در روستای رزجرد، خانمی را در چهارشنبه بازار متقاعد می کردیم که آقایی مسن که دونایلون وسیله خریده بود با صدای بلند داد زد چرا رای بدیم؟مارای نمیدیم😡😡😡
به دوستان گفتم بیاید با ایشان صحبت کنیم.
در حین اینکه باعصبانیت جواب مارا میداد، دید ما با آرامش و احترام ایشان را بزرگوار وپدر خطاب می کنیم، و اینکه جناب شما باید ما را هدایت کنید. شماپیشکسوت والگوی ماهستید.
کم کم دیدیم مواضع ایشان برگشت ودیدیم ایشان دردوران انقلاب به خاطر نماز خواندن از دست فرمانده و...شکنجه دیده و با کمک یکی از فرماندهان خود از آنجا فرار کرده بود، ولی دست از آرمانهایش نکشیده بود.
تازه فهمیدیم رو دست خوردیم و با خوشی و حتی دعوت ایشان به منزل مواجه شدیم، اما خداحافظی کردیم و در راه دیدیم که خود ایشان مردم را تشویق می کنند.
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
#قزوین
@madaranemeidan
به خاطر شرایط خانواده این چند وقت خیلی وقتها تو بازار هستیم..
دیروز موقع حساب کردن اجناس یکی از مشتریها خطاب به فروشنده گفت من ۱۵ ساله مشترتونم
از اون موقع که جنس اصل ترک میوردیم ۵۰ هزار تومان میخریدیم یادش بخیر چقدر جنساشون خوب بود ..دیگه کی بشه جنس ترک خرید؟
فروشنده هم تایید کرد..گفت آره خودمون میرفتیم میوردیم..دیگه با این قیمت دلار که نمیشه..
گفتم بازم این گرونی دلار یه منفعتم داشت یه کم تولید کننده داخلی نفس کشید..
فروشنده با چرخش ۱۸۰ درجه ای سرش را برگرداند طرف من گفت بله خانم منم همیشه جنس داخلی میارم😅
خدا میدونه برا یه کمر بند یا هر تکه از این لباس که تولید میشه ۴۰۰ تا کارگر مشغول میشن..
تو دلم گفتم خداراشکر ...
*دلم غصشه که خیلی نتونستم وارد کارهای میدانی انتخابات بشم ولی سعی میکنم هر جا میدان اومد سراغم ازش استفاده کنم*
آخر کار هم گفتم ان شاالله امسال با یه انتخاب خوب کاری کنیم همه افراد از کارگر وغیره وضعیت معیشتیشون بهتر بشه..
فروشنده هم دوباره تصدیق کرد.
#روایت_میدان_هایی_که_خودشون_به_سراغمون_میاد
#تجربه
#روشنگری
#مادران_مقاومت
#مادران_میدان_انتخابات
#تواصی
#اصفهان
@madaranemeidan
این روزها من وهمسرم و دوتا بچه هام چهارتایی به همراه خواهرم میریم واسه جذب مشارکت حداکثری انتخابات ...
من هماهنگ کننده ام با مردم محله
همسرم سخنران جلسه
و پسرم مسئول آوردن و بردن صندلی و وسایل پذیرایی وتنظیم باند و صوت
و خواهرم و دخترم مسئول تدارکات ...
حدود ساعت ۵ عصر بود رفتیم محله مسکن مهر شهر کوچک مان صفی آباد که مقداری از شهر فاصله داره یک ساعت زودتر از شروع جلسه رفتیم تا جانمایی کنیم و خانمهارو دعوت کنیم برای حضور...
یکی یکی در خونه ها رو زدیم که خانومی با انبوه نان به دست از راه رسید و گفت بیشتر خانومها در جلسه قرآن مسجد هستن
نشستیم تا فهمید که ماجرا چیست گفت ببرم نانها رو بزارم خونه بیام کمکتون
با یکی دوتا از خانمهای همسایه زودی آمد و همینطور که کمک میکرد در چیدن صندلی ها میگفت نان خریدن ماهم داستانی شده هرروز باید پیاده بریم تا مرکز شهر و نان تهیه کنیم خب همسرانمون هم که اغلب کارگرند و در منزل نیستن به ناچار باید خودمون بریم....
از مسیر پراز خاک راهشون میگفت که بدون ماشین پیاده روی میکنند تا برسن به شهر ووقتی به خانه میرسن تمام لباس هاشون پر خاک و باید شسته بشن...
در محله شان حتی یک مغازه مواد غذایی هم نبود و با همه این کم و کاستی ها چنان قربان صدقه رهبر و شهدا مون میرفت و دائم میگفت چه خوب کاری کردین که آمدین برای انتخابات اینجا صحبت کنید آخه دوره های قبل پنجاه هزار تومنی میدادن به مردم اینجا و میبردنشون به نفع خودشون واسه شوراها رای بگیرن....
این شد که عزممون جزم شد تا حتما این مطلبو به مردم ضعیف از لحاظ مالی بگیم که بابا گول وعده ها و پولها و کمکهای از سر قصد و غرض را نخورین و به فرد اصلح رای بدین تا اوضاعتون روبه راه شه....
اتفاقا جمعیت زیادی آمدند و خودشون هم پای کار بودن فقط التماس میکردن که بگین به مسئولین حداقل یه سرویس ایاب ذهاب و یه نونوایی واسه ما ردیف کنن...
#تجربه
#روشنگری
#مادران_مقاومت
#مادران_میدان_انتخابات
#تواصی
#صفی_آباد_خراسان_شمالی
این خاطره ی مامان یکی از مامان های گروه مونه❤️😍 در دل روستا..
مادران میدان روشنگری
وانتخابات
واما امروز جمعه
منتظر بودیم تا
زباله ها مون رو بزاریم
داخل بیل رودل (لودر)😆
روستا به همیناش قشنگه
🚜
تازه همین رودل هم محزه رضای
خدا زباله روزمین مانده ماهای رومیبره وگرنه وقتی یک شورای دل سوزی نداره
کی میخاد دلش بحال مردم بسوزه
😌
خلاصه چه دردسری
لودر آمد باکلی زباله
تا ببرد اینها روخالی کنه
وبرگرده ودوباره شروع
بکار کند درهمین حال
سرکله کشاروزی که زمین
این بنده خداشده بود مدفن زباله پیدا شد
که با راننده لودر حرفشون شد
چیکارداری یه زد خوردی بین
این رانندوکشاورز شدکه منجره
به آمدن پیلس ۱۱۰ شد
عجب قضیه شد یکی ازشواری محترم هم درصحنه حضور داشتن درعوض اینکه این دوستان
روهدایت به اسلاح کنه
کلی پرونده روی دست گرفته
بود و فقط نضاره گر این صحنه بود
فکنم بدش نیومد که از آب لای
ماهی بگیره هی به این ارگان زنگ
میزد هی به اون ارگان 🎤
که چرابرای روستای ما کوتاهی میکنید
ومردم رو اذیت میکنید وازاین حرافای پشت پرده آی 🤗😇
خلاصه بین ازدحام یک نفرصداش
بلند شد وگفت مادیگه رای نمیدیم
ازین طرف چند نفر گفتن مگه برای ما
چیکار کردن که رآی بدیم
منم حقیقت
از دل همشون باخبر بودم
که واقعا از نظر اقتصاد راست
میگن 🤔
یه مکث کردم ووو
گفتم اگه ما رآی ندیم درست میشه ؟
چندنفرگفتن آخه این وضعیت ماباید باشه؟
حق داشتن برای یه سطل زباله
این همه درگیری!؟ 🤔
خلاصه حرف اونا روشکستم گفتم
باید رآی بدیم ولی بابصیرت
آخه ما پیرو رهبری هستیم
هنوز حرف من قطع نشد
که چنتا ازخانمها گفتن آر ما هرچی رهبر مون بگه همینیم و حتمآ انشالله میریم پای صندوقها ورای
میدیم
🤗🤗🤗🤗
خلاصه روز جمعه ماهم تا ظهر اینجوری گذشت و
وبنده خدای کشاورزی وراننده رودل روهم پلیس ۱۱۰ برد و
امشب هم مهمان بازداشت خانه کلانتری هستن
😣😣
اینهم ازروشنگری امروز ما 😆😆😆😂😂
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
#روستا
@madaranemeidan
انتخابات امسال برام متفاوت تر از هر انتخاباتی بود...
خدا توفیق داد و امسالو کنار مادران دغدغه مندی گذروندم که علاوه برا مادرانگی هاشون خودشون رو موظف میدونستن به حرف رهبرشون که گفتند: (همه مردم علاوه بر رای دادن خود بقیه رو هم تشویق به شرکت در انتخابات کنه) لبیک بگند.
فعالیتم در فضای مجازی رو شروع کردم...
اما دوست داشتم همسرم رو هم همراه کنم و ایشون هم برای حرف رهبر قدمی بردارند..
به ایشون هم پیشنهاد دادم تو فضای مجازی فعالیت کنند... استقبال کردند و از همون لحظه شروع کردند...
اول صحبت تو گروه های دوستانه که داشتند رو شروع کردند و سعی داشتند با چند نفر از دوستانشون که قصد رای ندادن داشتند رو صحبت کنند و تشویقشون کنند به رای دادن...
بعد از اون هم وارد فضای مجازی شدند و زیر پست نامزدها با گذاشتن کامنت های درست سعی در تشویق افراد به رای دادن میکردند...
صحبت و گفتگو با کسانی که کامنت هایی مبنی بر عدم رای دادن میذارن هم جزو برنامه هاشونه انشاالله...
ازونجایی که توفیق حضور و همراهی دوستان روشنگرم رو برای رفتن به مناطق مختلف برای روشنگری نداشتم تصمیم گرفتم از طریق مجازی قدمی بردارم هر چند کوچیک...
یک استوری مبنی بر نظرسنجی برای شرکت در انتخابات در صفحه شخصیم گذاشتم...
الحمدالله درصد افرادی که قصد شرکت در انتخابات رو داشتند بیشتر بود...
به دایرکت تک تک کسایی که قصد عدم شرکت رو داشتن رفتم و با نهایت احترام و صمیمیت ازشون علت رو جویا شدم...
همه از وضع موجود گله داشتند... باهاشون همدردی میکردم و در نهایت هم براشون دلایل موجه میوردم که با رای ندادن هیج مشکلی حل نمیشه...
چند نفری مجاب شدند که شرکت کنند الحمدالله...
اما در بین همین دایرکت دادنا و صحبت کردنا متوجه یه چیزی شدم که خیلی برام جالب بود...
روزی که دومین مناظره انتخاباتی برگزار شد همون اوایل مناظره متاسفانه برق رفت... من هم یک استوری از برق رفتن وسط مناظره گذاشتم و هشتگ زدم درست انتخاب کنیم....
گویا یک عزیزی همون لحظه استوری منو دیده و تصمیم گرفته مناظره رو ببینه...
باهاشون صحبت که میکردم گفتند من اصلا قصد رای دادن نداشتم تا اینکه استوری شما رو دیدم و رفتم مناظره رو دیدم...
بعد از دیدن مناظره تصمیمم عوض شده و الان سفی دارم راجع به نامزدا تحقیق کنم و انشاالله رای بدم..
الحمدالله...
اصلا فکرشم نمیکردم یه استوری ساده من باعث بشه نظر یه عزیزی عوض بشه...
#تجربه
#روشنگری_مجازی
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
دیروز پنج شنبه بود ومزارها در روستاهای ما شلوغ
یک روستایی رو انتخاب کردیم رفتیم مزار
مردم سه چهارتا وارد میشدند وتوی قبرستان پخش میشدند از دور یک گروهی دیدم که چند تا نوجوان بودند ویکی دوتا خانوم
با دوستم رفتم جلو و سلام و احوالپرسی کردم بهشون گفتم نظرتون در مورد انتخابات چیه ?به همدیگه نگاه کردن وباز من گفتم که برای تبلیغات شورا یا حتی ریاست جمهوری نیومدیم فقط میخوایم بدونیم شرکت میکنید یا نه
خانومه گفت مجبوریم شرکت کنیم چون بعدا جایی گیر میکنیم نگاه میکنن به صفحه شناسنامه که مهر داره یا نه
بهشون گفتم یعنی الان رای ندادن بهترین راهه
بهش گفتم آیا ما رای ندیم این مشکلات حل میشه
خودشون می گفتند نه ...برام جالب بود یکی از نوجوان ها که اتفاقا رای هم نمی تونست بده خیلی جواب میداد و جوری انگار از طرف بقیه شبهه مینداخت معلوم بود توی مجازی فعال بود و سرش پر از شبهه
بهشون گفتم اگه یکبار دخترتون رو شوهر بدید وخدای ناکرده طلاق بگیره دیگه شوهرش نمیدید همون نوجوون گفت نه کی بعد طلاق ازدواج میکنه
بهش گفتم دختری که توی بیست سالگی مثلا طلاق بگیره عقل سلیم نمیگه که بقیه عمرت رو تنها زندگی کن چون یکبار بد انتخاب کردی بلکه میگه ایندفعه خوب تحقیق کن وبا یه فرد شایسته ازدواج کن
نوجوون ساکت شد
بعد پرسیدم اینجا چند تا شهید داره گفتند ۳ تا گفتم میدونید اون شهدا خون دادند پای این نظام حالا ما فقط باید یه رای بدیم برای این نظام
بهشون گفتم میدونید مردم سوریه از کشورشون خسته شده بودند از نظامشون برگشتند آمریکا تا فهمید مردم سوریه خسته هستند داعش رو فرستاد با وعده آینده بهتر اما شروع به خرابکاری وقتل وتجاوز کردند اما بعد که به خودشون اومدند دیدند چه بلایی سر خودشون وکشورشون آوردند که با کمک شهید سلیمانی تونستند دوباره کشورشون رو از دست آمریکا وداعش در بیارند که بعد این هزینه سنگینی که دادند فهمیدند باید پای نظامشون وایستند که اتفاقا هفته پیش انتخابات داشتند نه تنها ۹۸ درصد شرکت کردند بلکه از ۹۸ درصد, ۹۸ درصد به بشار اسدی رای دادند که خودشون قبلا می گفتند باید از قدرت ساقط بشه
ولی برای اینکه به این مرحله برسند هزینه سنگینی دادند
بهشون گفتم یک سوال دارم
آیا امروز اگر شهید سلیمانی بود رای میداد یا نمی داد?
بلافاصله گفتند: میداد
گفتم به خاطر خون شهدایی که برای این نظام ریخته شده باید بریم پای صندوق رای وسعی کنیم ایندفعه انتخاب درست واصلح داشته باشیم
خانمه گفت به خاطر شهدا میرم رای میدم بهش گفتم حرف ما هم همینه 😊
#تجربه
#روشنگری
#مادران_مقاومت
#مادران_میدان_انتخابات
#تواصی
#جوین
@madaranemeidan
کاتی کوتی کلماتی
جاتی جوتی جلواتی
شنبه زا یکشنبه زا دوشنبه زا سه شنبه زا
هرکی قبلش ثبتنام کرده سرش بترکه
هرکی بعدش ثبتنام میکنه چشمش بترکه
ای مرغ سفید هوا
بنشین بر شانه ما
ها هی هو ها هی هو
خانم دیگه بلند شو برو. خیالت راحت باشه. حتما اسمت تو قرعهکشی رانا درمیاد! ردخور نداره.
ما را چه شده است؟ سیستم ثبت نام خودرو در کشورمان، شده مسابقه بخت آزمایی!
قصدمان رونق اقتصادی برای صنف رمالها و جن گیرها بوده آیا؟!
#رئیسجمهوری_میخواهم_که
فکری به حال وضعیت خودرو بکند...
#تجربه_کار_میدانی
دیروز با چندتا از دوستان مادرانه ای اولین تجربه حضور میدانی داشتیم.
هممون استرس داشتیم😅
اولش چند دقیقه ای به این که چی بگیم و چجوری بگیم گذشت. این یه کم روحیه داد بهمون.
بعد جدا شدیم از هم که بریم برای صحبت ولی دیگه هیچ مورد مناسبی پیدا نمیشد😬
یا با همسراشون بودن، یه خانومه دوتا بچه کوچیک داشت که همش حواسش به بچه ها بود، یکی دیگه همش با تلفن حرف میزد و..
خلاصه دیگه دم غروب بود دیدم یه خانم تنها نشسته رو نیمکت.
به بهانه اجازه گرفتن برای نشستن همون اول شروع کردم به حرف زدن.. گفتم خیلی خسته شدم چون بخاطر بچه ها همش راه رفتم(پسرم رو تو کالسکه خوابوندم و..) درباره نیاز بچه ها به پارک گفت، حرف رو کشوندم به کرونا و انشالله واکسن بزنیم ببینیم بهتر میشه و.. گفت نگران حضوری/غیرحضوری بودن مدرسه بچه هاشه که کلاس اولین(دوقلو بودن).
گفتم انشالله درست میشه، یه مقدارم این چیزا مدیریت میخواد.. میخواستم بپیچم تو اصل مسئله مشارکت و انتخابات و اینا که دیدم خانومه خودش جلوتر از من حرفا رو زد!
واقعیت اینه که من هیچ کار خاصی نکردم ولی اون خانوم کار بزرگی برای من کرد.
یادم آورد که حرف زدن با آدم ها چقدر راحته. بهم شجاعت داد.
به این فکر کردم که چرا اولش میترسیدم؟ از چی میترسیدم؟ از حرف زدن با یه آدم؟! مگه چی میخواستیم بگیم به هم؟ مگه چه بلایی میخواستیم سر هم بیاریم؟
ته تهش میخواست با تندی حرفامو رد کنه؟ تهش این بود که کم بیارم تو جواب؟ خب میتونستم با لبخند بهش بگم من مثل شما فکر نمیکنم و امیدوارم یه روز شما هم مثل من به آینده امیدوار باشین! و تمام!
واقعا چی به سرمون اومده که از حرف زدن با هم میترسیم؟
چی شد که این جوری شدیم؟
#تجربه
#روشنگری
#مادران_مقاومت
#مادران_میدان_انتخابات
#تواصی
#قم
@madaranemeidan
سلام به همگی😍😍
ما امروز با مدافعین حرم انقلاب زدیم به خط💪💪💪
جاتون خالی رفتیم امامزاده عبدالله(غرب تهران) داخل امامزاده کسی نبود اما بیرون تو فضای سبز یه عده نشسته بودن 😃
رفتیم پیش خانم ها و گفتیم میشه در مورد انتخابات با هم گپ بزنیم🙂
گفتن بله ولی ما رای نمیدیم🤨
نزدیک دو ساعت با خانمها تو اون فضای سبز مشغول بحث و گفتگو بودیم😰
هلاک شدیم🤕😷
جمعیت خوبی بود می اومدن قاطی بحث و حرف میزدن آخرش یه گفتن رای میدن و حتی پرسیدن به کی رای بدیم🤩
به تعداد گفتن رای میدیم ولی باید فکر کنیم🤪
یه تعدادی هم کلا مرغشون یه پا داشت اما حرف زدن و حرف شنیدن من میگم اونها هم رای میدن به برکت خون حاج قاسم🙃
بعد از امامزاده دو تا از بچه ها رفتن منزل و بعد ما سه نفری رفتیم پارک شمشیری 🤓😎🧐
دنبال شکار می گشتیم که ناگهان 🤩🤩🤩 تیریبون آزاد رو دیدیم😍
خلاصه یکی از رفقا رفت پای تیریبون و هرچی به فکرش رسید گفت😏😏
کل پارک جمع شدن و تب انتخابات گرم شد الحمدلله 😇
موقع رفتن هم خانمی جلومونو گرفت و گفت شما بودید حرف زدید گفتیم بله و دوباره یه میتینگ انتخاباتی راه انداختیم😎😎😎
روز پرباری بود خداروشکر☺️☺️☺️
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
#تهران
@madaranemeidan