💫به نام خدا💫
سلام🌺
وقت همگی بخیر و شادی🌺
🔶 مدتی بعد از شروع قرنطینه کرونا، تصمیم گرفتم توی خونه ورزش🏋♂🤸♂😃 کنم. قبل از کرونا وقتی با بچه ها میرفتیم پارک، من میرفتم پیاده روی🚶♀، که با شیوع کرونا دیگه ممکن نبود. ساعت🕰 دوتا از برنامه های ورزشی شبکه ورزش را پیدا کردم. چند روز اول دیدم به هیچ وجه نمیتونم همون ساعت پخش برنامه ورزش کنم☹️☹️. چند قسمت از برنامه ها را دانلود کردم تا هر وقت که مشغول شیر دادن🤱، تعویض پوشک، غذا پختن👩🍳 و ... 😳نبودم پخش کنم و ورزش کنم.
این هم میسر نشد☹️☹️. تا برنامه را پخش میکردم و درجا زدن را شروع میکردم، پسر کوچیکه میچسبید به پاهام و انتظار داشت بغلش کنم و با هم ورزش کنیم🙁🤨
🔷 مرحله بعد، تصمیم گرفتم ساعت خوابش ورزش کنم😇. ساعت خواب کوچیکه هم یک ساعت نهایتا یک ساعت و نیم بیشتر نبود.😕 که چندین کار مهم دیگه هم باید در این ساعت انجام بشه، از جمله نماز خواندن و یا بازیهایی به پسر بزرگم قول دادم که یا داداشش نمیذاره انجام بدیم یا براش خطرناکه.
🔷 هر روزی که من میخواستم ورزش کنم، پسر بزرگم میگفت :
🔸مامان من دوست ندارم تو ورزش کنی😳
🔸حالا نمیشه ورزش نکنی😫
🔸حالا که تلویزیون روشن کردی من میخوام پویا ببینم( با وجود اینکه قبلش حتما میگذاشتم اون به اندازه ی ساعت تلویزیونش ببینه) 😬
🔸ورزش نکن بیا با من بازی کن( با وجود اینکه در بازی کردن خیلی مستقل هست و نیازی نیست کنارش باشم، دقیقا تا متوجه میشد من میخوام ورزش کنم اصرار میکرد که میخواد با من بازی کنه)🤔
🔶 خیلی ذهنم درگیر بود که چطور قانعش کنم🤔🤔. ولی اصلا با صحبت و استدلال و ... قانع نمیشد😳😳. احساس کردم باید بطور غیر مستقیم با قصه گویی😉😊 وارد عمل بشم.
🔷 دنبال خلق قصه ای بودم که بتونم اهمیت ورزش ⛹♂🤸♂، برای همه ی اعضای خانواده را بهش نشون بدم. دو تا قصه نوشتم که هیچ کدام را براش نگفتم☹️☹️. به طور خلاصه بگم، قصه مامان خرسی 🐻 بود که در اثر ورزش نکردن مریض شد و دیگه نمیتونست با بچه هاش بازی کنه و ازشون مراقبت کنه، که بعد از نوشتن قصه پشیمون شدم😢. حس کردم شاید پسرم دچار حس ناامنی بشه و برای پسرم ترس مریض شدن مامانش را در پی داشته باشه😔😔.
🔶 بعد قصه ی « مزرعه ی کشاورز مهربون 👨🌾» را نوشتم. بدون اینکه در عنوان قصه به مسئله ورزش اشاره ای بشه. خودم فکر میکردم شاید لازم باشه چندین بار قصه را بگم تا اثر داشته باشه. البته بار اول در یک زمان مناسب، با هیجان و لحن پرشور و صداگذاری مناسب📣 قصه را براش تعریف کردم، خیلی خوشش اومد با تمام شدن قصه گفت مامان پاشو پاشو با هم ورزش کنیم ما هم باید قوی باشیم💪💪.
🔷 شاید صدها بار من گفته بودم ورزش برای سلامتی مامان مهمه، من باید قوی باشم، همونطور که تو ورزش میکنی مامانم باید ورزش کنه، اگر مامان ورزش نکنه نمیتونه با تو خوب بازی کنه، ولی اثری نداشت. واقعا ارتباط بچه ها با دنیای قصه ها خیلی خیلی عجیبه🤩🤩
🔶 حالا من باید قصه ی مزرعه ی کشاورز مهربون را بعضی روزها چندین بار بخونم. حدود ۱۵_۳۰ دقیقه در زمان خواب داداش کوچولو هم، دوتایی با هم ورزش میکنیم😍😍.
#ورزش_مادر_با_فرزندان
#خلق_قصه
انتشار و کپی از مطالب و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع مجاز است 🙏🙏
🌺لینک کانال مادرانه های مشترک 👇👇👇
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
به نام خدا
🔴قصه مزرعه ی کشاورز مهربون👨🌾
📣 در یک روستای زیبا، یک مزرعه سرسبز🌾🌳🌻 و قشنگ بود. صاحب این مزرعه آقای کشاورز مهربون👨🌾 بود. دور تا دور مزرعه حصار داشت. دو تا لونه ی مرغ و خروس 🐓🐔 دو طرف این مزرعه وجود داشت، لونه ی خانواده ی قوی پنجه💪 این طرف مزرعه، لونه ی خانواده ی راحت طلب اون طرف.
📣 در لونه ی خانواده قوی پنجه، بابا قوی پنجه 🐓 و مامان قوی پنجه 🐓 با شش تا جوجه هاشون🐥🐣🐥🐣🐥🐣 زندگی میکردند.
📣در لونه ی خانواده ی راحت طلب هم، بابا راحت طلب 🐓، مامان راحت طلب 🐓 و پنج تا جوجه🐥🐣🐥🐣🐥 هاشون.
📣 کشاورز مهربون 👨🌾همیشه به اندازه ی کافی آب و دونه برای هر دوتا خانواده میگذاشت، و نیازی نبود خودشون بگردن دنبال آب و غذا.
📣 دور تا دور مزرعه حصار کشیده بود و انقدر مواظب لونه ی مرغ و خروسها بود که هیچ گربه ای🐈 جرأت نمیکرد به لونه های ی مرغ و خروسها 🐓🐓 نزدیک بشه.
📣 خانواده ی قوی پنجه هر روز صبح زود 🌝بیدار میشدند، میامدند تو مزرعه همگی با هم ورزش💪💪 میکردند.
یکی و دوتا
دو تا و سه تا
سه تا و چهار تا ....
یک دو سه چهار تنبلی بره کنار
یک دو سه چهار تنبلی بره کنار
📣 بابا راحت طلب میگفت: قوقولی قوقو قوقولی قوقو، چه خبره بابا قوی پنجه!!!!!!
چرا اینقدر سر و صدا میکنید میخوایم بخوابیمااااا 🤨
بابا قوی پنجه : قوقولی قوقو خورشید در اومده🌞، باید ورزش کنیم.
بابا راحت طلب : آخه برای چی باید ورزش کنیم؟؟؟؟
بابا قوی پنجه: برای اینکه قوی بشیم💪💪💪، برای اینکه همیشه سالم بمونیم، اگر ضعیف باشیم نمیتونیم بریم دنبال آب و دونه، نمی تونیم از خودمون و خانواده هامون مراقبت کنیم، نمیتونیم از خودمون دفاع کنیم.
بابا راحت طلب: آخه کشاورز مهربون👨🌾 که همیشه برای ما آب و دونه میذاره، مراقب ما هم هست، چرا آخه الکی خودتو خسته میکنی؟؟؟؟
بابا قوی پنجه: اولا که ورزش برای سلامتی لازمه، تازه اگر یه روز کشاورز مهربون 👨🌾 نبود چی؟؟؟ اگر نتونست از ما مراقبت کنه چی؟؟؟
📣 خلاصه خانواده ی قوی پنجه هر روز بعد از ورزش و صبحانه، مشغول فعالیت بودند، جوجه های قوی مشغول دویدن، بالا و پایین پریدن بودن. توی کارهای خونه به مامان و بابا کمک میکردن، مامان قوی پنجه هم میومد باهاشون قایم باشک بازی میکرد، یا براشون کتاب 📚 میخوند، بابا قوی پنجه با بچه ها کشتی میگرفت ، فوتبال بازی میکرد و... . خلاصه همگی سرحال و سالم و شاد خوشحال بودند.👏👏👏
📣 اما لونه ی راحت طلب ها اینطوری نبود، تا لنگ ظهر همشون خواب بودند، بقیه روز را هم مامان و بابا سرشون تو گوشی 📱📱بود، جوجه ها هم پای تلویزیون🖥 بودند، همگی کسل و بی حال، خونه ی کثیف و نامرتب، وای وای وای...🤨😔
📣 یک روز کشاورز مهربون👨🌾 اومد پیش مرغ و خروسها و جوجه ها و گفت: من خیلی خوشحالم، من پدربزرگ شدم، پسرم که توی شهر زندگی میکنه صاحب یک دختر کوچولو👶 شده ، من میخوام دو هفته ای برم شهر و نوه ی عزیزم را ببینم، شما نگران نباشید، من به اندازه کافی براتون آب و دونه میگذارم، فقط باید تو این مدت از خودتون مراقبت کنید.
📣 همون موقع گربه ی سیاه 🐈 که از روی حصار داشت تو مزرعه سرک می کشید، حرفهای کشاورز مهربون 👨🌾 را شنید. خیلی خوشحال شد، گفت بالاخره یک فرصت حسابی گیرم اومد، باید حواسم باشه وقتی کشاورز رفت، بیام و چند تا جوجه ی تپل مپل🐥🐥🐥 شکار کنم.
📣 فردا صبح زود، کشاورز مهربون👨🌾 رفت، گربه ی سیاه🐈 از روی حصار پرید تو مزرعه و رفت سراغ لونه ی راحت طلب ها، با شنیدن صدای میو میو گربه، جوجه ها🐥🐥🐥🐥🐥 وحشت کردند، شروع کردند به جیک جیک کردن، بابا راحت طلب و مامان راحت طلب هم حسابی ترسیده بودند، گربه سیاه گفت عجب جوجه های تپل مپلی میو میو، جوجه ها جیغ میزدند، ولی جنگیدن با گربه را بلد نبودند.
📣 خانواده ی قوی پنجه با شنیدن صدای گربه 🐈و جوجه ها 🐥🐥🐥🐥🐥 همه اومدند بیرون، بابا قوی پنجه گفت، جوجه های قوی من همگی اماده هستید؟؟؟
جوجه ها 🐥🐥🐥🐥🐥🐥 فریاد زدند: جیک جیک بععععععععله
بابا قوی پنجه: پس با فرمان من، همگی یک دو سه حممممممممله😡😠😡😠
📣 بابا قوی پنجه و مامان قوی پنجه و جوجه هاشون ریختند سر گربه ی سیاه، انقدر نوک بهش زدند که گربه سیاهه فرار کرد و رفت.
📣 بابا راحت طلب که تازه فهمیده بود قوی بودن و سالم بودن چقدر مهمه، به بابا قوی پنجه گفت: میشه از فردا ما هم بیایم با شما ورزش کنیم؟؟؟
بابا قوی پنجه: چرا نمیشه، من فردا صبح زود با قوقولی قوقو بیدارتون میکنم.
جوجه ها همه خوشحال و شاد فریاد زدند:
🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥 جیک جیک جیک هورااااا هورااااا هورااااا
#ورزش_مادر_با_فرزندان
#خلق_قصه
#قصه_ی_مزرعه_ی_کشاورز_مهربون
انتشار و کپی از مطالب و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع مجاز است 🙏🙏
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
1⃣ لیست اول: مسائل کلی تربیت فرزند
#خانه_ایمن
#بازی_زندگی
#غذا_خوردن_بچه_ها
#احساس_مالکیت
#شخصیتهای_کارتنی
#شخصیتهای_مورد_علاقه_کودکان
#تقویت_اعتماد_بنفس
#ایجاد_انگیزه
#گاز_گرفتن
#منشاء_رفتار_کودک
#دفتر_برنامه_ریزی
#حس_امنیت_و_ارامش
#ورزش_مادر_با_فرزندان
#ترفند_های_مادری
#ورود_فرزند_جدید #تولد_فرزند_جدید
#استفاده_از_عکس_و_فیلم_فرزندان
#فرصتهای_در_کنار_هم_بودن
#دفتر_برنامه_ریزی_فرزند
#گفتگوی_مادر_فرزندی
#داد_و_فریاد_ممنوع
#تربیت_برای_آینده
#مقاومت_در_تعویض_پوشک_و_لباس
#رابطه_فرزندان
#مواجهه_با_خطای_فرزند
#کنترل_عصبانیت #کنترل_خشم
#تأمل_در_رفتار_فرزندان
#پیش_فرضهای_ذهنی
#اراده_خداوند
#جمع_آوری_اسباب_بازیها
#تفاوتهای_فردی_فرزندان
#لجبازی
#بکن_نکن_و_جملات_دستوری
#حمایت_زیادی
#استقلال_و_اعتماد_به_نفس
#بازی_با_غذا
#فرصت_تعامل_با_فرزندان
#مدیریت_کشمکش_های_بین_فرزندان
#فرصت_همراهی
#توضیح_مسئله
#مهارت_حل_مسئله
#قاطعیت_در_برخورد
#رفتار_آرام_و_قاطع
#عوامل_مؤثر_در_آرامش_مادر
#شناخت_و_آگاهی_کافی
#پیروی_از_سیره_معصومین_و_بزرگان
#دیدن_نیمه_پر_لیوان
#نگاه_از_زاویه_دید_فرزندان
#پرهیز_از_مقایسه #عدم_مقایسه
#داشتن_ارزش_برای_تربیت_فرزند
#رفع_عادتها_و_ذهنیتهای_غلط_فرزندان
#دعوای_بین_بچه_ها
#نیاز_به_همبازی
#ایران_جوان_بمان
#گفتگوهای_مؤثر_مادر_فرزندی
#احساس_امنیت #ترس #ناامنی
#فرصت_تجربه
#پرت_کردن #چنگ_زدن #مو_کشیدن
#پرهیز_از_پیش_داوری
#چشم_پوشی_از_خطاها_تقویت_خوبیها
#تهدید_و_تطمیع #اعتبار_والدین
#رقابت #برد_و_باخت
#کودکان_در_مکانهای_مذهبی
#سوالات_انتزاعی_کودکان
#برخورد_قاطع_و_آرام
#کشمکش_های_بین_کودکان
#خوب_دیدن #افعال_منفی
#تقلید
#همدلی #درک_احساس #همدلی_و_درک_احساس #توصیف_تواناییها
#از_شیر_گرفتن #از_شیر_گرفتن_اشتباه
#نیاز_پشت_رفتار
#کلام_و_گفتگوی_غنی
#در_مسیر_استقلال
#خطوط_قرمز_تربیتی #کنترل_خشم_و_عصبانیت
#به_اشتراک_گذاری
#ناکامی #طعم_شکست
#نقش_مادری #رابطه_مادر_فرزندی
#محیط_غنی
#سختیها_و_مشکلات
#انتقال_ارزشها
#کنترل_گری #کمال_گرایی
#تربیت_جنسیتی
#از_پوشک_گرفتن
#نظم_کودکان #نظم
#فرصت_صبحگاهی
#تقویت_مهارتها
#عناوین_اختصاصی
#ارتباط_مؤثر_کلامی
#وقت_اختصاصی_مادر_فرزندی
#اعتماد_بنفس #لذت_استقلال
#نصیحت_در_عمل
#مادر_شاد
#کیفیت_ارتباط
#تربیت_باغبانی_نهال_است
#تجربه_های_روزانه_
#شروع_مدرسه #تکالیف_مدرسه
#شروع_مدرسه_و_احساسات
#شروع_مدرسه_و_مسئولیت_پذیری #فراخوان_تجربیات_مدرسه #انتخاب_مدرسه
#اضطراب_جدایی
#جبران_خطا_و_اشتباه
#اخلاص
#تلویزیون_موبایل_تبلت
#استقلال #نیاز_استقلال
#نیازها #پیش_نیازها #ضد_نیاز
#شیر_خشک
#قاطعیت_مهربانی_آرامش
#رابطه_خوب_والد_فرزندی
#درک_فرآیند
#فرصت_خوب_دیدن
#عوامل_خشم_کودکان #ورودیهای_خشم
#خروجیهای_خشم
#دروغگویی_کودک #صداقت_و_راستگویی
#تغییر_آنی_و_مخرب #تغییر_قدم_به_قدم
#مداومت_و_صبوری
#جایگزین #اول_جایگزین_بعد_منع_کردن
#اثبات_شخصیت_مستقل
#حس_استقلال_طلبی
#تصمیم_گیری
#درد_و_دل
#درک_وفور
#توصیف_مسئله
#شرایط_تذکر_و_نصیحت #تأمل_تفکر_تعقل
#وسعت_افق_دید
#مقایسه #رشد #عذاب_وجدان
#تربیت_در_رنج #نیاز_رنج #انباشت_اطلاعات
#تنظیم_خواب #مقاومت_خواب #جدا_خوابی_کودکان #رابطه_والد_فرزندی
#نور_خورشید #سحر_خیزی #افزایش_رزق #افزایش_برکت #یکسالگی_کانال #دو_سالگی_کانال #سه_سالگی_کانال #محبت_کلامی
#سؤالات_متداول #سؤال #پاسخ_به_سؤال
#آموزش_مستقیم
#اسراف_آب
#عدم_ابراز_نیاز
#کارت_کیمدی #آموزش_مستقیم_ممنوع #انگشت_کردن_در_بینی
#خواسته_ها
#سؤالات_بچه_ها
#نیاز_همبازی #عدم_توانایی_دوستیابی #کم_بودن_تجربه_های_رشدی #علاقه_افراطی #جو_فوتبال #اختلاف_نظر_تربیتی_با_همسر #روابط_بین_فرزندان
#پرحرفی
#بستر_سازی
#الگو_گیری #الگو_پذیری
#اسباب_بازی
#خجالتی
#انگشت_مکیدن #جمع_بندی_نیازها #همراهی #تمرکز_حواس
#زودرنجی #رنج #ایده_آل_گرایی
#دغدغه_های_مادرانه
#وابستگی #صبر
#نیاز_ارتباط #نیاز_توجه #نیاز_کنجکاوی #نیاز_یادگیری #نیاز_کشف #نیاز_خلاقیت #نیاز_نوآوری #نیاز_احترام #نیاز_محبت #نیاز_عزت_نفس #نیاز_اعتماد_بنفس #نیاز_شخصیت #نیاز_امنیت #نیاز_به_تعلق_و_دوست_داشته_شدن #نیاز_به_احساس_تعلق_و_دوست_داشته_شدن #نیاز_امنیت #نیاز_پوشاک #حق_انتخاب
#پذیرش #کمالگرایی #راهکارها #تعادل_در_نیازها #نحوه_تذکر_به_همسر_و_دیگران #تفاوت_رفتار_والدین
#باج_دادن
#حرف_دل_مادرانه #حرف_زشت #تجربه_های_بارداری #مستقل_شدن_در_طهارت #تفکر_و_شخصی_سازی #مواجهه_با_ترس_و_استرس #نصیحت_در_عمل #فرزندآوری #روز_ملی_جمعیت #روابط_فرزندان #نقش_مادر_در_تربیت_فرزند #صرفه_جویی
#راهنمای_استفاده_از_هشتگها
🌺لینک کانال مادرانه های مشترک👈
@madaranehayemoshtarak