مدار مادران انقلابی "مادرانه"
عدسیهایی که قیمت نداشتند!
شب دوم طوفانی است که در دل مادرانه محله به راه افتاده. از صبح از هر خانهای بوی پیازداغ بلند شده و شاید هیچ کدام از مادرها فکرش را هم نمیکردند که روزی باید برای جهاد فی سبیل الله، پیاز سرخ کنند.
ظرفهای بزرگ و کوچک صف کشیدهاند تا پر شوند و به دست خریداران برسند. پیرمردها و پیرزنهای نمازگزار، مادری با کالسکه فرزند خردسالش و پدری که دستان دختر کوچکش را محکم در دستش گرفته بود با چشمانی براق و هیجانزده به سمت میز مقاومت میآمدند که با پرچم فلسطین و نوشتههای مختلف تزئین شده بود.
نوشتهی روی کاغذها خبر از معمولی نبودن این ضیافت میدادند: «همهی درآمد این فروش، به حساب مقاومت غزه و لبنان واریز میشود». چه خرید جذابی. با یک تیر، دو نشان. حالا هم شام شبشان را با طعم مقاومت میخورند و هم به مظلومترینهای عالم کمک کردهاند.
وقت پرداخت هزینه رسیده ولی انگار معادلات جور دیگری رقم میخورد. در کدام مغازه و فروشگاه یا فستیوال و نمایشگاه و با کدام تخفیفهای هیجانانگیز، چنین چیزی رخ میدهد؟ انگار برای هیچ خریداری قیمت عدسیها مهم نیست. هرکسی برای ظرف صد هزار تومانی هرچه کَرَم دارد میگذارد. یکی پانصد میکشد، یکی دویست، یکی یک میلیون و دیگری ده میلیون! حتی کارت کشیده میشود بدون اینکه ظرفی برداشته شود.
این عدسیهای عاقبتبخیر، حالا بیقیمت شدهاند. انگار این عدسها جور دیگری کاشته شدهاند. مثلا کشاورز وضو گرفته و گفته قربة الی الله. یا شاید از دستانی پینه بسته، بذرش بر زمین ریخته و کشاورز در دل دعا کرده تا این دانهها روزی به درد مظلومی بخورند. کسی چه میداند، شاید از بدو رویش، برای چنین روزی لحظهشماری کرده باشند.
پشت این خریدها، پشت این کارت کشیدنها، غمیست از جنس محبت، همدردی و انساندوستی. غمی که حالا بیحساب و کتاب به خرید وامیدارد و فاکتورش، دعاییست زیر لب برای مظلومین.
دستگاه کارتخوان تند تند رسید چاپ میکند و انگار طوماری بلندبالا بر حقانیت جبهه مقاومت امضا میشود. مادرها صورتهایشان شادمان است و دلهایشان غم بزرگ کودکان و مادران داغدیده غزه و بیروت را یدک میکشد. کاش لحظه لحظهی این روزها و شبها ذخیره قیامتمان باشد.
🖊 مریم الماسی
#مادرانه_جنوبغرب
#مادرانه_محله_دروازهشمیران
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary