eitaa logo
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
736 دنبال‌کننده
2هزار عکس
197 ویدیو
44 فایل
🌱 امام خمینی(ره): «.... اگر در طول انقلاب وفاداری و عواطف و حضور زنان در میدان های مختلف، در راه پیمایی‌ها و انتخابات‌ها نمی بود، یقینا این حرکت عظیم مردمی، نمی توانست این گونه شکل پیدا کند.» مدار مادران انقلابی(مادرانه) ارتباط با ما: @M_borzoyi
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله.. به پارکینگ یه ساختمون🏢 پنج طبقه، پنج واحدی خوش آمدید😁 جمعیت:۲۵خانواده😃 و حدودا ۱۵ نفری از خانوما نشستن مشغول پاک کردن سبزی به مقدار زیاد🌿☘🍀🌱 خیلی نامحسوس وارد جمع میشم و یه احوال پرسی گرم و گیرا، اغلب شون به واسطه ی مادر، میشناسن حقیر را😁 منم میرم میشینم تا مثلا سبزی پاک کنم🤪 باد شدیدی هم همراه باران در حال وزیدنه💨💨💨 و پارکینگ ساختمان هم در نداره! و هر از چند گاهی که باد می وزه و بارون میپاشه رو یکی از خانوما، صدا بلند میشه که خدا نگذره از اونی ک پول گرفت از ما و یه در واسه این پارکینگ نذاشت🤭 اون یکی همسایه گفت: ما زار و زندگی مونو فروختیم، اومدیم ازین خونه ها خریدیم هنوز که هنوز هر روز یه جاش خراب میشه، پول گرفتن فقط و کار درست تحویل ندادن و... خلاصه هر همسایه یه شکایتی در دل داره😥 آروم می‌پرم وسط بحث و میگم خب چرا این جوری شد، چرا مثلا اون ساختمون رو به رویی در داره پارکینگشون؟!؟!؟ _ میگن اون ساختمون مهندسش خوب بوده، هم مصالح خوب استفاده کرده، هم به همه ی تعهداتش عمل کرده، ولی مهندس ساختمون ما، یکی از موتورهای آسانسور رو دزدید و برد و حالا پنج طبقه ساختمون فقط یه آسانسور داره، پول پارکینگم گرفت و یه در نذاشت و فرار کرد و رفت😡😡😡 چه جالب🤔 پس فرق داره کی مهندس و مسئول باشه، آدم خوب نتیجه اش میشه این ساختمون( اشاره میکنم به ساختمون رو به رویی) مهندس کار نابلد و خرابکار هم نتیجه اش میشه این ساختمون!!! پس ینی به نظرتون چند روز دیگه که میخایم بریم پای صندوق خیلی فرق داره به کی رای بدیم🤔 یکی از خانوما که حسابی عصبانی هست انگار، میگه چه فرقی می‌کنه همشون مثل همن، مردمو بدخت کردن! هرروز باید تو صف یه چیز وایستیم😡 میگم خب اگر یه آدم خوب انتخاب کنیم، مثل همین مهندس ساختمون روبه رویی شما چی🤔 اون نمی تونه هم مصالح خوب به کار ببره هم یه ساختمون خوب و درست بسازه!؟ یکی از خانوما میگه آره راست میگه هرچی میکشیم از خودمونه... همین مهندس ساختمون مونم ما نرفتیم انتخاب کنیم، نشستیم تو خونه یکی رو آوردن گذاشتن، نرفتیم بپرسیم اصلا این سابقه اش چی بوده, ولی اون ساختمون رو به رویی جلسه گذاشتن خودشون مهندس رو انتخاب کردن! ما کم کاری کردیم نتیجه اش شد، این ساختمون بی در و پیکر که هرروز یه جاش آویزونه😑😑😑😑 آفرین پس اگه نریم پای صندوق بقیه برامون تصمیم میگیرن! اگه انتخاب درست هم نکنیم، هرچی سرمون بیاد تقصیر خودمونه!!! شما الان دور هم جمع شدید و دارین به هم کمک می کنید تا این سبزیا رو تمیز و درست پاک کنید، همین جوری هم اگ دور هم جمع بشیم و بریم پای صندوق و یه نفر درست و حسابی بیاریم سرکار، مشکلات کشور هم حل میشه، اما با دست رو دست گذاشتن و نرفتن نه این سبزیا پاک میشه نه مشکلی حل میشه، نتیجه اش میشه گندیدن و خراب شدن و متوقف شدن... یکی از خانوما یه صلوات بلند می فرسته، بقیه هم به دنبالش سیل صلوات راه میندازن... از جام بلند میشم و ازشون تشکر میکنم که گذاشتن تو جمع شون بشینم🙃🙃🙃 بحث هم چنان بین خانوما ادامه داره و حسابی داغ شده...و خیییییییلی خوشحالم🤩🤩🤩فارغ از نتیجه اش... هوا آروم تر شده... إن شاء الله روزهای خوب و نوید بخشی در انتظارمونه به شرط ها و شروط ها.... @madaranemeidan
در کنار گروهی از زنان یکی از محله‌های حاشیه شهر نشسته بودیم. صدایش کردیم که بیاید و کنارمان بنشیند. زن جوانی بود. گفت مریضم و حالم خوب نیست. گفتم بیا کنارمان بنشین تا برایت دعا کنیم که حالت خوب شود. آنجا نیامد اما کمی که گذشت بالای سرمان سبز شد. او سرپا بود و ما روی زمین نشسته. از انتخابات که پرسیدیم، گفت: من اصلا رأی نمی‌دهم. همه مثل هم هستند. کسی به فکر ما نیست، فقط به فکر جیب خودشان هستند. می‌گفت چند وقت پیش تصادف کردم و هفت ماه در کما بودم. خوب به حرفها و درددلهایش گوش کردیم، چند جمله بیشتر نگفتیم که آرام شد. در مسیر همراهمان می‌آمد. خودش پیشنهاد داد و گفت به این کوچه بروید و همین حرفها را برایشان بگویید. اینها جمعیتشان زیاد است. شروع که بکنید همه دورتان جمع می‌شوند. خیلی تشکر کردیم و از هم جدا شدیم. موقع خداحافظی گفت: مراقب خودتان باشید. @madaranemeidan
جمع زیادی بودند. اجازه خواستیم که کنارشان بنشینیم. از زندگی و احوالاتشان پرسیدیم. به انتخابات که رسیدیم گلایه‌هایشان شروع شد. خانمی که کنارم نشسته بود می‌گفت من اصلاً رأی نمی‌دهم. هم خودم طلاق گرفته‌ام، هم دخترم. بس که مردم بی‌پولند همه کارشان به طلاق رسیده. بقیه هم از مشکلات زندگی و گرانی و مریضی و فساد می‌گفتند. خوب به حرفهایشان گوش می‌کردیم و جاهایی تایید و همراهی‌شان می‌کردیم و از مشکلات خودمان می‌گفتیم. از بعضی‌هایشان اسم‌هایشان را می‌پرسیدیم تا در حین گفتگو با اسم صدایشان کنیم. یکی‌شان گفت دوره قبل از طرف روحانی آمدند و ما را با اتوبوس بردند که رأی بدهیم. گفتند اگر رأی بدهید همه چیز را ارزان می‌کنیم. ما را گول زدند. گفتند ما آزادی می‌آوریم. آزادی و بی‌حجابی به چه درد ما می‌خورد؟! ما محتاج نان سفره‌مان هستیم. گفتم آنها دلسوز ما نیستند و از ناآگاهی ما سوء استفاده می‌کنند. ادامه دادند؛ فقط کاری کردند که جوانهای مردم با لباسهای بدجور به خیابانها بیایند و مردهای ما هم آنها را ببینند و زندگی‌مان از هم بپاشد. همه‌ی جوانها به فساد افتاده‌اند و کریستالی شده‌اند. یکیشان می‌گفت من خودم به خاطر نداری، دوبار باردار شدم و بچه‌هایم را سقط کردم. می‌گفتند اینها هر کدام که به جایی می‌رسند ما را فراموش می‌کنند. گفتم برای اینکه خود ما به آنها رای می‌دهیم. هنوز هم هستند آدمهای دلسوزی مثل حاج قاسم که به فکر مردم هستند. الآن کسانی که حاج قاسم را شهید کردند می‌گویند «رأی ندهید» فکر می‌کنید رأی ندادن ما چه نفعی برای آنها دارد؟ می‌خواهند که ما رای ندهیم، بعد بگویند خب مردم نظام‌شان را نمی‌خواهند، بعد هم مثل بقیه کشورها به کشور ما دست‌درازی کنند و ناامنی بیاورند. اسم حاج قاسم را که آوردم مادر و دختری بودند که آه از نهادشان بلند شد. گفتند از وقتی این خدابیامرز رفت ما بدبخت شدیم. این همه گرانی آمد. کرونا آمد. نمی‌دانم چرا در این محله طلاق‌گرفته‌ها زیاد بودند! اما مردمش در مقایسه با محله‌ای که دیروز رفتیم در مقابل حرفهایمان مقاومت زیادی نمی‌کردند و خیلی زود با ما همراه می‌شدند. انگار خداوند خودش بحثها را پیش می‌برد. به آن همه استدلال و پاسخ شبهه‌ای که در ذهنمان انباشته کرده بودیم نیاز نبود. همین که به حرفهایشان گوش میکردیم و از انقلاب مستضعفین برایشان می‌گفتیم، بسیار خرسند می‌شدند. در پایان گفتم امام خمینی که شاه را بیرون و انقلاب کرد، گفت این انقلاب مال محرومین و مستضعفان است. اگر می‌بینیم امروز کسانی سرکار آمده‌اند که به فکر محرومین و مستضعفان نیستند، بدانید که آنها در مسیر انقلاب نیستند. ما باید در انتخابات شرکت کنیم و آنها را از بیرون کنیم. در آخر گفتند خب ما به چه کسی رأی بدهیم که خوب باشد؟ گفتم ما اگر هم کسی رو معرفی کنیم، خود او مدنظر ما نیست. راهش مورد قبول و تأیید ماست و تا وقتی طرفدارش هستیم که در مسیر انقلاب و دفاع از مردم باشد. باید به کسی رأی بدهیم که مرفه نباشد. به فکر مردم باشد. چشمش به وعده‌های خدا باشد نه وعده‌های آمریکا. مگر نگفتند اگر با آمریکا رفیق شویم همه چیز ارزان می‌شود و تحربم‌ها از بین می‌رود و .... حالا رفتند مذاکره کردند، ارزانی و رفاه و کاسبی آمد؟! همه گفتند: نه. همه چیز بدتر شد. خب این هم نتیجه اعتماد به دشمن. رهبر چقدر گفت من به اینها بدبین هستم؟! ولی گوش نکردند و این اوضاع مملکت نتیجه‌اش. گفتگوی خیلی خوبی بود. در آخر ما را به خانه‌هایشان دعوت می‌کردند و اینقدرررر برایمان دعا کردند که شرمنده شدیم😢 می‌گفتند خدا خیرتان بدهد که ما را آگاه کردید. واقعا دوست داشتم ساعتها کنارشان بنشینم ولی هوا تاریک شده بود و باید برمی‌گشتیم. شماره تماس دادیم و شماره گرفتیم و از هم جدا شدیم. @madaranemeidan
اندر خم یکی از کوچه های محلات حاشیه شهر، با یه عده خانم کوچه نشین یه کرسی که نه، یه دورهمی انتخاباتی راه انداختیم. یکی از خانم‌های همسایه که کاری داشت و باید تا جایی میرفت به بقیه گفت: خوب گوش بگیرین اومدم برام تعریف کنین بقیه شو😁😂 بحث گرم داشت پیش میرفت که درِ حیاط بغلی باز شد و یه آقای چهارشونه‌ی تنومند توی چارچوب نمایان شد. یه نگاهی به ما و یه نگاهی به خانوادش که مشغول بحث بودن انداخت. قلبم گرومپ گرومپ صدا داد. با خودم میگفتم الانه که بگه پاشین جمع کنین بساطتتون رو... اما یه مدت که گذشت دیدیم تو همون چارچوب در نشست و با دقت تا ته بحث رو گوش کرد 😊 @madaranemeidan
✅ تجربه روشنگری یکی از مادران میدان انتخابات، در قبل از انتخابات و در کلاس درس. در همه سال هایی که تدریس داشتم به خاطر ارادتی که به امام خمینی(ره) داشتم و مطمئن بودم اگر دانش آموزان با شخصیت و بیانات نورانی ایشان آشنا بشوند مثل خودم عاشق ایشان خواهند شد، از هر فرصتی برای ایجاد این آشنایی استفاده میکردم. یکی از بهترین فرصت ها سخنان ایشان بود که در اول کتاب های درسی به چاپ رسیده بود. در اولین جلسه و اولین دیدار با دانش آموزان بعد از آشنایی اولیه وقتی سراغ درس می رفتیم می گفتم که خب حالا درس اول را بیاورید. معمولا بچه ها درس اول کتاب را حاضر میکردند اما من می گفتم اشتباهه😊 و چند دقیقه ای کنکاش میکردند تا بالاخره رندی می پرسید خانم سخن امام منظورتون هست؟ و من با لبخندی بر لب پاسخ میدادم بله و اینگونه درس اول کتاب ما با خواندن سخن و صحبت در مورد آن آغاز میشد. البته برای من که از این فرصت بهره ها میبردم جای تعجب هست که در چاپ جدید کتاب های متوسطه دوم سخن امام خمینی برای همه پایه ها و همه کتاب ها یکی است. اوایل فکر میکردم که فقط کتابهای پایه های مختلف درس خودم سخنان تکراری است. اما با بررسی بیشتر متوجه شدم برای همه پایه ها و همه کتابهای متوسطه دوم اینگونه است. واقعا برایم جای سوال دارد چرا؟؟؟ وقتی این همه سخنان گهربار از امام خمینی( ره) هست که میتواند روشنگر راه نوجوان های ما باشد و باعث آشنایی بیشتر آن ها با سیره ایشان شود چرا تکرار یک سخن؟ کسی پاسخگو هست؟
دوازده سالش بیشتر نیست. همش می‌گفت منم می‌خوام تو انتخابات کمک کنم، به منم یه کاری بگین. ولی واقعا وسط مشغله‌هام یادم میرفت که برادرزاده‌ام صدبار همچین درخواستی از من داشته. اونم کوتاه نمی‌اومد و روزی نبود که پیام نده و بهم یادآوری نکنه که می خواد کمک‌دستمون باشه برای کارهای انتخاباتی. چند تا فایل صوتی بهش دادم که پیاده کنه ولی براش سخت بود حقیقتاً. بار دوم بهش عکس‌نوشته‌ای دادم که متنش رو برامون تایپ کنه. این بار راضی بود و می‌گفت من این کار رو میتونم انجام بدم. هر چی از این کارها داشتین، به من بگین تا انجام بدم. الان هر متنی که نیاز به تایپ داره رو میسپارم به ایشون. داشتم فکر می‌کردم «میدان انتخابات» چقدر برای همه رشددهنده است! و چقدر بستر خوبیه برای انجام کار تشکیلاتی و جمع شدن حول یک «عمل ارزشمند». «میدان انتخابات» برای بچه‌ها هم میتونه «عرصه رشد و شکوفایی» و دغدغه‌مندی باشه. اگر دریابیمش..... @madaranemeidan
می‌خواستیم بریم روشنگری. بچه‌ها رو گذاشتم پیش یکی از مادرایی که تقبل کرده بود بچه‌ها رو نگه داره تا بقیه با خیال راحت برن روشنگری. خیلی به بچه‌ها خوش گذشته بود. دخترم میگفت: مامان! اولش هی می‌خواستم گریه کنم، چون تو نبودی ولی گریه نکردم تا شجاع💪🏻 باشم. امروز میگفت: مامان! نمیشه هر روز که میری تبلیغ ما رو ببری خونه دوستاتت پیش بقیه بچه‌ها؟ آخه خیلی خوش می‌گذره.😁😁 دنیا و حال و هوای بچه‌هامون هم توی ایام انتخابات عوض شده. اونا هم دارن دغدغه‌مندی مادرهاشون رو می‌بینن و یاد می‌گیرن که آدمهای بی‌تفاوتی نباشن. بدون هیچ آموزش مستقیمی. @madaranemeidan
دیروز اولین جلسه ای بود که برای روشنگری چهره به چهره همراه دوستان شدم. از اول خیلی دوست داشتم شرکت کنم اما یکسری عوامل مانع میشد. این سری وقتی دوست عزیزمان نگهداری از بچه ها را قبول کردند و همبازی دخترم هم جور شد دیگه گفتم وقتشه. بقیه موانع را کنار زدم و راهی شدم. البته ترجیح دادم شنونده و تایید کننده باشم و روال کار را بررسی کنم. وقتی در جمع ۱۰_۱۲ نفره خانم ها نشستیم و دوستم با آیه قرآن شروع کرد من به چهره تک تک خانم ها نگاه میکردم و در حین گفتگو بیشتر نگاهشان کردم . وقتی از مشکلاتشان می گفتند و از بی تدبیری هایی که باعث شده بود جوان های دسته گل تحصیل کرده شان بیکار در خانه باشند و با این هزینه های کمرشکن ازدواج توانایی تشکیل زندگی مشترک نداشته باشند، قلب من هم با نگاه غمگینشان فشرده میشد. شایداندک مشارکتی که کردم این بود که بعد از انتقادهای یکی از مادران پرسیدم حالا ما باید چه کنیم؟ و خودشان به این نتیجه رسیدند باز هم رای دادن و انتخاب درست فعلا تنها کاری هست که میتوانیم انجام دهیم. فقط اینکه دوست داشتم دست تک تک این ولی نعمتان انقلاب را ببوسم و بگویم من از طرف همه مسئولینی که حق شما را و وظیفه خودشان را نشناختند و یا نخواستند که درست عمل کنند معذرت میخواهم . @madaranemeidan
چهار نفر بودند که جلوی یک مغازه نشسته بودند خانمی که فروشنده مغازه بود میگفت: ما همیشه رای میدیم، وظیفه مون هست به خاطر اسلام و خون شهدا باید شرکت کنیم. دو نفر دیگه اما،ناامید بودن از اصلاح وضع موجود، میگفتن: می‌دیدیم شب انتخابات که با یه قوطی روغن یا رب چطور تو همین محل برای آقای روحانی رای می‌خریدند😔 چرا باید مردم رو انقدر گرسنه نگه دارن که رای شون رو به یک قوطی روغن بفروشن؟ _: برای اینکه کسی رو فرستادیم بالا که مرفه بود درد قشر محروم رو اصلا نمی فهمید. _: همشون مثل همن😏 _: همه؟؟🤔 _: خب ۹۹ درصد. _: خوب شما بگرد و اون یک درصد رو پیدا کن😉 _: چطوری؟ اونم که تو تهرانه، چطوری بشناسمش؟ _: برای شناخت لازم نیست به کسی نزدیک باشیم، شما تلاشت رو بکن، بر اساس دیدگاهها و کارنامه و برنامه های نامزدها و با وجدان و عقل و رضایت خدا انتخاب کن، بقیش با خداست؛ خدا هم بیشتر از این از ما انتظار نداره که😉 وسط صحبت دختر جوونی با یه تیپ امروزی اومد _: اگه برای تبلیغ کاندیدای شورای شهر اومدین پاشین برین😡😡 _: نه! ما برای شخص خاصی تبلیغ نمی‌کنیم. از کاندیدای شورای شهر خیلی شاکی بود، از وضعیت محله شون که محل اجتماع معتادها بود😔 برا آینده بچه هاش خیلی نگران بود😱 می گفت خدا لعنت کنه مسئولایی که با عملکردشون دین و ایمان مردم رو گرفتند.😭 من همیشه انتخابات شرکت کردم و می کنم☺️ از عملکرد یکی از نامزدهای فعلی ریاست جمهوری خیلی راضی بود و اینکه چطور با دستور دادستان مشکل بزرگ محله شون حل شده بود😍 آخر صحبت ها ،خانمی که از اول مخالف بود گفت ببخشید من فقط دلم پر بود ،خیلی ممنون که آگاهمون کردین، ما که بلد نیستیم ولی شما برین و مردم رو آگاه کنید. تازه به صرف چای هم دعوتمون کرد😘 دم دمای اذون بود که ازشون جدا شدیم. @madaranemeidan
اطلاع میدهند در روستایی جلسه ای برای شهدا برگزار میشه😍 با همراهی یکی از دوستان راهی روستا میشویم مسافت طولانی است اما با مشغله فکری که برای چگونگی صحبت در جلسه را دارم 🤔متوجه طی مسافت نمیشوم وقتی به منزل مورد نظر میرسیم یک حیاط ساده ویلایی اما بزرگ را مشاهده میکنیم که خانم هایی در جنب وجوش نهار برای جلسه هستند از کنار باغچه زیبای حیاط عبور میکنیم وبا خوش آمد گویی میزبان وارد ساختمان میشویم دور تا دور پذیرایی خانمها نشستند مشغول تلاوت قرآن هستند متوجه میشوم که درون کاسه ای جزء قرآن وجود دارد وهر کس یکی را برمیدارد و شروع به خواندن میکنند من هم بر میدارم و برایم جزء ۱۰ قرآن می آید شروع میکنم به تلاوت وبعد از مدت زمانی تمام میکنم و نگاه میکنم میبینم خانم هایی هنوز مشغول خواندن هستند از میزبان اجازه میگیرم شروع به صحبت میکنم سوال میکنم که ثواب ذکر زیاد است یا فکر? بعضی با قیافه سوالی منو نگاه میکنن شاید به این خاطر که این سوال چه ربطی به این جلسه دارد ولی بعضی که آگاه تر هستند جواب میدهند: فکر در جواب میگویم آفرین و روایتی ضمیمه میکنم برای اثبات این حرف و میگویم پس امروز خوب گوش کنید و سپس فکر کنید مطمئن هستم ثواب هزاران برابر از خواندن قرآن بدست خواهید آورد کنجکاو میشوند ومن سوال دوم را میپرسم چرا باید رای داد وبه چه کسی باید رای داد? گلایه ها شروع میشود از مسئولین تا مردم, سعی میکنم با صبر و حوصله به حرف هایشان گوش کنم مبحث را با همراهی جمع پیش میبریم وسعی میکنیم به سوالاتی که در ذهن آنهاست تا حدودی پاسخ بدهیم با پایان بحث سفره پهن میشود وما مهمان سفره شهدا میشویم ولی این سوال در ذهنم شکل میگیرد که این جلسه در این زمان به چه مناسبتی برای شهدا گرفته شده🤔میزبان که می آید تعریف میکند که سال ۸۶ سفری به مناطق جنگی داشته و آنجا نذر کرده که هر سال برای شهدای دفاع مقدس سفره بیندازد و او در کرونا هم با رعایت پروتکل ها این نذر را ادا کرده بود و برای من جالب بود چون کمتر دیده بودم که مردم عامی برای شهدا جلسه این چنین برگزار کنند ودر دلم از شهدای دفاع مقدس مدد خواستم همانگونه که منو توفیق دادند در مجلسشون حضور داشته باشم توفیق یاری وامداد در این راه رو هم به بنده عنایت کنند. @madaranemeidan
‏ با ۵ نفر از خانم ها راهی منطقه‌ای از شهر ما نشدیم... تصمیم گرفتیم با گروه های دونفره سراغ مردم بریم و باهاشون صحبت کنیم. دوتا از خانمها که به تازگی به جمع ما پیوسته بودند, گفتند اولین گروه را چهار نفری برویم. سراغ تعدادی از خانم ها بعد از احوالپرسی ازشون اجازه گرفتیم که کنارشان بنشینی درباره انتخابات نظرشان را پرسیدم یکی گفت رای نمیدهم دیگری گفت ما همیشه پشت کشورمان هستیم. مثل همیشه رای میدم بحث گرم شده و مشغول صحبت شدیم درباره چگونگی انتخاب و سایر مسائل پیرامون انتخابات، دختر جوانی که آنجا بود، نظرم را جلب کرد. می‌گفت از کجا تشخیص بدیم این آدم خوبی را که شما می گویید؟!؟! رفتم کنارش بهش گفتم فرد مهم نیست! آدم ها تغییر می کنند هر آدمی ممکنه روزی تغییر کنه و اون آدم قبلی نباشه.پس ما باید به تفکر آدم‌ها توجه کنیم. کسی رو که انتخاب میکنیم تا وقتی که تفکر درستی داره میتونیم ازش حمایت کنیم. و باید ازش حمایت کنیم. ولی هر فردی ممکن منحرف بشه! بس دیگه قابل حمایت کردن نیست. بهترین افکار و برنامه های افراد توجه کنیم. مثلاً چطوری گفتم فکر و خط دولت قبلی چطور بود تمام نگاهشون به غربی ها بود به خاطر رضایت خاطر اونها کار خانه هامون را بستند. انرژی هسته‌ای مون را متوقف کردن. اشرافی بودن برای هر سفری یا برنامه‌ای کلی هزینه به بیت المال تحمیل کردن. ما نیاز به تفکر ی داریم که چشمش به مردمش باشه دنبال کار برای جوانان باشه به کارخانه هامون رونق بده باید کسی با تفکری رئیس‌جمهور ما بشه که نخواد با هر قیمتی با غرب توافق کنه. کسی که مردمی باشه و درد ما رو بفهمه در آخر شمارمو بهش دادم و گفتم بهم پیام بده اگر سوالی داشتی بهم بگو. بعدم مسئولیت کوچه را به او سپردیم و گفتیم که همسایه ها رو روشن کن و بهشون بگو خوب رای بدن تا ان شاءالله شاهد اتفافات خوبی برای کشورمون و مردممون باشیم. @madaranemeidan
پسر کوچیکم سه سالش هست گاهی باخودم میبرمش جلسات روشنگری محله ای چندباری با دوستم فاطمه رفتیم که اونم پسرش تقریبا همسن پسر من هست بچه هامون گاهی باهم بازی میکنند☺️ گاهی هم کش مکش🤼‍♂ پسرم دیروز میگفت مامان بیا بریم پیش دوستت گفتم کدوم دوستم رو میگی؟... آهان... اسم بچه شون اگه گفتی چی بود(محمد😌) یکم فکر کرد🤔 ناگهان جواب داد روشـنـــــــگـــــری 😳😄😄😃 😅😅😅 تاثیر غیر مستقیم که میگن دقیق همینه ها😁😁 @madaranemeidan
دیروز جلسه ی هم اندیشی و پرسش وپاسخ انتخاباتی بودیم. دوستم داشت پیرامون کتاب دکل شبهات رو جواب میداد. بحث داغ شده بود...🤯 زمان شاه بهتر بود🤨 امنیت بیشتربود😳 ارزونی بود..... 😡 پسر دوستم،، محمد(متخلص به روشنگری🤪) مدام مادرش رو صدا میزد... تمرکز جلسه و صاحب سخن رو گرفته بود... میخواستم هم بچه هارو سرگرم کنم و هم جلسه رو از دست ندم🤔 رفتم و نشستم یه گوشه محمد رو گذاشتم یه طرف، پسرم رو طرف دیگه و شروع کردم براشون تخمه شکستن😌😄 یه تخمه برای محمد... یکی برای امین حسین... یکی هم برای خودم 🤭😅 توفیق اجباری😎 خداروشکر یه چند دقیقه ای بچه ها اروم شدن😴 خوردن تخمه وسط بحث داغ سیاسی هم میچسبه ها..... امتحان کنین😜 با تشکر از صاحب خونه مهمان نواز و دوراندیش که برای جلسه ی هم اندیشی آجیل تدارک دیده بود🙋‍♀😎 ✅دوستانی که براشون شبهه پیش اومده کتاب دکل رو از دست ندین عالیه💪👌👌 @madaranemeidan
عصر بود ساعت حدود ۱۵/۳۰ دوستم اومد خونمون با دو دختر گل گلاب 😍😍 تا با هم برا تهیه یه بروشور با موضوع حضور حداکثری در انتخابات همفکری کنیم. تا موقعی که دیگر دوستان میرن روشنگری بدن به مردم تا هم شور انتخاباتی در اجتماع بیشتر بشه و هم این بروشور افراد بیشتری رو اگاه کنه. بچه ها با هم شروع کردن به خاله بازی و نقاشی کشیدن ، ما هم سرگرم مطلب نوشتن کاری که میشد تو نیم ساعت بدون بچه انجام بشه ، حدود ۲ ساعت طول کشید. ☺️☺️ بچه ها گاه و بیگاه سر تاب بازی ، اسباب بازی با هم دعوا میکردن که نیاز به وساطت بود ، گاهی تشنه میشدن و گاهی گرسنه 🍉🍪🍬🥤 اینها رو گفتم که بدونید ما قبول داریم کار با بچه سخت ، ولی نشد نداره و خداوند به اندازه وسع ما از ما انتطار داره 🙂 خلاصه ما تونستیم با حضور بچه ها حدود ۲ تا از مطالب رو اماده کنیم. ساعت حدود ۶ شد که دوستم اماده شد جهت رفتن برا روشنگری در محلات شهر ، و قرار شد دوتا دخترشون خونه ما بمونن و با بچه های من و دختر همسایه همبازی بشن 😍😍 کمی که خودشون با هم بازی کردن و خسته شدن خوراکی خوردیم، بعد رفتیم با هم قایم موشک و آسیا بچرخ بازی کردیم ، واقعا من هم شاد شدم از بودن در کنار بچه ها و هیجانی که داشتند😃😃😍 @madaranemeidan
بعد از روشنگری‌ در یکی از محله‌های حاشیه‌ی شهر و دیدن اوج ناآگاهی مردم در مورد امام و رهبری و نظام و اسلام و انقلابِ مستضعفین و دستاوردهایش و در عین حال اطلاع‌شان از کوچکترین شبهات و خزعبلات دست چندم رسانه‌های معاند!!! 😳 با خودم فکر می‌کنم که سزاست مثل امام علی(ع) صورتمان رو داخل تنور کنیم و بسوزیم از این کم‌کاری در انتقال مفهوم و مسیر انقلاب پابرهنه‌ها. بعد از روشنگری دیروز قلبم درد گرفته بود از این که چرا حرفهای اصلی انقلاب به نرسیده؟! آن‌هم ۴۲ سال بعد از انقلاب!!! از خودمان هم گلایه داشتم. ما مسلماً یک قطعه از این پازل ناصواب رو گذاشته‌ایم. و کجا هستند کسانی که قطعات دیگر این پازل دردناک را گذاشته‌اند؟! حلقه‌های واسطی که باید بین فرمانده و مردم پُل می‌زدند، کجا هستند؟! بگذارید با چشمانی اشکبار و بغضی در گلو و صدایی رسا، از جملات طوفانی امام خمینی (ره) بهره ببرم برای شرح وضع و حالم بعد از دیدارهای امروز با مردم:😭😭😭👇 «قلب من در فشار است.»‏ ‏ من کاره‌ای نیستم. من یک مادرم ولی در همان نقش مادری و از همان جایگاه مادری میگویم: «ای طلاب و حوزویان! من اعلام خطر می کنم.» «ای معلمان و مبلغان! من احساس خطر می‌کنم.» ای خواص و نخبگان! من احساس خطر می‌کنم. ای مادران و زنان! من احساس خطر می‌کنم. «والله گناهکار است کسی که داد نزند، والله مرتکب کبیره است کسی که فریاد نزند» ‏ ‏‏«ای سران اسلام! به داد اسلام برسید.» ای علمای عظام! به داد اسلام برسید... ای مسئولین نظام! به داد اسلام برسید... ای اصلاح‌طلب و اصولگرا! به داد اسلام برسید.... ای خواص و نخبگان! به داد اسلام برسید.... ای فعالین فرهنگی و مذهبی! به داد اسلام برسید.... ای بچه‌های انقلابی شهر! به داد اسلام برسید..... انتخابات بهترین فرصت برای توبه و جبران است. انتخابات بهترین فرصت برای روشنگری و تبلیغ صحیح است. انتخابات بهترین فرصت برای نشان دادن اسلام ناب و اسلام پابرهنگان است. این فرصت طلایی را صرف دعواهای کذایی و جناحی نکنید. ✅ حرف اصلی انقلاب را به گوش صاحبان اصلی انقلاب برسانید. @madaranemeidan
💠 مادر، بچه‌ها، انتخابات.... از روشنگری برگشته بودم و مشغول مکتوب کردن روایت اون روز، با «تایپ صوتی» بودم. هر چه من میگفتم که تایپ بشه، بچه‌ها سه‌تایی باهم، پشت سر من تکرار می‌کردند و کلللی می‌خندیدند. براشون شده بود یه بازی و سرگرمی. یه بازی با طعم انتخابات، با طعم روشنگری.....😁😁 یه جا می‌گفتم؛ «... این با حکمت خدا جور درنمی‌آید....» تایپ متوقف شد و باید چندبار تکرار میکردم. این شد که، همین یه جمله توی ذهنشون مونده بود و توی خونه مدام تکرار میکردن: «...جور در نمی‌آید....» «...جور در نمی‌آید....» «...جور در نمی‌آید....» بعد هم قاه‌قاه‌می‌خندیدن....😅😅😅😅 @madaranemeidan
سه تا خانم گوشه‌ی پارک نشسته بودن. سر صحبت رو باز کردیم و کنارشون نشستیم. گلایه‌ها و درددل‌ها شروع شد... دختر خانم ۱۵ ساله‌ای که همراهشون بود، گفت؛ مشکلات ما در صورتی حل میشه که یکی مثل امام خمینی بیاد. دلم می‌خواست بغلش کنم و بگم آخه تو نسل چندم انقلابی بازم مرید امامی؟!😍 بعدم گفت رهبرمون همیشه درست میگه ولی مسئولامون گوش نمیدن. براش از مسئولیت‌های رئیس جمهور گفتم تا اگر کسی در جواب این حرفش گفت پس چرا رهبر کاری نمیکنه، دستش پر باشه. بهش گفتم فضای مجازی داری گفت نه. بعد از شکر و حمد خدای متعال که یکی از جوونامون ازین فضا در امانه 😅 بهش گروهی رو معرفی کردم که کتاب امانت میدن و گفتم کلی کتاب خوب میتونی امانت بگیری و بخونی. دوستم هم اون طرف با مامان این دختر خانوم و همسایه شون صحبت کرد و جواب سوالاشون رو داد. @madaranemeidan
جمعشون جمع بود. اجازه گرفتیم و کنارشون نشستیم. گفتم نظرتون راجع به انتخابات امسال چیه؟ خانم عزیزی که اونجا بود، خیلی عصبانی شدن و گفتن: هر کسی رای بده احمقه!!😳 یه خانم دیگه گفت: با این همه سختی رای بدیم آخه؟ اون یکی گفت برنج کیسه‌ای ۳۰۰ تومنه برای چی رأی بدیم مثلا؟! ولی یکی اون وسط گفت: «چرا رای ندیم؟ حقمونه.» اون یکی گفت؛ ما مستأجریم بچه‌ی کوچک داریم، کلی پول پوشکشه. من صاحب خونم آدم خوبیه اجاره رو زیاد نکرده همه که اینطوری نیستن و...... کلی صحبت کردند دلشون پُر بود، از گرونی از بی حجابی از بی در و پیکری فضای مجازی از اینکه خانواده ها سست شدن و میگفتن زمان شاه همه چی بهتر بوده🤯 مثل همیشه گوش کردیم و گوش کردیم و..... در نهایت گفتیم با رأی ندادن شما چه دردی ازتون دوا میشه؟ گفتن دلمون خنک میشه! 😳 گفتم دلتون باید خنک بشه یا معیشتتون درست بشه؟!! پس رأی بدیم و درست رأی بدیم. سوالات و شبهه‌هاشون رو جواب دادیم. از زمان شاه براشون گفتیم. از ظلمی که به مردم ضعیف میشده. از نونی که سر سفره ها نبوده چه برسه برنج! البته کم و کاستی‌ها رو هم پذیرفتیم ولی گفتیم که برای حل این مشکلات باید تلاش کنیم. با قهر کردن چیزی درست نمیشه. صحبتمون خیلی طولانی شد. دل همشهریامون پر درد بود😔 ولی در آخر امید رو تو چشماشون دیدم..... @madaranemeidan
💠 روشنگری باطعم قرآن وارد حسینیه شدیم. همه ماسک زده😷 با فاصله از هم و روبه‌روی هم نشسته بودن و قرآن می خوندن. ما هم توی همون ردیف با حفظ فاصله نشستیم. وقتی نوبت به من رسید با لهجه محلی گفتم: حاج خانوم ها! اگه اجازه بدین من به جای روخوانی قرآن، چند آیه قرآن رو تفسیر کنم.☺️ _ خیلی هم خوبه. قرآن رو خودمون توی خونه میتونیم بخونیم. 😄جهت تلطیف فضا و ایجاد صمیمیت، با لحن شوخی و با همون لهجه محلی گفتم: پس برای سلامتی خودتون و خانواده‌هاتون و بچه‌هاتون و شوهراتون و مادرشوهراتون و خواهرشوهراتون و جاری‌هاتون، یه صلوات بلند بفرستین.😅 صلوات که ختم شد، با همون لهجه محلی ادامه دادم؛ می‌خوام یه سوال ازتون بپرسم. البته میدونم که ماشاءالله همه بلدین، چون از نور قرآن بهره می‌برین الحمدلله. ❓هدف ما از خواندن قرآن چیه و چه فایده‌ای برامون داره؟🤔 خانمی گفت: نمی‌دونیم. فقط گفتن بخونیم ثواب داره، ما هم میخونیم. خانم دیگه‌ای جواب داد: می‌خونیم که ببینیم خدا چی گفته؟ پیامبرا و اماما چی گفتن؟ پرسیدم: خب حالا قرآن رو خوندیم و فهمیدیم که خدا چی گفته، چه فایده‌ای داره برامون؟ بکی جواب داد: خب راه و چاه زندگیمون رو می‌فهمیم. _ احسنت به شما. خب حالا یه سوال دیگه؛ ❓ آیا میشه که قرآن برای یک گوشه از زندگی من، برنامه داده باشه، ولی برای یه گوشه دیگه هیچی نگفته باشه؟ مثلاً گفته باشه نباید غیبت کنیم، ولی نگفته باشه توی جامعه چه وظیفه‌ای داریم؟ همه یک‌صدا گفتن: نه، قرآن برای همممه‌ی زندگی ما برنامه داره. _ چرا؟ _ چون کتاب کاملیه و نقصی نداره. ✅ در تأیید حرفشون گفتم؛ دقیقاً. اگر مثلاً خداوند نیازی رو در من قرار داده باشه، ولی راهی نشون نداده باشه، یعنی منو بلاتکلیف رها کرده و این با حکمت خداوند جور در نمیاد. خانم‌ها با عبارات محلی یا حرکت سر تأیید می‌کردن. خانمی گفت: قرآن مثل یک راهنما و معلمه که راه خوب و بد رو به یه بچه نشون میده. گفتم پس ما در هر جای‌ زندگی که گیر کردیم، می‌توانیم دوای دردمون رو از قرآن پیدا کنیم. مثلاً الان در شرایط فعلی کشور و فقر و بیکاری و بیماری و بی کفایتی مسئولین و فشار اقتصادی و دشمنی دشمنان و بحث انتخابات و غیره می‌تونیم بگیم قرآن هیچ تکلیفی برای ما روشن نکرده و راهی نشونمون نداده؟ _ نه. نمی‌تونیم بگیم. @madaranemeidan
💠 روشنگری با طعم قرآن خب حالا ببینیم قرآن در این‌باره چی گفته؟ سوره رعد آیه ۱۱: «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» « همانا خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد، مگر اینکه آنان، آنچه را در خودشان است، تغییر بدهند.» پس چی شد؟ سرنوشت هیچ قومی رو، هیچ کس به جز خود اون قوم نمیتونه تغییر بده. شاید با شنیدن این آیه بگین؛ یعنی خدا ما رو خلق کرده و بعد ولمون کرده؟! خداوند میگه من تو را خلق کردم و برای راهنمایی تو قرآن و پیامبران و ائمه رو فرستادم و برای هر کدوم از شما دوتا ملک همراه کردم که مراقب سلامت جسم و ‌جان و اعمال و رفتارتون باشند، با این حال تو ای انسان! سرنوشتت رو با اختیار خود تعیین می‌کنی. من تو رو آزاد و مختار خلق کردم که از راهی که نشونت دادم بری یا نری. بریم سروقت یه آیه دیگه؛ سوره انفال آیه ۵۳: «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى‏ قَوْمٍ حَتَّى‏ یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ ...» «آن (کیفر) بدین سبب است که خداوند، نعمتى را که به قومى عطا کرده، تغییر نمى‏ دهد، مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند....» خداوند نعمتی که به آدم میده، هیچ وقت ازش نمی‌گیره. مگه این که آدم‌ها خودشون عملی انجام بدن و باعث بشن که نعمت از اونها گرفته بشه. الآن ما توی کشورمون خییییلی مشکلات داریم و‌ به وضع موجود معترضیم، ولی با این وجود، اگه قدر نعمتهایی که انقلاب برای ما آورده ندونیم، اوضاعمون از این هم بدتر میشه. نعمتهایی مثل عزت، استقلال، امنیت و.... که کشورهای دیگه ندارن. ما با اراده و اختیار خودمون، هم میتونیم شکر عملی نعمتهایی که داریم بجا بیاریم، هم میتونیم نعمتهایی رو که از دست دادیم، دوباره به دست بیاریم و اوضاع رو تغییر بدیم. چقدر اوضاع کشور ما نسبت به زمان شاه عوض شده و... (کمی از دستاوردهای انقلاب گفتم و اوضاع ما در حکومت پهلوی) @madaranemeidan
💠 روشنگری با طعم قرآن گفتم خب بریم سراغ یه آیه دیگه: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى» « و هر کس از یاد من دوری کند، در دنیا معیشتش تنگ می‌شود و در آخرت نابینا محشور میشود.» وقتی مسئولینی که ما بهشون رأی دادیم، چشم‌شون به وعده‌های دروغ دشمن باشه و ‌نه به وعده‌های خداوند، این یعنی دوری از ذکر خداوند و نتیجه‌اش چی میشه؟ «معیشه ضنکاً» و دیدین که معیشت‌مون تنگ شد. امام خمینی می‌ گفت: «این انقلاب، انقلاب مستضعفین و پابرهنه‌هاست و نه مرفهین بی‌درد و سرمایه دارها» می‌گفت: «به این غربزده‌ها اعتماد نکنین که روشون و ادعاشون زیاده، ولی تعدادشون زیاد نیست.» ولی ما اعتماد کردیم و نتیجه‌اش رو دیدیم. گفتن اگه مذاکره کنیم، تحریم‌ها از بین میره و رونق اقتصادی ایجاد میشه، از رکود و گرانی عبور می‌کنیم، سفره‌ مردم بزرگ میشه، مشکل آب خوردمون حل میشه، چرخ زندگی مردم می‌چرخه و..... خب بعد از اعتماد به دشمن، این اتفاقها افتاد؟! همه گفتن؛ نه نیفتاد. اوضاع بدتر شد. _ اتفاقاً از وقتی با آمریکا دست دادیم🤝، همه چیزمون رو از دست دادیم.😰 @madaranemeidan
💠 روشنگری با طعم قرآن میریم سروقت آیه ۳۶، سوره اسراء؛ «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ» «از چیزی که به آن علم نداری پیروی نکن» الان در فضای جامعه با وجود فضای بی‌دروپیکر مجازی، بازار شایعات و جوسازیها داغه. که اکثر اونها از طرف دشمنان نظام در داخل و خارج تکثیر میشه. حرفهایی که شما هم زیاد شنیدین. مثلاً اینکه ما رأی نمی‌دیم.... رأی بی رأی.... این همه سال رأی دادیم چی شد؟..‌. رأی نمی‌دیم تا مسئولین تنبیه بشن... رأی نمی‌دیم چون همه مثل هم هستن.... رأی نمی‌دیم چون رئیس جمهور از قبل انتخاب شده و..... تمام این شبهات و تلقینات جواب منطقی داره که خدمتتون میگم. منتها حرفم اینجا اینه که این آیه میگه از چیزی که بهش علم نداریم پیروی نکنیم نه در حرف و نه در عمل. به این حرفها عمل نکنیم و حتی توی جامعه اینحرفها رو تکرار نکنیم. اون حرفهایی که دشمن میزنه و یه عده هم بدون تعمدا و یا از سر نااگاهی در داخل تکرار می‌کنن، به هیچ وجه از دلسوزی نیست. بلکه از سر دشمنی و برای ایجاد بدبینی و ناامید کردن مردم از اسلام و انقلاب هست. @madaranemeidan
💠 روشنگری با طعم قرآن هنوز می‌خواستم به آیه «و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» بپردازم که گفتن یکی از نامزدهای شورای شهر اومده و میخواد حرف بزنه. خلاصه حرف من نصفه موند. ما هم نشستیم پای صحبتهای آقای نامزد تا بعد از ایشون بحثم رو تموم کنم. در حین صحبتهای آقای نامزد، خانمی از آخر حسینیه پرسید: «ما چطور میتونیم نامزدها رو بشناسیم؟ همه مثل هم هستند. شعار میدن ولی وقتی به جایی می رسند ما رو فراموش میکنن. الان ۴۰ سال بعد از انقلاب اوضاع ما اینه. جوان‌ها به اسلام بدبین شدن و...» در حالی‌که آقای نامزد سعی می‌کرد جوابشو بده، یکی دونفر از خانمهای دور و بر، خطاب به خانمه میگفتن ول کن دیگه، چیزی نگو و..... پابرهنه دویدم وسط و گفتم خواهرا! چرا نمیزارین حرفشونو بزنن و مشکلاتشون رو بگن؟! بزارین صحبت کنن. بنده خدا خیلی درددل داشت. خلاصه خودم شروع کردم به پاسخ دادن. گفتم: ببینیم خواهر من! اگه اوضاع ما ۴۲ سال بعد از انقلاب به این صورته، این نتیجه انقلاب نیست. بلکه نتیجه عمل نکردن به آرمانها و اهداف انقلابه. انقلابی که به قول امام خمینی (ره) مال مستضعفین و پابرهنه‌هاست و امام گفت برای حفظ این انقلاب چه بکنیم و چه نکنیم. شرایط امروز ما، نتیجه غفلت ما مردم و همچنین مسئولین از آرمانهای انقلاب هست. شما تصور کن موقع ازدواج به پسرتون میگین که راه و چاه ازدواج چیه و .... ولی ایشون بدون توجه به حرف شما ازدواج میکنه و به طلاق میرسه، حالا میتونه بیاد و طلاق خودشو تقصیر شما بندازه؟؟ شما بهش میگین من به تو راه رو نشون دادم، خودت گوش نکردی و بدبخت شدی. ما باید حساب مسئولین غربزده و‌ نتیجه کارهاشون رو را از حساب انقلاب جدا کنیم. نگذاریم خیانت‌هاشون رو به پای انقلاب بنویسن و انقلاب رو ناکارآمد جلوه بدن. دشمن خارجی با کمک مسئولین غربزده به انحاء مختلف مردم رو که ولی نعمت انقلاب هستند، تحت فشار می‌گذارن و با جوسازی رسانه‌ای و برنامه های ضدفرهنگی و غیراخلاقی بنیان خانواده‌ها رو سست میکنند و جوانها رو به فساد می کشونند و از طریق تبلیغات مسموم سبک زندگی ها رو خراب میکنند، به تولید ضربه میزنند، جلوی پیشرفت علمی و قدرت یافتن ایران رو میگیرن، تورم و بیکاری و صف‌های مرغ و شکر و... ایجاد می‌کنند و در نهایت اینجوری به مردم القا می‌کنند که اینها نتیجه انقلابه. بعد با ابزار فریب و جوسازی، همین مردم رو مقابل انقلاب قرار میدن و تبلیغ میکنن که برای اعتراض به پای صندوقهای رأی نرین و... ببینین به چه طریق از ناآگاهی ما به نفع خودشون سوء استفاده میکنند. به ما ظلم میکنند و در مورد «ظالم» هم آدرس غلط بهمون میدن. @madaranemeidan
💠 روشنگری با طعم قرآن بعد از پایان جلسه خانمها اطرافمون رو گرفتن برای تشکر کردن و گرفتن شماره تلفن. میگفتن خیلی کاری خوبی کردین که امروز اومدین اینجا. خیلی کار خوبی کردین که این حرفها رو گفتین و ما آگاه شدیم. بهشون گفتم این وظیفه ماست. شما هم هر چی رو فهمیدین، به بقیه بگین. یا اگر جمعی بود تماس بگیرین تا بیایم صحبت کنیم. با محبت و احترام ما رو بدرقه کردن و خداحافظی کردیم. @madaranemeidan
مادریم و رسالت خطیر مادری داریم. از طرفی مسلمانیم و رسالت اجتماعی داریم. ایفای این نقش‌ها گاهی در تزاحم با یک دیگر به نظر می‌آیند. اما مانع حرکت‌مان نیستند. میشود بین‌شان جمع بست و بااااید جمع بست. تقسیم کار کرده ایم... بعضی مادرها میروند برای روشنگری. بعضی‌ها هم توی خانه می‌مانند و بچه های دوستان را نگه میدارند. «اجتماع قلوب مومنین» برای نصرت جبهه حق✊ @madaranemeidan