eitaa logo
کانون مداحان
26.3هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
20.5هزار ویدیو
190 فایل
کانون مداحان استان مرکز آموزش عمومی ، تخصصی و سطح عالی مداحی. خیریه فرهنگی ذاکرین امام حسین (ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام(بخوانیدوارسال کنید): دل سنگ صیاد مرآت ولایت ۳– غلامرضا سازگار  در دل حبسم و حبس است به دل فریادم فرصتی نیست که از سینه برآید دادم سال‌هـا می‌گذرد رفتـه‌ام از یـاد همه کاش می‌کرد اجـل گوشۀ زندان، یادم طایر عرش کجـا، قعـر سیـه‌چال کجا؟ من کجا بودم و یـا رب به کجا افتادم همه شب خُرم از آنم که در این گوشۀ حبس «هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم» زهـر یکبــار مـرا کـشت، خدا می‌داند بارهــا سـوختم و ساختم و جان دادم به امیدی که رضا لحظـه‌ای آید به برم سال‌ها حلقه‌صفت چشم به در بنْهادم بال پرواز، شکسته است و پرم ریخته است چــه نیـاز اسـت کـه صیاد کند آزادم دل صیـاد بـوَد سنـگ و نـدارد اثری گیـرم از سینـه برآیـد به فلک فریادم منـم آن لالـۀ پرپــر شـدۀ دور از باغ که چو گلبرگ خزان داد فلک بر بادم مرهـم زخـم تن خستۀ مـن گریه بوَد چشم «میثم» مگر از اشک کند دلشادم ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): چهار ملاقاتی مرآت ولایت ۳– غلامرضا سازگار  من کیستـم؟ فـرشتۀ عرش‌آشیانه‌ام دردا که گشتـه قعر سیـه‌چال، لانه‌ام از حلقـه‌های سلسلـه بـاشد نشانه‌ها بر دست و پا و گردن و بر پشت و شانه‌ام مخفی است زخم‌ها به درون دلم، ولی پیــداست بــر بــدن، اثــرِ تازیانه‌ام مـن در کنـار قبـر نبـی خانه داشتم کردنـد بی‌گنــاه بــه زنـدان روانه‌ام گر شیعه‌ای به شهر مدینه کند عبور جرأت نمی‌کند که زند سـر به خانه‌ام هر شب بوَد چهار ملاقاتی‌ام به حبس زنجیر و کند و قاتـل و اشک شبانه‌ام از بس که تیرگی نگهم را گرفته است روز و شبـم یکـی شـده در آشیانه‌ام دیدم بسی شکنجه و خواهند اگر شهود این زخـم‌های سلسلـه باشـد نشانه‌ام نشنیده مانـد نالـۀ شب‌هـای تـار من خامـوش در میـان قفس شـد ترانه‌ام «میثم» ز سوز سینه سرودی برای ما سـوز دلــت قبـولِ خــدای یگانه‌ام ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): در مدح و مصیبت حضرت موسی‌بن‌جعفر علیه السلام مرآت ولایت ۴ – غلامرضا سازگار    من کیستم ولی خداوند اکبرم آیینۀ تمام نمای پیمبرم آرام جان فاطمه و نجل حیدرم باب‌الحوائج همه موسی‌بن‌جعفرم مولای کائنات و امام سما و ارض بر جن و انس هادی و مولا و رهبرم امروز باب حاجت خلقم به کاظمین فردا پناه خلق به صحرای محشرم هر سال و ماه و هفته و هر روز و شب رسد هر دم به جن و انس و ملک فیض دیگرم دریای نور شش دُرِ ناب محمّدی  بر شش سپهر نور فروزنده اخترم  قرآن روی دست ششم حجت خدا بر روی سینه همچو رضا هست کوثرم هنگام کظم غیظ به خلق محمدی  ریزد فرو به خنده ز لب در و گوهرم من نخل باغ وحیم و سنگم اگر زنند ریزد هماره میوۀ توحید از برم گنجینۀ علوم خدا سینۀ من است تا حشر بر کتاب خداوند داورم تنها خداست مادح ما خاندان و بس  من از ثنای خلق دو عالم فراترم من مشعل هدایتم و با فروغ خود  در تیرگی به قلب شما نورگسترم تنها نه باب حاجت خلقم در این جهان در روز حشر هم به شما یار و یاورم من پیشتاز و رهبر آزادمردی‌ام زنجیر گشته اسلحه و حبس سنگرم در مکتب منور و مشعل فروز وحی  در پیکر ولایت روح مطهرم در حلقه‌های سلسله بین سیاه چال نام خدا به لب شده ذکر مکررم سجاده, خاک و آب وضو, اشکِ نیمه‌شب این سجده‌های دائم و این دیدۀ ترم  مانند یک جنین که در آغوش مادر است شب تا به صبح بر سر زانو بوَد سرم  پایم میان سلسله چشمم بوَد به در  گویی نشسته است رضا در برابرم  با هر نفس که می‌کشم انگار می‌‌کنم باشد درون حبس نفس‌های آخرم  وقتی که تازیانه زند خصم بر تنم  گریم به یاد پیکر مجروح مادرم  زندان من چراغ ندارد خدا گواست چون شمع آب گشته در این حبس پیکرم  ممکن نبود و نیست در این تیرگی دمی بر زخم‌های سلسلۀ خویش بنگرم  با تازیانه خصم مرا می‌زد و نگفت  چیزی بجا نمانده ز اندام لاغرم آزادی‌ام چه فایده دارد از این قفس وقتی شکسته بال من و ریخته پرم سوز درون «میثم» خونین جگر شود هـر دم که بـاد می‌دهد از سینۀ آذرم   ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): در مدح حضرت موسی‌بن‌جعفر علیه السلام  مرآت ولایت ۴ – غلامرضا سازگار   ای شمع جمع آل پیمبر باب‌المراد موسی جعفر نور نهم ز وجه الهی  هفتم امام موسی جعفر بر کائنات رهبر و مولا بر جن و انس سید و سرور دردانۀ علی ولی‌الله ریحانۀ بتول مطهر نجل امام جعفر صادق آیینه‌دار حسن پیمبر هم نجل تو علی ولی‌الله هم صلب توست فاطمه‌پرور قرآن به مدح توست مزین ایمان به مهر توست معطر دل بر مزار تو متوسل جان در حریم توست کبوتر بر پنج مهر نور تو مشرق در شش یم کمال تو گوهر در سینۀ تو صبر محمّد در بازویت شجاعت حیدر خواهی اگر به بازوی بسته در می‌کنی ز قلعه خیبر جودت فزون ز ظرف دو گیتی وصفت ز مدح خلق فراتر آیینۀ تو حسن رضایت معصومۀ تو زینب دیگر جبریل بر طواف مزارت بر گرد کاظمین زند پر هر لحظه از خدای تعالی بر حضرتت درود مکرر در حبس تیره هر شب و هر روز عالم به نور توست منور خلوت سرای حبس گرفته از اشک صبحگاه تو زیور تا چند ای سلالۀ زهرا گیرم ز دور، قبر تو در بر  آیا شود شبی به تضرع بر خاک تربت تو نهم سر؟  از سوز سینه بر تو بسوزم وز اشک دیده چهره کنم تر باور نمی‌کنند بگویم با تو چه کرد خصم ستمگر باور نمی‌کنند که داری آثار تازیانه به پیکر دردا که پیکرت ز درون شد با پیکر حسین، برابر  با هر نفس به زیر شکنجه عمر تو می‌رسید به آخر با یاد آه نیمه شب تو  دارم به دل شرارۀ آذر  در زیر تازیانه به گوشت آمد صدای گریۀ مادر  معصومه کو که بر تو بگرید ای نازنین سلالۀ کوثر  بر تو که یار سلسله‌هایی تابوت تو که جان جهانی دردا که گشت تخته‌ای از در تنها به خاک چهره نهادی  با آنکه بود آن همه دختر جا دارد ار به یاد تو «میثم» گردد بـه اشک دیـده شناور ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): نوحۀ حضرت موسی‌بن‌جعفر‌ علیه السلام  مرآت ولایت ۴ – غلامرضا سازگار یارب از ساق پایم می‌چکد خون خلصنی خلصنی من حبس الهارون ای رضا جان داد از جدایی ای رضا جان داد از جدایی من که زندان هارون قسمتم شد حلقۀ سلسله هم صحبتم شد ای رضا جان داد از جدایی ای رضا جان داد از جدایی خون دل هر شب از چشم ترم ریخت در کنج این قفس بال و پرم ریخت ای رضا جان داد از جدایی ای رضا جان داد از جدایی پایم از سلسله دارد نشانه بر تنم مانده جای تازیانه ای رضا جان داد از جدایی ای رضا جان داد از جدایی این اشک دیده این سوز و گدازم با خدا سرگرم راز و نیازم ای رضا جان داد از جدایی ای رضا جان داد از جدایی هر نفس در جگر داردم شراره قلبم از زهرکین شد پاره پاره ای رضا جان داد از جدایی ای رضا جان داد از جدایی هر شب از دیده خون‌دل فشانم کنج زندان نماز شب بخوانم ای رضا جان داد از جدایی ای رضا جان داد از جدایی ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): نوحۀ حضرت موسی‌بن‌جعفر علیه السلام  مرآت ولایت ۴ – غلامرضا سازگار ای ز زهر جفا پاره پاره جگر یا باب‌الحوائج یا موسی‌بن‌جعفر حلقۀ سلسله در غمت خون‌فشان بر تنت مانده از تازیانه اثر یا باب الحوائج           یا موسی‌بن‌جعفر  تو که پا به چشم عرشیان نهادی چرا جسم پاکت روی تختۀ در یا باب الحوائج            یا موسی‌بن‌جعفر  فاطمه دنبال تابوت تو گریان آه او بر فلک، سوز او در جگر یا باب الحوائج            یا موسی‌بن‌جعفر دریغا دریغا که از مرغ توحید در قفس نمانده بجا جز مشت پر یا باب الحوائج             یا موسی‌بن‌جعفر  تو چشمت به راه رضا کنج زندان چشم معصومه در انتظار پدر یا باب الحوائج             یا موسی‌بن‌جعفر  دختران تو در فکر آزادی‌ات تو بین سیه‌چال می‌زنی بال و پر یا باب الحوائج              یا موسی‌بن‌جعفر  با که گویم که زندان هارون شده قتلگاه عزیز دل پیمبر یا باب الحوائج             یا موسی‌بن‌جعفر    ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): در مدح حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهما السلام مرآت ولایت ۵ – غلامرضا سازگار سـلام خـدا و سـلام پیمبر سلام امامان به موسی‌بن‌جعفر   شهنشـاه مـلک وسیــع الهــی   که امرش بـود حکم خلاق داور   ولـی خـدا، هفتمین حجت حـق   دُر نـاب شش یم، یـم پنج گوهر   بـه جن و بشر تربتش کعبـۀ دل   به ارض و سما طلعتش نورگستر   فـروغ رخـش تــا ابــد عالم‌آرا   کلام خوشش همچنان روح‌پرور   خداوند خلـق و خداونـد خصلت   خداونـد خـوی و خداونـد منظر   به پایش فشاندند لاهوتیان جان   به خاکش نهـادند قدوسیان سر   ملایک گشودنـد از چـار جانب   بـه خـاک قدم‌هـای زوار او پر   ببر عرض حاجت سوی کاظمینش   بگیــر از در او مــراد مکــرر   اگـر امــر می‌کـرد ذات الهـی   چو جدش علی در گرفتی ز خیبر   و یا آن که می‌کرد مه را دو قسمت   به انگشت سبابه همچون پیمبر   که اعجـاز او بـود اعجـاز احمد   که بازوی او بـود بـازوی حیدر   عنایـات او بر ملک بـود هادی   اشـارات او بـر فلک بـود رهبر   خداوند را گشته زائر هر آن کو   شــود زائــر آن بتـول مطهـر   کلامش بشـر را چـراغ هدایت   مقامش ملک را بود فـوق باور   تو او را بـه تاریکـی حبس دیـدی   دمی بـاز کـن چشم دل را و بنگر   که مـاه است پروانـۀ شمـع رویش   که مهر است در بحر نورش شناور   به حبس عدو پیکـرش آب گـردید   امامی که جان بود مهرش به پیکر   سرشکش به هجران معصومه جاری   خیـال رضـا را گرفتـه اسـت در بر   به غیـر از خـدا کس ندیـد و نداند   که بر او چه آمـد ز خصـم ستمگر   کبــودی انــدامـش از تـازیانــه   بــود ارث عمــه بــود ارث مـادر   امامـی کـه یـار همـه خلق بودی   غریبانـه جـان داد بی‌یـار و یـاور   خدایا! که دیـده است زیر شکنجه   همـای ولایـت زنـد در قفس پر؟   بنـالیــد یــاران! بــرای امــامـی   که تابــوت او بـود یـک تختۀ در   بنـالیــد بـــر آن امــام غریبــی   کـه زهـر جفـا در دلش ریخت آذر   در آن حبس تاریک دربسته هر شب   ملاقاتی‌اش بـود زهرای اطهر   سزد از شـرار غمش خلق، «میثم!»   بسوزنـد چـون شمع؛ از پای تا سر    ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): در مدح و مصیبت حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهما السلام مرآت ولایت ۵ – غلامرضا سازگار ای بـاب مـراد خلق عالم سر تا به قدم رسول‌اکرم هفتم ولـی خدای منـان!        مهر تو روان دین و ایمان     قرص قمرِ امام صادق            نور بصرِ امام صادق   گفتـار تو چون کلام قرآن          در هـر نفست پیام قرآن   صحـن تو تمـام آسمان‌ها         دوران امـامتت زمـان‌هـا   چشم همـه بـر عنـایت تو         سرمایـۀ‌ مـا ولایـت تـو   تو بـاب مـراد عالـم استی تـو کعبـۀ روح آدم استی   تو دسـت عنـایت خـدایی         از خلق جهان گره‌گشایی   ای روح، کبوتـر حــریمت          عالم همه بر در حـریمت   موسایی و عالم است طورت     گردیده کلیم، غرق نورت   دل‌های شکسته کاظمینت       خواندنـد امـام، عالمینت   از دسـت تـو کار حیدر آید          ز انگشت تو فتح خیبر آید   در حبسی و خلق، پای‌بستت    سررشتۀ آسمان به دستت   معـراج تـو بود قعر زندان           خلوتگـه ذات حی منان   پیشانی خود نهاده بر خاک        بگذاشته پا به فرق افلاک   گردیـده نمـاز، سرفرازت          آورده نـماز بـــر نمـازت   زندان شده محفل وصالت      آغوش خـدای ذوالجلالت   زنجیـر، سلام بر تو می‌داد  از دوست پیام بر تو می‌داد     ای گل ز تو آبـرو گـرفته      محبوبِ به حبس خو گرفته!   زندان تو لطف کامل ماست       اشک تو چراغ محفل ماست   اینجا که فراق نیست در بین      بر توست مقام قاب قوسین   اینجا که تجلی خدایی‌ست      تاریکی حبس، روشنایی‌ست   افسوس که حرمتت شکستند   بازوی تو را به حبس بستند   در شأن تو شاخه‌های گل بود     کی شأن تو حلقه‌های غل بود؟   زجرت به هـزار قهـر دادند         در زیر شکنجه زهر دادند   زندانــی عتــرت پیمبــر           افسوس که لحظه‌های آخر   دل شیفتـۀ مدینـه‌ات بـود         زنجیر به روی سینه‌ات بود   پیوستـه سـلام بی‌نیـازت         بر لحظۀ آخـرین نمـازت   با آن همه دختـر و پسرها         رفتی ز جهان غریب و تنها   معصومه کجاست تا که آید        زنجیـر ز گـردنت گشاید؟   با آن که به حبس می‌زدی پر      تابوت تو گشته تختـۀ در   مردم که جنازۀ تـو دیدند           فریاد ز سـوز دل کشیدند   تابوت تو را به شهر غربت         بردنـد ولـی به اوج عزت   بعد از ضرباتِ حلقـۀ غل           تابوت تو گشت غرق در گل   دیگـر نزدنـد تیــر کینت      کی سنگ زدند بر جبینت؟   دیگر نبرید کس سرت را           دیگـر نزدنــد دختـرت را   تا از جگرش شراره خیزد          «میثم» به غم تو اشک ریزد    ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): نوحه حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهما السلام مرآت ولایت ۵ – غلامرضا سازگار   فاطمه! ای دختر پاک پیمبر  بر در، زندان هـارون، گل بیاور!  از پی آزادی موسی‌بن‌جعفر  وامصیبت وامصیبت وامصیبت  یوسف زنـدانی‌ات گردیـده آزاده  نور عینت کشتـه در حبس بغداد  بی‌کس و تنها و مظلومانه جان داد  وامصیبت وامصیبت وامصیبت  ****  مانــده آثـار شکنجـه بـر تن او  مانده زخـم سلسلـه بر گردن او  خون دل بودی روان بر دامن او  وامصیبت وامصیبت وامصیبت  اجر و پاداش رسالت این چنین بود  سلسله بـر گردن مولای دین بود  این همان میراث زین‌العابدین بود  وامصیبت وامصیبت وامصیبت  ****  آسمان! زین غصه خاک غم به سر کن  حضرت معصومه! رخت غم به بر کن  دخـت زهـرا! گریـه بـر حال پدر کن  وامصیبت وامصیبت وامصیبت  ****  خنده بادا تا صف محشـر حرامم  بلکه اشک از دیدگان ریزد مدامم  تختـۀ در گشتـه تابـوت امـامم  وامصیبت وامصیبت وامصیبت  ****  خیزم و سوی خراسـان ره بپویم  دامن خود را ز اشک غم بشویم  تسلیت بـر ضـامن آهـو بگویم  وامصیبت وامصیبت وامصیبت    ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): شعر شهادت امام کاظم علیه السلام شاعر: ژولیده نیشابوری شده شرمنده شمس از روی حضرت کاظم قمر شد مات از چهر نکوی حضرت کاظم بغیر از ذات حق آگه نباشد اندر این عالم کسی از سر اسرار مگوی حضرت کاظم بود او ششمین رهبر ز بعد ساقی کوثر که باشد قبله حاجات کوی حضرت کاظم نه بتوان توصیفش کرد که آسان نیست اوصافش که ینکو هست وصف تار موی حضرت کاظم ببیند یوسف از رویش بگوبد مرحبا بر حق که ینکو خلق کرده حسن روی حضرت کاظم بعالم رنگ و بوی گل بود از نور رخسارش بود خوی محمد خلق و خوی حضرت کاظم ولی از جور هارون دعا لبریز شد آخر ز زهر خانمان سوزی سبوی حضرت کاظم بدی در گوشه زندان چاارده سال آن مولا بدی با حق تعالی گفتگوی حضرت کاظم طلب میکرد او مرگ از خدا با دیده گریان که وصل یار بودی آرزوی حضرت کاظم خدایا دست گیری تو از ژولیده محزون بحق قرب و قدر و آبروی حضرت کاظم ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): سجاده ها ز جلوه روحانى تواند زندانى خدا همه زندانى تواند با دستهاى بسته مناجات ديدنی ست يک گوشه اى نشسته مناجات ديدنى ست در زير تازيانه خدا را صدا بزن آه اى غريب قيد ملاقات را بزن جايت کم است بال و پرت را تکان مده ديوار محکم است سرت را تکان مده تا ساقه ات خميد خميده شدى تو هم زنجير را کشيد کشيده شدى تو هم خورشيدى و به جانب گودال می روى ساقت تکان که می خورد از حال می روى بالت به ميله هاى قفس گير می کند با اين گلوى بسته نفس گير می کند اين چهار تا غلام غريبت کشيده اند انگار تخته ها به صليبت کشيده اند يک گوشه دختران خودت را صدا زدى با دست و پاى بسته شده دست و پا زدى پا جاى دستهاى توسل گذاشتند جسم تو را سه روز روى پل گذاشتند رد می شدند مردم بى عار بارها رد می شدند از بغل تو سوارها اما کسى به رخت و لباس تو پا نزد اما کسى دهان تو را با عصا نزد... ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): رشته‌ی دلهای عاشق پشت این در بسته شد رزق ما از سفره‌ی موسی بن جعفر بسته شد تا خبر آمد غروب از خانه بیرون می‌زند با هجوم سائلان از صبح معبر بسته شد مشت ما را وا نخواهد کرد وقتی از کرم مشت مسکین درش با کیسه‌ی زر بسته شد آنکه از کار پیمبرها گره وا می‌کند دست و پایش در غل و زنجیر آخر بسته شد ای خدا آزاد بودن پیشکش، این ظلم چیست؟ در قفس حتی پر و بال کبوتر بسته شد یک نفر با تازیانه آمد و در باز شد یک نفر با تازیانه آمد و در بسته شد تازیانه رفت بالا چشم مادر تار گشت تازیانه خورد بر تن چشم مادر بسته شد آه روی تخته پاره ساق پایش بند نیست بیش از این حرفی ندارم روضه ها سربسته شد... ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): کشکول خالی من و دست عطای تو باب الحوائجی و دو عالم گدای تو ای حضرت غریب خودم دعبلت شوم چشم مرا گرفته شکوه عبای تو چیزی نمانده است شوم بشر حافی ات اعجاز میکند نفس کیمیای تو گویا قدم به صحن گهرشاد میزند هرکس که پا نهاده به صحن و سرای تو ما شیعیان کشور موسی بن جعفریم ما را سوا نموده رضایت برای تو از سفره ی تو حاجت خود را گرفته ام شکر خدا کنم که شدم اشنای تو مثل عموی خود گره ها باز میکنی قربان سفره ی کرم پربهای تو هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق هرگز نسوزد آنکه شود مبتلای تو با این دل شکسته و با اشک چشم مان زانو زدیم بر روی فرش عزای تو کنج سیاه چال بلا دست و پا زدی زندان کاظمین شده کربلای تو صد مرده زنده می شود از ذکر یاحسین صد سینه بیقرار شود با نوای تو ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): مردی که نام دیگر او «آفتاب» است بین غل و زنجیر هم عالی‌جناب است حبل‌المتین ماست یک تار عبایش این مرد از نسل شریف بوتراب است هنگام طی‌الارض و معراجش یقیناً ... ... روح الامین در محضرش پا در رکاب است پیداست از باب الحوائج بودن او هر کس از او چیزی بخواهد مستجاب است با یک سؤالش بشر حافی زیر و رو شد هر کس به پای او بیفتد کامیاب است بدکاره ای را زود سجّاده‌نشین کرد اعجاز او بالاتر از حدّ نصاب است چیز کمی که نیست... آقا چارده سال زیر شکنجه، کنج زندان در عذاب است نامرد ، زندان‌بان ، یهودی زاده‌ی شوم دست و سر و پاهای آقا را چرا بست؟! با ناسزا باب زدن را باز کرده این بددهان بی‌حیا ذاتش خراب است از حیدر و زهرای اطهر کینه دارد هر صبح و شب دنبال تسویه‌حساب است از بس که گلبرگ تن آقا خمیده زندان تاریکش پر از عطر گلاب است زخمی که در زیر گلوی او شکفته یادآور زخم و غم طفل رباب است با این غل و زنجیر و لب‌های ترک‌دار تنها به یاد زینب و بزم شراب است چوب یزید و گریه‌ی اطفال ای وای حرف کنیزی و زبانم لال ای وای ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): چه عالمی ست عالم باب الحوائجی با توست نورِ اعظم باب الحوائجی مهر تو است حلقه‌ی وصل خدا و خلق داری به دست خاتم باب الحوائجی در عرش و فرش واسطه‌ی فیض و رحمتی بر دوش توست پرچم باب الحوائجی در آستانه‌ی تو کسی نا امید نیست آقا برای ما همه باب الحوائجی بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو در رستخیز واهمه باب الحوائجی دیوانه‌ی سخای ابا الفضلی توام مانند ماه علقمه باب الحوائجی صحن و سرات غرق گل یاس می شود وقتی که میهمان تو عباس می شود در ساحل سخاوت دریای کاظمین مائیم و خاک پای مسیحای کاظمین با دست های خالی از اینجا نمی رویم ما سائلیم، سائل آقای کاظمین رشک بهشتیان شده حال کسی که هست گوشه نشین جنت الاعلای کاظمین نور الهی از همه جا موج می زند توحیدی است بسکه سراپای کاظمین داریم در جوار حرم، حق آب و گِل خاتون شهر ما شده زهرای کاظمین ما ریزه خوار صحن و سرای کریمه ایم این افتخار ماست، گدای کریمه ایم در سایه سار کوکب موسی بن جعفریم ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم فیضش به گوشه گوشه‌ی ایران رسیده است یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم هستی ماست نوکری اهل بیت او ما خانه زاد زینب موسی بن جعفریم قم آستان رحمت آل پیمبر است در این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم با مهر و رأفتش دل ما را خریده است ما بنده‌ی مُکاتَب موسی بن جعفریم چشم امید اهل دو عالم به دست اوست مات مرام و مشرب موسی بن جعفریم حتی قفس براش مجال پرندگی ست مدیون ذکر و یارب موسی بن جعفریم دلسوخته ز ندبه‌ی چشمان خسته اش دلخون ز ناله و تبِ موسی بن جعفریم آتش زده به قلب پریشان، مصیبتش با دست بسته غرق سجود است حضرتش از طعنه های دشمن نادان چه می‌کشید بین کویر، حضرت باران چه می‌کشید در بند ظلم و کینه‌ی قوم ستمگری تنها پناه عالم امکان چه می‌کشید خورشید عشق و رحمت و نور و سخا و جود در بین این قبیله‌ی عصیان چه می‌کشید با پیکرش چه کرده تب تازیانه ها با حال خسته گوشه‌ی زندان چه می‌کشید شکر خدا که دختر مظلومه اش ندید بابای بی شکیب و پریشان چه می‌کشید اما دلم گرفته ز اندوه دیگری طفل سه ساله گوشه‌ی ویران چه می‌کشید با دیدن سر پدرش در میان طشت هنگام بوسه بر لب عطشان چه می‌کشید وقتی که دید چشم کبودش در آن میان خونین شده تلاوت قرآن چه می‌کشید می گفت با لب پر از آهی که جان نداشت: ای کاش هیچ سنگدلی خیزران نداشت ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): تمام حجم تنت زیر یک عبا مانده به روی پهلوی تو چند جای پا مانده نفس کشیده ای و بند آمده نَفَست به سینه ات چقدَر استخوان، رها مانده خدا کند تو دگر مثل فاطمه نشوی خدای، رحم کند بر تنِ بجا مانده به سجده می روی و مثل بید می‌لرزی قیام کن که تسلّای ربّنا مانده هوای غربتِ زندان که جای خود دارد نگاه یک زنِ رقّاص بی حیا مانده به‌ فرض‌ هم‌ که ‌خودت از جهان، خلاص‌ شوی هنوز ، غربتِ معصومه و رضا مانده کمی اگر غُل و زنجیرها امان بدهد صدا هنوز در این اشکِ بیصدا مانده دوباره روضه ی جانسوز پنج تن داری بخوان که روضه ی مکشوفِ کربلا مانده بخوان که شمر، نشسته به سینه ای خسته اگرچه سینه شکسته ولی صدا مانده به التماسِ صدای حسین، یا زینب! برو حرم که غم گوشواره ها مانده ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): باز هم نام کریمان پیش من آورده اند علتش این بود من را از قرن آورده اند در سیه چال گنه افتاده بودم بی حبیب لطف کردند و برایم هم سخن آورده اند چار حمال از دل زندان به بیرون آمدند روی یک لنگه دری خونین بدن آورده اند بس که او لاغر شده اصلا نمی آید به چشم تن که نه... بر روی تخته پیروهن آورده اند صوت قرآن و مناجاتش نمی آید دگر چکمه پوشان چه به روز این دهن آورده اند تا غرورش را شبیه ساق پایش له کنند چند زندان بان پست و بد دهن آورده اند باز هم شکر خدا عریان نمیماند زمین نوزده تا دخترش چندین کفن آورده اند تا سه روز آقا تنش روی پل بغداد بود پیکرش در معرض خورشید و خاک و باد بود ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): ای بنای حرم عدل و امان را بانی ای ز انوارِ تو، آفاق همه نورانی ای تو در مکرمت و جود، نبی را مانند ای تو در منزلت و قدر، علی را ثانی... آن جمال ملکوتی که تو داری، به مَلَک، از تماشای رُخت دست دهد حیرانی... تویی آن نوح، که خود روح نجاتی هر گاه گیتی از سیل حوادث بشود توفانی گردش چشم تو و گردش افلاک یکی‌ست نکند چرخ ز فرمان تو نافرمانی که گمان داشت که با آن همه تشريف و جلال یوسف فاطمه یک عمر شود زندانی؟ آب شد شمع وجود تو و خون شد جگرت آه از ظلمت زندان و شب ظلمانی از هجوم غم و اندوه به تنگ آمده بود روح قدسی تو در کالبد انسانی جان فدایت که به يک عطف نظر زنده کنی در دل و جان جهان عاطفۀ عرفانی از لب لعل تو، انوار هدایت جاری‌ست ای سحاب کرمت، در همه‌جا بارانی ای کلامُ اللَّه ناطق که تو را می‌خوانند شجر طیبه در معرفت قرآنی حبس و تبعید به فتوای تو محبوب‌تر است، از قبول ستم و سلطۀ بی‌ایمانی بر در قاضی حاجات مناجات‌کنان عرض حاجت بری ای سجدۀ تو طولانی آفتابی و سفر می‌کنی از شرق به غرب عجب از صبر تو در سایۀ سرگردانی... اهرمن گرچه بسی بهر فنایت کوشید حاش لِلَّه که شود جلوۀ یزدان، فانی شاهد مکتب توحیدی و در راه هدف بِاَبی اَنت و اُمّی که شدی قربانی روح و ریحان حریم تو دل از دستم برد باز ممنونم از آن رایحۀ روحانی تا مرا رخصت پابوس تو پیدا نشود منم و دست و گریبان غمی پنهانی... «گر چه دوريم به یاد تو سخن می‌گوییم بُعد منزل نبود در سفر روحانی» با تولّای تو، تا گلبن طبعم گل کرد عوض گریه کند دیده گلاب‌افشانی... چه بخواهم که تو خود حال مرا می‌بینی چه بگویم که تو خود درد مرا می‌دانی نظری کن که «شفق» محرم کوی تو شود ای بنای حرم عدل و امان را بانی ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): بی جانم و جان می شود موسی بن جعفر در جانم ایمان می شود موسی بن جعفر تا بر لبم گل می کند "باب الحوائج" بانی احسان می شود موسی بن جعفر مشهد، رضا... قم، فاطمه... با این کریمان والی ایران می شود موسی بن جعفر یک قطره از دریای آقایی اش این است یار فقیران می شود موسی بن جعفر فهمیده ام از ماجرای بُشر حافی کهفِ هراسان می شود موسی بن جعفر باید که با پای برهنه رفت سویش وقتی که رضوان می شود موسی بن جعفر خشکیده ام باید بیافتم در مسیرش بر تشنه باران می شود موسی بن جعفر جانم به لب آمد از این ماتم، ز بس که زندان به زندان می شود موسی بن جعفر وقتی غل و زنجیر بر ساقش می افتد دردش فراوان می شود موسی بن جعفر وقتی که می افتد میان سجده انگار در جامه پنهان می شود موسی بن جعفر حالا که زندان بان غرورش را شکسته داغش دو چندان می شود موسی بن جعفر کارش فقط گریه است بر جد غریبش وقتی که عطشان می شود موسی بن جعفر جسم نحیفش می رود زیر سم اسب؟! یا سنگ باران می شود موسی بن جعفر؟! یا در تنور و تشت و روی نیزه آخر قاری قرآن می شود موسی بن جعفر؟! واللهِ نه این روضه ها سهم حسین است حتی کفن نه... بوریا سهم حسین است ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): در سایه سار کوکب موسی بن جعفریم ما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم فیضش به گوشه گوشه‌ی ایران رسیده است یعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم
سلام(بخوانیدوارسال کنید): دوری از شهر و دیارم عزتم را لطمه زد این جدائی قلب پاک عترتم را لطمه زد با دو دست بسته هم باب‌الحوائج بوده‌ام کی غل و زنجیر فضل و رحمتم را لطمه زد ناله‌های ممتدم گویای این مطلب شده بغض سینه اشتیاق صحبتم را لطمه زد تار می‌بینم ز بس که این حرامی یهود گاه و بیگاه آمد از ره صورتم را لطمه زد صوت سیلی هم‌صدا شد با صدای خنده‌اش هر دمی آمد سراغم خلوتم را لطمه زد نام زهرا را نه تنها با طهارت او نبرد بد دهن بود و دل با غیرتم را لطمه زد داغ من یک سر بریدن کمتر از جدم حسین آخر کار این کفن‌ها غربتم را لطمه زد پیکر من بین راه زائران کربلا این سه‌روزه تا قیامت شوکتم را لطمه زد ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): مشکل‌گشای کارها باب الحوائج ذکر توسّل‌های ما باب الحوائج دارد هوای شیعه را باب الحوایج پیوسته می‌گوییم «یا باب الحوائج» پر می‌کشد دل های ما تا کاظمینش امشب عجب دارد تماشا کاظمینش عیسای اهل البیت موسای کلیم است مانند بابایش کریم ابن الکریم است بین دعاهایش غریبه هم سهیم است بابای سلطان خراسان از قدیم است دارد دمی مثل مسیحا کظم غیظش عبد خدا می‌سازد او با کظم غیظش از هر بلایی شیعه‌ها را حفظ کرده زیر عبای خویش ما را حفظ کرده در سینه‌اش علم خدا را حفظ کرده اعجازهای انبیا را حفظ کرده با یک نگاهش زیر و رو شد بُشر حافی مجذوب حُسن خُلق او شد بُشر حافی آری وقار او وقار دیگری بود اکسیر علم او عیار دیگری بود هر احتجاجش افتخار دیگری بود تیغ کلامش ذوالفقار دیگری بود مانند زینب، عمّه‌اش، مرد سخن بود در هر سؤالی پاسخش دندان‌شکن بود آقای ما در کنج زندان چارده سال محروم از خورشید تابان چارده سال آزرده، زخمی، مو پریشان چارده سال مثل هزاران سال بود آن چارده سال «خلّصنی یارب» گفتنش از حد گذشته پیداست در زندان به آقا بد گذشته گلبرگ‌های یاس را پژمرده بودند از بس که آقا را شکنجه کرده بودند پا را دگر از حد فراتر بُرده بودند بدکاره‌ای را پیش او آورده بودند ذکر الهی را عجب محسوس می‌گفت «سبحانکَ» «قدّوس» «یا قدّوس» می‌گفت یک بار نه... بلکه هزاران بار افتاد در لحظه‌ی برخاستن بسیار افتاد دستش ز روی شانه ی دیوار افتاد آن لحظه یاد مادرش انگار افتاد... زنجیرها تاب و توانش را گرفتند یک عدّه‌ای نامرد امانش را گرفتند آقای ما در سینه‌اش دردی کهن داشت هر شب نگهبانی پلید و بد دهن داشت رنگ کبود و زخم‌هایی بر بدن داشت از بس که زندان‌بان او دست بزن داشت صبرش به زیر تازیانه‌ها محک خورد مانند زهرا مادرش خیلی کتک خورد یک تخته‌ی در عهده‌دار بردنش بود هر چند که زنجیرها دور از تنش بود اما هنوز آثار آن بر گردنش بود شکر خدا که بر تنش پیراهنش بود دیگر سر او زیر دست و پا نیفتاد بر دختر او چشم خیلی‌ها نیفتاد ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): کُنج سیاه چال غریبی عزیز داشت پیری شکسته که جگری ریز ریز داشت دلتنگی‌اش برایِ رضا سینه سوز بود قلبی برای دخترکَش ناله خیز داشت با دستهای بسته  فقط ناسزا شنید زخمِ زبانِ قاتلِ او نیشِ تیز داشت دیشب صدای سرفه‌ی او تا سحر رسید زنجیر بِینِ حلقه‌ی خود یک مریض داشت زنجیر را کشید کمی قد کشیده شد این استخوانِ پا چِقَدر خُرده ریز داشت او روی در شکسته و  مادر به پشتِ در تشییع او به روضه‌ی زهرا گریز داشت بر روی تخته پاره تنش گیر کرده بود انگار لنگه در دو سه تا میخِ تیز داشت اول مدینه بعد دلم کاخِ شام رفت زندان هرآنچه داشت  ویرانه نیز داشت سر رویِ طشت بود و حرامی کنارِ طشت نامرد بِینِ دست شرابی غلیظ داشت با گریه گفت عمه مرا میدهد نشان نامحرمی که تکه کلامِ کنیز داشت... ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): سخن از قصه ی طوفان به میان آمده است عشق در گوشه ی زندان به زبان آمده است پابه پای غل و زنجیر به جان آمده است در و دیوار پی زخم زبان آمده است چه قدر قصه ی دریا شدنت دلگیر است چندصبحی است تنت همنفس زنجیر است کنج چشمان توخورشید زمین گیرشده چه قدر بال وپرت سست ونفس گیر شده استخوان های تنت بسته به زنجیر شده زن رقاصه در این معرکه تسخیر شده بند بند تنت ارزانی مشت ولگد است درد در بین نفس های شما بی عدد است چه بگویم که غزل لایق دیدار تو نیست!؟ تن خاکی زمین منزل و ماوای تو نیست چاردیواری زندان بخدا جای تو نیست غل وزنجیر که شایسته ی پاهای تو نیست نظم عالم چه قدر خوب به هم ریخته است در تن جام تو انگار الم ریخته است از تن قصه ی شب قصه ی غیرت می رفت کفرو ابلیس به دنبال خیانت می رفت سندی شاهک ملعون به عیادت می رفت کاسه در دست،پی زخم و شماتت می رفت باز در صحبت شب , خون جگر آوردند پی تشییع تنت لنگه ی در آوردند ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
سلام(بخوانیدوارسال کنید): احساس از هفت آسمان می‌بارد، احساس بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟ عالم همه تفسير لبخند تو ای عشق از بای بسمِ اللَّه بخوان تا سينِ وَ النّاس باب الحوائج تشنه‌تر از ديگران است اين راز را تنها تو می‌دانی و عباس تاريخ را هر جا ورق زد باد، ای داد پايی به زنجير است يا دستی به دستاس امّا تو می‌بخشی، تو بابای رضايی والكاظمينَ الغيظ وَ العافينْ عنِ النّاس... ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯