✅ چنین اتفاقاتی، دو درس خیلی مهم برای من دارند. 👈👈
🔴 اول اینکه، گاهی ما با پیش فرض های ذهنی از پیش تعیین شده، تصمیم گیری میکنیم، مثلا من چون شنیدم که هسته نارنج باید در آفتاب رشد کند، فکر میکنم که پس بدون نور آفتاب ممکن نیست. گاهی حتی حاضر نیستیم دستور یک غذا را تغییر بدیم و از بد شدن طعم و مزه غذا ترس داریم. در صورتیکه ما خلاف اون پیش فرض ذهنی را حتی یکبار هم امتحان نکردیم. فقط میگیم نمیشه، ممکن نیست.☹️☹️
🔴 و درس دوم و مهمتر اینکه اراده و قدرت خداوند مافوق هرچیزی ست. پس هر غیرممکنی به اراده خداوند ممکن هست.
مثلا اگر من چند سال در روش تربیت فرزندم اشتباه کردم، اگر همسر من، در روش صحیح تربیت فرزند با من همراه نیست، اگر در محیط زندگی، خانواده و اطرافیانم مشکلاتی وجود داره، اگر خانه ی مناسبی برای آزادی دادن و راحت بازی کردن بچه ها ندارم( مثالهایی از دغدغه های مادران عزیز)، نباید امیدم را از دست بدم، و فکر کنم که قطعا من در تربیت فرزندانم ناموفق خواهم بود، یادم باشه که در کنار تلاش خودم از خدای خوبم بخواهم که یاریم کند، که هر غیرممکنی به اراده ی او ممکن هست. پس هنگامی که میخوانم:
یا مقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ
یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ
یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ
حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ
از خدای خوب و مهربانم صادقانه میخواهم که یاریم کند.
التماس دعا از همه ی شما مادران عزیز و گرامی 🙏🙏🙏، الهم عجل لولیک الفرج🤲
#پیش_فرضهای_ذهنی
#اراده_خداوند
🌺 کانال مادرانه های مشترک👈
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✨به نام خدا✨
🌸سلام، وقت همگی بخیر و شادی🌸
✅ جمع کردن اسباب بازیها، از دغدغه های مشترک مامانها هست، که در سوالات دوستان هم زیاد ذکر شده بود. قبلا در این مورد نوشته بودم. اما به درخواست چند نفر از مادران عزیز که دوست داشتند بیشتر مثال بزنم، به تدریج بازیهایی که خودم در این مورد استفاده میکنم را مینویسم.
✅ لگوها و بلوکهای خانه سازی و اسباب بازیهایی از این قبیل، اسباب بازیهای مفیدی هستند که خوب جمع کردنشون هم سخته، و اگر هم جمع نشوند برای بچه های به خصوص کوچکتر خطرناک هستند.
✅ اغلب اسباب بازیهای خونه ی ما از همین دسته هستند. من خودم تا به حال برای بچه ها، اسباب بازی کنترلی و یا باطری خور نگرفتم، چندتایی هم که هدیه هست معمولا طبقه ی بالای کمد هستند و بچه ها تمایلی بهشون نشون نمیدند.
✅ معمولا وقتی بازی بچه ها با لگو تمام میشه، من وارد میشم و یک بازی جدید طراحی میکنم، مثلا امروز با بیلچه و گاری وارد شدم گفتم: وااای اینجا ما داشتیم خونه میساختیم، باد شدید🌪 اومد و گرد و خاک🌪🌪 شد( این موضوع چون هفته پیش رخ داده بود برای پسرم خیلی ملموس بود😉)، تمام آجرها پخش شدند، یک کارگر قوی میخوام بیاد با بیلچه تمام آجرها را جمع کنه، بیلچه و گاری هم که برای پسر بچه ها همیشه جالب هست😉، پسر بزرگم سریع وارد نقشش شد خانم من یک کارگر قوی💪 هستم، چی شده؟ چکارکنم؟
و ادامه داستان ....
ادامه دارد ...
#جمع_آوری_اسباب_بازیها
🌺 کانال مادرانه های مشترک👈
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✅ قطعات لگو را با بیلچه جمع کرد، ریخت توی گاری و بعد هم در کیفی که برای لگوها گذاشتم . پسر کوچیکه 👶 هم که در سن تقلید هست، قطعات را برمیداشت و در گاری میریخت.👏👏
✅✅این روش چند مزیت عالی داره:
1⃣ قطعات لگو جمع شدند و اتاق مرتب شد.
2⃣ من در حین اجرای این نمایش و جمع کردن لگوها در کنار بچه ها بودم و در واقع یک وقت اختصاصی بازی با بچه ها بود از همون نیم ساعتهای طلایی،(#وقت_بازی_اختصاصی)
3⃣ اسباب بازیها به دست خود بچه ها جمع میشه نه مادر، در قالب یک بازی وانمودی و تخیلی.
4⃣ نیازی به گفتن جملاتی از قبیل: جمع کردی یا نه؟
پاهاتو را زخم میکنه، زود جمع کن
دفعه ی بعد نمیارم بازی کنی باهاشون
مگه قول ندادی خودت جمع کنی و ... هم نیست.
5⃣ چون بچه ها با رضایت خاطر و خوشحالی این کار را انجام میدهند و با اجبار هم نیست، حس بدی نسبت به جمع آوری وسایل پیدا نمیکنند، و خیلی از مواقع بدون نیاز به بازی هم خودشون جمع میکنند.
✅ ما این بازی را به اشکال مختلف انجام میدیم، مثلا جارو دستی میارم و پسرم آقای پاکبان میشه که میخواد خیابان را تمیز کنه و...
یا مثلا یک سطل یا سبد میگذاریم، و با سینی یا مقوا یک سرسره شیبدار درست میکنیم، و بچه ها باید قطعات را از روی سرسره طوری رهاکنند که داخل سبد بشوند.👌👏
✅ فقط از لحاظ زمان بازی دقت میکنم که مثلا زمان تلویزیون دیدن بچه ها نباشه، یا مثلا گرسنه و تشنه نباشند، چون در چنین مواقعی با جذابترین بازی هم جمع آوری را انجام نمیدند.
#جمع_آوری_اسباب_بازیها
🌺 کانال مادرانه های مشترک👈
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✨به نام خدا✨
💐سلام، وقت همگی بخیر💐
✅ یکی از مسئولیتهای پسر بزرگم، شستن کفش 👟👟 خودش هست (#مسئولیت_دادن_به_فرزندان)، هر وقت کفشش کثیف بشه، خودش کفش خودش را می شوره. چند روز قبل از عید که میخواست کفشش را بشوره،( چون ما الزامی برای خرید کفش👞👞 یا لباس نو 👕👖 برای عید نداریم، اگر لباس و کفش بچه ها سالم باشه، لباس و کفش جدید نمیخریم)، میخواستم کفش داداشش را هم بشوره، اما نمیخواستم به صورت مستقیم بگم، پسر کوچکم 👶 هم دوست داشت بره پیش داداشش داخل حمام. دست پسر کوچیکم را گرفتم بردم پیش داداشش، گفتم: مامان دوست داری همینطور که کفشت را میشوری به داداش هم یاد بدی تا بزرگتر شد بتونه کفشش را بشوره؟
گفت: مامان خوب باید کفش خودش را بیاری با کفش خودش بهش یاد بدم.
✅ چون برای داداشش مراحل را توضیح میداد، اون هم آرام ایستاده بود و نگاهش میکرد. با این روش چون ذهن پسر بزرگم هم رفت سمت مسئولیت آموزش به داداشش، از کشمکش های معمول مثل داداش نیا، دست نزن، برو بیرون و جیغ و گریه های های بعدی، هم جلوگیری شد.👌😉
✅ پسر بزرگم 👦 خیلی خوشحال شد، گفت: مامان من دیگه میتونم کارهای مختلف به داداشم یاد بدم، مامان چند سالش بشه میتونه خودش کفشش را بشوره؟
گفتم: شاید سه ساله بشه
👦: پس تا وقتی هم سه ساله بشه میشه من خودم کفشش را بشورم؟
🧕: بله که میشه خیلی عالیه
👦: پس میشه یک نقاشی هم از کفش داداشم تو جدول مسئولیتهام بکشیم😉😍👌
✅ اعتماد به نفسی که مسئولیت دادن به بچه ها، بهشون میده واقعا بی نظیره👌👌
#مسئولیت_دادن_به_فرزندان
#رابطه_فرزندان
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
👈مهارت مدیریت و استفاده صحیح از تفاوتهای فردی فرزندان
#تفاوتهای_فردی_فرزندان
🌺 کانال مادرانه های مشترک👈
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✨به نام خدا✨
💐سلام، وقت همگی بخیر💐
✅ پسر بزرگم از اول از گربه 🐈 و سگ 🐕 میترسید، به هیچوجه سمتشون نمیرفت، اگر هم در موقعیتی قرار میگرفت که فاصله ی کمی با یک گربه یا سگ داشت، دست من یا و یا پدرش را محکم میگیرفت 🤝 و تمایل داشت سریعتر از اون محل دور بشه.
✅ اما فرزند دوم دقیقا برعکس، ذره ای ترس از سگ و گربه نداره و حتی دوست داره لمسشون کنه، و هر گربه 🐱 و یا سگی🐶 که ببینه به سرعت به سمتشون میره.☹️
✅ در شرایط کرونا هم که بیشتر بچه ها را به مکانهای خیلی خلوت و یا طبیعت میبرم، توجهشون به حیوانات بیشتر جلب میشه.
حالا تصور کنید مادری که فرزند پنج ساله اش وقتی یک گربه میبینه تمایل داره سریع از اون مکان دور بشه، و پسر ۱۸ ماهه اش تمایل داره سریع به گربه نزدیک بشه، و طبق نظر هرکدام هم که عمل کنی اون یکی قشقرق به پا میکنه.😭😭
به پسر بزرگم باید بگم گربه ترس نداره و آسیبی به تو نمیزنه، به کوچیکه بگم نه کثیفه نباید بهش دست بزنی. یکی را باید تشویق کنم به گربه نزدیک بشه، یکی را از نزدیک شدن به گربه نهی کنم.🤔🙄
✅ خیلی هم برای من مهم بود که اعتماد به نفس پسر بزرگم را له نکنم، و از راه تحقیر وارد نشم. نگم: ببین داداش کوچولو از گربه نمیترسه، اون وقت تو که سه سال بزرگتری میترسی!!! از داداشت یاد بگیر نصف تو هست!!!🤐
✅ واقعا مدت زمان زیادی ذهنم درگیر روشی برای حل این مسئله بود. واقعا حتی در حیاط مجتمع هم که میبردمشون مستأصل میشدم. کافی بود یک گربه🐈 ببینیم، هر کدام یکی از دستهای من را به یک طرف میکشیدند، یکی به سمت گربه و اون یکی فرار از گربه، بعد هم گریه و جیغ و قهر و ناراحتی و...😭😡😠
✅ دنبال راه حلی بودم که از شجاعت داداش کوچولو برای رفع ترس پسربزرگم استفاده کنم. 🤔
✅ با پسر بزرگم در شرایط آرام، صحبت کردم. گفتم مامان ببین تو دوست نداری به گربه ها نزدیک بشی اما داداشت دوست داره. هر دو پسر من هستید و هر دو شما را دوست دارم. پس دلم میخواد وقتی میبرمتون گردش به هر دو شما خوش بگذره. وقتی رفتیم گردش، اولین بار که گربه 🐈 دیدیم سمتش نمیریم به خاطر تو، و تو به من کمک کن تا حواس داداش را پرت کنیم. ولی دومین بار که گربه 🐈 دیدیم بهش نزدیک میشیم به خاطر داداش، و من دست تو را میگیرم🤝 و مطمئن باش که نمیگذارم گربه به تو آسیب بزنه، و به همین ترتیب پیش میریم.
✅ مدتی این روش را اجرا کردیم. خوشبختانه به لطف خداوند، بعد از مدت کوتاهی به تدریج ترس پسر بزرگم هم از بین رفته. البته مثل داداشش علاقه نداره ولی ترس هم نداره، میگه مامان من دیگه فهمیدم گربه ها به من کاری ندارند. من الکی از گربه ها میترسیدم.😍😍
#تفاوتهای_فردی_فرزندان
#ترس
🌺 کانال مادرانه های مشترک👈
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✨به نام خدا✨
🔴 قصه ی عروسکی به نام گلی خانم😍
✴️ خاله ستاره، یک خاله ی عروسک دوز بود، که از صبح تا شب با پارچه و نخ و سوزن، عروسکهای خوشگل و ناز میدوخت. هر کدوم یک شکل و یک رنگ، یکی پسر، یکی دختر، یکی لاغر، یکی تپل، یکی با موهای صاف و بلند، یکی با موهای فرفری، یکیشون کلاه داشت، یکیشون گل سر داشت و ...
✴️ آخر هر ماه، خاله ستاره عروسکهایی را که دوخته بود، میبرد مغازه اسباب بازی فروشی، تا آقای اسباب بازی فروش عروسکها را بفروشند.
✴️ یک روز که خاله ستاره داشت عروسکها را توی جعبه میگذاشت، دید یکی از عروسکهای ناز و خوشگل داره یواش یواش اشک میریزه😢، گفت خوشگلم چرا ناراحتی؟
عروسک گفت: خاله ستاره من دوست دارم پیش تو بمونم، نمیخوام از اینجا برم😥.
✴️ خاله ستاره گفت: خوشگل من، من همه ی شما را دوست دارم. من تو را میبرم مغازه اسباب بازی فروشی، چند روزی اونجا میمونی تا یک بچه با مادر و پدرش بیان و تو را بخرند، البته ممکنه پدر و مادرش تنها بیان و تو را هدیه 🎁 بخرند، هر کسی تو را بخره حتما تو را به یک بچه ی ناز و مهربون هدیه میده، اون وقت تو یک دوست همیشگی داری و هیچ وقت تنها نمیمونی، اینجوری تو باعث خوشحالی یک بچه میشی، من هم به همین خاطر میتونم دوری شما را تحمل کنم، چون میدونم شماها باعث خوشحالی و شادی بچه ها میشید.
✴️ عروسک گفت: حالا که باید از اینجا برم، دوست دارم همه ی بچه ها را خوشحال کنم، نه فقط یک بچه. خاله ستاره گفت: خوب شاید دوست جدیدت خواهر و برادر هم داشته باشه، دخترخاله، دخترعمو و...، یا اینکه کلی دوست داشته باشه که با هم بازی میکنند، اون وقت تو باعث خوشحالی همه اونها میشی.
عروسک لبخندی زد 😊 و آروم گوشه جعبه نشست.
✴️ عروسک قصه ما، چند روزی توی ویترین مغازه بود تا اینکه یک مادربزرگ مهربون 👵 اومد و اون را برای نوه خودش 👧 عیدی خرید. وقتی که سارا به خونه مادربزرگ اومد، مادربزرگ عروسک را بهش عیدی داد، سارا خیلی خیلی خوشحال شد و اسم عروسکش را گلی خانم گذاشت.😍
✴️ سارا انقدر خوشحال و ذوق زده بود، که وقتی برگشتند خونه، سریع به دوستش مریم تلفن کرد 📞 و گفت: مریم، مادر جونم برای من یک عروسک عیدی خریده، اگر بدونی چقدر قشنگه، موهای سیاهش گیس شده، لباسش قرمزه، کفشهای کوچولوش خیلی قشنگه، خلاصه حسابی از گلی خانم تعریف کرد. وقتی تلفنش تمام شد متوجه شد که گلی خانم داره گریه میکنه😥. گفت: چی شده گلی خانم؟ چرا ناراحتی؟
گلی گفت: خاله ستاره به من گفته بود، وقتی از خودش دور بشم، باعث خوشحالی خیلی از بچه ها میشم، ولی الان من باعث ناراحتی مریم شدم. سارا گفت: چرا آخه؟ مریم خودش کلی عروسک داره!!!!
گلی گفت: باشه داشته باشه، ولی اینطوری که تو از من تعریف کردی، شاید دلش بخواد یکی مثل منم داشته باشه. ☹️☹️
سارا گفت: من نمیخواستم دوستم را ناراحت کنم، فقط از داشتن تو خیلی ذوق زده هستم. چطوره مریم را دعوت کنم خونمون و دوتایی با تو بازی کنیم؟؟؟عالی میشه مگه نه!!!
گلی خانم از این تصمیم سارا، حسابی خوشحال شد و خندید☺️.
#استفاده_از_قصه_برای_رفع_عادتهای_غلط
#قصه_عروسکی_به_نام_گلی_خانم
🌺 کانال مادرانه های مشترک👈
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✅ قصه ی عروسکی به نام گلی خانم هم از قصه هایی هست که برای #استفاده_از_قصه_برای_رفع_عادتهای_غلط نوشتم. پسر بزرگم از خود قصه خیلی استقبال کرد، اما تأثیرش را باید در بلند مدت ببینم.
✅ خوشبختانه از #قصه_سعید_کوچولو طی مدت یکی دو ماه، خیلی عالی نتیجه گرفتم.
✅ دو تا اسباب بازی به عنوان عیدی هدیه گرفت، وقتی که با یکی از اقوام درجه یک که همسن و دوستش هست، تلفنی تبریک عید می گفتیم، گوشی تلفن را گرفت و حسابی از عیدی هاش برای دوستش تعریف کرد، به طوریکه دوستش ناراحت شد☹️. من اون موقع هیچ واکنشی نشان ندادم، ولی بعد از چند روز این قصه را براش نوشتم. قصه را هم بدون اشاره که به عمل پسرم، براش فقط میخونم. در نوشتن قصه هم نمیخواستم اشاره ای به این موضوع که ممکنه بچه ای پدر و مادرش نتوانند براش اسباب بازی بخرند یا پول کافی نداشته باشند و... داشته باشم. میخواستم خیلی کلی تر باشه. یعنی حتی اگر دوستش بیشتر از خودش هم اسباب بازی داشت این عمل را انجام نده. انشاالله که مؤثر باشد.
#استفاده_از_قصه_برای_رفع_عادتهای_غلط
#قصه_عروسکی_به_نام_گلی_خانم
🌺 کانال مادرانه های مشترک👈
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
🌺 مادران و دوستان عزیزی که لطف دارند و سوالات و نظرات خودشون را با بنده مطرح میکنند، متاسفانه به خاطر مشغله های روزمره کاری و مادری، و بعضا تعدد سوالات در یک روز، گاهی با تأخیر پاسخگو هستم، از همه ی دوستان پوزش میطلبم، اما به ترتیب، به تک تک دوستان نهایتا ظرف مدت دو تا چهار روز در حد دانشم پاسخ میدم. از لطف و محبت همه ی عزیزان سپاسگزارم. 🙏🙏🙏
https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak