#رسول_اکرم #مبعث
گردباد است که سنجیده جلو میآید
به پراکندن جمع من و تو میآید
ناقصالخلقهتر از پیش به ما میتازد
دیو تشویش، کم و بیش به ما میتازد
غل و زنجیر به کف، در نخ این منطقه است
با صد افسون و دغل در صدد تفرقه است
گردباد است و به هر حال جلو میآید
به پراکندن جمع من و تو میآید
جمعمان جمع نخواهد شد اگر پا نشویم
وقت تنگ است بیا از هم منها نشویم
چارهای نیست به جز بر صفِ خود افزودن
ضرب در هم به توان ابدیّت بودن
بینهایت شدن و یکدل و یکرنگ شدن
با اشارات خداوند هماهنگ شدن
چاره این است که در آینهٔ وحدت «هو»
دل ببندیم به تصویر خوشِ «و اعتصموا...»
پچ پچی پشت سر ماست همه گوش کنید
نقشه ای شوم مهیاست همه گوش کنید
تیک تاک همهٔ عقربهها تند شده
در عوض حرکت ما کُندتر از کُند شده
ما که آمیزهای از صدق و صفاییم، چرا؟
ما که دلباختهٔ نور خداییم، چرا؟
ما که توفیق کبوتر شدن از او داریم
و در اندیشهٔ پرواز، رهاییم، چرا؟
در جهانی که مناجات به یغما رفته
ما که شادابترین شور و نواییم، چرا؟
ما که از بدر و اُحد این همه راه آمدهایم
ما که مدیون تمام شهداییم، چرا؟
پچ پچی پشت سر ماست همه گوش کنید
نقشهای شوم مهیاست همه گوش کنید
نبض دنیای کنونی متلاطم شده است
رگِ دستان ممالک، متورم شده است
غزّه میلرزد و در آتش تب میسوزد
در تب فسفری غیظ و غضب میسوزد
استخوانیست و یک پوست نازک بر آن
کیست آیا بکشد دست تبرکّ بر آن؟
خار در پای دمشق است و تنش خونین است
باز میغرّد؛ اما دهنش خونین است
سرفهٔ قاهره از لختهٔ خون جگر است
سینهٔ شهر از این حادثهها شعلهور است
پلک کابل چقدر خسته و سنگین شده است
طالب فتنه در آن مدّعی دین شده است
گودی چشم عراق عرب آغشته به دود
چشم و ابروی سیاهش، چه کبود است کبود!
از خود اینقدر چرا زخم زبان میشنویم
این همه حرف، علیه خودمان میشنویم
هر کجا حرف و حدیثیست علیه خودمان
با برانگیختگی؛ با هیجان میشنویم
حرفی از همدلی و صلح و صفا هم باشد
باز با گوش پُر و بغض گران میشنویم
ما اگر گوش به آوای خداوند دهیم
تا ابد صوت اذان، صوت اذان میشنویم
همّت مختصری باشد اگر در دلمان
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنویم
بین ما شکر خدا، نسخهٔ پرهیزی هست
فرصت تکیه به آیاتِ دل انگیزی هست
این کتاب است که بین من و تو واسطه است
و همین معجزه جذابترین رابطه است
بین ما آی برادر! پل پیوندی هست
شیشهٔ عطر دل انگیز خداوندی هست
میتوانیم هر آیینه قویتر باشیم
شرط اول قدم آن که نبویتر باشی
🔸شاعر:
#سیدمهدی_موسوی
_______________________
╭════•🍁•════╮
🇮🇷ایتا
https://eitaa.com/maddahanesf
سروش
http://sapp.ir/maddahanesf
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
بله
https://ble.im/maddahanesf
گپ
https://gap.im/maddahanesf
اینستاگرام
Www.instagram.com/maddahanesf
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
.
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
#غزل
فدای حُسن دلانگیز باغبان شده بود
بهار، با همه سرسبزیاش خزان شده بود
چهار دسته گُلش را به پنج تن بخشید
مقیمِ خاکِ درش، هفت آسمان شده بود
چه سربلند و سرافراز امتحان پس داد
برای عرض ادب، سخت امتحان شده بود
به عشق «شیر خدا» از یل دلاور خود
گذشت اگر چه در این راه نیمهجان شده بود
چه امتحان بزرگی! که در رثای حسین
-و نه به خاطر فرزند- روضهخوان شده بود
اگر چه پیر شد از داغِ بیامان، اما
به پشتوانهٔ زینب دلش جوان شده بود
فدای «اُمّ اَبیها» شدن علامت داشت
به این سبب قد «اُمّ البنین» کمان شده بود
#سیدمهدی_موسوی✍
.
🔻کانال16هزارنفری متفاوت
✅ باحضور
✅ مداحان موفق استانی وکشوری
وفعالان فرهنگی
🟩⬜🟥
╔═💎💫═══╗
➡️ www.mesf.ir/s
╚═══💫💎═╝
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
تقدیم به #شهید_مرتضی_مطهری
بهمناسبت #روز_معلم
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
قناریان کلامش هنوز میخوانند
نوای سُنتیاش را بهروز میخوانند
قناریان کلامش هنوز جان دارند
«صدا صداست که...» پس عمر جاودان دارند
کتاب و دفتر از اندیشهاش فروغ گرفت
چراغ دانش او جلوۀ نبوغ گرفت
کتاب، واسطهای بین اوست با این نسل
مطهّری، هنر گفتگوست با این نسل
خرد، هنوز مرید جنون و مستیِ اوست
مرکّب آینهدار قلمبهدستی اوست
بخوان زمانه! بخوان با رساترین فریاد
از او بگو و بخوان باز! هر چه، بادا باد!
بخوان به نام بزرگی که آسمانی شد
فروتنانه درخشید تا جهانی شد
صفای باطنیاش غبطهآور است هنوز
که کوچه باغ نیایش معطّر است هنوز
کتاب و سنّت و اجماع و عقل را فهمید
رموز تازهای از عقل و نقل را فهمید
کتاب و منبر و سجّاده را به هم آمیخت
سه رود منشعب از کوه را به دریا ریخت
نهال کاشت ولی ریشه را عمیق نشاند
به خاک پایۀ اندیشه را عمیق نشاند
هزار پنجره را رو به آفتاب گشود
-هزار پنجرۀ مستعدِّ کشف و شهود-
گشود پنجرهها را، وَ با دو بال قنوت
خودش پرنده شد و پر کشید تا ملکوت...
نسیم، معتکف گوشۀ عبایش بود
فرشته، دست به دامان ربّنایش بود
تمام دلخوشیِ کوچه و خیابان از
نفَس نفَس زدن عطر آشنایش بود
در آن شبِ خفقان که سکوت شایع بود
درست اوج سحرخیزی صدایش بود
تلاش کرد و سرانجام هم نصیبش شد
اجابتی که برازندۀ دعایش بود:
پیامبر شبی آمد به خواب شیرینش(١)
و بوسه زد به لبان مبلّغ دینش
و بوسه زد که بگوید جهاد یعنی این
سلوک یعنی این، اجتهاد یعنی این
نویدبخش شهادت به خواب او آمد
به خواب نیمهشبش صبح آرزو آمد
چگونه میشد از آن شور و شوق دم نزند
و زود پا نشود، اندکی قدم نزند
چگونه میشد از تاب و تب نگوید هیچ
و از حرارت بر روی لب نگوید هیچ
چه خوب شد که -اگر رفت- پیش ماست هنوز
هزار باغ پر از گُل از او به جاست هنوز...
سپرد دست خدا رشتۀ کلامش را
تمام کرد به خون، شعر ناتمامش را
✍ #سیدمهدی_موسوی
🔻مقدمتان را به این کانال 19 هزارنفری
🟩⬜🟥امامتفاوت وعالی
گرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
➡️ www.mesf.ir/s
╚═══💫💎═╝
╭┅───────────┅╮
🕌 http://eitaa.com/maddahanesf
╰┅───────────┅╯