eitaa logo
مداحی عالمانه
999 دنبال‌کننده
97 عکس
101 ویدیو
7 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵 وصیت حضرت علی علیه‌السلام درباره فتنه‌های آینده حضرت به فرزندان خود فرمود: «به زودی که فتنه‌ها از هر سو رو به شما آورد و منافقان این امّت کینه‏‌هاى دیرینه خود را از شما طلب نمایند و از شما انتقام بگیرند، پس بر شما باد به صبر که عاقبت صبر نیکو است.» سپس به امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام فرمود: «بعد از من به خصوص بر شما فتنه‌هاى بسیار واقع خواهد شد از جهت‌هاى مختلف، پس صبر کنید تا خدا حکم کند میان شما و دشمنان شما، او بهترین حکم‌کنندگان است.» پس رو کرد به امام حسین علیه‌السّلام و فرمود: «اى ابو عبد الله توئى شهید این امّت، پس بر تو باد به تقوى و صبر بر بلا.» 📚منبع جلاءالعيون، علامه مجلسی، ص٣٥٠ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: https://maghtal.com/?p=4816
🔶 پناه آوردن حیوانات به حرم امن امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) محمد بن زكریا (به سندش) از عبد اللَّه بن حازم حدیث كند كه گفت: روزى با هارون‌الرشید براى شكار از كوفه بیرون رفتیم، پس به ناحیه غریین و ثویه (كه جایى است پشت كوفه و قبر أبو موسى اشعرى در آن جا است) رسیدیم. آهوانى را در آنجا دیدیم، پس بازها و سگ‌ها (ى شكارى) را به طرف آنها رها كردیم، آنها ساعتى براى شكار آهوان دست و پا كردند (ولى نتوانستند آنها را شكار كنند) پس آن آهوان به تپه (كه در آنجا بود) پناه بردند و بالاى همان تپه ایستادند، (ناگهان دیدیم) بازها در كنارى از آن تپه فرود آمدند و سگ‌هاى شكارى بازگشتند. هارون از این جریان در شگفت شد، سپس آهوان از تپه به زیر آمدند بازها به طرف آن ها پرواز كردند و سگ ها نیز به سوى آنها دویدند، آهوان (كه این جریان را دیدند) دوباره به آن تپه رفتند، بازها و سگ ها نیز (آنها را رها ساخته) به جاى خود بازگشتند، و تا سه مرتبه این جریان تكرار شد. هارون‌الرشید گفت: بشتاب بروید و هر كه (در این اطراف) یافتید او را نزد من بیاورید (زیرا چنین می‌نماید كه این زمین مقدسى است و اسرارى در آن نهفته است. گوید: ما به جستجو در آن اطراف پرداختیم،) پیر مردى از قبیله‏ بنى اسد یافتیم، و او را نزد هارون آوردیم، هارون به وى گفت: مرا آگاه كن كه این تپه چیست؟ پیر مرد گفت: اگر امانم دهى ترا آگاه سازم، هارون گفت: عهد و پیمان خدا براى تو است (و من با خدا عهد كنم) كه تو را از جایگاهت بیرون نكنم و آزارت ندهم؟ پیر مرد گفت: پدرم از پدرانش براى من حدیث كرده كه آنها گفته‏‌اند: در این تپه قبر على بن ابى‌طالب علیه‌السّلام است، و خداى تعالى آنجا را حرم امن قرار داده، و هیچ چیزى بدان جا پناه نبرد جز اینكه ایمن شود. پس هارون پیاده شد و آبى خواسته وضو گرفت و نزد آن تپه نماز خواند، و خود را به خاك آن مالید و گریست، پس برگشتیم‏. 📚منبع الارشاد، شیخ مفید، ج١، ص٢۶ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: https://maghtal.com/?p=4816
🟤 دلجویی امیرالمؤمنین از کودکان یتیم روزی علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام متوجه شد زنی در کوچه مشک آبی را به زحمت به دوش می‌کشد. مشک را از زن گرفت و برایش به خانه برد. در طول راه از حالش جویا شد. زن گفت: علی شوهرم را به جبهه فرستاد و او را کشت. اکنون چند بچه یتیم دارم و چون تنگدستم، به ناچار برای مردم کار می‌کنم. وقتی به در خانه‌ی زن رسیدند، امام مشک را به او تحویل داد و به خانه رفت. شب را با اضطراب و ناراحتی به صبح رساند. صبح که شد، کیسه‌ای برداشت، آن را از غذا پر کرد و به طرف خانه‌ی زن به راه افتاد. بعضی از یارانش خواستند به او کمک کنند ولی او فرمود: «روز قیامت چه کسی حاضر است بار مرا بکشد؟» وقتی به خانه‌ی زن رسید، در زد و فرمود: «من همان بنده خدا هستم که دیروز در بردن مشک کمکت کردم. برای بچه‌هایت غذا آورده‌ام.» زن در را باز کرد و گفت: خدا از تو راضی شود و خودش میان من و علی بن ابی‌طالب قضاوت کند. حضرت وارد شد و فرمود: «من دوست دارم ثوابی به دست بیاورم. تو یا نان بپز یا بچه ها را آرام کن.» زن جواب داد: من با پختن نان آشناترم. تو بچه‌ها را سرگرم کن تا من نان بپزم. امام گوشت پخت و زن هم نان پخت. امام در دهان بچه ها گوشت و خرما گذاشت و فرمود: «پس سعی کن علی بن ابی‌طالب را حلال کنی.» سپس کنار آتش تنور آمد و صورتش را نزدیک برد و فرمود: «یا علی، حرارت آتش را بچش! این کیفر آن کسی است که حق بیوه زنان و یتیمان را ضایع کند.» در این هنگام زن دیگری که امام را می‌شناخت وارد شد و با دیدن این صحنه به زن صاحبخانه گفت: وای بر تو! این امیرالمؤمنین علی است. زن با دستپاچگی نزد امام آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین، از کاری که کردم، بسیار خجالت می‌کشم. امام فرمود: «نخیر. من باید به دلیلی کوتاهی‌ای که در حقت داشتم، از تو خجالت بکشم.» 📚منبع بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۱، ص ۵۲ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: https://maghtal.com/?p=4816
✳️ ما اهل بیت کرم و عفو و رحمتیم بعد از ساعتی که از ضربت خوردن علی علیه‌السلام می‌گذشت، حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام چشم گشود می‌‌فرمود: «ای ملائکه، پروردگار من! رفق و مدارا کنید با من.» پس حضرت امام حسن علیه‌السلام فرمودند: «این دشمن خدا و رسول و دشمن تو ابن ملجم است. حق تعالی تو را بر او قدرت داده است و نزد تو حاضر کرده‌اند او را.» چون حضرت را نظر بر آن ملعون افتاد. به صدای ضعیفی گفت: «ای بدبخت بر امر عظیمی اقدام نمودی، آیا بد امامی بودم من برای تو که این چنین مرا جزا دادی؟ آیا مهربان نبودم بر تو؟ آیا تو را بر دیگران اختیار نکردم؟ آیا به تو نیکی نکردم و عطای تو را بیشتر از دیگران ندادم؟» «آیا نمی‌گفتند مردم که تو را به قتل رسانم و من به تو آسیبی نرسانیدم و در عطای تو افزودم با آن که می‌دانستم که تو مرا خواهی کشت، لیکن می‌خواستم حجت خدای تعالی بر تو تمام شود و خدا انتقام مرا از تو بکشد، خواستم که شاید از گمراهی خود برگردی، پس گمراهی بر تو غالب شد مرا کشتی، ای بدبخت‌ترین بدبختان.» پس آن معلون گریست و گفت: یا امیرالمؤمنین آیا تو می‌توانی کسی را که بر در جهنم است نجات دهی؟ پس امیرالمؤمنین(ع) برای آن ملعون به امام حسن علیه‌السلام سفارش کرده و فرمودند: «او را طعام و آب بده و دست و پای او را در زنجیر مکن و با او رفق و مدارا کن. چون من از دنیا بروم او را به یک ضربت قصاص کن و جسد او را به آتش مسوزان و او را مثله مکن که دست و پا و گوش و سایر اعضای او را نبری.» «که حضرت رسول اكرم(ص) فرمودند که: زنهار مثله مکنید اگر چه سگ درنده باشد و اگر شفا یابم من سزاوارترم به آن که او را عفو کنم زیرا که ما اهل‌بیت کرم و عفو و رحمتیم.» 📚منبع منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ج ۱، ص ۱۸۷ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: https://maghtal.com/?p=4816
♻️ پس اگر خاموش ماندم بر من ببخشایید ابو علی همدانی می‌گوید: “عبدالرحمن بن ابی لیلی نزد امیرالمؤمنین(ع) رفت و عرضه داشت ای امیرمؤمنان! من چیزی از تو می‌پرسم تا پاسخی از تو دریافت دارم و منتظر بودیم که امر [خلافت] خود چیزی بگویی ولی سخنی به زبان نیاوردی. آیا از امر خود سخنی به ما نمی‌گویی؟ آیا [کناره گیری از خلافت] پیمانی از سوی پیامبر خدا بود یا چیزی مشاهده کردی [که خلافت را رها نمودی؟] همانا ما سخنان فراوانی درباره تو گفته‌ایم. محکم‌ترین آنها سخنانی‌است که از جانب تو بیان داشته‌ایم و از تو شنیده‌ایم. ما می‌گوییم: اگر پس از پیامبر خدا(ص) خلافت به شما واگذار شود هیچ کس در آن با شما به ستیزه بر نمی‌خیزد. به خدا قسم نمی‌دانم اگر درباره این مسأله از من سؤال شود چه پاسخ گویم. آیا گمان کنم که آن جماعت از تو به خلافت سزاوارتر بودند؟ اگر این چنین می‌گویی پس فرستاده خدا تو را پس از حجة الوداع به چه چیزی منصوب کرد و گفت: «ای مردم! هر که من مولای اویم علی مولای اوست.» و اگر بگویی که تو از آنان بر خلافت سزاوارتر بودی پس چرا ولایت آنان را بپذیریم؟! امیرمؤمنان(ع) فرمود: «ای عبدالرحمن! همانا خداوند بلندمرتبه پیامبرش را از دنیا برد در حالی که در آن روز به مردم از این پیراهنم سزاوارتر بودم و من با پیامبر خدا پیمانی داشتم که اگر مرا خوار ساختید [و همراهی‌ام نکردید] به درگاه خدا به بندگی اقرار نمایم. [و سخنی بر زبان نیاورم تا دین خدا حفظ شود]» «همانا اولین چیزی که پس از رحلت پیامبر(ص) از ما گرفته شد باطل ساختن حق ما در خمس بود. پس هنگامی‌که امر ما کوچک شمرده‌شد بزرگان قریش در ما طمع کردند و من بر مردم حقّی داشتم که اگر آن را به من بازپس می‌دادند و از آن در می‌گذشتند آن را می‌پذیرفتم و آن را به انجام می‌رساندم و آن تا زمانی مشخّص بود و مانند مردی بودم که تا زمانی معیّن بر مردم حقی دارد.» پس اگر مال او را به موقع به او بدهند آن را بازپس می‌گیرد و بر آن مال ایشان را سپاس می‌گوید و اگر پرداخت آن را به تأخیر بیندازند بدون شکرگزاری آن را دریافت می‌دارد و مانند مردی بودم که آسان‌گیر است در حالی که نزد مردم شخصی سخت‌گیر به شمار می‌آید. همانا هدایت به کمی مردمی که به آن می‌گروند شناخته می‌شود.» «پس اگر خاموش ماندم بر من ببخشایید. همانا اگر مسأله‌ای برایتان پیش آمد که به پاسخ نیاز داشتید به شما پاسخ می‌گویم. پس تا زمانی که با شما کاری ندارم مرا فرو گذارید و شما نیز با من کاری نداشته باشید.» پس عبدالرحمن گفت: ای امیرمؤمنان به جانت سوگند تو همان گونه‌ای که شاعر گفته‌است؛ به جانم سوگند هرکس را که در خواب بوده‌است بیدار کردی و به هرکس که دو گوش دارد[حقیقت را] شنواندی. 📚منبع امالی، شیخ طوسی، ج۱، ص۲۴ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: https://maghtal.com/?p=4813
🌹 ولایت علی(ع) ابو حمزه ثمالى گويد: امام باقر(ع) از پدرش روايت‌كرده كه جد بزرگوارش فرموده‌است: «خداوند جلّ جلاله جبرئيل را به نزد محمّد(ص) فرستاد تا آن حضرت در حال حيات خويش براى ولايت على عليه‌السّلام از مردم شاهد و گواه بگيرد و پيش از وفات خود حضرتش را به نام اميرالمؤمنين نامگذارى نمايد.» پيامبر(ص) نه نفر از ياران و مشهورين از اصحاب خود را بخواند و فرمود: «من شما را فرا خوانده‌ام تا گواهان الهى در روى زمين باشيد. خواه بر گواهى خود پايدارى كنيد يا كتمان نموده و از اداى شهادت خوددارى كنيد.» سپس فرمود: «ابابكر! برخيز و بر على بنام اميرمؤمنان سلام ده.» گفت: آيا اين فرمان خدا و رسول اوست؟ فرمود: «آرى.» وى برخاست و بر آن حضرت به عنوان اميرمؤمنان سلام داد. سپس فرمود: «عمر! برخيز و بر على به نام اميرمؤمنان سلام كن.» گفت: آيا به فرمان خدا و رسولش او را اميرمؤمنان بناميم؟ فرمود: «آرى.» او نيز برخاست و سلام كرد. سپس به مقداد بن اسود كندى فرمود: «برخيز و بر على بنام اميرمؤمنان سلام ده.» او برخاست و سلام داد و سخن آنان را تكرار نكرد. آنگاه به اباذر غفارى فرمود: «برخيز و بر على به نام اميرمؤمنان سلام ده.» وى برخاست و سلام داد. بعد به حذيفه يمانى فرمود: «برخيز و بر اميرمؤمنان سلام كن.» او برخاست و سلام داد. سپس به عمّار بن ياسر فرمود: «برخيز و بر اميرمؤمنان سلام ده.» او برخاست و سلام داد. بعد به عبد اللَّه بن مسعود فرمود: «برخيز و بر على بنام اميرمؤمنان سلام ده.» او برخاست و سلام داد. بعد به بريده كه از همه آنان جوان‌تر بود فرمود: «برخيز و بر اميرمؤمنان سلام كن.» او هم نيز برخاست و سلام داد. پس از آن رسول خدا(ص) فرمود: «من شما را براى اين كار خواندم تا در اين زمينه گواهان الهى باشيد، خواه بر آن پايدار بمانيد يا ترک اداى شهادت كنيد.» 📚منبع امالی، شیخ مفید، ص ۴۰ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: https://maghtal.com/?p=4813
✅ سخن ابن عباس در مورد فضائل حضرت علی(ع) سعید بن مسیّب می‌گوید: شنیدم مردی از ابن عباس درباره علی بن ابی طالب علیه‌السّلام می‌پرسد. پس ابن عباس به او گفت: «همانا علی بن ابی طالب به دو قبله نماز خواند و دوبار بیعت کرد و هیچ گاه بت نپرستید و از تیرهای قرعه (که نوعی قمار بود) بهره نبرد و شراب ننوشید. بر فطرت مسلمانی ولادت یافت و حتی یک چشم بر هم‌زدنی به خدا شرک نورزید.» پس مرد گفت: من در این باره از تو نپرسیدم. از آن می‌پرسم که شمشیرش را با تکبّر بر دوش گرفت و با قبایل حاشیه‌نشین عرب روبرو شد و با آنان به جنگ پرداخت تا همگی را به قتل رساند. سپس به نهروان آمد و در حالی‌که همه مسلمان بودند آن‌ها را تا به آخر به قتل رساند. پس ابن عباس به او گفت: «در نظر تو علم علی بالاتر است یا علم من؟» مرد گفت: اگر در نظر من علم علی بالاتر بود از تو نمی‌پرسیدم. راوی گوید: ابن عباس خشمگین شد و خشمش فزونی یافت. سپس گفت: «مادرت به عزایت بنشیند! علی علیه‌السّلام به من [دانش] آموخت و دانشش از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بود و خدا فرستاده‌اش را از بالای عرش بیاموخت پس دانش پیامبر(ص) از سوی خداست و دانش علی(ع) از سوی پیامبر(ص) و دانش من از دانش علی(ع) است و دانش تمامی یاران محمّد(ص) در برابر دانش علی(ع) مانند قطره‌ای در برابر هفت دریاست.» 📚منبع امالی، شیخ طوسی، ج۱، ص ۳۱ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: https://maghtal.com/?p=4778
📗 لزوم اطاعت از حضرت علی(ع) رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود: «ای مردم! پرهیزگار باشید و [سخن مرا] بشنوید.» گفتند: ای رسول خدا! پس از تو سخن چه کسی را بشنویم و از چه کسی اطاعت کنیم؟ فرمود: «از برادر و پسر عمو و جانشینم علی بن ابی طالب.» جابر بن عبد اللّه انصاری می‌گوید: به خدا قسم! از او سرپیچی کردند و نافرمانی‌اش نمودند و بر او شمشیر کشیدند. 📚منبع امالی، شیخ طوسی، ج۱، ص۱۳۱ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: https://maghtal.com/?p=4778
❇️ اخلاق آدم و حکمت نوح و حلم ابراهیم ابو اسحاق سبيعى از پدرش روايت كند كه گفت: پيامبر(ص) در ميان گروهى از ياران خود نشسته بودند. على(ع) از راه وارد شد، رسول خدا(ص) فرمود: «هركس می‌خواهد كه اخلاق آدم و حكمت نوح و حلم و بردبارى ابراهيم را بنگرد بايد به على بن ابى طالب نگاه كند.» 📚منبع امالی، شیخ مفید، ص۳۴ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: https://maghtal.com/?p=4778
✳️ خدا بر آنان غضب نمی‌کند محمّد بن حسين از قول پدرش از جدّش نقل كرده است كه گفت: پيغمبر خدا صلى اللَّه عليه و آله درباره قول خداوند؛ «صراطَ الَّذينَ أَنعَمتَ عَلَيهِم غَيرِ المَغضوبِ عَلَيهِم وَلَا الضّالّينَ.» (راه كسانى كه نعمت بر آنان ارزانى فرموده‌اى، نه راه آنها كه مورد خشم تو قرار گرفته‌اند و نه راه گمراهان) فرمود: «شيعيان على عليه‌السلام كسانى هستند كه ولايت حضرت على بن ابى طالب بر آنان ارزانى شده‌است (خدا) بر آنان غضب نمى‌كند و گمراه نمى‌شوند.» 📚منبع معانی‌الاخبار، شیخ صدوق، ترجمه محمدى، ج ۱، ص ۷۸ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: https://maghtal.com/?p=4778
✅ خدایا من این‌ها را دوست دارم هرچند در راه محبت‌شان قطعه‌قطعه شوم ابوذر رفت تا بر عثمان وارد شد، چون داخل شد عثمان گفت: خداوند چشمى را به عمرو روشن نكند. ابوذر گفت: «به خدا سوگند پدر و مادرم مرا عمرو نناميده‌اند و ليكن خداوند آن كسى را كه معصيت و مخالفت امر او مى‌كند و از هواى نفس خود پيروى مى‌نمايد بخودش نزديک نسازد.» كعب الأحبار (يك يهودى تازه مسلمان) برخاست و گفت: اى پير مرد از خدا نمى‌ترسى كه با اين‌گونه سخن با امير المؤمنين روبرو مى‌شوى؟! ابوذر عصایى را كه به دست داشت بلند كرد و بر سر كعب كوفت و گفت: «اى پسر دو يهودى تو با مسلمانان چه سخن دارى؟ به خدا سوگند هنوز يهودى‌گرى از دلت بيرون نرفته‌است.» عثمان گفت: به خدا سوگند كه بودن من و تو در يك خانه نشايد، تو خرفت شده و عقل خود را از دست داده‌اى؛ او را از نزد من بيرون بريد و بر كوهان شترى برهنه سوارش كنيد و به شدت شتر را برانيد و با سختى هر چه تمام‌تر او را به ربذه رسانيد و بدون هيچ انيس و همدمى رهايش كنيد تا خدا هر چه مى‌خواهد بر سرش بياورد. مأموران نيز او را با درشتى تمام در حالى كه با مشت به استخوان‌هاى پهلويش مى‌كوفتند به سوى ربذه بيرون بردند. عثمان قبلا دستور داده‌بود كه احدى از مردم او را مشايعت نكند. اين گزارش به اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(ع) رسيد، حضرت با شنيدن اين خبر آن‌قدر گريست كه ريش مباركش از اشک ديده‌اش تر شد، سپس فرمود: «آيا اين چنين به اصحابى رسول خدا(ص) عمل مى كنند؟ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ نراجِعُونَ؛ ما همه از خدائيم و بسوى او بازمى‌گرديم.» سپس برخاست و با حسن و حسين عليهم‌السّلام و عبد اللَّه بن عبّاس و فضل و قثم و عبيد اللَّه (فرزندان عبّاس عموى پيامبر) همگى حركت كردند تا به ابوذر رسيده و او را مشايعت نمودند. چون چشم ابوذر- رحمةاللَّه- به آنان افتاد مشتاقانه بسوى آنان شتافت و بر آنان گريست و گفت: «پدرم به فداى چهره‌هایى كه با ديدنشان ياد رسول خدا(ص) مى‌افتم و بركت، وجودم را فرا مى‌گيرد.» سپس دست به آسمان برداشت و گفت: «خداوندا من اينان را دوست دارم هر چند در راه محبّت‌شان قطعه‌قطعه شوم، من به خاطر خشنودى تو و دست‌يابى به خانه آخرت هرگز از اينان جدا نمى‌شوم.‌ خدا شما را رحمت كند، باز گرديد؛ از خدا مى‌خواهم كه به بهترين وجه پس از من از شما پذيرایى كند.» در اين‌جا آن چند نفر با او وداع نموده و در حالى كه از فراق وى اشک مى‌ريختند بازگشتند. 📚منبع امالی، شیخ مفید، ص ۱۹۰ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: https://maghtal.com/?p=4802
✳️ من ایشان را دوست دارم به جهت اینکه رسول خدا(ص) ایشان را دوست داشت عبد الرّحمن بن جندب از پدرش روايت‌كرده كه گفت: چون با عثمان براى خلافت بيعت شد از مقداد بن اسود كندى- رحمه اللَّه- شنيدم كه به عبد الرّحمن بن عوف مى‌گفت: اى عبد الرّحمن به خدا سوگند هرگز رويدادى مانند آنچه بر سر اين خاندان (اهل بيت پيامبر) عليهم‌السّلام پس از رحلت پيامبرشان صلّى اللَّه عليه و آله آمد نديده بودم! عبد الرّحمن گفت: مقداد! تو را به اين گونه امور چكار؟ مقداد گفت: «به خدا سوگند ايشان را دوست مى‌دارم بدين جهت كه رسول خدا(ص) دوست‌شان مى‌داشت و به خدا سوگند اندوهى كه به هيچ وجه نمى‌توانم اظهارش كنم بر من چيره شده از اينكه قريش به جهت شرافت اين خاندان بر ساير مردم شرف يافتند و با اين حال همگى همدست شده تا قدرت و نفوذ و حكومت رسول خدا(ص) را از دست ايشان ربودند.» عبد الرّحمن گفت: اى واى! به خدا سوگند من فراوان خود را به خاطر شما به زحمت انداخته‌ام. مقداد گفت: «توجّه كن به خدا سوگند دست از دامان مردى برداشتى كه از جمله كسانى‌است كه به حق فرمان دهند و به حق عدالت ورزند، هان به خدا سوگند اگر ياورانى عليه قريش مى‌يافتم با آنان مى‌جنگيدم همان‌گونه كه در روزهاى بدر و احد جنگيدم.» عبدالرّحمن گفت: مادرت به عزايت بنشيند مقداد! مبادا مردم اين سخن را از تو بشنوند، به خدا سوگند مى‌ترسم از اين‌كه تو صاحب يك فرقه و آشوبى شوى. جندب گويد: پس از آنكه مقداد از آنجا رفت، نزد او رفته و گفتم: من از ياران توام. گفت: خدا تو را رحمت كند، آنچه ما خواهان آنيم دو سه نفر مرد براى آن كافى نيست پس از نزد وى بيرون شدم و خدمت على بن ابى طالب(ع) رسيدم و گفتار او و خودم را به عرض رساندم و حضرت براى ما دعاى خير فرمود. 📚منبع امالی، شیخ مفید، ص۱۹۸ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: https://maghtal.com/?p=4802