📚 #حکایت_حمام_رفتن_بهلول
روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمه حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن قسم که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند. با این حال وقت خروج از حمام بهلول ده دینار که همراه داشت را به استاد حمام داد و کارگران چون این بذل و بخشش را دیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند.
بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت ولی ...این دفعه تمام کارگران با کمال احترام او را شست و شو نموده و مواظبت بسیار نمودند ، ولی با اینهمه سعی و کوشش کارگران موقع خروج از حمام بهلول فقط یک دینار به آنها داد ، حمامی ها متغیر گردیده پرسیدند سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست ؟
بهلول گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده پرداخت نمودم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شماها ادب و رعایت مشتری های خود را بنمایید
💕💜💕
💕متنی فوق العاده زیبا
دنیا ؛
به "شایستگی هایت" پاسخ میدهد
نه به "آرزوهایت"
پس شایسته ی آرزوهایت باش...
چه بسیار انسانها دیدم تنشان "لباس" نبود...!
و چه بسیار لباسها دیدم که درونش "انسانی" نبود!
به هر کس"نیکی" کنی او را "ساخته ای" و به هر کس"بدی" کنی به او "باخته ای" پس بیا بسازیم و نبازیم.
💕💚💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سلسله مباحث خانوادهی آسمانی
🛤 ادامهی پلهی پنجم
🏝کنترل خشم
🔴 #حجتالاسلام_دکتر_مروّتی
ادامه دارد ...
#تلنگر 👌
🌹🍃از پیرمرد حکیمی پرسیدند:
از عمری که سپری نمودی چه چیز یاد گرفتی؟
پاسخ داد:
💟*یاد گرفتم*👇
که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم
💟*یاد گرفتم*👇
که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت.
💟*یاد گرفتم*👇
که دنیا ی ماهر لحظه ممکن است تمام شود اما ماغافل هستیم.
💟*یاد گرفتم* 👇
که سخن شیرین ،گشاده رویی وبخشش سرمایه اصلی ما در زندگیست.
💟*یاد گرفتم* 👇
که ثروتمند ترین مردم در دنیا کسی است که از سلامتی، امنیت وآرامش بهره مند باشد.
💟*یاد گرفتم* 👇
که:بساط عمرو زندگیمان رادردنیا طوری پهن کنیم که درموقع جمع کردن دست و پایمان را گم نکنیم.
💕💛💕
مناجات شعبانیه 1.mp3
10.01M
🔊 بشنوید | شرح مناجات شعبانیه جلسه1 توسط مرحوم آیت الله حائری شیرازی
#ماه_شعبان
مداحی آنلاین - علی اکبر(ع) سرچشمه دنیا و آخرت - استاد انصاریان.mp3
4.4M
🌸 #میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع)
♨️علی اکبر(ع) سرچشمه دنیا و آخرت
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤 حجت الاسلام #انصاریان
📡 حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_ع_مبارک
══💝══════ ✾ ✾ ✾
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سرود (شور) - میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام - سبک شفیع روز محشری...
مگه میشه که دم زد و نگفت علی جانم
قدم توی حرم زد و نگفت علی جانم
توی حرم عَلَم زد و نگفت علی جانم
رو شونههات عَلَم باشه
فتحِ خیبر می کنی
نبیِ حرمی
یادِ حیدر می کنی
بازم تو بیتالشّهدا
میگن علی اکبریا
امام رضا یه کربلا
یا ثارالله سلامٌ علیک (۴)
مگه میشه بیام تو بیت الشهدای تو
مگه میشه بیفته تو سرم هوای تو
ولی دلم نره آقا پایینِ پایِ تو
براتِ اربعینمو
حالا امضا بزن
می خوام بیام حرم
بگم حسن حسن
امام رضا زمین نزن
روی منو که قلبِ من
میگه حسین میگه حسن
یا ثارالله سلامٌ علیک (۴)
✴️ پنجشنبه 👈 5 فروردین/ حمل 1400
👈 11 شعبان 1442 👈 25 مارس 2021
🕋 مناسب های دینی و اسلامی .
🌹میلاد شبیه رسول خدا صلی الله علیه واله حضرت علی اکبر علیه السلام " روز جوان " .
🎇 امور دینی و اسلامی .
❇️روز مبارک و محمودی است برای :
✅ داد و ستد و تجارت .
✅ شروع به کار و اغاز شغل .
✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن .
✅ امور زراعی و کشاورزی .
✅ نوشیدن ادویه و دارو مصرف کردن.
✅ و قرض گرفتن و دادن نیک است .
🤒 مریض امروز زود خوب می شود .
👶 مناسب زایمان و نوزادش مبارک و عمری طولانی و روزی دار خواهد شد.ان شاء الله
🚘 مسافرت :خوب و مفید و سودمند است.
🔭احکام نجوم .
🌗 امروز قمر در برج اسد و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️ خرید حیوان و چارپایان .
✳️ شروع به شغل و اغاز کار و پروژه.
✳️ نقل و انتقال و جابجایی.
✳️ خرید خانه و ملک .
✳️ ورود به خانه نو و شهر .
✳️ شروع به معالجه و آغاز درمان.
✳️ عهد و پیمان نوشتن با رقیب.
✳️ و عقد و ازدواج نیک است.
👩❤️👩 انعقاد نطفه و مباشرت
مباشرت امروز:فرزند هنگام زوال ظهر عاقل،سیاستمدار ، آقا و بزرگوار است . ان شاءالله
💑 امشب: امشب (شبِ جمعه) ، فرزندش سخنوری توانا با بیانی زیبا و فصیح خواهد بود . ان شاء الله
💇♂💇 اصلاح سر و صورت :
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)
در این روز ماه قمری ، باعث غم و اندوه است .
💉💉حجامت فصد خون دادن .
#خون_دادن یا #حجامت و فصد باعث خبط دماغ می شود .
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد .
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد .
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
‼️کسب درآمد با اموال فرزند
🔷س 5348: اگر به فرزند خردسالم پول هدیه داده شود، آیا می توانم با این پولها کار اقتصادی انجام دهم و آیا باید از سودهای حاصله برای فرزندم هم قرار دهم؟
✅ج: در صورتی که این کار برای فرزند مفسده نداشته باشد، اشکال ندارد و اگر به عنوان قرض از پول فرزند استفاده کنید، سود حاصل ملک شما است ولی اگر به عنوان قرض نباشد و برای فرزند کار اقتصادی انجام دهید سود حاصل ملک فرزند است.
📕منبع: leader.ir
‼️مسئول خرید
🔷س 5349: اگر مأمور خرید جنسی را برای شرکتی که درآنجا کار می کند بخرد و از فروشنده تخفیف بگیرد، آیا می تواند مقدار تخفیف را برای خود لحاظ کند و قیمت بدون تخفیف را به شرکت اعلام کند؟
✅ج: مقدار تخفیف متعلق به شرکت است و مأمور خرید نمی تواند بیش از مبلغی که خریده است با شرکت محاسبه کند.
📕منبع: leader.ir
🚨 رحیم پور ازغدی: رهبرانقلاب فرمودند در نماز شهید سلیمانی صدای گریه مردم پشت سرم را شنیدم!
✍استاد رحیم پورازغدی: رهبرانقلاب فرمودند در نمازی که بر شهیدسلیمانی داشتم میخواندم، صدای گریه مردم را از پشت سر شنیدم که چه جور اشک میریزند و گریه میکنند. رهبری گفتند این قضیه عادی نبود. تشییعهایی که با آن جمعیت در شهرهای مختلف شد، با این وضعیت و مشکلات اقتصادی و گرفتاریها، توجیه عادی و مادی نداشت. شهید سلیمانی میگفت فیلمهایی هست که افسران آمریکایی فرار میکنند و در اتاق مثل بچههای کوچک دورهم نشستهاند و بعضیهایشان گریه میکنند.
⭕️ نظام محاسباتی مادی میگوید بچههای مجاهد یمن نمیتوانند جلوی آلسعود و امارات و قدرتهای غربی و جهانی بایستند، ولی میایستند. همه تشییع شهید سلیمانی را دیدند، ولی عدهای نفهمیدند دست خدا بود. در هند پانصد ششصد مجلس عزا و یادبود برای شهید سلیمانی گرفتند
|⇦•مرحبا لیلا پسر آوردی ...
#سرود زیبا ویژۀ میلادِ حضرت علی اکبر علیه السلام و #روز_جوان _کربلایی حنیف طاهری•✾•
شده روشن چراغ سحر لیلا
صلوات خدا به پسر لیلا
حیدر آوردی ، حیدر آوردی
مرحبا لیلا پسر آوردی
جلوه ی روی او همه رسول الله
خُلق او خوی او همه رسول الله
جلوه ی حُسن داور آوردی
مرحبا لیلا پسر آوردی
حیدر آوردی ، حیدر آوردی
مرحبا لیلا پسر آوردی
شده روشن ؛ چراغِ سحر لیلا
صلوات خدا به پسر لیلا
از رسول خدا آینه داری تو
شرف و عزت آمنه داری تو
ای یَمِ عصمت گوهر آوردی
مرحبا لیلا پسر آوردی
شده روشن ؛ چراغِ سحر لیلا
صلوات خدا به پسر لیلا
حیدر آوردی ، حیدر آوردی
مرحبا لیلا پسر آوردی
یار خون خدا بر تو سلام الله
بر روی دست خود داری کلام الله
امشب عباس دیگر آوردی
مرحبا لیلا پسر آوردی
شده روشن ؛ چراغِ سحر لیلا
صلوات خدا به پسر لیلا
حیدر آوردی ، حیدر آوردی
مرحبا لیلا پسر آوردی
این پسر رهبر نسل جوانان است
حُسن و خال و خطش تمام قرآن است
تو جوانان را رهبر آوردی
مرحبا لیلا پسر آوردی
تو به دامن علی می پروری لیلا
یا مگر مادر پیغمبری لیلا
ای یَمِ عصمت گوهر آوردی
مرحبا لیلا پسر آوردی
شده روشن ؛ چراغِ سحر لیلا
صلوات خدا به پسر لیلا
حیدر آوردی ، حیدر آوردی
مرحبا لیلا پسر آوردی
|⇦•دل برده از نوکر ...
#شور زیبا ویژۀ میلادِ حضرت علی اکبر علیه السلام و #روز_جوان _کربلایی سید رضا نریمانی•✾•
دل برده از نوکر شهزاده علیاکبر
اونی که زندگی من فداشه نوهی حیدر
عشق علمداری، آقا هوامونو داری
پسر اربابم حسین منو تنها نمیذاری
گل لیلایی، چقد زیبایی
تو کل عالم، تو بیهمتایی
لاحول و لاقوة الا بالله
دنیام علی جان، عقبام علی جان
رؤیای خوبِ، شبهام علی جان
من خاک پاتم، آقام علی جان
آقام آقام ای آقام...
از عشق تو سرشاری، مهتاب شب تاری
توی جود و کرم ارثیه از امام حسن داری
سربند یاحیدر، بسته علیِ اکبر
همه فکر میکنن میدون جنگ اومده پیغمبر
سراپا غیرت، به بازو قدرت
ز برق چشمات، همه در حیرت
لاحول و لاقوة الا بالله
مرد نبردی ٬ مولا علی جان
رزمت شبیهِ، سقا علی جان
آروم جونِ، بابا علی جان
آقام آقام ای آقام...
Hanif_Taheri_5_Babolharam_Net.mp3
2.96M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حیدر ثانی بیامد یا نبی رخ می نماید
اکبر زیبای لیلا پرده از چهره گشاید
روی او روی محمد، بوی او بوی محمد
خلق او خلق عظیم و خوی او خوی محمد
ولادت حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان مبارک باد.
⛔ *خانم هایی که از ظاهر زیبا برخوردارند یا با ظاهری زیبا (و آرایش و کم حجاب⛔)به خیابان می آیند,این داستان عجیب را حتماً بخوانند و برای دیگران بفرستند*
👇👇👇
⭕ *هنوز جای تاوَل ها روی مچ دستم باقیست*❗
🛑خاطره ای عجیب از راویِ کتاب سه دقیقه در قیامت
✔️(این خاطره، در ویرایشِ جدید به کتاب اضافه شده است)
📗كتاب سه دقيقه در قيامت، چاپ و با ياري خدا، با اقبال مردم روبرو شد. استقبال مردم از اين كتاب خيلي خوب بود و افراد بسياري خبر ميدادند كه اين كتاب تأثير فراواني روي آنها داشته .
بارها در جلسات و يا در برخورد با برخي دوستان، اين كتاب به من هديه داده ميشد! آنها من را كه راوي كتاب بودم نمي شناختند و من از اينكه اين كتاب در زندگي معنوي مردم موثر بوده بسيار خوشحال بودم.
✍️ *اصل داستان*
يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير بزرگراه به سوي محل كار ميرفتم .
يك خانم خيلي بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و منتظر تاكسي بود. از دور او را ديدم كه دست تكان ميداد، بزرگراه خلوت و هوا مساعد نبود، براي همين توقف كردم و اين خانم سوار شد.
✴️بي مقدمه سلام كرد و گفت:ميخواهم بروم بيمارستان ... من پزشك بيمارستان هستم. امروز صبح ماشينم روشن نشد. شما مسيرتان كجاست؟
گفتم: محل كار من نزديك همان بيمارستان است. شما را ميرسانم. آن روز تعدادي كتاب سه دقيقه در قيامت روي صندلي عقب بود.
اين خانم يكي از كتاب ها را برداشت و مشغول خواندن شد. بعد گفت: ببخشيد اجازه نگرفتم، ميتونم اين كتاب را بخوانم؟
گفتم: كتاب را برداريد. هديه براي شماست. به شرطي كه بخوانيد.
تشكر كرد و دقايقي بعد، در مقابل درب بيمارستان توقف كردم .
خيلي تشكر كرد و پياده شد .
✴️من هم همينطور مراقب اطراف بودم كه همكاران من، مرا در اين وضعيت نبينند! كافي بود اين خانم را با اين تيپ و قيافه در ماشين من ببينند و ...
چند ماه گذشت و من هم اين ماجرا را فراموش كردم. تا اينكه يك روز عصر، وقتي ساعت كاري تمام شد، طبق روال هميشه، سوار ماشين شدم و از درب اصلي اداره بيرون آمدم .
✳️همين كه خواستم وارد خيابان اصلي شوم، ديدم يك خانم چادري از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد!
توقف كردم. ايشان را نشناختم، ولي ظاهراً او خوب مرا ميشناخت!
شيشه را پايين كشيدم. جلوتر آمد و سلام كرد وگفت: مرا شناختيد؟خانم جواني بود. سرم را پايين گرفتم وگفتم: شرمنده، خير.
گفت: خانم دكتري هستم كه چند ماه پيش، يك روز صبح لطف كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. چند دقيقه اي با شما كار دارم.
گفتم: بله، حال شما خوبه؟
رسم ادب نبود، از طرفي شايد خيلي هم خوب نبود كه يك خانم غريبه، آن هم در جلوي اداره وارد ماشين شود .
✴️ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالي كه سرم پايين بود به سخنانش گوش كردم.
گفت: اول از همه بايد سؤال كنم كه شما راوي كتاب سه دقيقه هستيد؟ همان كتابي كه آن روز به من هديه داديد؟ درسته؟ ميخواستم جواب ندهم ولي خيلي اصرار كرد .
گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم.
✳️گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از مسيري كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار ميكنيد. از همکارانتان پيگيري کردم، الآن هم يكي دو ساعته توي خيابان ايستاده و منتظر شما هستم.
گفتم: با من چه كار داريد؟
گفت: اين كتاب، روال زندگي ام را به هم ريخت. خيلي مرا در موضوع معاد به فكر فرو برد. اينكه يك روزي اين دوران جواني من هم تمام خواهد شد و من هم پير ميشوم و خواهم رفت. جواب خداوند را چه بدهم؟!
درسته که مسائل ديني رو رعايت نمي كردم، اما در يك خانواده معتقد بزرگ شدهام .
يك هفته بعد از خواندن اين كتاب، خيلي در تنهايي خودم فكر كردم. تصميم جدي گرفتم كه توبه كامل كنم .
❇️من نميتوانم گناهانم را بگويم، اما واقعاً تصميم گرفتم كه تمام كارهاي گذشتهام را ترك كنم. درست همان روز كه تصميم گرفتم ،تصادف وحشتناكي صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود ديدم!
من كاملاً مشاهده كردم كه روح از بدنم خارج شد، اما مثل شما ،ملك الموت مهربان و بهشت و زيبايي ها را نديدم!
✴️دو ملك مرا گرفتند تا به سوي عذاب ببرند، هيچكس با من مهربان نبود. من آتش را ديدم. حتي دستبندي به من زدند كه شعله ور بود.
اما يكباره داد زدم: من كه امروز توبه كردم. من واقعاً نيت كردم كه كارهاي گذشته را تكرار نكنم.
✴️يكي از دو مأموري كه در كنارم بود گفت: بله، از شما قبول ميكنيم، شما واقعاً توبه كردي و خدا توبه پذير است. تمام كارهاي زشت شما پاك شده، اما حق الناس را چه ميكني؟ ..
ادامه دارد
ادامه داستان👇
گفتم: من با تمام بدي ها خيلي مراقب بودم كه حق كسي را در زندگي ام وارد نكنم .
حتي در محل كار، بيشتر مي ماندم تا مشكلي نباشد. تمام بيماران از من راضي هستند و...
❇️آن فرشته گفت: بله، درست ميگويي، اما هزار و صد نفر از مردان هستند كه به آنها در زمينه حق الناس بدهكار هستي🩸وقتي تعجب مرا ديد، ادامه داد:
ادامه دارد
ادامه داستان👇
خداوند به شما قد و قامت و چهره اي زيبا عطا كرد، اما در مدت زندگي، شما چه كردي؟!
❇️با لباس هاي تنگ و نامناسب⛔
آرايش و موهاي رنگ شده⛔
و بدون حجاب⛔
صحيح از خانه بيرون
ميامدي، اين تعداد از مردان، با ديدن شما دچار مشكلات مختلف شدند .
👌🏻بسياري از آنها همسرانشان به زيبايي شما نبودند و زمينه اختلاف بين زن و شوهرها شدي. برخي از مردان جوان كه همكار يا بيمار شما بودند، با ديدن زيبايي شما به گناه افتادند و ...
گفتم: خُب آنها چشمانشان را حفظ مي كردند و نگاه نمي كردند .به من جواب داد: شما اگر پوشش و حريم ها و حجاب را رعايت ميكردي و آنها به شما نگاه ميكردند، ديگر گناهي براي شما نبود. چون خداوند به هر دو گروه زن و مرد در قرآن دستور داده كه چشمانتان را حفظ كنيد.
اما اكنون به دليل عدم رعايت دستور خداوند در زمينه حجاب، در گناه آنها شريك هستي .
❇️تو باعث اين مشكلات شدي و اين کار، از بين بردن حق مردم در داشتن زندگي آرام است. تو آرامش زندگي آنها را گرفتي و اين حقالناس است. پس به واسطه حقالناس اين هزار و صد نفر، در گرفتاري و عذاب خواهي بود تا تك تك آنها به برزخ بيايند و بتواني از آنها رضايت بگيري.
اين خانم ادامه داد: هيچ دفاعي نميتوانستم از خودم انجام دهم
هرچه گفتند قبول كردم
🛑بعد مرا به سمت محل عذاب بردند. من آنچه كه از آتش و عذاب جهنم توصيف شده را كامل مشاهده كردم .
✴️درست در زماني كه قرار بود وارد آتش شوم، يكباره ياد كتاب شما و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها افتادم .
✳️همانجا فرياد زدم و گفتم: خدايا به حق مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها به من فرصت جبران بده. خدا...
🩸تا اين جمله را گفتم، گويي به داخل بدنم پرتاب شدم! با بازگشت علائم حياتي، مرا به بيمارستان منتقل كردند و اكنون بعد از چند ماه بهبودي كامل پيدا كردم .
✴️اما فقط يك نشانه از آن چند لحظه بر روي بدنم باقي مانده . دستبندي از آتش بر دستان من زده بودند، وقتي من به هوش آمدم ،مچ دستانم ميسوخت، هنوز اين مشكل من برطرف نشده!
❇️دستان من با حلقه اي از آتش سوخته و هنوز جاي تاول هاي آن روي مچ من باقي است! فكر مي كنم خدا مي خواست كه من آن لحظات را فراموش نكنم.
✳️من به توبه ام وفادار ماندم. گناهان گذشته ام را ترك كردم. نمازها را شروع كردم و حتي نمازهاي قضا را ميخوانم .
✴️ولي آنچه مرا در به در به دنبال شما كشانده، اين است كه مرا ياري كنيد. من چطور اين هزار و صد نفر را پيدا كنم؟ چطور از آنها حلاليت بطلبم؟
اين خانم حرفهاي آخرش را با بغض و گريه تكرار كرد .
من هم هيچ راه حلي به ذهنم نرسيد،جز اينكه يكي از علماي رباني را به ايشان معرفي كنم.
✳️و سخن آخر
خواهشمند است که کتاب «سه دقیقه در قیامت»را حتماً و حتماً بخوانید و تهیه و به دیگران(خصوصاً جوانان و نوجوانان) نیز هدیه بفرمائید،که باعث تحول روحی انسان و مراقبت اعمال می شود.
در فضای مجازی نیز کتاب «سه دقیقه در قیامت» وجود دارد.
✍️ و سخن آخر :
خانم هایی ک به آشکار ساختن موهای خود و آرایش خود به نامحرم کم اهمیت هستند،
*فقط👌🏻یک درصد*👌🏻
*احتمال میدهند*
*این داستان راست باشد*❓❓❓
اگر احتمال یک درصدی هم میدهند
پس با خود و خدا عهد ببندند🤝🏻 تا به خاطر خدا
زیبایی خود را برای نامحرم به نمایش نگذارند👌🏻
.
♻️ لطیفه ای که رهبر انقلاب نقل کرده!
محافظ مقام معظم رهبری (در دوره ریاست جمهوری) تعریف می کرد؛ می گفت: رفته بودیم مناطق جنگی برای بازدید...توی مسیر خلوت، آقا گفتن اگه امکان داره بگذارید کمی هم من رانندگی کنم. من هم از ماشین پیاده شدم و حضرت آقا پشت فرمون نشستند و شروع به رانندگی کردند. می گفت بعد چند کیلومتر رسیدیم به یک دژبانی که یک سرباز آنجا بود و تا آقا رو دید هل شد. زنگ زد مرکزشون
گفت: قربان یه شخصیت اومده اینجا...
از مرکز پرسیدند که کدوم شخصیت؟!
گفت نمی دونم کیه اما خیلی آدم مهمیه، خیلی مهم
گفتن: چه شخصیت مهمیه که نمیدونی کیه؟
سرباز گفت: نمی دونم؛ ولی اونقدر آدم خیلی مهمیه که آقای خامنه ای رانندشه!
این لطیفه در جمعی بیان شد و حضرت آقا فرمودند: ببینید میشه لطیفه ای رو گفت بدون اینکه به قومی توهین بشه. (خاطرات رهبر انقلاب)
ولایتمداران بصیر بدون درنگ جانشان را فدای مسیر شما خواهند کرد ما حسینی میمانیم تا نفس و جان داریم ، ولی مظلوم مقتدر عزیز . به کوری چشم همه دنیاطلبان از خدابیخبر .
💕💚💕
✅مکاشفات شهید برونسی پشت میدان های مین «کوشک» با حضرت حضرت زهرا (س) و عبور از میدان مین
🔸صورتش را گذاشت روی خاک های نرم و رملی کوشک. حول و حوش ده دقیقه گذشت .
بالاخره عبدالحسین به حرف آمد گفت: سید کاظم! خوب گوش کن ببین چی می گم.گفت: خودت برو جلو. خودت می ری سر ستون، یعنی نفر اول.سر ستون که رسیدی، اون جا درست بر می گردی سمت راستت، بیست و پنج قدم می شماری.
مات و مبهوت، فقط نگاهش می کردم. گفت: بیست و پنج قدم که شمردی و تموم شد، همون جا یک علامت بگذار، بعدش بر گرد و بچه ها رو پشت سرخودت ببر اون جا. وقتی به اون علامت که سر بیست و پنج قدم گذاشته بودی، رسیدی؛ این دفعه رو به عمق دشمن، چهل متر می ری جلو. اون جا دیگه خودم می گم به بچه ها چه کار کنن ...
با تأکید گفت: دقیق بشماری ها.
🔸... کارها انجام شد درانتها عبدالحسین آمد و گفت: به مجردی که من گفتم الله اکبر، شما ردّ انگشت من رو می گیری و شلیک می کنی به همون طرف پیرمرد انگار ماتش برده بود. آهسته و با حیرت گفت: ما که چیزی نمی بینیم حاج آقا ! کجا رو بزنیم؟
🔸... و بالاخره دشمن قبل از اینکه به خودش بیاید، تار و مار شد از خوشحالی کم مانده بود بال در بیاورم
🔸... فردا بی مقدمه پرسیدم جریان دیشب چی بود؟ طفره رفت. قرص و محکم گفتم: تا نگی، از جام تکون نمی خورم،کم کم اصرار من کار خودش را کرد. یک دفعه چشم هاش خیس اشک شد. به ناله گفت: باشه، برات می گم.
موقعی که عملیات لو رفت و توی آن شرایط گیر افتادیم، حسابی قطع امید کردم . شما هم که گفتی برگردیم، ناامیدی ام بیشتر شد و واقعاً عقلم به جایی نرسید. مثل همیشه، تنها راه امیدی که باقی مانده بود، توسل به واسطه های فیض الهی بود. توی همان حال و هوا، صورتم را گذاشتم روی خاک های نرم اون منطقه و متوسل شدم به وجود مقدس خانم حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها).
چشم هام را بستم و چند دقیقه ای با حضرت راز و نیاز کردم. حقیقتاً حال خودم را نمی فهمیدم. حس می کردم که اشک هام تند و تند دارند می ریزند. با تمام وجود می خواستم که راهی پیش پای ما بگذارند و از این مخمصه و مخمصه های بعدی، که در نتیجه شکست در این عملیات دامنمان را می گرفت، نجاتمان بدهند.
🔸در همان اوضاع، یک دفعه صدای خانمی به گوشم رسید؛ صدایی ملکوتی که هزار جان تازه به آدم می بخشید. به من فرمودند: فرمانده!
یعنی آن خانم، به همین لفظ فرمانده صدام زدند و فرمودند: این طور وقت ها که به ما متوسل می شوید، ما هم از شما دستگیری می کنیم، ناراحت نباش.
ادامه داد: چیزهایی را که دیشب به تو گفتم که برو سمت راست و برو کجا، همه اش از طرف همان خانم بود. بعد من با التماس گفتم: یا فاطمه زهرا (س)، اگر شما هستید، پس چرا خودتان را نشان نمی دهید؟!
🔸فرمودند: الان وقت این حرف ها نیست، واجب تر این است که بروی وظیفه ات را انجام بدهی...
💕❤️💕