توی خونه هست استفاده کنند و برای خودشون خونه بسازن🏠. دیدم که بعضی از بچه ها چادرهای کوچک آماده شبیه کلبه دارند⛺️، ولی ترجیح من این هست که بچه ها هربار با تلاش خودشون و در حد تواناییشون 💪💪خونه بسازند، برای ساختش تلاش کنند، بارها خراب بشه🏚 و دوباره بسازند، یادم هست پسر بزرگم اولین خونه ای که برای خودش میساخت با گذاشتن سه یا و چهارتا بالشت اطراف خودش بود.😉😍. ✅ بچه ها میتونن بسته به وسایلی که در منزلشون موجود هست مثل صندلی، میز، پشتی، بالشت، گل میز، بند رختی ایستاده، پتو، چادر، پرده و...،همینظور به تناسب شرایط سنیشون برای خودشون خونه بسازند. ✅ معمولا وقتی بچه ها خونه میسازند، میان وعده🍎🍇 یا غذاشون 🍛🍝 را میدم بهشون تو خونه خودشون بخورن، با کلی چاشنی تخیل، مثلا پسرم بزرگ شده، داداش کوچولو هم بچش هست منم مادرشم که قراره برم خونه ی پسرم، گاهی هم من تو خونشون جا نمیشم، میگم من پام درد میکنه نمیتونم بیام داخل همینجا توی حیاط میشینم. 😄😁 ✅ هربار با یک قصه و یک تخیل جدید، گاهی با همین چاشنی تخیل، با برخی از اتفاقات زندگی آشنا میشن، مثلا بارون میاد 🌧⛈و سقف خونمون چکه میکنه اونوقت باید سقف خونه را تعمیر کنیم زلزله میاد خونمون خراب میشه🏚 دوباره باید از اول بسازیم. 🏡🏠 یا مثلا من همسایه میشم و میرم تذکر میدم که چقدر سر و صدا میکنید یا برعکس🤭😄 🔹خلاصه اینکه، هم مهارت ساخت و ساز هست🏗🏠 🔸هم افزایش حس امنیت و آرامش👌👌 🔹هم بازیهای تخیلی😇😇 🔸هم آموزش برخی مهارتهای زندگی💪💪 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫به نام خدا💫 سلام🌺 وقت همگی بخیر و شادی🌺 🔶 مدتی بعد از شروع قرنطینه کرونا، تصمیم گرفتم توی خونه ورزش🏋‍♂🤸‍♂😃 کنم. قبل از کرونا وقتی با بچه ها میرفتیم پارک، من میرفتم پیاده روی🚶‍♀، که با شیوع کرونا دیگه ممکن نبود. ساعت🕰 دوتا از برنامه های ورزشی شبکه ورزش را پیدا کردم. چند روز اول دیدم به هیچ وجه نمیتونم همون ساعت پخش برنامه ورزش کنم☹️☹️. چند قسمت از برنامه ها را دانلود کردم تا هر وقت که مشغول شیر دادن🤱، تعویض پوشک، غذا پختن👩‍🍳 و ... 😳نبودم پخش کنم و ورزش کنم. این هم میسر نشد☹️☹️. تا برنامه را پخش میکردم و درجا زدن را شروع میکردم، پسر کوچیکه میچسبید به پاهام و انتظار داشت بغلش کنم و با هم ورزش کنیم🙁🤨 🔷 مرحله بعد، تصمیم گرفتم ساعت خوابش ورزش کنم😇. ساعت خواب کوچیکه هم یک ساعت نهایتا یک ساعت و نیم بیشتر نبود.😕 که چندین کار مهم دیگه هم باید در این ساعت انجام بشه، از جمله نماز خواندن و یا بازیهایی به پسر بزرگم قول دادم که یا داداشش نمیذاره انجام بدیم یا براش خطرناکه. 🔷 هر روزی که من میخواستم ورزش کنم، پسر بزرگم میگفت : 🔸مامان من دوست ندارم تو ورزش کنی😳 🔸حالا نمیشه ورزش نکنی😫 🔸حالا که تلویزیون روشن کردی من میخوام پویا ببینم( با وجود اینکه قبلش حتما میگذاشتم اون به اندازه ی ساعت تلویزیونش ببینه) 😬 🔸ورزش نکن بیا با من بازی کن( با وجود اینکه در بازی کردن خیلی مستقل هست و نیازی نیست کنارش باشم، دقیقا تا متوجه میشد من میخوام ورزش کنم اصرار میکرد که میخواد با من بازی کنه)🤔 🔶 خیلی ذهنم درگیر بود که چطور قانعش کنم🤔🤔. ولی اصلا با صحبت و استدلال و ... قانع نمیشد😳😳. احساس کردم باید بطور غیر مستقیم با قصه گویی😉😊 وارد عمل بشم. 🔷 دنبال خلق قصه ای بودم که بتونم اهمیت ورزش ⛹‍♂🤸‍♂، برای همه ی اعضای خانواده را بهش نشون بدم. دو تا قصه نوشتم که هیچ کدام را براش نگفتم☹️☹️. به طور خلاصه بگم، قصه مامان خرسی 🐻 بود که در اثر ورزش نکردن مریض شد و دیگه نمیتونست با بچه هاش بازی کنه و ازشون مراقبت کنه، که بعد از نوشتن قصه پشیمون شدم😢. حس کردم شاید پسرم دچار حس ناامنی بشه و برای پسرم ترس مریض شدن مامانش را در پی داشته باشه😔😔. 🔶 بعد قصه ی « مزرعه ی کشاورز مهربون 👨‍🌾» را نوشتم. بدون اینکه در عنوان قصه به مسئله ورزش اشاره ای بشه. خودم فکر میکردم شاید لازم باشه چندین بار قصه را بگم تا اثر داشته باشه. البته بار اول در یک زمان مناسب، با هیجان و لحن پرشور و صداگذاری مناسب📣 قصه را براش تعریف کردم، خیلی خوشش اومد با تمام شدن قصه گفت مامان پاشو پاشو با هم ورزش کنیم ما هم باید قوی باشیم💪💪. 🔷 شاید صدها بار من گفته بودم ورزش برای سلامتی مامان مهمه، من باید قوی باشم، همونطور که تو ورزش می‌کنی مامانم باید ورزش کنه، اگر مامان ورزش نکنه نمیتونه با تو خوب بازی کنه، ولی اثری نداشت. واقعا ارتباط بچه ها با دنیای قصه ها خیلی خیلی عجیبه🤩🤩 🔶 حالا من باید قصه ی مزرعه ی کشاورز مهربون را بعضی روزها چندین بار بخونم. حدود ۱۵_۳۰ دقیقه در زمان خواب داداش کوچولو هم، دوتایی با هم ورزش میکنیم😍😍. انتشار و کپی از مطالب و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع مجاز است 🙏🙏 🌺لینک کانال مادرانه های مشترک 👇👇👇 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
به نام خدا 🔴قصه مزرعه ی کشاورز مهربون👨‍🌾 📣 در یک روستای زیبا، یک مزرعه سرسبز🌾🌳🌻 و قشنگ بود. صاحب این مزرعه آقای کشاورز مهربون👨‍🌾 بود. دور تا دور مزرعه حصار داشت. دو تا لونه ی مرغ و خروس 🐓🐔 دو طرف این مزرعه وجود داشت، لونه ی خانواده ی قوی پنجه💪 این طرف مزرعه، لونه ی خانواده ی راحت طلب اون طرف. 📣 در لونه ی خانواده قوی پنجه، بابا قوی پنجه 🐓 و مامان قوی پنجه 🐓 با شش تا جوجه هاشون🐥🐣🐥🐣🐥🐣 زندگی میکردند. 📣در لونه ی خانواده ی راحت طلب هم، بابا راحت طلب 🐓، مامان راحت طلب 🐓 و پنج تا جوجه🐥🐣🐥🐣🐥 هاشون. 📣 کشاورز مهربون 👨‍🌾همیشه به اندازه ی کافی آب و دونه برای هر دوتا خانواده میگذاشت، و نیازی نبود خودشون بگردن دنبال آب و غذا. 📣 دور تا دور مزرعه حصار کشیده بود و انقدر مواظب لونه ی مرغ و خروسها بود که هیچ گربه ای🐈 جرأت نمیکرد به لونه های ی مرغ و خروسها 🐓🐓 نزدیک بشه. 📣 خانواده ی قوی پنجه هر روز صبح زود 🌝بیدار میشدند، میامدند تو‌ مزرعه همگی با هم ورزش💪💪 میکردند. یکی و دوتا دو تا و سه تا سه تا و چهار تا .... یک دو سه چهار تنبلی بره کنار یک دو سه چهار تنبلی بره کنار 📣 بابا راحت طلب میگفت: قوقولی قوقو قوقولی قوقو، چه خبره بابا قوی پنجه!!!!!! چرا اینقدر سر و صدا میکنید میخوایم بخوابیمااااا 🤨 بابا قوی پنجه : قوقولی قوقو خورشید در اومده🌞، باید ورزش کنیم. بابا راحت طلب : آخه برای چی باید ورزش کنیم؟؟؟؟ بابا قوی پنجه: برای اینکه قوی بشیم💪💪💪، برای اینکه همیشه سالم بمونیم، اگر ضعیف باشیم نمیتونیم بریم دنبال آب و دونه، نمی تونیم از خودمون و خانواده هامون مراقبت کنیم، نمیتونیم از خودمون دفاع کنیم. بابا راحت طلب: آخه کشاورز مهربون👨‍🌾 که همیشه برای ما آب و دونه میذاره، مراقب ما هم هست، چرا آخه الکی خودتو خسته میکنی؟؟؟؟ بابا قوی پنجه: اولا که ورزش برای سلامتی لازمه، تازه اگر یه روز کشاورز مهربون 👨‍🌾 نبود چی؟؟؟ اگر نتونست از ما مراقبت کنه چی؟؟؟ 📣 خلاصه خانواده ی قوی پنجه هر روز بعد از ورزش و صبحانه، مشغول فعالیت بودند، جوجه های قوی مشغول دویدن، بالا و پایین پریدن بودن. توی کارهای خونه به مامان و بابا کمک میکردن، مامان قوی پنجه هم میومد باهاشون قایم باشک بازی میکرد، یا براشون کتاب 📚 میخوند، بابا قوی پنجه با بچه ها کشتی میگرفت ، فوتبال بازی میکرد و... . خلاصه همگی سرحال و سالم و شاد خوشحال بودند.👏👏👏 📣 اما لونه ی راحت طلب ها اینطوری نبود، تا لنگ ظهر همشون خواب بودند، بقیه روز را هم مامان و بابا سرشون تو گوشی 📱📱بود، جوجه ها هم پای تلویزیون🖥 بودند، همگی کسل و بی حال، خونه ی کثیف و نامرتب، وای وای وای...🤨😔 📣 یک روز کشاورز مهربون👨‍🌾 اومد پیش مرغ و خروسها و جوجه ها و گفت: من خیلی خوشحالم، من پدربزرگ شدم، پسرم که توی شهر زندگی میکنه صاحب یک دختر کوچولو👶 شده ، من میخوام دو هفته ای برم شهر و نوه ی عزیزم را ببینم، شما نگران نباشید، من به اندازه کافی براتون آب و دونه میگذارم، فقط باید تو این مدت از خودتون مراقبت کنید. 📣 همون موقع گربه ی سیاه 🐈 که از روی حصار داشت تو مزرعه سرک می کشید، حرفهای کشاورز مهربون 👨‍🌾 را شنید. خیلی خوشحال شد، گفت بالاخره یک فرصت حسابی گیرم اومد، باید حواسم باشه وقتی کشاورز رفت، بیام و چند تا جوجه ی تپل مپل🐥🐥🐥 شکار کنم. 📣 فردا صبح زود، کشاورز مهربون👨‍🌾 رفت، گربه ی سیاه🐈 از روی حصار پرید تو مزرعه و رفت سراغ لونه ی راحت طلب ها، با شنیدن صدای میو میو گربه، جوجه ها🐥🐥🐥🐥🐥 وحشت کردند، شروع کردند به جیک جیک کردن، بابا راحت طلب و مامان راحت طلب هم حسابی ترسیده بودند، گربه سیاه گفت عجب جوجه های تپل مپلی میو میو، جوجه ها جیغ میزدند، ولی جنگیدن با گربه را بلد نبودند. 📣 خانواده ی قوی پنجه با شنیدن صدای گربه 🐈و جوجه ها 🐥🐥🐥🐥🐥 همه اومدند بیرون، بابا قوی پنجه گفت، جوجه های قوی من همگی اماده هستید؟؟؟ جوجه ها 🐥🐥🐥🐥🐥🐥 فریاد زدند: جیک جیک بععععععععله بابا قوی پنجه: پس با فرمان من، همگی یک دو سه حممممممممله😡😠😡😠 📣 بابا قوی پنجه و مامان قوی پنجه و جوجه هاشون ریختند سر گربه ی سیاه، انقدر نوک بهش زدند که گربه سیاهه فرار کرد و رفت. 📣 بابا راحت طلب که تازه فهمیده بود قوی بودن و سالم بودن چقدر مهمه، به بابا قوی پنجه گفت: میشه از فردا ما هم بیایم با شما ورزش کنیم؟؟؟ بابا قوی پنجه: چرا نمیشه، من فردا صبح زود با قوقولی قوقو بیدارتون میکنم. جوجه ها همه خوشحال و شاد فریاد زدند: 🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥 جیک جیک جیک هورااااا هورااااا هورااااا انتشار و کپی از مطالب و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع مجاز است 🙏🙏 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
💫روز میلاد گل باغ نبوت و مادر امامان، حضرت فاطمه زهرا ( س) و روز مادر، واژه ی بی مثال هستی، شاخص عشق، صبر، وفا و مهربانی بر همه ی شما عزیزان مبارک باد.💫 🌺 کانال مادرانه های مشترک https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak 🌸🌺🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا