موضوع امروز: «ویژگیهای بسیجی از دیدگاه امام خمینی (ره) برگرفته از قرآن کریم »(۱)
🇮🇷✌️👊🇮🇷🇮🇷✌️👊🇮🇷
✍️ مناسبت روز: در «#هفته_بسیج»
امام راحل (ره) با نگاه ژرف و اندیشه بلند خود، این لشکر الهی را در ایران اسلامی پایهگذاری نمودند و انشاالله در سخن امروز به ویژگیهای بسیجی از دیدگاه امام خمینی (ره) که همهی آنها برگرفته از کلام الهی قرآن کریم است، اشاره مینمائیم:
1️⃣ «اخلاص و رنگ خدایی»:
امام خمینی (ره) فرمودند: «آن اخلاص و محبت شما (بسیجیان) و آن ایثار در راه خدا، بالاترین ارزش برای شماست...» و تأکید کردند: «بسیجی کسی است که فقط رنگ خدایی را پذیرفته است» (صحیفه امام، ج١۶، ص١٩۶)
که این کلام پیر جماران برگرفته از آیه ١٣٨ سوره بقره است که میفرماید: «رنگ خدایی بپذیرید، چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟»: «صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً...»
2️⃣ «شجرهی طیبه»:
امام راحل (ره) فرمودند: «بسیج شجرهی طیبه و درخت تناور و پر ثمری است که شکوفههای آن، بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق میدهد» (صحیفه امام، ج٢١، ص١٩۴)
این کلام گهربار نیز برگرفته از آیات ٢۴ و ٢۵ سوره ابراهیم (ع) است که میفرماید: «آیا ندیدی چگونه خداوند کلمه طیبه را به درخت پاکیزهای تشبیه کرده که ریشهی آن ثابت و شاخهی آن در آسمان است و هر زمان میوهی خود را به اذن پروردگارش میدهد... »: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ؛ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا...»
✍️ امام امت، «كَلِمَةً طَيِّبَةً» را مصداق انسان مؤمن (بسیجی) دانستهاند که دارای ویژگیهای زیر است:
🔹«كَشَجَرَةٍ»: موجودی است مانند درخت، دارای رشد و نمو و پویایی که برای خویشتن و دیگران ثمر دارد؛ لذا انسان بسیجی، هرگز بیروح و جامد و بیحرکت و بیثمر نیست؛
🔹«طَيِّبَةٍ»: بسیجی، از هر نظر پاک و طیب است؛ (ظاهرش زیبا و پاکیزه، کار و ثمرهاش پاکیزه، و حتی نسیم و بوی او هم پاکیزه و دلنشین است)
🔹«أَصْلُهَا ثَابِتٌ»: بسیجی دارای اصل و ریشهی ثابت و مستحکم است، بهطوری که طوفانها و تندبادها و فتنهها و خطرات، هرگز نمیتوانند آن را از جا بر کند؛
🔹«وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ»: شاخهها و ثمر این شجره طیبه به یک محیط کوچک و زمینی محدود نمیشود، بلکه آسمانِ بلند، جایگاه آن است؛ چنانچه افق فکر و محدوده عمل بسیجی نیز محدود به یک محل و یک شهر و حتی دنیای کوچک زمینی نیست، بلکه همهی جهان را در بر میگیرد؛
🔹«تُؤْتِی أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ»: این شجره طيبه در هر زمان، میوه و ثمره میدهد؛ چنانچه ثمرهی بسیج و بسیجی محدود به دیروز و امروز نیست، بلکه در همهی زمانها به آن نیاز است و در هر زمان که به او نیاز باشد، دارای همت و ثمره است؛
🔹«بِإِذْنِ رَبِّهَا»: بسیجی به اذن پروردگارش و با یاری او، ثمرهی خود را به همگان ارزانی میدارد.
سخنرانی مناسب هفته ی بسیج
🇮🇷✌️👊🇮🇷🇮🇷✌️👊🇮🇷
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
خجسته میلادبسیج مبارکباد🌹
#مرگ_برامریکا✊🇮🇷🇱🇧🇵🇸
#مرگ_براسرائیل✊🇮🇷🇱🇧🇵🇸
شعرآئینی
مثنوی
هفته بسیج
🇮🇷✌️👊🇮🇷🇮🇷✌️👊🇮🇷
فرارسیدن هفته ی بسیج را به بسیجیان عزیز و خانواده های شهدا و ایثار گران عرض تبریک دارم .
هان ای بسیجی
ای شمع یادت چلچراغ محفل عشق
دستان عزم تو کلید منزل عشق
ای در نگاهت جوشش ایثار جاری
در مکتب دل خوانده درس پایداری
ای پرده شوم هوسها را دریده
در راه جانان رنج بی پایان کشیده
فریاد تو یاداور بدر و حنین است
فکر تو متن «لا ارى الموت» حسین است
فریاد کن، ای فصل شیرین حقیقت
شورآفرین، ای یار دیرین حقیقت
با رعد فریاد جهانگرد تو ای یار
دنیا شود از خواب سرد خویش بیدار
مولود طوفانی، صلای عشق و شوری
رمز طلوع آفتابی، عین نوری
پژواکهای دلکش اسلام نابی
تصویر گویای متون انقلابی
شعربهاران بر لبت پیوسته جاری است
روح بلندت فصل شور و بیقراری است
مفهوم مرداب است دریا بی تو آری
خودکامگان را خشم گردابی تو آریع
ای شرزه شیر عرصه پیکار ای مرد
هان ای بسیجی آشنای غربت و درد
از خاکریز تن چه بی پروا گذشتی
تا دور دست مرز استغنا گذشتی
بستان و سوسنگرد و آبادان و اهواز
یاد آورند از لحظه های سرخ پرواز
در بستر خون خفتنت را یاد دارند
الله اكبر گفتنت را یاد دارند
تو ابروی عشق و ایمانی بسیجی
رمز شهادت را تو میدانی بسیجی
با تو شهادت الفتی دیرینه دارد
چندیست داغ هجر تو بر سینه دارد
کمیل کاشانی..
🇮🇷✌️👊🇮🇷🇮🇷✌️👊🇮🇷
دروصف هفتهً بسیج
🇮🇷✌️👊🇮🇷🇮🇷✌️👊🇮🇷
بسیج آئینه دار آفتاب است
فدائی خط اسلام ناب است
اگر هر زنده ای از آب زنده ست عدد
بسیجی مثل آب انقلاب است
🇮🇷✌️👊🇮🇷🇮🇷✌️👊🇮🇷
بسیجی بنده خاص الهی است
بسیجی در حقیقت یک سپاهی است
بسیجی گلشن دین را گلاب است
بسیجی آرمان شیخ و شاب است
بسیجی پاک از هرنقص و عیب است
بسیجی صاف از هر شک و ریب است
بسیجی را توقع نیست در کار
بسیجی نه تشریفات می خواهد نه دستار
بسیجی بنده شایسته اوست
بسیجی سر به سر وابسته اوست
بسیجی دل به این عالم ندارد
دلش را بر خدای خود سپارد
بسیجی سنگرش سجاده اوست
وصالش در شراب باده اوست
بسیجی مخلص دین مبین است
بسیجی پیرو مولای دین است
بسیجی فانی اندر انقلاب است
بسیجی حامی اسلام ناب است
بسیجی نی به فکر ملک ومال است
نه اندر غصه اهل وعیال است
بسیجی شعله ائی از نار عشق است
بسیجی سنبل گلزار عشق است
نه دل بسته به این دنیای فانی
نه غمناک است از بهر زندگانی
خدایا حق پیغمبر وآلش
بسیجی را نگهدار از زوالش
بسیجی آرزوی مومنین است
بسیجی نور چشمان امین است
🇮🇷✌️👊🇮🇷🇮🇷✌️👊🇮🇷
بسیجی ها گل ایام هستند
ز هر قشری ز خاص و عام هستند
در اوج آسمان ها می درخشند
اگرچه در زمین گمنام هستند
🇮🇷✌️👊🇮🇷🇮🇷✌️👊🇮🇷
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
⚠️ علّت غيبت امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف
☑️ آیت الله بهجت (ره):
▫️ در زمان سابق (رژيم طاغوتى پهلوى)، وقتى در اوقات زيارتى اطراف حرم حضرت معصومه ـ عليهاالسلام ـ ازدحام مىشد، و زنان حجاب را درست رعايت نمىكردند، آيت اللّه بروجردى ـ رحمه اللّه علیه ـ مىفرمود:
« مناسب نيست اهل علم بدون ضرورت، در ميان جمعيّت و ازدحام داخل شوند، خوب است ملاحظه كنند.»
❇️ اميدواريم خداوند براى يك مشت شيعه ى مظلوم، صاحبشان را برساند؛ زيرا در عالم چنين سابقه نداشته و ندارد كه رييس و رهبرى از مريدان و لشكرش اين قدر غيبت طولانى داشته باشد.
چه بايد گفت؟ معلوم نيست تا كى! در تمام امّت هاى گذشته غيبت مقدّر شده است، ولى در هيچ امّتى چنين غيبتى با وقت نامعلوم و غير مقدّر اتّفاق نيفتاده است.
✳️ ما مسلمان ها امتحان خود را با پيغمبر ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ـ و يازده امام ـ عليهم السّلام ـ در زمان حضورشان پس داده ايم، اگر اين يكى هم ظاهر مىشد، لابدّ به قربانش مىرفتيم!
كسانى كه در زمان ائمه ـ عليهم السّلام ـ به بنى اميّه و بنى العبّاس گرايش داشتند مگر ديوانه بودند؟!
🚨 آن ها از ميان دو راه دين و دنيا، دنيا و ضدّ آخرت را اختيار مىكردند، و هنوز مَناصب ( پُستهای) آنها براى ما عرضه نشده تا امتحان خود را پس بدهيم.
⬅️ در محضر بهجت، جلد اول، نکته ۲۵۴
🏷 #امام_زمان_عجل_الله_فرجه #ظهور #انتظار
74.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم کامل سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی در حرم مطهر حضرت معصومه سلاماللهعلیها
🔸 شب اول #فاطمیه ۱۴۰۳👆
♨️ راحتطلبی عامل خروج انسان از جبهه حق!
⁉️ جهاد و مبارزه به چه معناست؟
⁉️ چرا حاج قاسم سپاه قدس را انتخاب کرد؟
✍شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره، دو کبک بریان قرار دارد.
پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد .
امیر علت این خنده را پرسید،
مرد پاسخ گفت:
در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم.
روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم.
🔸اما من مصمم به کشتن او بودم.
در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت :
شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است.
اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم
یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم
امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید:
کبکها شهادت خودشان را دادند.
پس از این گفته امیر دستور داد سر آن مرد را بزنند.
#شیخ_بهایی
از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو زجو
بهر دنیا نقد ایمان می دهی
گوهری دارب و ارزان می دهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیغمبر فرمود: اگر کسی فحش بده به برادر مسلمانش خدا مبتلا میکنه به سه چیزش!
1⃣ برکت و رزقش ازش گرفته میشه!
زندگیش بی برکت میشه!
2⃣ خدا اورو واگذار میکنه به خودش!
میگه خودت برو کاراتو انجام بده من دیگه پشتت نیستم!
3⃣ معیشت و زندگیش گره میوفته، به مشکل میوفته!
#ایران
#فاطمیه_سلام_الله_علیها
👌 داستان کوتاه پند آموز
💭 مرد بیسوادی قرآن میخواند ولی معنی قرآن را نمیفهمید. روزی پسرش از او پرسید: چه فایده ای دارد قرآن میخوانی، بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟
پدر گفت: پسرم!
سبدی بگیر و از آب دریا پرکن و برایم بیاور.
پسر گفت: غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند.
💭 پدر گفت: امتحان کن پسرم.
پسر سبدی که در آن زغال میگذاشتند گرفت و به طرف دریا رفت.
سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند.
پسر به پدرش گفت؛ که هیچ فایده ای ندارد.
پدرش گفت: دوباره امتحان کن پسرم.
پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت؛ که غیر ممکن است...!
💭 پدر با لبخند به پسرش گفت:
سبد قبلا چطور بود؟ پسرک متوجه شد سبد که از باقیمانده های زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز شده است.
پدر گفت:
این حداقل کاری است که قرآن
برای قلبت انجام میدهد.
٭٭دنیا و کارهای آن، قلبت را از
سیاهی ها و کثافتها پرمیکند؛
خواندن قرآن همچون دریا
سینه ات را پاک میکند،
حتی اگر معنی آنرا ندانی...!!٭٭
تیپ میزنی ک نگاهت کنن!
چادرتو فلان فلان مدل میخری که با جامعه یکی باشی!
روسریتو پارچه شو فلان مدل میخری که صاف وایسه رو سرت!
گوشی مدل بالا میخری که باکلاس باشه!
واسه بقیه قیافه میگیری چون چادریُ بچه هیئتی هستی!
داداش کی حواست به امام زمانت بوده؟
کی تیپ زدی که برا امام زمان باشه نه مردم!
خجالت بکش از مهدی فاطمه!
خجالت بکش که اسم خودتو گذاشتی بچه مذهبی!
#تلنگر
مذهبی های امروزی هم بعضیاشون فاز گرفتنا!
همش تو مُد هستن!
باباجان من که میدونم زیبایی و آراستگی و تمیزی اساس دینه..!
ولی نه اینکه بری چادر چند میلیونی بخری بعدش بری عبا بخری:/
یا بری پنجتا انگشتر عقیق بخری کمر خانواده رو با خرج مخارجت خم کنی...!
به خودت بیا تو آخرت ازت نمیپرسن که چندتا انگشتر داری چندتا عبا داری عبات/چادرت مدلش چیه!!
#تلنگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✿✵✨🍃💚❈﷽❈💚🍃✨✵✿
#سلام_امام_زمانم 🌸
هـرگـز نمیرسند به بـام تو بـالها
همت اگر کنند به شوق تو سالها
دست غزل به پای خیالت نمیرسد
بالاتر از تصـور و فـکـر و خـیـالها
گفتند در زمانه آشوب میرسی
این روزها زیاد شـده احتمالها
🌨❄️❄️❄️❄️🌧
🔘 داستان کوتاه
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﮐﻔﺶ ﻗﺸﻨﮓ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﻭﻣﺪ، ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﻨﮓ
ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺎﻣﻮ ﻣﯽ ﺯﺩ
ﺧﺮﯾﺪﻣﺶ !!
ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ :ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺵ،ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ...!
ﻣﺪﺗﻬﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ .
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﻣﺴﯿﺮﺍﯼ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﻤﺶ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯﻡ ﺍﺫﯾﺘﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ
ﭘﺎﻫﺎﻣﻮ ﺯﺧﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ
ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ...
ﺗﺎ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ،
ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺭﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ !
ﺍﻣﯿﺪ ﻣﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺑﯽ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﻮﺩ .
ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﺳﺎﯾﺰ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩ
ﺩﺭﺳﺘﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻤﺶ، ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﺩ !
ﺧﻼﺻﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﮐﻔﺶ ﻫﯿﭽﯽ ﻭﺍﺳﻢ ﻧﻤﻮﻧﺪ ﺟﺰ
ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﻫﺎﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ...
ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭﻧﺪ !
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﺸﻮﻥ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺳﺎﯾﺰ قلبتون ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﻥ
ﺣﺎﻻ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘشون ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎشی
ﺁﺧﺮﺵ ﻓﻘﻂ ﺯﺧﻤﺎﺷﻮﻥ ﺑﺠﺎ ﻣﯿﻤﻮﻧﻪ.... :)
#تلنگر
شیطان اندازه
یك حبه قند است !
گاهی می افتد توی فنجان دلِ ما
آرام آرام حل می شود !
بی آنکه اصلاً بفهمیم
و روحمان سر می کشد آن را ...
🌸 الهی به امید تو
🌱 پروردگارا
🌸 با اولین قدمهایم
🌱 برجاده های صبح نامت را
🌸 عاشقانه زمزمه میکنم
🌱 کوله بارتمنایم خالی وموج
🌸 سخاوت تو جاری...
🌸 بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ 🌸
☀ امروز #پنجشنبه
🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#سلام_صبحتون_بخیر_و_مهدوی_باشه_ان_شاءالله
◾ کی شودمهدی بیایدبرکشد تیغ از نیام
انتقامی سخت گیرداز عدوی فاطمه؟ ◾
🍀 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🍀
💚دعـای چـهـار حـمــد💚
💞بسم الله الرحمن الرحیم 💞
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی عَرَّفَنی نَفسَهُ وَ لَم یَترُکنی عُمیانَ القَلب
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَنی مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله ُ عَلَیهِ وَ آلِه
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی جَعَلَ رِزقی فی یَدِهِ وَ لَم یَجعَلهُ فی اَیدِی النّاس
🌷اَلحَمدُلِلّه ِ الَّذی سَتَرَ عُیُوبی عَورَتی وَ لَم یَفضَحنی بَینَ النّاسِ.
پنج شنبه است و ياد درگذشتگان
اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
پنجشنبه ها
چه خوشحال می شوند
عزیزانی که
دستشان از دنیا کوتاه است
و منتظر قلب پرمهرتان هستند
جایشان همیشه سبز
با فاتحه و صلوات و خیراتی
هر چند کوچک یادآورشان باشید
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
یادی کنیم ازعزیزانی ک سال گذشته بین مابودن والان درآغوش خاک آرام گرفتن
وهمه پدرومادران آسمانی
شاخه گلی ب زیبایی صلوات نثارروحشان🥀🥀
مدح و متن اهل بیت
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_چهاردهم🎬: ماه ها از معجزه بزرگ حضرت صالح می گذشت، حالا تقریب
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_پانزدهم🎬:
صدوب این زن متمکن، هرزه و کینه جو داخل خانه اش جلسه ای برقرار کرد و زنان متمکن و با نفوذ شهر را به آن جلسه دعوت کرد، دست راست صدوب در این جلسه زن هرزه دیگری به نام«انیزه» بود.
صدوب نقشه این جلسه را با همفکری انیزه ریخته بود و طبق نظریه او میهمانان را دعوت کرد، در بین میهمانان دو زن به نام«قباله» و «قطام» به چشم می خورد که از اهمیت ویژه ای برخوردار بودند و بیشتر تمرکز صدوب و انیزه، روی این دو زن بود، چرا که صدوب زنی تن فروش بود که با مردی به نام«مصدع» ارتباط نامشروع داشت و خوب میدانست معشوقه مصدع، قباله است و انیزه هم با مردی به نام«قدار» ارتباط پنهانی داشت و معشوقه قدار هم قطام بود.
صدوب و انیزه تصمیم داشتند نقشه مخربشان را توسط مصدع و قدار اجرایی کنند، پس ابتدا می بایست با معشوقه های آنان ارتباط برقرار کنند و قطام و قباله را با خود همراه کنند و از نفوذ این دو زن بر مصدع و قدار استفاده نمایند تا به هدف خود برسند.
جشن و پایکوبی در خانه صدوب برقرار بود، انواع خوراکی ها و نوشیدنی ها و در راس آن مشروبهای کهنه در مجلس سِرو میشد، صدوب تعدادی کنیز را اجیر کرده بود و گروه موسیقی هم در مجلس حضور داشت، مطربان می نواختند و کنیزکان می رقصیدند، مجلس لهو و لعب در سایه بتی بزرگ که در صدر مجلس نهاده شده بود برقرار بود.
مجلس در اوج خود بود که صدوب از جای برخاست و رو به جمع گفت: از این مجلس طرب و جشن استفاده کنید که شاید در آینده ای نه چندان دور، این مجلس رؤیایی دست نیافتنی برای شما شود.
یکی از زنان اخم هایش را در هم کشید و گفت: چه می گویی صدوب؟! چرا باید چنین مجلسی برایمان آرزویی ناممکن شود؟!
صدوب سری به نشانه تاسف تکان داد و گفت: مگر اوضاع شهر را نمی بینید؟! هر روز شتر صالح که سحری بیش نیست به عنوان معجزه ای از جانب خدای صالح در کوی و برزن راه می رود و وجود خدای صالح را جار میزند، مردم کم کم تحت تاثیر قرار می گیرند و همانطور که شاهدید هر روز بر مریدان صالح افزوده میشود، به شما می گویم اگر کاری نکنید و دستی نجنبانید به زودی کل شهر به خدای صالح رو می آورد و شما با اعتقادات صالح که آشنا هستید، شراب را حرام و این مجالس را لهو و لعب و بت ها را ابلیس میداند و اگر قدرت را در دست گیرد، تمام این خوشی ها برباد خواهد رفت.
در این هنگام قطام از جای برخاست و گفت: پس راه حل چیست؟! چکار کنیم که به آن فلاکت نیافتیم؟!
صدوب لبخندی زد و گفت: چاره کار آسان است، باید مردانی شجاع بیابیم تا در فرصتی مناسب شتر صالح را بکشند، این شتر که کشته شود و از میان برود، کم کم مردم صالح را نیز فراموش می کنند و ما در فرصتی مناسب صالح را نیز از سر راهمان برمیداریم.
قطام که انگار کینه ای سخت نسبت به صالح و شترش داشت، دندانی بهم سایید و گفت: همگان می دانید که قدار خاطر خواه من است و آرزوی بزرگش، ازدواج با من است و قدار جنگاوری بی نظیر است من از او می خواهم شتر را بکشد و شرط ازدواجم با قدار را کشتن و پی کردن شتر می گذارم.
حرف های قطام که به اینجا رسید، قباله هم از جای برخواست و گفت: نظری بسیار عالی دادی، من هم از مصدع می خواهم که قدار را کمک کند و شرط ازدواج من هم با قدار، کشتن شتر صالح خواهد بود...
صدوب که بسیار مسرور بود به این راحتی به هدفش رسیده، شروع به دست زدن کرد و خود هم مانند کنیزکان به وسط مجلس آمد و شروع به رقص و پاکوبی نمود.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_شانزدهم🎬:
زمزمه های عاشقانه قطام در گوش قدار بالاخره کار خودش را کرد و از طرفی قطام با قباله مدام در ارتباط بود و می خواست کاری کند که نامش در شهر و در تاریخ بدرخشد.
نقشه کشیده شد و برنامه هم ریخته شد، مصدع که عاشق قباله بود، تسلیم امر او شد و هفت تن از ارازل شهر را دور خودش جمع کرد، قرار بر این بود که مصدع کار را شروع کند و قدار که تحت سلطه قطام بود، کار را تمام کند.
روز موعود فرا رسید، شتر صالح با بچه شتر روانه آبشخور اصلی شهر که درآنجا حوضی سنگی و بزرگ بنا شده بود و آب چشمه در آنجا جمع میشد و مردم شهر برای پر کردن کوزه هایشان به آنجا می آمدند، شد.
امروز نوبت آب شتر و شتربچه بود و مردم شهر سهمی در این آب نداشتند، اما تنی چند از مردم، خلف وعده کردند و هنوز سپیده سر نزده بود که پنهانی به حوض سری زده بودند و کوزه هایشان را پر آب نموده بودند، حالا شتر و شتربچه به آبشخور رسیده بودند، عده زیادی از مردم مثل همیشه گوشه ای در کنار حوض منتظر شتر بودند تا سیراب شود و سپس آنان شتر را بدوشند و از شیرش کوزه ها و مشک هایشان را پر کنند.
شتر و شتر بچه سر در حوض فرو بردند و با ولع زیاد، همچون همیشه تمام آب حوض را خوردند به طوریکه کف حوض قطره ای آب برجای نماند، شتر که عادت کرده بود بعد از خوردن آب به سمت دیگر حوض برود تا به مردم شیر پر از خیر و برکتش را ارزانی دارد، خود را از حوض خالی بیرون کشید و می خواست حرکت کند که هفت ارازل دوره اش کردند و مصدع از فاصله ای نزدیک چندین تیر بر پای شتر زد، شتر در آنجا زانو زد و شتر بچه هراسان دور مادر می چرخید.
در این هنگام قدار از راه رسید و با ضربات شمشیر شتر را از نفس انداخت، شتر وسط میدان افتاده بود و آخرین نفس هایش را می کشید و دست و پا میزد، ناله شتر بچه به هوا بلند بود و همگان میدیدند که این بچه شتر، چون آدمیزاد اشک میریزد و مویه می کند، گویی او می خواست با حرکاتش به مردم بفهماند که غریب کشی نکنند و ظلم ننمایند و از مردم برای نجات جان مادرش که معجزه ای الهی بود، کمک می خواست، اما کسی به ناله های شتر بچه توجهی نمی کرد.
مردمی که برای شیر شتر آنجا جمع شده بودند به جای دفاع از شتر، به کمک قدار آمدند و در پی کردن شتر به او کمک می کردند، قطام از کمی دورتر این صحنه را میدید و قهقه ای شیطانی سر داده بود.
مردم شتر را تکه تکه کردند و هر کدام تکه ای از گوشت شتر را به عنوان غنیمتی لذیذ به خانه بردند به طوریکه آن روز بوی کباب از خانه تمام مردم شهر به هوا بلند بود، شتر بچه که امیدش ناامید شده بود و تکه های بدن مادر را میدید که به یغما رفته، همانطور که اشک میریخت و ناله های بلندی سر داده بود از شهر خارج شد و پای در بیابان و رو به سوی کوه گذاشت...
ادامه دارد....
📝به قلم: ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_هفدهم🎬:
حضرت صالح از کردار ناشایست مردم آگاه شد و به میان مردم رفت و به آنان فرمود: مگر شما را به سمت خداوند یکتا دعوت نکردم تا از بت پرستی دست بردارید و شما آیه و معجزه از من خواستید، خودتان تعیین کردید معجزه چه باشد و خداوند همان که خواستید از دل کوه برایتان بیرون آورد و من به شما گفتم که مبادا صدمه ای به این شتر که آیه ای از آیات خداست و معجزه ای از پروردگار هستی ست برسانید که اگر صدمه ای به این شتر برسانید خداوند عذابش را بر شما نازل می کند.
در این هنگام یکی از بزرگان شهر رو به صالح با لحنی تمسخر گونه گفت: ای صالح! برو پی شترت، ما که صدمه ای به او نرساندیم و اگر تو راست می گویی به خدایت بگو تا عذاب را بر سر ما فرود آورد.
در این هنگام حضرت صالح فرمود: وای بر شما که مغرضانه به عبادت بت های بی جان می پردازید و نشانه و معجزه های خداوند را نادیده می گیرید و به آن ظلم روا می دارید، آیا شما سرنوشت قوم های قبل از خود که سر به بندگی ابلیس نهادند و به خدا شرک ورزیدند را از یاد برده اید؟! حال که معجزه خداوند را با قساوت و سنگدلی کشتید و هر کدام پاره ای از گوشت آن را به دندان کشیدید و شتر بچه از ترس شما و ظلم بی حدتان به بیابان پناه برد، مستحق عذاب خداوند هستید.
عده ای از این کلام ترسیدند و رو به پیامبر خدا گفتند: یا صالح! چه کنیم که عذاب خداوند بر ما محقق نشود؟!
حضرت صالح که مهربانیش نشات گرفته از مهربانی خداوند بود، به امر خدا فرمود: سه روز به شما فرصت میدهم تا به بیابان بزنید و شتر بچه را که در کوه و بیابان سرگردان است پیدا کنید و به اینجا آورید و سپس از بت ها تبری جویید به خداوند یکتا ایمان آورید، این کار را کنید تا عذاب خداوند از شما برداشته شود.
بزرگان شهر و کاهنان معبد که گوشت و پوست و خونشان از لقمه حرام و بتهای ابلیسی بود بی توجه به سخنان حضرت صالح به خانه هایشان رفتند و تعداد کمی از مردم هم که قلبا به اعجاز خداوند ایمان آورده بودند به دنبال شتر بچه، راهی بیابان شدند.
مردم سه روز تمام گشتند اما هیچ اثری از شتر بچه نبود و سپس به نزد حضرت صالح آمدند، از این تعداد عده ای از بت پرستی دست کشیدند و به صالح پیوستند و عده ای هم در ضلالت خود ماندند و به دیگر کافران ساکن در شهر پیوستند.
اما وعده خدا حق است، اگر کافران عناد نمی ورزیدند و از کرده شان توبه می کردند و به درگاه خدا روی می آوردند، عذاب محقق نمی شد، اما اینک همه شهر صالح را نیشخند می کردند و متعصبانه گرداگرد بت ها می گشتند و این مجسمه های بی جان ابلیسی را طواف می کردند، پس عذاب خداوند نازل شد.
حضرت صالح و مومنینی که به او ایمان آورده بودند و اخلاص در عمل داشتند از شهر بیرون رفتند و ناگهان صیحه ای شدید از آسمان بلند شد و همزمان زمین و کوه ها به لرزش افتاد و رعد و برق شدیدی هم شروع شد، انگار تمام بلایا همزمان و باهم می بایست بر سر این قوم لجوج فرود می آمد و در چشم بهم زدنی ساختمان های قد کشیده و مستحکم قوم ثمود که از علم عادیان به آنها رسیده بود به تلی از خاک و شن تبدیل شد و دیگر نه اثری از شهر بود و نه ساکنان بت پرستش و اینچنین بود که سرنوشت قوم ثمود هم پایان یافت و تعداد اندکی از ثمودیان به همراه حضرت صالح نجات یافتند.
و دوباره کار ابلیس سخت شد، اما ابلیس اینک تجربه های زیادی داشت و می دانست که فریب دادن بنی بشر کار دشواریست اما نشد ندارد و او خواهد توانست همانگونه که قوم ثمود را که از بقایای قوم عاد پا گرفته بودند،بت پرست کند، این روند را ادامه دهد.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_هجدهم🎬:
سالهای سال از عذاب قوم ثمود می گذشت، اینک جمعیت زمین پراکنده شده بودند.
فرزندان سام پسر نوح که به آنها سامی می گفتند در منطقه بین النهرین پخش شده بودند، در شمال که حد و حدود نینوا میشد«آشوری ها» در مرکز که اطراف بغداد می شد«آکدی ها» و در جنوب که اطراف بصره میشد«سومری ها» ساکن بودند.
تعدادی از اقوام سامی نژاد هم بیابان گرد بودند و این بیابان گردها که عموما قوی هیکل بودند به آنها«آموری» میگفتند به شهرهای سومر حمله کردند و تمام شهرها را به تصرف خود درآوردند و اینان بعدها با آمیختن چندین قوم با یکدیگر، شهر بابل و تمدن بابل را به وجود آوردند.
امپراطوری بابل از جنوب ایران تا شمال سوریه وسعت داشت، در فلات ایران عیلامی ها و آریایی ها ساکن شده بودند و در حاشیه رود نیل هم آثار تمدنی مصر به چشم می خورد و در شهر بکه هم هنوز کما بیش زندگی برقرار بود.
تمدن بابل پایه ریزی شده بود، تمدنی که برپایه بت پرستی بود و اصلا نام شهر و تمدن بابل از نام«بعل» بت بزرگ بتکده ها به عاریت گرفته شده بود.
در این زمان پادشاه مقتدری به نام «هموراین» بر منطقه بابل حکمرانی می کرد، این پادشاه بسیار زیرک و سیاستمدار و البته مقتدر بود که امپراطوری گسترده و عظیمی به وجود آورده بود.
در این زمان بت پرستی آنچنان ریشه دوانده بود و تار و پود زندگی مردم آن سخت با بت و بت پرستی گره خورده بود که گویی برای هدایت مردم یک پیامبر کفایت نمی کرد و می بایست فوجی پیامبر بر زمین نازل شود تا مردم را از گمراهی بیرون کشاند و این بدان معناست که کار پیامبر بابلیان بسیار سخت و طاقت فرسا میبود.
در بکه هم تعداد کمی مومن به خداوند وجود داشت و دور تا دور کعبه هم بت ها احاطه کرده بودند.
با ما همراه باشید با داستان بسیار جالب بابل و عجایبش و پیامبر بزرگش...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
نمازی برای حاجتروایی و دفع شر دشمن
(نماز امام زمان علیه السلام در شب جمعه)
🔹سید بن طاووس مینویسد:
از امام زمان علیه السلام نقل شده هرکس حاجتی به درگاه خدا دارد به این دستور عمل کند حاجتش هرچه باشد برآورده میشود مگر آنکه حاجتش قطع رحم باشد.
هر زن و مرد مومنی این نماز و دعا را خالصانه را بجا بیاورد درهای آسمان برای اجابت به رویش باز میشود و خدا حاجتش را همان وقت یا همان شب برآورده میکند و این از الطاف خدا بر ما و بر مردم است .
طریقه نماز :
۱. شب جمعه، بعد از نیمه شب، غسل کند.
۲. در جایگاه نمازش برود و دو رکعت نماز (به نیت نماز امام زمان) بخواند.
۳. در رکعت اول، در سوره حمد، به آیه «ایاک نعبد و ایاک نستعین» که رسید آن را صد بار تکرار کند.
۴. سوره حمد را تمام کند و بعد از آن سوره توحید را بخواند.
۵. در رکوع، هفت بار بگوید: سبحان ربی العظیم و بحمده.
۶. در سجده هفت بار بگوید: سبحان ربی الاعلی و بحمده.
۷. رکعت دوم را مثل رکعت اول بجا بیاورد.
۸. بعد از نماز این دعا را بخواند
اللَّهُمَّ إِنْ أَطَعْتُكَ فَالْمَحْمَدَةُ لَكَ وَ إِنْ عَصَيْتُكَ فَالْحُجَّةُ لَكَ مِنْكَ الرَّوْحُ وَ مِنْكَ الْفَرَجُ سُبْحَانَ مَنْ أَنْعَمَ وَ شَكَرَ سُبْحَانَ مَنْ قَدَرَ وَ غَفَرَ اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتُ قَدْ عَصَيْتُكَ فَإِنِّي قَدْ أَطَعْتُكَ فِي أَحَبِّ الْأَشْيَاءِ إِلَيْكَ وَ هُوَ الْإِيمَانُ بِكَ لَمْ أَتَّخِذْ لَكَ وَلَداً وَ لَمْ أَدْعُ لَكَ شَرِيكاً مَنّاً مِنْكَ بِهِ عَلَيَّ لَا مَنّاً مِنِّي بِهِ عَلَيْكَ وَ قَدْ عَصَيْتُكَ يَا إِلَهِي عَلَى غَيْرِ وَجْهِ الْمُكَابَرَةِ وَ لَا الْخُرُوجِ عَنْ عُبُودِيَّتِكَ وَ لَا الْجُحُودِ لِرُبُوبِيَّتِكَ وَ لَكِنْ أَطَعْتُ هَوَايَ وَ أَزَلَّنِي الشَّيْطَانُ فَلَكَ الْحُجَّةُ عَلَيَّ وَ الْبَيَانُ فَإِنْ تُعَذِّبْنِي فَبِذُنُوبِي غَيْرَ ظَالِمٍ وَ إِنْ تَغْفِرْ لِي وَ تَرْحَمْنِي فَإِنَّكَ جَوَادٌ كَرِيمٌ يَا كَرِيمُ يَا كَرِيمُ
عبارت یا کریم را به اندازه یک نفس تکرار کند،
سپس بگوید:
يَا آمِناً مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ كُلُّ شَيْءٍ مِنْكَ خَائِفٌ حَذِرٌ أَسْأَلُكَ بِأَمْنِكَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ خَوْفِ كُلِّ شَيْءٍ مِنْكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُعْطِيَنِي أَمَاناً لِنَفْسِي وَ أَهْلِي وَ وُلْدِي وَ سَائِرِ مَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيَّ حَتَّى لَا أَخَافَ أَحَداً وَ لَا أَحْذَرَ مِنْ شَيْءٍ أَبَداً إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ يَا كَافِيَ إِبْرَاهِيمَ نُمْرُودَ يَا كَافِيَ مُوسَى فِرْعَوْنَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَكْفِيَنِي شَرَّ فُلَانِ بْنِ فُلَان
به جای فلان بن فلان نام دشمنش را بگوید.
۹. بعد از دعا به سجده برود و حاجتش را بخواهد و به درگاه خدا تضرع کند.
📚صحیفه مهدیه ص۱۳۴
📚مهج الدعوات ص۲۹۴
هنگام دعا حاجت مولایمان را فراموش نکنیم
🔸 #دستور_العمل بسیار مجرب (تجربه شده) برای جلب #رزق و توانگری عظیم:
🔻هر شب جمعه (حداقل ٣ شب جمعه پیوسته، و هرچه شب جمعههای بیشتر بهتر)، دو رکعت نماز بخوان، بقصد جلب رزق الهی از خدای سبحان، و در هر رکعتش ابتدا 10 مرتبه سوره حمد، و سپس 11 مرتبه سوره توحید بخوان، و بعد از نماز 100 مرتبه صلوات بفرست.
(این نماز را هر شب جمعه، تا وقتی که به غنا و توانگری برسی ادامه بده. بعد رسیدن هم مدتی حفظش کن)
📚 المخازن (علامه سید عباس کاشانی، شاگرد آقاسیدعلی قاضی)، ج ١ ص ٣١٢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فرزندان شهدای لبنانی همه را حیرتزده کردند / سرود فوق العاده احساسی فرزندان شهدای لبنانی در محفل قرآنی زینبیه دمشق
در جریان برگزاری برنامه محفل در زینبیه دمشق، یادگاران شهدای لبنانی یک سرود فوق العاده اجرا کردند که گریه حضار را به همراه داشت.
این سروده درخشان و احساسی واکنشهای بسیار زیادی را در بین جریانهای عربزبان به همراه داشته است.