17.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•سالاد ماکارونی😋•
سالاد ماکارونی بهترین گزینه واسه مهمونیاس واقعا🥰
┄┅┅❈••🍕🍟🍕••❈┅┅┄
#آشپزی #سالاد #سالادماکارانی #آشپزی_آسان
@madarvakooodak
#سلامت_کودک
⚠️ اگر کودک مواد شیمیایی بلعید چه کار باید بکنید؟
اگر گمان می کنید کودک مواد سمی و شیمیایی بلعیده است ، مواد باقیمانده در اطراف دهان و صورت را پاک کنید.
لب های کودک ممکن است سوخته یا بی رنگ شده باشد . بنابراین برای اینکه سم موجود رقیق شود مکررا به او شیر یا آب بدهید تا آرام آرام بنوشد.
❌ به کودک مسموم شده آب و نمک ندهید . چون نمک ، خصوصا در مقادیر زیاد ، هنگام مسمویت خطرناک است .
❌ سعی نکنید کودک را مجبور به استفراغ کنید، زیرا این کار می تواند موجب آسیب بیشتری شود.
ماده شیمیایی بلعیده شده را بررسی کنید و ظرف و نمونه ای از ماده شیمیایی مصرف شده را بردارید ( این کار به پزشک کمک می کند تا درمان مناسبی انتخاب کند ) و سریعا کودک را به بیمارستان برسانید.
❀ @madarvakooodak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️نقاشی بازی
ما به نقاشی هایی که ابزارشون به جز مداد و مداد رنگی هست می گیم نقاشی بازی😊
#نقاشی_بازی
#نقاشی #آموزش_نقاشی
@madarvakooodak
#تلویزیون
⛔️ هیچ وقت در اتاق فرزندتان تلویزیون اختصاصی قرار ندهید.
با این کار نهفقط پای کارتون، بلکه پای انواع و اقسام سریالهای بزرگسالان را هم به زندگی آنها باز کردهاید.
✅ موقع خوردن غذا هم تلویزیون را خاموشکنید.
⏪ سن کمتر، زمان کمتر
اگر فرزندتان بین 2 تا 5 سال دارد زمان استفاده از تلویزیون و سایر وسایل ارتباطجمعی را به کمتر از یک ساعت در طول روز برسانید.
⚠️ استفاده از وسایلی که مانیتور دارند، مثل تلویزیون، برای بچههای زیر 18 ماه ممنوع است، مگر اینکه پای ویدئو چت با پدر یا مادر در میان باشد.
❀ @madarvakooodak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️بازی با توپ
افزایش تمرکز و قدرت حرکتی کودک
#بازی_قِل_دادنی #بازی_با_توپ
#توپ_بازی #بازی #خلاقیت #ایده_بازی
@madarvakooodak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه ملوان زبل رو پیدا کردم 😂😍
🧡 @madarvakooodak
#قصه_شب
قصه دختر کوچولو
یک روز دختری به جنگل رفت. او رفت و رفت تا به یک فیل رسید. فیل از او پرسید: ” تو کی هستی؟” دختر جواب داد: ” من یک دخترم.” فیل گفت: ” تو یک دختری؟ اما به نظر من خیلی خیلی کوچیکی!
” دختر گفت:” باشد. من دختر کوچکی هستم.”
بعد، از فیل خداحافظی کرد. رفت و رفت. به موشی رسید. به او سلام کرد. موش از او پرسید: ” تو کی هستی؟” دختر گفت: ” من دختر کوچکی هستم.” موش گفت:” نه! تو خیلی بزرگی!” دختر گفت: ” باشد. من دختر کوچک بزرگی هستم.”
بعد از موش خداحافظی کرد. رفت و رفت. به زرافه ای رسید. به او سلام کرد. زرافه از او پرسید: ” تو کی هستی؟”
او گفت: ” من دختر کوچک بزرگی هستم.” زرافه سرش را پایین آورد. نگاهی به او کرد و گفت: ” اما تو خیلی کوتاهی!” دختر گفت: ” باشد من دختر کوچک بزرگ کوتاهی هستم.”
بعد از زرافه خداحافظی کرد. رفت و رفت. به یک جوجه تیغی رسید. جوجه تیغی کوچولو و گرد و پر از تیغ بود. به او سلام کرد.
جوجه تیغی از او پرسید: ” تو کی هستی؟” دخترک جواب داد: ” من دختر کوچک بزرگ کوتاهی هستم.”
جوجه تیغی گفت: ” نه! تو خیلی هم بلندی!” دخترک گفت: ” باشد. من دختر کوچک بزرگ کوتاه بلندی هستم.”
بعد از جوجه تیغی خداحافظی کرد. رفت و رفت. به ماری رسید. به او سلام کرد. مار پرسید: ” تو کی هستی؟”
دخترک جواب داد : ” من دختر کوچک بزرگ کوتاه بلندی هستم.” مار گفت: ” اما تو خیلی چاقی!”
دخترک گفت :” باشد. من دختر کوچک بزرگ کوتاه بلند چاقی هستم.”
بعد از مار خداحافظی کرد. رفت و رفت. به خرسی رسید به او سلام کرد. خرس پرسید: ” تو کی هستی؟” دخترک جواب داد : ” من دختر کوچک بزرگ کوتاه بلند چاقی هستم.” خرس گفت:” نه! تو خیلی هم لاغری!” دختر گفت: ” باشد. من دختر کوچک بزرگ کوتاه بلند چاق لاغری هستم.”
بعد از خرس خداحافظی کرد. رفت و رفت. به پرنده ای رسید. به او سلام کرد. پرنده پرسید:” تو کی هستی؟” دخترک جواب داد: ” من دختر کوچک بزرگ بلند چاق لاغری هستم.” پرنده گفت: ” اما من فکر می کنم تو خیلی تنبلی! تا تو از زیر شش تا درخت گذشتی من سه روز دور تا دور جنگل پرواز کردم.” البته پرنده شوخی می کرد. پیش از آن که دخترک به او سلام کند، فقط یک دور، دور جنگل پرواز کرده بود.
دخترک گفت: ” باشد. من دختر کوچک بزرگ کوتاه بلند چاق لاغر تنبلی هستم.”
بعد از پرنده خداحافظی کرد. رفت و رفت. به لاک پشتی رسید. به او سلام کرد.
لاک پشت خیلی آهسته راه می رفت. ولی باز هم خسته شده بود. نفس عمیقی می زد. لاک پشت پرسید: ” تو کی هستی؟” دخترک گفت: ” من دختر کوچک بزرگ کوتاه بلند چاق لاغر تنبلی هستم. حالا دیگر می دانم که تو چه می خواهی بگویی، تو می خواهی بگویی : تو خیلی زرنگی!”
لاک پشت گفت : ” نه، کی گفت که من می خواهم بگویم که تو خیلی زرنگی؟”
دخترک گفت: ” تو نمی خواهی بگویی که من خیلی زرنگم؟ باشد. ولی به من بگو که چرا حیوان های جنگل این همه چیزهای جورواجور به من می گویند؟ فیل می گوید که من کوچکم. موش می گوید که من بزرگم. زرافه می گوید که من کوتاهم. جوجه تیغی می گوید که من بلندم. مار می گوید که من چاقم. خرس می گوید که من لاغرم. پرنده می گوید که من تنبلم.”
لاک پشت گفت: ” می دانی؟ آنها همه چیز را با خودشان اندازه می گیرند. آن که بزرگ است به تو می گوید که تو کوچکی. آن که کوچک است به تو می گوید که تو بزرگی. آن که بلند است به تو می گوید که تو کوتاهی. آن که لاغر است به تو می گوید که تو چاقی. آن که چاق است به تو می گوید که تو لاغری. آنها همه چیز را با خودشان اندازه می گیرند.
مثلا ببین، همه این حیوان ها به من می گویند: تو خیلی تنبلی، تو خیلی آهسته راه می روی. ولی می دانی؟ من صد سال دارم. پدربزرگم هفتصد و هفتاد سال دارد. وقتی که من با او بیرون می روم، او به من می گوید: بچه، چرا این قدر تند راه می روی؟ تو خیلی زرنگی! بله، آنها همه چیز را با خودشان اندازه می گیرند. ولی من فهمیده ام که خودم بهترین حیوان دنیا نیستم و دیگر هیچ حیوانی جز یک لاک پشت را به خودم اندازه نمی گیرم.”
آن وقت دخترک خوش و خندان از جنگل بیرون رفت. او تازه فهمید که فقط خودش است. او می خواست به پدر و مادرش بگوید: ” من خودم هستم و قرار نیست خودم را با کسی مقایسه کنم.”
نویسنده: رضا فرزانه دهکردی
برگرفته از کتاب “قصه هایی برای خواب کودکان”