eitaa logo
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
698 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
217 ویدیو
48 فایل
🌱 امام خمینی(ره): «.... اگر در طول انقلاب وفاداری و عواطف و حضور زنان در میدان های مختلف، در راه پیمایی‌ها و انتخابات‌ها نمی بود، یقینا این حرکت عظیم مردمی، نمی توانست این گونه شکل پیدا کند.» مدار مادران انقلابی(مادرانه) ارتباط با ما: @M_borzoyi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درروستای رزجرد اولین جایی که رفتیم یک آرایشگاه زنانه بود که خانم مجردی درآنجا آرایشگربود. باایشان درباره موضعشان درباره انتخابات صحبت شد،گفتنددودل هستم بایدببینم دوستانم چه میگن؟میگفت من تاالان رای داده ام ولی این دوره مرددهستم, چون بامشکلات اقتصادی دست وپنجه نرم می کنم و در ایام کرونا خیلی ضررکردم واجاره مغازه رانمیتونم بپردازم. چرامن باید درکشور اسلامی اینقدر در مضیقه باشم من با سختی فراوان تونستم یک پراید برای خودم بخرم. گفتیم ماتمام گرانی ها ومشکلات راقبول داریم ولی علت اصلی اون همین انتخابهای نادرسته.درضمن چراشماباید منفعل باشیدوازدیگران تاثیر بگیرید؟شماخانم با فهم و درک هستید و باید موثرباشید.چرادوستانتان ازشمایادنگیرند؟شماهادی ورهبرآنان باش وهدایتشون کن. بعدازمدتی صحبت ما به زمینه سازی برای ظهورامام زمان وتشکیل حکومت اسلامی واقعی که درد دردمندان رابفهمه واگه کوتاهی کنیم وبارای ندادنمون باعث تاخیردرظهوربشیم در قیامت مدیون خون شهدا که جان خود را فدا کردندوامام زمان عج هستیم واینکه مافقط الان کوچکترین کارمون رای دادنه الان جهادمااینه.ازماکه جهاد وشهادت نخواستند.فقط یک کارکوچک که شرکت درانتخابات وانتخاب درست است راخواسته اند. در این لحظه خانم که اصلا باآن سرو شکل بود شروع به گریه کرد.باورمان نمیشد که اینقدر نسبت به شهدامعرفت داشته باشه ودلش ازشهادت اونهاجریحه دار باشه.می گفت ما واقعا مدیون خون شهداهستیم الان هم می بینیم که هرروز این پیکرهای پاک، تفحص شده وبه کشوربرمی گردند.اینهارامیگفت واین خانم جوان گریه می کرد.متقاعد شد که دوستانش راهم برای رای دادن پای صندوق بیاورد.درروستا که مشغول تبلیغ بودیم ایشان به منزل که می رفت مارابه منزل دعوت کردوبسیاربامحبت وبه گرمی خداحافظی کردیم. @madaranemeidan
بر اساس ایده زیر بسته هایی برای همسایه ها آماده شدند. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 امروز از طرح زیبای چندتا از مساجد هم محله، مطلع شدم قرار هست کودکان که در سن رأی دهی نیستن، یکطرف برگه A4 رو نقاشی کنن تصویری از بخشی از زندگی مثلا نقاشی خونه، ماشین، کتاب خواندن، ورزش کردن ... و یک جمله بنویسن با این مضمون که مثلا: من نمیتونم رأی بدم ، ۴ سال آینده ام رو به شما میسپرم یا من که هنوز حق رأی ندارم ۴سال آینده زندگیم رو به شما امانت میسپرم☺️ .... و این برگه به شکل پاکت نامه دربیاد که بیرونش سفیده بعد بچه ها میرن درب منازل محل(و البته با همراهی بزرگترها از کمی انطرف تر) بچه ها در میزنن و میگن دعوت نامه دارین و بدون هیچ توضیحی ... که حضور یک بچه یا نوجوان که آینده اش رو داره امانت می سپره انشالله بر حضور حداکثری اثر داشته باشه به نظرم هر خانواده بچه دار بتونه حدود ۱۵_۲۰ عدد نقاشی رو طراحی و درب منازل ببرن ، تعداد بسیار زیادی میشه و انشالله لطف خدا هم به این همت و تلاش، نور و اثر میده❤️ (در کنارش اثر تربیتی و روحی مثبت بر فرزندانمان 🌟)
سلام به همه ی خانم های ایرانی دوست داشتم خاطره ی گفت وگوی خودم رو با یکی از خانم های بزرگوار را با شما هم درمیان بگذارم شاید خالی از لطف نباشه در مکانی با خانمی که تقریبا اهل تقید به امور دینی نبودند همنشین شدم خیلی مخالف رای دادن بودند و همان شعارهای رای ندادن زنان ایرانی را مطرح میکردند وخیلی تند و صریح به دین و رهبری توهین میکردند کمی در مورد آثار رای ندادن گفتم ولی گفت بابا جمع کنید این دین ومذهبتون رو ،ما می خواهیم شما ورهبرتون کلا کشور رو رها کنید و بروید، ما اینطوری می پسندیم ،همه مردم ایران هم اینو میخوان. چون از قبل روی اینگونه شبهات کار کرده بودم هیچ واهمه ای از حرف هایش نداشتم گوش کردم و اینطوری ادامه دادم: خوب باشه حرف شما قبول. اصلا رهبر برود کنار از دینمان هم کوتاه بیاییم کل مسولین هم کنار بروند قانون اساسی را هم کنار می گذاریم شما که خود را اهل فن و نظر تا این حد می دانید،که کل کشور تغییر اساسی و زیر بنایی پیداکند،به من به عنوان کسی که دنبال یک روش درست در حکومت و کشور داری هست و اصلا طرفدار شمام پاسخ بدهید اولا بعد از منحل شدن کل مقامات کشور ۱_چه کسی باید مسول و حاکم کشور باشد ۲_چکسانی باید او را معرفی و تایید کنند خود این ها که تایید میکنند از کجا و طبق چه معیاری تایید میشوند طبق چه اصلی باید از ما برتر ونظرشان را به ما القا کنند. اصلا به نظرم خود من بهترین گزینه برای ریاست کشور هستم البته شاید شما هم مناسب باشی اصلا شاید نیاز نباشه کسی رئیس باشه (اون خانم داشت فکر میکرد و کمی جاخورده بود) ۳_طبق کدام قانون باید حاکم باشد ۴_چه ضمانتی وجود دارد که او از حاکم قبلی بهتر باشد چون ما حوصله نداریم یکی رو کار بیاد که هنوز تو مدیریت پول جیب خودش مونده و اونوقت میخواد اقتصاد ما رو اصلاح کنه ۵_چه نوع روشی برای اداره کشور دارید که به نظرتان بهتر از این مدل قبلی هست ۶_چه ضمانتی هست که این مدل بهتر باشد چون ما اصلا حوصله آزمون و خطا نداریم می خواهیم سریع همه چی خوب بشه پولدار بشیم و کیف کنیم تازه باید این دولت جدید کلی پول وحقوق به ما بده چون هم چی متعلق به ما مردم هست باید پول نفت رو هم مستقیم به ما بده باورتون نمیشه، حرف که به اینجا ها رسید اون خانم چنان ترس برش داشته بود وگرخیده بود . 😢نگاه نگرانی پیدا کرد و با صدای بلند گفت نه ، همین خامنه ای، باز از همه بهتره اگه اون نباشه که این مسولین مثل لاشخور کل کشور رو تیکه تیکه میکنن و چیزی نمی مونه یک تجربه بسیار عالی وبه یاد ماندنی برام شد و۲ بار دیگر هم با همین ادبیات با کسی که این تفکر را داشت گفت وگو کردم وباز هم نتیجه مثبت بود واز حرف خودشان عقب نشینی کردند. ببخشید اگه وقت تون رو گرفتم. @madaranemeidan
با توکل به خدا شروع کردم. کوچه اول خلوت بود و کسی نبود، رفتیم کوچه بعدی سر کوچه یه پیرزن بود، دوستم از من جدا شد و خودشو به یک گروه دیگه رسوند من رفتم پیش پیرزن. گفت بشین. نشستم سلام کردم عادی دیدم جواب نداد و شروع کرد از درداش و مریضیاش گفت، اینکه کسی رو نداره و اینا منم گوش دادم و گفتم الان کی خرجتو میده دیدم نگام میکنه بعد گفت داد بزن گوشام سنگینه. منم هر چی بلندتر میگفتم فایده نداشت. فهمیدم بنده خدا گوشاش خیلی سنگینه. با اشاره و گذاشتن دست رو سینه بلند شدم ازش خداحافظی کردم. دیدم دوستم وسط کوچه اشاره میکنه که بیا. رفتم و با هم پیش دوتا خانوم که دم در وایستاده بودند رفتیم و گفتیم ببخشید میشه چند لحظه وقتتو نو بگیریم؟ گفتند: بفرمایید. از بسیج اومدید؟ گفتیم: نه ما مادر هستیم مثل شما. با تعارف یکیشون وارد حیاط منزلشون شدیم. 5 تا خانوم هم تو حیاط بودند. یه پیرزن یه پلاس زیرش بود تعارف که تو بشین روش. دوستم که روی زمین نشست. منم دیدم اون بنده خدا با اون سنش پلاس رو از زیرش در آورده، دستشو رد نکردم نشستم رو پلاس. بعد گفتیم چه خبر؟ هر کدوم از دری گفتند که نقطه اشتراک همه شون مسأله اقتصاد و گرونی بود. دو تاشون میخواستن رأی بدن ولی یکی مصر بود که رأی دادن ما فایده نداره اینم مثل قبلیاس و همه شون عین هم هستن. ماهم همون چیزایی که همتون میدونید و من دوباره اینجا تکرار نمیکنم رو بهشون گفتیم. یکی شون گفت بابا خودتونو اذیت نکنید فلانی رو از صندوق در میارن. ما هم می‌گفتیم: بابا اگه قرار به در آوردن بودن که 4 سال پیش هم همینو میگفتن ولی روحانی در اومد. بحث بالا گرفته بود که همسایه ها به اون خانوم گفتند به اینکه رأی ندیم اوضاع درست نمیشه. بالاخره نصرت خدا رسید و خانمه راضی شد بره پای صندوق رای. خداحافظی کردیم رفتیم سر یه گروه دیگه. همه چی داشت خوب پیش می‌رفت که یکی از اون سر کوچه اومد و گفت چه خبر؟ و همسایه ها گفتند: برای انتخاباته. برگشت گفت تا دیروز زن برای بیرون رفتن از شوهر باید اجازه می‌گرفت حالا چون میخوان رأی جمع کنن دیگه گفتند اجازه لازم نیست!!! گفتم عزیزم کی گفته؟ جواب داد؛ اینستا...!!!!!😳😳😳 گفتم مگه هر چی تو ایستا اومد درسته؟! مدرکی و سندی، چیزی نمیخواد چشم و گوش بسته باید قبول کنیم؟! یکیشونم که اصلا بصورتم نگاه نمیکرد. به شوخی گفتم: فک کنم شما با من قهری؟ خندید گفت: نه شما چه تقصیری داری؟ گفتم خب نگام نمیکنی😁😁 و از این طریق نطقش باز شد چند تا شبهه مطرح کرد و با هم گفتگو کردیم. چنتا گروه دیگه رو رفتیم، یکیشون مغازه دار بود. از اول گفت ما رأی میدیم به فلانی هم رأی میدیم. خانوم کناری برگشت گفت: تو بایدم رأی بدی شوهرت جانباز 70 درصد هست!!!😳😳 ولی من رأی نمیدم خانوم مغازه دار گفت: من هیچی سواد ندارم ولی میدونم با رأی ندادن هیچ کمکی به خوب شدن این وضع نمیکنیم. بالاخره تو رأی ندی یکی رئیس جمهور میشه که تو انتخاب نکردی ولی تو زندگی تو دخالت میکنه و اثر میذاره. بنده خدا اگه سواد نداشت ولی بصیر بود. یکی اون گفت و یکی ما تا طرف راضی شد بره فقط رأی سفید بده. گفت هیشکی رو قبول ندارم و همه مثل هم هستند ما هم از سوابق کاندیداهای انقلابی گفتیم. در نهایت مناظرات شنبه رو گفتیم ببینه شاید به نتیجه برسه دست آخر به دوستم گفت شوهرت شیخه؟🤪 اونم گفت :نه گفت :ولی داماد من شیخه بعدم مغازه دار گفت از مغازه م یه چیزی بخرید. که دوستم ظرف غذا گرفت نزدیک اذان بود که گروه آخری رو رفتیم خیلی سرسخت بود . و گفت زحمت نکش رئیسی در میاد باز ما شروع کردیم، روز از نو شروع کردیم که اگه قرار بود،،،،،،،، ما هم چنتا پاسخ دادیم که اذان شد دست آخر گفتیم اگه رأی ندی بالاخره یکی میاد چرا خودت نری پای صندوق رأی بدی؟ اونم گفت کی زنده اس کی مرده؟ اینقد کار داریم که به اینکارا نمیرسیم. گفتم ان شالله که زنده هستی همه کارات در گرو همینکار مهمه دیگه اذان شده بود خداحافظی کردیم و رفتیم مسجدو امروز هم تموم شد @madaranemeidan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در روستای رزجرد، خانمی را در چهارشنبه بازار متقاعد می کردیم که آقایی مسن که دونایلون وسیله خریده بود با صدای بلند داد زد چرا رای بدیم؟مارای نمیدیم😡😡😡 به دوستان گفتم بیاید با ایشان صحبت کنیم. در حین اینکه باعصبانیت جواب مارا میداد، دید ما با آرامش و احترام ایشان را بزرگوار وپدر خطاب می کنیم، و اینکه جناب شما باید ما را هدایت کنید. شماپیشکسوت والگوی ماهستید. کم کم دیدیم مواضع ایشان برگشت ودیدیم ایشان دردوران انقلاب به خاطر نماز خواندن از دست فرمانده و...شکنجه دیده و با کمک یکی از فرماندهان خود از آنجا فرار کرده بود، ولی دست از آرمان‌هایش نکشیده بود. تازه فهمیدیم رو دست خوردیم و با خوشی و حتی دعوت ایشان به منزل مواجه شدیم، اما خداحافظی کردیم و در راه دیدیم که خود ایشان مردم را تشویق می کنند. @madaranemeidan
به خاطر شرایط خانواده این چند وقت خیلی وقتها تو بازار هستیم.. دیروز موقع حساب کردن اجناس یکی از مشتریها خطاب به فروشنده گفت من ۱۵ ساله مشترتونم از اون موقع که جنس اصل ترک میوردیم ۵۰ هزار تومان می‌خریدیم یادش بخیر چقدر جنساشون خوب بود ..دیگه کی بشه جنس ترک خرید؟ فروشنده هم تایید کرد..گفت آره خودمون می‌رفتیم میوردیم..دیگه با این قیمت دلار که نمیشه.. گفتم بازم این گرونی دلار یه منفعتم داشت یه کم تولید کننده داخلی نفس کشید.. فروشنده با چرخش ۱۸۰ درجه ای سرش را برگرداند طرف من گفت بله خانم منم همیشه جنس داخلی میارم😅 خدا می‌دونه برا یه کمر بند یا هر تکه از این لباس که تولید میشه ۴۰۰ تا کارگر مشغول میشن.. تو دلم گفتم خداراشکر ... *دلم غصشه که خیلی نتونستم وارد کارهای میدانی انتخابات بشم ولی سعی میکنم هر جا میدان اومد سراغم ازش استفاده کنم* آخر کار هم گفتم ان شاالله امسال با یه انتخاب خوب کاری کنیم همه افراد از کارگر وغیره وضعیت معیشتیشون بهتر بشه.. فروشنده هم دوباره تصدیق کرد. @madaranemeidan
این روزها من وهمسرم و دوتا بچه هام چهارتایی به همراه خواهرم میریم واسه جذب مشارکت حداکثری انتخابات ... من هماهنگ کننده ام با مردم محله همسرم سخنران جلسه و پسرم مسئول آوردن و بردن صندلی و وسایل پذیرایی وتنظیم باند و صوت و خواهرم و دخترم مسئول تدارکات ... حدود ساعت ۵ عصر بود رفتیم محله مسکن مهر شهر کوچک مان صفی آباد که مقداری از شهر فاصله داره یک ساعت زودتر از شروع جلسه رفتیم تا جانمایی کنیم و خانمهارو دعوت کنیم برای حضور... یکی یکی در خونه ها رو زدیم که خانومی با انبوه نان به دست از راه رسید و گفت بیشتر خانومها در جلسه قرآن مسجد هستن نشستیم تا فهمید که ماجرا چیست گفت ببرم نانها رو بزارم خونه بیام کمکتون با یکی دوتا از خانمهای همسایه زودی آمد و همینطور که کمک میکرد در چیدن صندلی ها میگفت نان خریدن ماهم داستانی شده هرروز باید پیاده بریم تا مرکز شهر و نان تهیه کنیم خب همسرانمون هم که اغلب کارگرند و در منزل نیستن به ناچار باید خودمون بریم.... از مسیر پراز خاک راهشون میگفت که بدون ماشین پیاده روی میکنند تا برسن به شهر ووقتی به خانه میرسن تمام لباس هاشون پر خاک و باید شسته بشن... در محله شان حتی یک مغازه مواد غذایی هم نبود و با همه این کم و کاستی ها چنان قربان صدقه رهبر و شهدا مون میرفت و دائم میگفت چه خوب کاری کردین که آمدین برای انتخابات اینجا صحبت کنید آخه دوره های قبل پنجاه هزار تومنی میدادن به مردم اینجا و میبردنشون به نفع خودشون واسه شوراها رای بگیرن.... این شد که عزممون جزم شد تا حتما این مطلبو به مردم ضعیف از لحاظ مالی بگیم که بابا گول وعده ها و پولها و کمکهای از سر قصد و غرض را نخورین و به فرد اصلح رای بدین تا اوضاعتون روبه راه شه.... اتفاقا جمعیت زیادی آمدند و خودشون هم پای کار بودن فقط التماس میکردن که بگین به مسئولین حداقل یه سرویس ایاب ذهاب و یه نونوایی واسه ما ردیف کنن...
مردم گله مندند، اما.....
این خاطره ی مامان یکی از مامان های گروه مونه❤️😍 در دل روستا.. مادران میدان روشنگری وانتخابات واما امروز جمعه منتظر بودیم تا زباله ها مون رو بزاریم داخل بیل رودل (لودر)😆 روستا به همیناش قشنگه 🚜 تازه همین رودل هم محزه رضای خدا زباله روزمین مانده ماهای رومیبره وگرنه وقتی یک شورای دل سوزی نداره کی میخاد دلش بحال مردم بسوزه 😌 خلاصه چه دردسری لودر آمد باکلی زباله تا ببرد اینها روخالی کنه وبرگرده ودوباره شروع بکار کند درهمین حال سرکله کشاروزی که زمین این بنده خداشده بود مدفن زباله پیدا شد که با راننده لودر حرفشون شد چیکارداری یه زد خوردی بین این رانندوکشاورز شدکه منجره به آمدن پیلس ۱۱۰ شد عجب قضیه شد یکی ازشواری محترم هم درصحنه حضور داشتن درعوض اینکه این دوستان روهدایت به اسلاح کنه کلی پرونده روی دست گرفته بود و فقط نضاره گر این صحنه بود فکنم بدش نیومد که از آب لای ماهی بگیره هی به این ارگان زنگ میزد هی به اون ارگان 🎤 که چرابرای روستای ما کوتاهی میکنید ومردم رو اذیت میکنید وازاین حرافای پشت پرده آی 🤗😇 خلاصه بین ازدحام یک نفرصداش بلند شد وگفت مادیگه رای نمیدیم ازین طرف چند نفر گفتن مگه برای ما چیکار کردن که رآی بدیم منم حقیقت از دل همشون باخبر بودم که واقعا از نظر اقتصاد راست میگن 🤔 یه مکث کردم ووو گفتم اگه ما رآی ندیم درست میشه ؟ چندنفرگفتن آخه این وضعیت ماباید باشه؟ حق داشتن برای یه سطل زباله این همه درگیری!؟ 🤔 خلاصه حرف اونا روشکستم گفتم باید رآی بدیم ولی بابصیرت آخه ما پیرو رهبری هستیم هنوز حرف من قطع نشد که چنتا ازخانمها گفتن آر ما هرچی رهبر مون بگه همینیم و حتمآ انشالله میریم پای صندوقها ورای میدیم 🤗🤗🤗🤗 خلاصه روز جمعه ماهم تا ظهر اینجوری گذشت و وبنده خدای کشاورزی وراننده رودل روهم پلیس ۱۱۰ برد و امشب هم مهمان بازداشت خانه کلانتری هستن 😣😣 اینهم ازروشنگری امروز ما 😆😆😆😂😂 @madaranemeidan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا