eitaa logo
مداحی عالمانه
997 دنبال‌کننده
97 عکس
101 ویدیو
7 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
▫️ کرامات حضرت رقیه(س) در راستای کرامات حضرت رقیه(س)، حاج میرزا علی محدث زاده فرزند حاج شیخ عباس قمی می‌فرماید: به بیماری حنجره مبتلا شدم تا جایی که سخنرانی‌کردن برایم ممکن نبود، پس از معاینه پزشک متخصص، مشخص شد که بعضی از تارهای صوتی‌ام از کار افتاده و بیماری لاعلاجی است. پزشک دستور استراحت داد و گفت تا چند ماه سخنرانی نکنم و کسی با من صحبت نکند و اگر خواسته‌ایی دارم آن را بنویسم، بسیار ناراحت شدم و به شدت احساس درماندگی کردم. روز بعد هنگامی که نماز ظهر و عصر را خواندم به حضرت سیدالشهدا(ع) متوسل شدم و عرض کردم یابن رسول‌الله خودداری از سخنرانی برایم سخت است، من از اول عمر تا به حال منبر رفته‌ام و سال‌ها از خادمان شما اهل بیت بوده‌ام ولی اکنون باید یکباره این لباس نوکری را کنار بگذارم، افزون بر آنکه ماه رمضان نزدیک است با دعوت‌های مردم چه کنم؟! بعد از التماس و خواهش‌های بسیار در عالم رؤیا دیدم در اتاق روشنی نشسته‌ام، یک طرف اتاق تاریک بود و از طرف روشن حضرت اباعبدالله را دیدم. در همان حال به آن حضرت متوسل شدم و مشکلم را عنوان کردم و بسیار پافشاری کردم، حضرت رو به من کرد و فرمود: «به آن سید که دم در نشسته بگو چند جمله مصیبت دخترم رقیه را بخواند و شما هم اشک بریزید ان شالله خوب می شوید.» به طرف اتاق نگاه کردم شوهر خواهرم حاج آقا مصطفی طباطبائی قمی را که از عالمان تهران بود دیدم، ایشان روضه حضرت رقیه را خواندند و من هم مشغول گریه شدم در همین حالت از خواب بیدار شدم. روز بعد که به پزشک مراجعه کردم بعد از یک معاینه سرپایی، پزشک متخصص در کمال تعجب اعلام کرد که اثری از بیماری نیست و برطرف شده. خواب دیشب را برایش تعریف کردم. پزشک همان‌طور که متعجب بود گفت این بیماری لاعلاج است و جز شفای اهل بیت چاره‌ایی نداشت. 📚 منبع کرامات الحسینیه، علی میرخلف زاده، ج ۲، ص۸۸ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/y83601
◾️ شهادت غم‌انگیز حضرت رقیه(س) پرسید: «عمه! پدرم کجاست؟» فرمود: «به سفر رفته.» طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه‌جویی نمود، به گونه‌ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند. خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا(ع) را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا(ع) را دید، سر را برداشت و در آغوش کشید. بر پیشانی و لب‌های پدر بوسه زد و آه و ناله‌اش بلندتر شد، گفت: «پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگ‌های گردنت را بریده؟ پدر جان مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ؛ چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می‌دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی‌دیدم.» دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند. 📚منبع نفس المهموم، شیخ عباس قمی، ص ۴۵۶ الدمع الساکه، بهبهانی، ص ۱۴۱ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/r44623
▪️ اگر کسی گریه می‌کرد با نیزه بر سر او می‌زدند الإقبال عن کتاب المصابیح بإسناده عن جعفربن مُحَمد سَأَلتُ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ(ع) عَن حَملِ يَزيدَ لَهُ، فَقالَ: «حَمَلَني عَلى بَعيرٍ يَطلُعُ بِغَيرِ وِطاءٍ، و رَأسُ الحُسَينِ(ع) عَلى عَلَمٍ و نِسوَتُنا خَلفي عَلى بِغالٍ اُكُفٍ وَ الفارِطَةُ خَلفَنا و حَولَنا بِالرِّماحِ، إن دَمَعَت مٍن أحَدِنا عَينٌ قُرعَ رَأسُهُ بِالرُّمحِ، حتّى إذا دَخَلنا دَمِشقَ صاحَ صائِحٌ: يا أهلَ الشّامِ هؤُلاءِ سَبايا أهلِ البَيتِ المَلعونِ.» الإقبال؛ به نقل از کتاب المصابیح، به سندش از امام صادق(ع) از پدرم علی بن الحسین(زین العابدین)(ع) درباره بردن او به سوی یزید پرسیدم. فرمود: «مرا بر شتری لَنگ و بدون جهاز سوار کردند و سر حسین(ع) بر بالای عَلَمی بود و زنانمان، پشت سرِ من بر اَسترانی بدون پالان سوار بودند. کسانی که ما را می‌بردند از پشت سر و گرداگردمان با نیزه ما را احاطه کرده بودند و آزار می‌دادند. اگر اشکی از دیده یکی از ما فرو می‌چکید با نیزه به سرش می‌کوبیدند تا آنکه وارد شام شدیم. جارچی جار زد: ای شامیان! اینان، اسیران اهل بیتِ ملعون‌اند.» 📚منبع الإقبال، ابن طاووس، ج٣، ص٨٩ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج٤٥، ص١٥٤، ح٣ حسینیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، ص ۵۰۸ الی ۵۱۰ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/y83601
♣️ توصیف خرابه شام الخرائج والجرائح عن عمران بن علیّ الحلبی عن أبی عبدالله [الصادق](ع): «لَمّا اتِىَ بِعَلِىِّ بنِ الحُسَينِ(ع) و مَن مَعَهُ إلي يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ عَلَيهِمَا لَعائِنُ اللهِ جَعَلوهُم فى بَيتٍ خَرابٍ واهِى الحيطانِ.» قالَ بَعضُهُم: إنَّما جُعِلنا فى هذَا البَيتِ لِيَقَعَ عَلَينا. فَقالَ المُوَکَّلونَ بِهِم مِنَ الحَرَسِ بِالقِبطِيَّةِ: انظُروا إلى هؤُلاءِ يَخافونَ أن یَقَعَ عَلَیهِم هذَا البَیتُ و هُوَ أصلَحُ لَهُم مِن أن يَخرُجوا غَدا، فَتُضرَبَ أعناقُهُم واحِدا بَعدَ واحِدٍ صَبرا. فَقالَ عَلِىُّ بنُ الحُسَينِ(ع) بِالقِبطِيَّةِ: لا يَکونانِ جَميعا بِإِذنِ اللهِ. فَقالَ: و كانَ كَذلِکَ. الخرائج و الجرائح به نقل از عمران بن علی حلبی، از امام صادق(ع): «هنگامی که علی بن الحسین(ع) و همراهانش را نزد یزید بن معاویه که لعنت‌های خدا بر هر دوشان باد آوردند، آنان را در خانه‌ای مخروبه با دیوارهایی سست جای دادند. یکی از اسیران گفت: ما را در این خانه جای دادند تا بر ما فرو ریزد. 📚منبع الخرائج، راوندی، ج٢، ص٧٥٣ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/r44623
◾️ روضه حضرت رقیه(س) در نقل کامل بهایی در حاویه آمد که زنان خاندان نبوّت در حالت اسیری با مردانی که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان پوشیده می‌داشتند و هر کودکی را وعده‌ها می‌دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است[و] باز می‌آید تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکی بود چهارساله. شبی از خواب بیدار شد و گفت: «پدر من حسین کجاست؟ این ساعت، او را به خواب دیدم سخت پریشان!» زنان و کودکان، جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود. از خواب بیدار شد و حال، تفحّص کرد. خبر بردند که حال، چنین است. آن لعین، در حال گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. مَلاعین، سر بیاورد و در کنار آن دختر چهار ساله نهاد. پرسید: «این چیست؟» مَلاعین گفت: سرِ پدر توست. آن دختر بترسید و فریاد بر آورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد. 📚منبع کامل بهایی، عمادالدین طبری، ج۲ حسینیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، ص ۵۱۰ لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/r44623
🥀 مقتل حضرت رقیه(س) أنَّ نِساءَ أَهلِ البَیتِ النُّبُوَّةِ أَخفَینَ عَلَی الٲَطفالِ شَهادَةَ آبَائِهِم وَ یَقُلنَ لَهُم أَنَّ آبائَهُم قَد سَافَرُوا إِلَی کَذَا وَ کَذَا بانوان خاندان نبوت بعد از واقعه‌ی عاشورا شهادت پدران را از دخترانشان پنهان می‌کردند و به آنها می‌گفتند که پدران شما به سفر رفته‌اند. و کَانَ الحَالُ عَلیَ ذَلِکَ المِنوَالِ حَتَّی أَنَّ یَزیدَ أَمَرَ بِنِساءِ الحُسَین علیه السلام فَحُبِسَ مَعَ عَلِیِ بنِ الحُسَین علیه السلام فِی مَحبِسٍ. وضعیت به همین صورت ادامه داشت تا این که یزید دستور داد بانوان امام حسین(ع) را به همراه امام سجاد(ع) در مکانی زندانی کنند. أنَّهُم أَقَامُوا فِیها شَهراً لَایُکِنُهُم مِن حَرٍ و لا بَردٍ حَتَّی تَقَشَّرَت وُجُوهُهُم آنان یک ماه در زندان به سر بردند و وضع زندان به گونه‌ای بود که از گرما و سرما در امان نبودند به‌طوری که صورت‌هایشان از شدت تابش خورشید پوست انداخته بود. کانَ لِلحُسَینِ علیه السلام بِنتٌ صَغیِرَةٌ لَهَا أَربَعَةُ سِنِینَ، قَامَت لَیلَةً مِن مَنَامِهَا وَ قَالَت: امام حسین(ع) دختر کوچک چهار ساله‌ای داشت. شبی از خواب بیدار شد و گفت: أینَ أبِیَ الحُسَینُ؟ إِنِّی رَأَیتُهُ السَّاعَةَ فِی المَنَامِ مُضطَرِبًا شَدیدًا. «پدرم حسین کجاست؟ همین الان او را در خواب دیدم که بسیار مضطرب و هراسان بود.» فلَمَّا سَمِعَت النِّسوَةُ ذَلِکَ بَکَینَ وَ بَکَی مَعَهُنَّ سَائِرَ الاَطفَالَ وَ إرتَفَعَ العَوِیلُ. وقتی بانوان حرم سخنان او را شنیدند گریستند و کودکان نیز از گریه‌ی آنها به گریه در آمدند و صدای آه و ناله در آن فضا پیچید. فإنتَبَهَ یَزِیدُ مِن نَومِهِ وَ قَالَ: یزید از خواب بیدار شد و گفت: ما الخَبَرُ؟ چه خبر شده؟ ففَحَّسُوا عَنِ الوَاقِعَهِ وَ قَصُّوهَا عَلَیهِ. اطرافیان تحقیق کرده و حادثه‌ای که پیش آمده بود را برایش بازگو کردند. فأَمَرَ بِأَن یَذهَبُوا بِرَأسِ أَبیِهَا إِلَیهَا. یزید دستور تا سر پدرش برای او ببرند. فأَتَوّاهُ بِرَّأسِ الشَرِیفَةِ وَ جَعَلُوهُ فِی حُجرِهَا سر شریف پدر را آوردند و در آغوش دختر گذاشتند. فقَالَت: مَا هَذَا؟ دختر پرسید: «این چیست؟» قالوُا: رَأسُ أَبیِکِ! در جواب گفتند: سر پدر توست! فزَعَت الصَّبِیَّةُ وَ صَاحَت، فَمَرِضَت وَ تُوُفِّیِت فیِ أَیَّامِهَا. آن دختر گریه و ناله سر داد و از دل فریادی برآورد، بعد از آن بیمار شد و در همان روزگار رحلت نمود. و رُوِیَ بِأَن جَاوُوا بِالرَّأسِ الشَرِیفِ إلَیهَا مُغَطَّی بِمِندِیلٍ دَبِیقِی فَوُضِعَ بَینَ یَدَیهَا وَ کُشِفَ الغِطَاءُ عَنهَا فَقَالَت: مَا هَذا الرَّأسُ؟ روایت شده است که سر شریف امام حسین(ع) را برای دختر آوردند، در حالی که در دستمالی مصری پیچیده شده بود، آن‌گاه آن را در مقابلش گذاشتند و پارچه را از روی آن کنار زدند. آن دختر پرسید: «این سر از آن کیست؟» قالُوا: إنَّهُ رَأسُ أَبیِکِ! به او جواب دادند: این همان سر پدر توست! فرَفَعَتهُ مِنَ الطَّستِ حَاضِنَةً لَهُ وَ هِیَ تَقُولُ: سر را از روی طشت برداشت و به آغوش کشید و می‌فرمود: یا اَبَتَاه! مَن ذَاالّذِی خَضَبَکَ بِدِمَائکَ؟ «پدر جان! چه کسی محاسنت را به خون خضاب کرده است؟ یا اَبَتَاه! مَن ذَاالّذِی قَطَعَ وَرِیدَکَ؟ پدر جان! چه کسی رگ گردنت را بریده است؟ یا اَبَتَاه! مَن ذَاالّذِی أَیتَمَنِی عَلَی صِغَرِ سِنِّی؟ پدر جان! چه کسی مرا در این کودکی یتیم کرد؟» «یا اَبَتَاه! مَن بَقِیَ بَعدَکَ نَرجُوهُ؟ پدر جان! چه کسی بعد از تو ماند تا امیدمان به او باشد؟ یا اَبَتَاه! مَن لِلیَتیمَةِ حَتَی تَکبُرَ؟ پدر جان! چه کسی سرپرست این دختر یتیمت هست تا بزرگ شود؟ یا اَبَتَاه! مَن لِلنِّساءِ الحَاسِراتِ؟ پدر جان! چه کسی حامی این بانوان بدون پوشش است؟ یا اَبَتَاه! مَن لِلاَرَامِلِ المَسبِیَّاتِ؟ پدر جان! چه کسی فریادرس این بیوه گان اسیر است؟» «یا اَبَتَاه! مَن لِلعُیُونِ البَاکِیاتِ؟ پدر جان! چه کسی بر این چشم‌های اشکبار ترحم می‌کند؟ یا اَبَتَاه! مَن لِلضَّایِعَاتِ الغَریباتِ؟ پدر جان! چه کسی این گمشدگان غریب را پناه می‌دهد؟ یا اَبَتَاه! مَن لِلشُّعُورِ المَنشُورَاتِ؟ پدر جان! چه کسی دادرس این موهای پریشان است؟ یا اَبَتَاه! مَن بَعدُکَ؟ وَاخَیبَتَاه مِن بَعدِکَ! وَا غُربَتَاه! پدر جان! بعد از تو چه کسی مانده؟ وای بر نا امیدی بعد از تو ای وای از غربت و تنهایی!» «یا اَبَتَاه! لَیتَنی لَکَ الفِدَاءُ! پدر جان! ای کاش قربانی تو می‌شدم! یا اَبَتَاه! لَیتَنی قَبلَ هَذَا الیَومِ عُمیَاءٌ! پدر جان! ای کاش قبل از این کور بودم!» 📚منبع چهل منزل با حسین(ع)، علی اکبر رنجبران تهرانی لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: B2n.ir/r44623
42.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلسله درس گفتارهای آموزشی مقتل کربلا مقتل حضرت رقیه (س) دکتر حسین محمدی فام لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: https://b2n.ir/h71715
4_5908817131671127877.mp3
زمان: حجم: 4.74M
سلسله درس گفتارهای آموزشی مقتل کربلا مقتل حضرت رقیه (س) دکتر حسین محمدی فام لینک کانال در ایتا: eitaa.com/maddahiaalemane لینک کانال در تلگرام: t.me/maddahialemane آدرس مطلب در سایت مقتل: https://b2n.ir/h71715