نقدمقتل جامع.pdf
810.4K
💠#فایلpdf
🌟عنوان: نگاهی به کتاب "مقتل جامع سیدالشهداء"🌟
✍به قلم:سید علی تهرانی
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠
📖هشتسال پیش، این نقد را نوشته و به مرحوم حجهالاسلام مهدی پیشوائی دادم که تحسین بسیارِ او و گروه نویسندهی آن کتاب را به دنبال داشت.
📚و میگفتند: "برخی کتاب ما را نقد کردهاند اما برخلاف این نقد، به مبانی ما توجه نداشتند."
📖گر چه پس از نگارش آن، باز نکتهای به ذهنم رسید که در این نوشته نیست اما زحمت pdf کردنِ همین اندازه را یکی از اهل توفیق کشید ...
⭕️ورود اهل بیت علیهم السلام به کوفه
💠روز ۱۲محرم روز ورود اهل بیت(علیهم السلام) با حالت اسارت به کوفه است. دراین روز ابن زیاد فرمان داد که احدی حق ندارد با اسلحه ازخانه بیرون آید ،چرا که نگران بود شیعیان امیرالمومنین قیام کنند. سپس فرمان داد سرهای شهدا را پیش روی اهل بیت آورده حرکت دهند و اسرا را در کوی و بازار بگردانند.
♦️زنان کوفه که براى تماشای کاروان اسرا به بالاى بامها رفته بودند دیدند امام سجاد علیهالسلام در حالى که بیمارند و به خاطر غل و زنجیرها خون از رگهاى گردنشان جارى است، بر شترى برهنه سوارند.
🔹همچنین رأس شریف امام حسین(علیه السلام) در نوک نیزه این آیه مبارکه را تلاوت مى نماید: «اَمْ حَسِبْتَ أَنّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَالرَقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً» (کهف، ۹).
🔸مردم با دیدن حالت رقت انگیز ذریه پیامبر(صلی الله علیه وآله) و سرهای بر نیزه، صدا به گریه بلند نمودند. سپس حضرت زینب علیهاالسلام مردم را امر به سکوت نمود و شروع به خواندن خطبهاى کوبنده و رسواکننده نمود.
#تقویم_محرم
#امام_حسین_علیه_السلام
#دوازدهم_محرم
⭕️مجلس عبیدالله ابن زیاد
💠پس از آنکه اسرا و سرهای مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند، ابن زیاد در کاخ خود نشست و دستور داد سر مطهر امام حسین(علیه السلام) را در برابرش گذاشتند، آنگاه اسرا را در حالی که به طناب بسته بودند، وارد مجلس کرده، در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند. مردم و درباریان به تماشا ایستاده بودند.
🔺عبیدالله، با اشاره به حضرت زینب (س) گفت: «این زن کیست؟» گفتند: «زینب دختر علی بن ابی طالب (ع) است»؛ ابن زیاد به او گفت: سپاس خدایی را که شما را رسوا کرد، کشت و دروغ گوییتان را برملا کرد. حضرت زینب (س) فرمود: سپاس خدای را که به واسطه محمد (ص) ما را گرامی داشته و پاک گردانده است. نه چنین است که تو میگویی. تنها فاسق است که رسوا میشود...
🔻ابن زیاد پرسید: رفتار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟ فرمود: «جز زیبایی چیز دیگری ندیدم؛ خداوند شهادت را برایشان نوشته بود، پس به سوی آرامگاههای خود رفتند. به زودی خدا تو و آنان را جمع خواهد کرد و آنان در پیشگاه خدا دادخواهی میکنند.» ابن زیاد خشمگین شد. سپس با چوب دستی خود بر دندانها و لبان مبارک امام حسین (علیه السلام) زد.
♦️دو تن از صحابی رسول خدا (ص) به این عمل ابن زیاد اعتراض کردند و به وی گفتند: «من خودم شاهد بودم که رسول الله (ص) بر موضع چوب دستی تو بوسه میزد».
🔹پس از مجلس شوم ابن زیاد، اهل بیت(ع) را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه کردند. عبیدالله نامهای به یزید نوشت و اخبار تازه را به او داد و پرسید اکنون چه کند؟ یزید نیز دستور داد اسرا را با سرهای شهدا به شام بفرستد.
#سیزدهم_محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸خواص عاشورایی:
عَبدُالله بْن عَفیف اَزْدی
♦️عَبدُالله بْن عَفیف از یاران امام علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) بود. او در جنگهای جمل و صفین چشمانش را در رکاب علی(علیه السلام) از دست داده بود. او نخستین شیعهای است که پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید.
🔺پس از شهادت امام حسین(علیه السلام)، عبیدالله بن زیاد در کوفه به منبر رفت و با اشاره به امام حسین(علیه السلام) گفت: خدای را سپاس که ... دروغگو پسر دروغگو را کشت. هنوز سخن ابن زیاد تمام نشده بود که عبدالله بن عفیف گفت: اى پسر مرجانه! دروغگو پسر دروغگو، تو و پدرت هستيد و نيز كسى است كه به تو حكومت داد و پدرش. کجایند فرزندان مهاجر و انصار که از این ناپاک، انتقام بگیرند.
🔻ابن زیاد برافروخت و دستور داد او را دستگیر کنند. او با سردادن شعار طایفهاش (یا مبرور)، آنها را به کمک فراخواند، طایفهاش او را از مجلس بیرون بردند. ولی شب هنگام ماموران ابن زیاد خانهاش را محاصره کردند. وی نابینا بود اما دخترش صفیه او را به جنگ راهنمایی میکرد. بالاخره او را دستگیر کرده و به دستور ابن زیاد گردنش را زدند و بدنش را در کناسه کوفه بهدار آویختند.
#تقویم_محرم
#امام_حسین_علیه_السلام
#سیزدهم_محرم
#خواص_عاشورایی
🔸خواص عاشورایی:
سعید بن عبد اللّه حَنَفى
🔹سعید (سعد) بن عبد اللّه از افراد نامدار حاضر در واقعه كربلاست. او يكى از دعوت كنندگان امام حسين عليه السلام به كوفه بود و همراه دومين گروهى كه نامه كوفيان را براى امام ع آوردند، به حضور ايشان آمد.
🔺شب عاشورا او اینگونه به اباعبدالله ع اظهار ارادت و وفادارى كرد : اگر مىدانستم كه كشته مىشوم و بار ديگر زنده مىشوم و زنده زنده، سوزانده و تكّه تكّه مىشوم و هفتاد بار با من، چنين مىكنند، باز از تو جدا نمىشدم تا در راه تو بميرم.
🔻ظهر عاشورا که امام با جمعی از اصحاب، نماز خوف خواندند، سعيد بن عبد اللّه حنفى، جلوى امام ع ايستاد و با جانش از او محافظت كرد و اجازه نداد تیرهایی که از چپ و راست میباریدند، به امام اصابت کند.
♦️پس از اتمام نماز، او بر اثرِ تيرهايى كه خورده بود، به زمين افتاد، در حالى كه مىگفت: خدايا ! دشمنان را همچون عاد و ثمود ، لعنت كن. افزون بر جاى ضربههاى شمشير و زخم نيزهها، سيزده تير در بدن او يافتند.
#امام_حسین_علیه_السلام
#خواص_عاشورایی
#امام_حسین_علیه_السلام
⭕️معجزات سر مقدس امام، از کوفه تا شام
♦️ابن زیاد در روز ۱۵ (یا ۱۹) محرم سر مقدس امام حسین (علیه السلام) و دیگر شهدا را به همراه کودکان و زنان ، با شمربن ذی الجوشن به شام فرستاد و به دست و پا و گردن مبارک امام سجاد (علیه السلام) زنجیر انداخت و اسراء را سوار بر شتر بی جهاز نمود. آن شقى، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران کفار، شهر به شهر با ذلت راهی شام کرد به گونه ای که مردم به تماشاى آن ها مىآمدند.
🔹یکی از حوادث خارقالعادهای که گزارش آن در بسیاری از منابع هست، دست یا قلمی آهنین است که در برابر مامورانی که در حال عیش و نوش در اولین شب بعد از حرکت داشتند بود که از دیوار برآمد و شعر زیر را در نکوهش قاتلان امام حسین (ع)، با خون بر روی دیوار نوشت:
🔻«اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنًا ••• شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ» «آیا امتی که حسین را به قتل رساند، به شفاعت جدش در روز حساب امیدوار است؟»... چون ماموران ابن زیاد چنین معجزهای را از سر امام (ع) دیدند، سر را رها کرده، پا به فرار گذاشتند ، ولی دوباره برگشتند.
🔹همچنین حارث بن وُکَیدَه میگوید: من از حاملان سر حسین (ع) بودم که شنیدم سر بر روی نیزه، سوره کهف را میخواند. در خود شک کردم که من صدای ابی عبدالله را میشنوم. دوباره شنیدم: ای پسر وکیده آیا دانستی که همه ما ائمه زندهایم و نزد پروردگارمان روزی میخوریم؟ با خود اندیشیدم که سر را سرقت کنم. فرمود: ای پسر وکیده، این کار برای تو ممکن نیست. این گروه را رهایشان کن.
#تقویم_محرم
#امام_حسین_علیه_السلام
#پانزدهم_محرم
#خواص_عاشورایی
@vetralmotor
اسلام آوردن یک مسیحی با معجزه سر امام حسین (ع)
کاروان اسرای کربلا را از کوفه تا شام، از شهری به شهری و از منزلی به منزلی حرکت دادند. حاملان سرها در اولین منزل برای استراحت توقف کردند. آنان جسارت را به حدی رسانده بودند که حتی با سر مقدس به بازی و تفریح مشغول می شدند. آنان مقداری از شب را به عیش و نوش گذراندند که ناگهان دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت:
اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا /شَفاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ
آیا گروهی که امام حسین (ع) را کشتند در روز قیامت امید شفاعت جدش را دارند؟
حاملان سرها بسیار ترسیدند، برخی از آن ها برخاستند تا آن دست و قلم را بگیرند که ناگهان ناپدید شد. وقتی برگشتند دوباره آن دست با جوهری از خون آشکار شد و این شعر را نوشت:
فَلا وَ الله لَیْسَ لَهُم شَفیع
وَ هُمْ یَومَ القیامَة فی الْعَذاب
به خدا سوگند شفاعت کننده ای برای آن ها نخواهد بود و آن ها روز قیامت در عذاب خواهند بود.
دوباره عده ای خواستند آن دست را بگیرند که باز ناپدید شد. برای بار سوم که برگشتند آن دست با همان شرایط این شعر را نوشت:
وَ قَد قتلُو الحُسینَ بحکم جَور
وَ خالف خَلفَهُم حکم الکِتاب
امام حسین (ع) را از روی ظلم و ستم شهید کردند و با این کارشان مخالف قرآن عمل کردند. حاملان سر، از غذا خوردن پشیمان شدند و با ترس بسیار آن شب را نخوابیدند. در نیمه شب صدایی به گوش راهب دیر رسید که در آنجا زندگی می کرد. راهب خوب گوش داد تا اینکه ذکر تسبیح الهی را شنید. راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون کرد. متوجه شد از نیزه ای که کنار دیوار دیر گذاشته اند، نوری عظیم به سوی آسمان می رود و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود می آیند و می گویند:
السلام علیک یابن رسول الله
السلام علیک یا ابا عبدالله
راهب از دیدن این حالات، متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت و پرسید: بزرگ شما کیست؟ گفتند: خولی. به نزد خولی رفت و پرسید: این سر کیست؟ گفت: سر مرد خارجی است (نعوذبالله) که در سرزمین عراق خروج کرد و ابن زیاد او را کُشت. راهب گفت: نامش چیست؟ خولی جواب داد: حسین بن علی بن ابیطالب (ع). باز پرسید: نام مادرش چیست؟ خولی گفت: فاطمه بنت محمد مصطفی (ص).
راهب با تعجب پرسید: همان محمدی که پیغمبر خودتان است؟ خولی گفت: آری. راهب فریاد زد که وای برای شما به خاطر کاری که کردید! بعد از آن ها خواست سر مبارک حسین (ع) را تا صبح نزد او بگذارند. خولی گفت: نمی توانیم، باید نزد یزید بن معاویه ببریم و از او جایزه بگیریم. راهب گفت: جایزه تو چقدر است؟
خولی پاسخ داد: ۱۰ هزار درهم. راهب گفت که من ۱۰ هزار درهم به تو می دهم. خولی هم پذیرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد.
راهب سر مطهر را با مُشک خوشبو کرد و آن را روی سجاده اش گذاشت و تمام شب را گریه کرد. وقتی صبح شد به سر منور عرض کرد: ای سر! من جز خویشتن، چیزی ندارم ولی شهادت می دهم که معبودی جز خدا نیست. جد تو محمد (ص) پیامبر خداست و گواهی می دهم که من غلام و بنده تو هستم. سپس عرض کرد: ای اباعبدالله! به خدا سوگند، بر من سخت است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم. ای اباعبدالله! هنگامی که جدت را دیدار می کنی، گواهی دِه که من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله. .. صبح سر را به آن ها تحویل داد، پس از این دیدار از صومعه خارج و خود را خدمتکار اهل بیت (ع) کرد.
Moharram 1403.04.28 - Shab 13 - H-Sarollah.Rasht - 02 - Abozar Biukafi - Najva.mp3
7.63M
🔉 نجوا | بگذار به عشق تو گرفتار بمیرم
🎙 با نوای #حاج_ابوذر_بیوکافی
✨ #امام_حسین
#امام_زمان
بگذار به عشق تو گرفتار بمیرم
مگذار که از دوری تو خوار بمیرم
بگذار دمی پای نگاهت بنشینم
مگذار که در حسرت دیدار بمیرم
مگذار زعشقت سرسالم ببرم گور
بگذار که من هم به سردار بمیرم
بی مایه ترینم به خریداری یوسف
بگذار در این گوشه ی بازار بمیرم
مگذار عجل جای دگر دیدنم آید
دل سینه زنی یار بمیرم
من هم به اباالفضل قسم هست امیدم
520.2K
#زمزمه #احساسی
#اسارت
🎤کربلایی مصطفی گل محمدی
#ااشعار حساسی_اسارت
#سبک.شمرجلوتربود
#شعر_آرمین غلامی_مجنون
مگه یادم میره،کناره توبودم
توبودی وزینب،من زاره توبودم
آوردنت کوفه،بایه سره،پرخون
تورو همش کردن،باسنگاشون مهمون
آوردنت کوفه،جلوچشای ما
به صورتت میخورد،سنگ ازلب، بوما
سره توبازیچه،بدست کوفیه بود
ببین تن خواهر،دربین کوچه بود
سره تو رودیدم،برقصر ابن زیاد
که میکشیدملعون ،برسرمافریاد
سره تورودیدم ،به زیرپاهابود
به دست شمرپلید،میون راهابو د
گاهی سرت برنی،گاهی به روی درخت
خوابیده در بزمی،گاهی کناره تخت
گاهی به بزم شراب،گاهی به کوچه سرت
گهی شکسته تراست،شکسته تر زپرت
مگه یادم میره،رفتی توی گودال
به سینه شمرلعین،تورفته ای ازحال
مگه یادم میره،اون لحظه های عجیب
دروسط گودال،تنهاشپی وغریب
مگه یادم میره،زمین تومیخوردی
توشیبا این گودال،توکوهی ازدردی
فتنه بپاکرده،شمرلعین اینجا
باچکمه هاش کرده،روسینت آقا پا
مگه یادم میره،چن ضربه زدملعون
سروجداکردو،تن توشد،بی جون
مگه یادم میره،این کوفه وبازار
نامحرما دادن،به خواهرت آزار
روی سرزینب،جای کبودی بود
به پیشونیت داداش ،سنگ یهودی بود
مگه یادم میره،بزم شراب وسر
دربزم نامحرم،مواظب معجر
➖➖➖➖➖➖➖
کانال متن روضه مجمع الذاکرین.opus
242.9K
زمزمه
روضه اسارت
بند اول:
چشما پراز اشک و دلا پر از خون
آواره ایم میون این بیابون
نامحرما دور ما رو گرفتن
دیگه نمونده محرمی برامون
نجمه یه گوشه رو خاکا میشینه
با یاد قاسم میزنه به سینه
این نوعروس هر دفعه میره از هوش
تا روی نیزه قاسمو می بینه
میون قافله/ به اشکامون میخنده حرمله
زجرو بیا ببین/ بسته رقیه رو با سلسله
جسمش کبوده و/ پاهاش پرآبله
بند دوم:
از ما پریشونتر دل ربابه
گهواره خالی براش عذابه
معجر میخوام برای دختری که
آستین پاره رو سرش حجابه
دیگه نمازامون شده نشسته
مثل سر تو ، سر من شکسته
خار از پای رقیه در میارم
با چشم گریون با دو دست بسته
به ما نظاره کن/ نگاه به این لباس پاره کن
سکینه رو ببین/ نگاه به گوش بی گوشواره کن
ببین اسیر شدیم/ بیا یه چاره کن
مرتضی کربلایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#منازل_کوفه_تا_شام
.
نوزدهم و بیستم ماه محرم اولین روزهای حرکت کاروان اسراء که به چندین منزل رفتند.
#منزل_اول
کاروان اسرا با فرماندهی #زجر بن قیس خبیث و #شمرملعون و #محفر_بن_ثعلبه ولدالزنا به سمت شام حرکت کرده ودر #چهل_منزل کاروان أسرا و سرهای مقدس را چرخاندند. امام سجاد خطاب به #محفر فرمودند زنی همچون مادرت فرزند پستی مثل تو نزائیده است.
پنجاه نفر محافظ صندوقی بودند که سرمقدس درآن بود که درشهرها سر را به نیزه میزدند ودر مسیرها وشبها درون صندوق میگذاشتند.
در منزل اول صندوق را به کناری گذاشتند و مشغول شراب خواری وپایکوبی گشتند. #ابوالحنوق ملعون که تیر سه شعبه به پیشانی سیدالشهداء علیه السلام زد، در جریان اسارت ومسیر به شام نقل میکند: که من میلی به شراب نداشتم ولذا هوش بودم.
هنگامی که قصد خواب کردم ناگهان صدای مخوفی شنیدم و نورهایی درخشان مشاهده کردم که به سمت صندوق سرمقدس میرفتند. متوجه شدم که آنها ملائکه وانبیاء الهی حضرت آدم ونوح وابراهیم واسماعیل واسحاق به همراه رسول اکرم فرود آمده اند.
جبرئیل امین درخدمت ایشان بوده ودرب صندوق را بازکرد و سرمقدس را به آغوش گرفتندو میبوسند وبا حالتی گریان به حضرت رسول اکرم تسلیت وتعزیت میگفتند.
دراین هنگام #جبرئیل به پیامبر عرض کرد که اگر امر فرمائی زمین را همچون #قوم_لوط واژگون براین قوم برگردانم؟
حضرت فرمودند خیر حساب من بااین قوم در روز قیامت ودر محضر خداوند دادرسی میشود.
فرشتگان عرض کردند که ما مأموریت داریم که این پنجاه تن مست رانابود سازیم. حضرت میفرماید که به وظیفه خود عمل کنید. پس هرکدام از افراد را باحربه ای به هلاکت رساندند من که هشیار بودم گفتم یارسول الله مرا امان دهید حضرت به من فرمود دورشو خدا تورا نیامرزد. صبح همه آن محافظان را خاکستر دیدم.
.
#منزل_قادسیه
منزل بعدی #قادسیه است که درعصر امویان یک شهر نظامی بوده است و با تشریفاتی کاروان را وارد کردند.
در وقت ورود، #حضرت_ام_کلثوم علیهاالسلام ازفرط تأثر اشعاری فرمودند:
"ماتت رجالی وافنی الدهرساداتی
وزادنی حسرات بعد حسراتی
عزعلیک یارسول الله ماصنعوا
باهل بیتک یا نور البریات..."
درنزدیکی قادسیه از دو قریه #برصاباد و #خوشته هم عبور کردند که مردم خوشته برای تماشای کاروان آمدند وجشن وشادمانی کردند ولی اهالی برصاباد بر قاتلان امام لعنت میگفتند و براهلبیت پیامبر علیهم السلام درود میفرستادند.
"وقال ابومخنف وساروا بالرؤوس إلی شرقی الجصاصة ثم عبروا تکریت"
بعداز آن از طرف شرقی #جصاصه یا #حصاصه حرکت کردند تا به کنار شهر تکریت رسیدند.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#منازل_کوفه_تا_شام
.
بیست و یکم و بیست و دوم محرم کاروان اسراء آل الله علیهم السلام را در چندین منزل توقف و گذر داده اند.
#تکریت
بعد از عبور لشکر ازکنار حصاصه در نزدیکی شب کاروان وارد به شهر تکریت شد. مردم به استقبال و تماشا بیرون آمدند و پایکوبی میکردند و به یکدیگر تبریک گفته و به سؤال #تماشاچیان نسبت به سرمطهر در جواب "هذا رأس الخارجی" میگفتند.
بزرگان #نصرانی فهمیدند که این سر نوارنی سرمطهر امام حسین علیه السلام است و این #اسراء از آل الله پیامبر علیهم السلام هستند. #ناقوس ها را به صدا در آوردند و #قاتلان حضرت را نفرین کرده وبرای #جنگیدن با دشمنان آماده میشدند.
پس آن شب کاروان در تکریت بماند وصبح زود با سرعت از آنجا فرار کردند.
اسرارالشهادة ج۳ص۴۱۹
#وادی_النخلة
در راه به #اعساء رسیدند و از آنجا گذشته وبه دیر نصرانی در #عروه رسیدند از آنجا هم گذشتند سپس #صلیتاء را پشت سر گذاشته تا شب در وادی النخله وارد شده وفرود آمدند.
ناگاه صدای #جنیان و هاتفی از آسمان را شنیدند که درحال گریه هستند واین اشعار را میخوانند:
"نساء الجن ساعدن الهاشمیات
بنات المصطفی یبکین شجیات..."
زنان جن برای یاری دختران پیامبر گریه وناله و زاری کرده ولباس سیاه به تن میکنند.
آن شب را درکمال ترس #بیتوته کرده وصبح به سرعت رفتند.
بحارالانوار ج۴۵ص۲۳۶
تذکرةالشهداء ج٢ص٣۴۴
#منزل_لینا
بعد ازآنجا اول به #ارمینا رسیدند و توقفی نکردند.
"وسارواحتی وصلوا إلی بلد لینا" رفتند تا به شهر #لینا رسیدند. زنان وپیران وجوانان بیرون آمده ونظر به سرمطهر کردند وبر او وجد وپدرش درود فرستاده و قاتلان را لعنت کردند.
لشکریان به شهر حمله ور شدند وخانه هایشان را خراب کرده و رفتند، تا #مرشاد را نیز گذراندند.
#منزل_کحیله
کاروان به نزدیکی #کحیله رسید والی ملعون، شهر را #آذین بست وتا سه میل به استقبال لشکر اعداء رفت وبه مردم میگفت این رؤوس و أسراء خارجی را به شام میبرند. ناگاه کسی در جمعیت سرمطهر را شناخت وفریاد زد "هذا رأس الحسین علیه السلام"
مردم جلو آمده ویقین کردند وصدای گریه وناله بلند شد.
چهارهزار سوار از اوس و خزرج هم عهد شدند که با سپاه ابن زیاد بجنگند و سرها را به بدنها در کربلا ملحق کنند واین فخر تا قیامت برای آنان باشد.
اما جاسوسان خبر را به لشکریان دادند وآنان وارد کحیله نشده راه را منحرف کردند وبه طرف جهینه رفتند.
#منزل_جهینه
پس به #جهینه رسیدند درآنجا نیز شورش شد ومردم بپا خواستند وآن لشکرخبیث به ناچار پا به فرار گذاشته و به طرف #موصل رفتند.
ریاض القدس ج۲ص۲۶۳
✨گمشدن حضرت رقیه سلام الله عليها در مسیر شام
کاروان از کوفه، راهی شام شد. مشکلات اسارت و دوری پدر، همچنان رقیه علیهاالسلام را می سوزاند. در بین راه که سختی بر دختر امام حسین علیه السلام فشار آورده بود. شروع به گریه و ناله کرد. و به یاد عزت و مقام زمان پدر، اشک ها ریخت. گویا نزدیک بود روحش پرواز کند و در آن بیابان به بابا بپیوندد. یکی از دشمنان چون آن فریاد ضجه را شنید، به رقیه علیهاالسلام گفت:
«اُسکُتی یا جاریه! فقد آذیتنی بِبُکائِک»؛
ای کنیز! ساکت باش، زیرا من با گریه تو ناراحت می شوم.
آن نازدانه بیشتر اشک ریخت. دیگر بار آن مرد گفت:
👈 «اُسکُتی یا بنتَ الخارجی»؛ ای دختر خارجی! ساکت باش.
حرفهای زجر دهنده آن مزدور، قلب دختر امام علیه السلام را شکست. رو به سر پدر نمود و گفت:
🌟🌟«یا ابتاه قَتَلوکَ ظُلماً و عُدواناَ و سَمُّوک بالخارجی»؛
ای پدر! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند.
پس از این جمله ها، آن مرد غضب کرد و با عصبانیت، رقیه علیهاالسلام را از روی شتر گرفت و از بالا بر روی زمین انداخت.
🤚تاریکی شب بر همه محیط سایه افکنده بود. رقیه علیهاالسلام از ترس، شروع کرد به دویدن در آن تاریکی. سختی و خار و خاشاک زمین، پاهای کوچولوی او را مجروح نمود. و او با همه خستگی باز می دوید.
👈همان زمان، قافله متوجه نیزه ای شد که سر امام حسین علیه السلام بر بالای آن بود. نیزه به زمین فرو رفته بود. دشمن هر چه سعی کرد که آن را در آورد، نتوانست.!!
رئیس قافله نزد امام سجاد علیه السلام آمد و سبب این ماجرا و حکایت را پرسید.
👈امام علیه السلام فرمود: یکی از بچه ها گم شده است تا او پیدا نشود، نیزه حرکت نخواهد کرد!
حضرت زینب علیهاالسلام با شنیدن این سخن، خود را از بالای شتر به روی زمین انداخت و ناله کنان به عقب برگشت تا گمشده را پیدا کند.
👈زینب علیهاالسلام به هر سو می دوید. ناگهان چشمش به یک سیاهی افتاد. جلو رفت تا به آن رسید در آنجا یک زن را دید که سر کودکِ گمشده را به دامن گرفته است.
رو به آن زن نمود و پرسید: شما کیستید؟!
فرمود:«أنا أمُک فاطمه الزهراء، أظَنَنتِ إنّی أغفلُ عَن أیتامِ وَلَدی»؛ من مادر تو، فاطمه زهرا هستم. گمان می کنی من از یتیم های فرزندم غافلم! (۱)
زینب علیهاالسلام، رقیه را گرفت و به کاروان رساند و قافله به راه افتاد. (۲)
📓 ناسخ التواریخ، ص ۵۳۱٫
کانال متن روضه مجمع الذاکرین .mp3
145.5K
◾️ #اسارت #شام #سینه_زنی
▪️ #واحد
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
➖➖➖➖➖➖➖
یک قافله سر روی سنان است
زینب نگران است
یک سر سرِ عباسِ جوان است
زینب نگران است
یک سر سرِ سالارِ جنان است
زینب نگران است
سرها همه خشکیده دهان است
زینب نگران است
این قافله هفتاد و دو سر دارد
با رأس پدر ، رأس پسر دارد
زینب شده محوِ همة سرها
کی از دلِ بشکسته خبر دارد؟
در زیرِ نیِ سرورِ دین مانده
گلبانگ أخا أخا أخا خوانده
یارب برس این لحظه به فریادش
سر را به ستون خیمه کوبانده
◾️یک قافله سر روی سنان است
▪️زینب نگران است
با رأس ابالفضل جوان گوید
با سوز دل و اشک روان گوید
سقا به فدای لب خشک تو
جایِ همة تشنه لبان گوید
درپیش رخش مانده سری خندان
آثار شعف روی لب و دندان
قاسم گلِ زیبای حسن بر نی
با خون سرش دیده حنابندان
◾️یک قافله سر روی سنان است
▪️زینب نگران است
دوزد به دو چشمان پسرهایش
تا اوج فلک می رسد آوایش
با عون و محمد دو جوانمرگش
گویدغمِ پنهانیِ سیمایش
با مادرش این گونه سخن دارد
شرح غمِ دورانِ کهن دارد
از روز عطش ، دورة بی یاری
از ماتم هفتاد و دو تن دارد
◾️یک قافله سر روی سنان است
▪️زینب نگران است
خاتون دو عالم شده بی یاور
هر لحظة او بوده عذاب آور
دیده به سرِ نیزه سرِ یاران
اما نکند بارِ عزا باور
با تک تکشان دیده به غم دوزد
یا گوید و یا نالد و یا سوزد
ای سروری از نی شدگان برگو
تا سوزِ دلِ شیعه برافروزد
◾️یک قافله سر روی سنان است
▪️زینب نگران است
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
کانال متن روضه مجمع الذاکرین.mp3
1.02M
❣﷽❣
➖ #زمزمه_حضرت_رقیه_س
➖ #سبک بابا دخترت از دنیا بریده
بابا
نوای قرآنه تو به،دلم چه میشینه
بابا
کجای این ویرونه ای،چِشَم نمیبینه
بابا
شبیه تو دخترتم،غریب و مظلومه
بابا
سرت روی دامنمه،دلم چه آرومه
خیلی از این زمونه دلگیرم
توی سه سالگی زمینگیرم
منم شبیه مادرت پیرم
بسکه لگد زدن به من اینا
جونی ندارم افتادم از پا
تیر میکِشه پهلوی من بابا
➖بابا حسین ۲ مَن الذی ایتمنی بابا
بابا
هر جا تورو صدا زدم،فقط کتک خوردم
بابا
منو ببر پیش خودت،دیگه کم آوردم
بابا
نبودی اون شبی که از،رو ناقه افتادم
بابا
نبودی زیر دست و پا،رفتم و جون دادم
دیدی چقدر بد دهنن بابا
دیدی سرم داد میزنن بابا
حرمتمونو میشکنن بابا
بی حرمتی کارشونه بابا
هر جا گرفتم بهونه بابا
زدن به من تازیونه بابا
➖بابا حسین ۲من الذی ایتمنی بابا
بابا
توام ترک خورده لبات،مثه لبای من
بابا
لخته شده خون تو چشات،مثه چشای من
بابا
سوخته توام موی سرت،مثه موهای من
بابا
کی پا گذاشته رو سرت،بگو برای من
کجا بودی بابا سرت سوخته
گونه و چشمای ترت سوخته
رگهای زیر حنجرت سوخته
ببین بابا که معجرم سوخته
ببین بابا چشم ترم سوخته
ببین تمومه پیکرم سوخته
➖بابا حسین ۲ من الذی ایتمنی بابا
(کربلایی امیرحسین سلطانی)
#روضه_اسارت
◾️#اسارت #شام
◾️#آقای_خمسه
◾️ ورود کاروان اسرا به شام
➖#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
شامیان من داغ دارم، هل هله کمتر کنید ۲
بخدا نمیزارم اینجور بشینید... (امام زمان)
خارجی نه، زاده، پیغمبرم، باور کنید
اگه برام داستان درست نمیکنید، اگه فردا حرف برام در نیاد، یه کار ازتون میخوام، به خدا برا روضه است، کسی خجالت نکشه من دارم میگم، میخوام همه باهم دست بزنید میخوام شعر بخونم، صدا دستتونو بشنوم میخونم، دست بزن، عیب نداره بزن،
کف زدن،( بزن)
کف زدن پای سر (دست بزن)
کف زدن پای، سر، فرزند زهرا، خوب نیست (دست)
دست زدن، دست زدن، پای سر ، فرزند زهرا خوب نیست
آقا، تو هی دوتا میزنی قطع میکنی، هی داد میزد، اینا میخندیدن
کف زدن پای سر، فرزند زهرا ، خوب نیست
نا مسلمانان، حیا، از دخت پیغمبر، کنید
یه روضه بگم، از کربلا به شام ، هیچ جا نشده بود به اینا احترام بزارن، سادات، یا باید مثل سید اجازم بدید، یا پاشید برید بیرون، عمامه برداشت، یعنی واویلا، یعنی من اجازه دارم هر روضه ای، هیچ کس احترام نذاشت، الا دم دروازه، تو شلوغیا و خنده ها، یکی گفت سلام آقا، یهو آقا برگشت علی بن الحسین، دید تو شلوغیا یکی دستشو آورده، سلام آقا، آقا لبخند زد، تو مارو میشناسی؟ گفت آره آقا، باباتم میشناسم، جون بخواه، چه بلایی سرت آوردن؟ گفت ببینم، ازت خواسته ای بگم آره، گفت یه پارچه بیار، آفتاب، زنجیرارو سوزونده، این زنجیرا رو گردنمه، گردنم سوخته، (ای وای، اگه بعدیشو بگم، همه دستا کار میکنه) گفت سَهل، پول داری؟ آقا تو اسارت پول چکارت؟ گفت میخوام بدم، به این، نیزه دارها ، (گوشتو بگیر)، میخوام اینقدر به بهونه سرها ، وسط ناقه، اینقدر نچرخند، بین عمه ها، آه، بگیریدش، مگه سید اولاد زهرا، خودشو میزنه؟ نزن بچت داره میبینه، وای چه روضه ای اومد تو سرم، نزن، بچه اش داره میبینه، نزن، نزن، این پسرِ، این پسرِ، نزن، دخترش، دخترش داره میبینه، آه، پیش سه ساله، رو سینه اش نرو ، حسیــــــــــن، حسیـــــــــــن
باشه، دست تو مستمع رو میبوسم، الان خوشهالم، روضه ثابت گرفتم، دیونه هامو پیدا کردم، آره، هر کدوم شما تو یه هیئت میدیدمتون، اما حالا دور هم جمع شدیم، پسرش داشت میدید باباش خودشو میزنه، از این ور میزد، میگفت نزن، خودشو میزد، میگفت نزن، اون بچه میدونی چکار میکرد، میزد هی خودشو، پاتو وردار، پاتو وردار، یَومٌ عَلی صَدرِ المُصطَفی، یَومٌ عَلی، وَجهِ الثُری، رو زمین افتاده، کمک، کمک، کمک، آخ کمک اومدن، اما به حسین نه ، کمک سنان، کمک شمر، کمک خولی، حسیـــــــــــن، حسیــــــــن
آه، آه، اگه پا به پات، گریه نمیکردم نمیخوندم، بخونم یا نه؟، روضه بگم برا اینم، یه ساعت داره میزنه، از اول روضه داره میزنه، اما خون نیومد، الان یکم خون اومد
در حیرتم، چگونه، به رویش، عدو زده
تو رو خدا نزنید، تو رو خدا نزنید، به پا من نیفت، کاش یکی به پا اون می افتاد، نزن، زینب به پاش افتاد، اومد تو گودال، آه، دیگه نمیخونم، تو حسین بگو من نخونم، تو حسین بگو، به جان مادرم هنوز روضه نخوندم، حسیــــــــــن، حسیــــــــــن
بسه، باشه، فقط یه دونه بگم، هنده اومد تو مجلس، یه عبایی پوشیده بود، یه قبایی پوشیده بود، (بخونم یا نه)، اومد تو مجلس، طلا هاشو بسته، گردنبندشو انداخته،( بزار بخونم، بزار بخونم، تو گلوم میمنه وا)، یه وقت رسید، عمه های تو رو دید، گفت اینا که حجاب دارن، پس میگفتید اینا خارجی اند، بزرگتون کجاست، اومد جلو زینب، خانم اینطور بود، میدونست هنده ببینه میشناسه، گفت دستتو بردار، دستتو بردار ببینم، دستشو برداشت، واویلا، دیدن چادرشو برداشت، عباشو برداشت، یکی هنده رو بگیره، گفت زن یزید محجبه، دختر علی، با پارچه؟
حسیـــــــــــن، حسیــــــــن، حسیـــــــــــن
سه شنبه های جمکرانی
مناجات با امام زمان(عج)
طالبِ خونِ خدا، مَتی تَرانا وَ نَراک
یابنَ مِصباح الهُدی، مَتی تَرانا وَ نَراک
چه شود با تو کنم گریه سرِ قبرِ حسین
در مزار شهدا، مَتی تَرانا وَ نَراک
همه دم ناله ی من أَیْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِیاست
می زنم تو را صدا، مَتی تَرانا وَ نَراک
چه شود ببینمت کنارِ بین الحرمین
سر و جان کنم فدا، مَتی تَرانا وَ نَراک
چه شود از گُلِ رویت بدهی یک صدقه
سرِ راهی به گدا، مَتی تَرانا وَ نَراک
می زند تو را صدا از سرِ نیزه ها هنوز
سرِ از بدن جدا، مَتی تَرانا وَ نَراکَ
اللهم عجل لولیک الفرج
کانال متن روضه مجمع الذاکرین...mp3
160.3K
#اسارت #شام #زمزمه
#امام_زمان
#سبک هواتو کردم اسیر درد بذار بیام حرم دورت بگردم
➖➖➖➖➖➖➖
یا فرج الله ، بقیة الله ، سرت سلامت آقاجون ، آجرک الله
زینب و بردن ، با ناله و آه ، محله یهودیا ، یا حجة الله
ای وای از شام
تو کوچه ها شده چه ازدحامی
دختر زهرا و یه مشت حرامی
هلهله میکنن زنای شامی
ای وای از شام
عروسیه یا عیده ، خیلی شادن
شراب مجانی تو کوچه دادن
رقیه ترسیده ، چقد زیادن
.....
ای وای از این شام ، طعنه و دشنام ، دارن جای گل میریزن ، خاکستر از بام
مردم بی دین ، مردم بدنام ، مخدرات و میزنن ، تو ملأ عام
ای وای از شام
زدن روی نیزه سر اباالفضل
جلوی چشمای تر اباالفضل
کتک زدن به خواهر اباالفضل
ای وای از شام
رباب داره از بی کسی میمیره
سر علی به روی نیزه میره
حرمله از مردم صله میگیره
.....
طعنه اغیار ، چنگ و دف و تار ، کی دیده پاکوبی کنن، پیش عزادار
یه جا میرقصن ، یه جا زدن جار ، که اومدن بچه های ، حیدر کرار
یا فرج الله ، بقیة الله ، سرت سلامت آقاجون ، آجرک الله
زینب و بردن ، با ناله و آه ، محله یهودیا ، یا حجة الله
ای وای از شام
چه مردمایی داره خیلی پستن
دستای زینب و رباب و بستن
سر حسین و روی نی شکستن
ای وای از شام
وای من از این همه ظلم و بیداد
رقیه میزنه با گریه فریاد
عمه ببین سر از رو نیزه افتاد
(#علی_سلطانی)
هدایت شده از مهدویت وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ
🩸اوج غربت امام زمان.....
#مرحوم شیخ جعفر آقای مجتهدی
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
أَعْظَمَ اللّٰهُ أُجُورَنا بِمُصابِنا بِالْحُسَيْنِ عليه السلام، وَجَعَلَنا وَإِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثارِهِ مَعَ وَلِيِّهِ الْإِمامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلاٰمُ.
🏴 مهدویت وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ🏴
@vetralmotor