#تخریب_بقیع
کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل
کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل
کاشکی می شد بریزی آب بر قبرحسن
کاش اینجا داشت شبها روضه خوانی لااقل
کاشکی می شد کنار قبر صادق سینه زد
کاش می شد تا سحر اینجا بمانی لااقل
کاشکی می شد بگویی با نگهبان بقیع
زائران را خوب می شد که نرانی لااقل
کاش می شد آشکارا ریخت هنگام غروب
پشت دیوار بقیع اشک روانی لااقل
کاش میدادیم با یک روضه ام البنین
قلب سنگی نگهبان را تکانی لااقل
کاش درخاک بقیع اذن زیارت داشتیم
کاشکی وقت نماز٬ آنهم جماعت داشتیم
آخرش آقا به این تقدیر پایان می دهد
خاتمه بر غصه قلب پریشان می دهد
مطمئنم او بیاید کار عالم دست ماست
ساخت و ساز حرم را دست ایران می دهد
کارفرما مهدی و ما پا رکابش می شویم
اولش نقشه برای صحن و ایوان می دهد
گنبد و گلدسته و ایوان طلایی می شود
چون طلای این سه را شاه خراسان می دهد
چونکه بعدش زائرِ اینجا فراوان می شود
قطعاً اذن ساخت دهها شبستان می دهد
هرچه سینه زن بیاید در حرم جا می شود
دورتا دور رواق و صحن غوغا می شود
صبح و ظهر و عصر این صحن و سرا هم دیدنیست
روی گنبد پرچم یا مجتبی هم دیدنیست
چشم دل هم بسته باشد چشم سر باشد بس است
در مدینه چارتا نور خداهم دیدنیست
می شود یک پنجره فولاد در این صحن ساخت
در میان کاسهٔ آبی شفاهم دیدنیست
چارتا خورشید پیش هم تلألو می کنند
چارتا خورشید این صحن و سرا هم دیدنیست
در زیارتنامه خواندن زیر چتر آرزو
بین قاب نور ایوان طلاهم دیدنیست
از روی گلدسته های صحن زیبای بقیع
تابش گلدسته های کربلاهم دیدنیست
مسجدی باید به نام حضرت سجاد ساخت
گوشه این صحن باید پنجره فولاد ساخت
حیف اینها آرزوهای قلوب مضطر است
حیف اینها بغض جاری دوتا چشم تر است
ای بقیعی که پُر از گرد و غباری خود بگو
درکدامین گوشه از خاک تو قبر مادر است
در کجایت نیمه شبها مرتضی سینه زده
در کجایت رد پای اشکهای حیدر است
گرچه خاک تو پُر از درد و غریبی و غم است
کربلا در غربت و در غصه چیز دیگر است
گرچه در قلب تو خوابیدند یک عده غریب
کربلا آرامگاه لاله های پرپر است
گرچه دیدی که حسن را تیرباران می کنند
کربلا هم شاهد حلقوم خشک و خنجر است
من نمیدانم که محسن هست آنجا یا که نه
در عوض کرببلا قبر علی اصغر است
در دل تو بغض سقا نیست قطعاً ای بقیع
یک جوان ارباً ارباً نیست قطعا ای بقیع
#تخریب_بقیع
بغض ها در سینه اما فرصت فریاد نیست
روضه خواندن در کنار این حرم آزاد نیست
باد مویم را پریشان میکند مانند آن_
_پرچمی که روی گنبد در مسیر باد نیست
اشکهایم راه سقاخانه را گم کرده اند
حاجتی دارم ولیکن پنجره فولاد نیست
چند گنبد در کنار چند تا ایوان طلا
مطمئناً تا نباشد قلب زهرا شاد نیست
مادری در لابه لای خاک گندم ریخته
پس کبوتر هست گرچه صحن گوهرشاد نیست
غیر پرواز کبوترهای غمگین در حرم
سایه بانی بر مزار حضرت سجاد نیست
حک شده بر سینه ی ما "نَحْنُ اَبْناء الْحَسَن"
بین ما جز عاشق و مجنون مادرزاد نیست
می نویسم آرزویم را به روی خاکها
خانه ات آباد،ای که خانه ات آباد نیست
#تخریب_بقیع
باران غم می بارد از چشم تر من
خون می چکد از چشمه های کوثر من
هر شب سر سجاده "آه" آشنایی
رد می شود از کوچه های حنجر من
بوی بقیع و بوی خاک و بوی غربت
پیچیده بین برگ های دفتر من
از غربت آئینه ها آتش گرفتم
حتی نمانده چیزی از خاکستر من
ای کاش زائر،نه،کبوتر بودم امروز
تا لااقل یک سایبان می شد،پر من
حتی مجال گریه ی کوتاه هم نیست
از بس نگهبان ریخته دور و بر من
هُل داد پیش چشم هایم مادرم را
آوار شد انگار دنیا بر سر من
یک لحظه داغ کوچه را احساس کردم
روی زمین افتاد وقتی مادر من
#تخریب_بقیع
پشت دیواره ها پُر از حرف است
گریه ی بی صدای زائرها
غیر صحن و حرم نمی باشد
حاجتِ ربنایِ زائرها
می شود از غبارِ روی زمین
غربتی سخت آشکار اینجا
گنبد و پرچمی ندارد با
دستِ تقدیر روزگار اینجا
نه ندارد ضریح و گلدسته
قبر خاکی شده نشان بقیع
پر زدن روی بام ها شده است
آرزوی کبوتران بقیع
تا که نظمی دهد به زائرها
خادم و دست مهربانی نیست
روی این قبرهای خاک آلود
نه نگردید سایه بانی نیست
لا به لای مصائب این درد
بگذریم از تبی که سوزان است
آنچه آزرده میکند دل را
گِل شدن ها زمان باران است
با یقین گویم این جراحت ها
عاقبت التیام می گیرد
میرسد منجی جهان و با
ذوالفقار انتقام می گیرد
با ظهورش تمام خواهد شد
غصه های تمام زائرها
گنبدی می شود نصیبِ بقیع
مثل گنبد طلای کرب و بلا
کارمان می شود حرم سازی
تحت فرمان حضرت مهدی
پا بگیرد برای مادر هم
یک حرم با نظارت مهدی
✨﷽✨
✍شیخ عباس #قمی(ره) در کتاب سیر المنازل، مقامات العلیه داستانی نقل می کند: عابدی بود که در کوه های لبنان عبادت می کرد و هر شب از عالم غیب برای او افطاری آماد می شد
تا اینکه شبی برای او افطاری نیامد و این شخص عابد از کوه پایین آمد و در خانه "گبری" رفت و در آن جا هم سگی زندگی می کرد؛
عابد از "گبر" تقاضای نان نمود و آن گبر کافر سه قرص نان به او داد، سگ به دنبال عابد آمد و عابد یکی از سه قرص نان را به او داد ولی باز هم سگ به دنبال عابد می آمد و ناچار قرص دوم نان را هم به سگ داد ولی باز هم سگ به دنبال عابد می آمد و بالاخره عابد عصبانی و شد و گفت: تو چقدر بی حیا هستی؟! من از صاحب تو سه قرص نان گرفته ام و دو تای آن را به تو داده ام ولی باز هم تو مرا رها نمی کنی؟!
سگ بصدا درآمد و گفت: تو بی حیا هستی، من سالها بر در خانه این گبر بوده ام و خیلی وقت ها به من غذا نداد ولی با وجود این او را رها نکردم ولی تو یک شب بی غذا ماندی از پای کوه آمدی در خانه گبر؟!
💕❤️💕
✅ #روانشناسی_انگیزشی
🐝زنبور هیچگاه تخریب نمیکند.
آنچه را که نیاز دارد جمع آوری میکند
اما به روشی استادانه و با چنان مهارتی که شکل گل کاملا دست نخورده باقی بماند.
🌱بهگونهای زندگی کن که به هیچکس آسیب نرسانی؛ سازنده، ملاحظهگر و هنرمندانه زندگی کن.
🌈با حساسیت و ظرافت زندگی کن و هیچگاه دلبسته نشو.
از تجربه های زندگی لذت ببر. از تمام گلهای زندگی لذت ببر.
☄اما حرکت کن و در هیچ جایی توقف نکن، تا به خدا برسی⚡️
💕💜💕
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
⭕️ #مضطَر میدونی یعنی چی؟
🔹 مدل دعاهای امام زمان اینه که باید از خواب بیدار شی: دعای ندبه، دعای عهد... یعنی تو خوابی. یعنی بفهمیم بی پدریم. مضطر بشیم، کما اینکه مضطر نیستیم. به خدا نیستیم...
🔸 مضطر میدونی یعنی چی؟ مُضطر اونیه که عزیزش تو سی سی یو باشه. خبر بیارن دکتر ازش قطع امید کرده. نمی بینیش دیگه. چطور میشی؟ غذا بیارن جلوت می تونی بخوری؟! اون موقع صبح جمعه نیاد دیوانه ای
🔺 این اضطراره که امام زمان رو می کشه پایین. به والله قسم سه شنبه شب مضطر بشیم، چهارشنبه ما امام زمان رو کشیدیم آوردیم. ول کن جمعه رو... ول کن سفیانی و...
❄️ تو مضطر نیستی، تو در عطش مهدی نمی سوزی... تا نخوایش هزار جمعه بگذره، هزار سفیانی ظهور کنه، او نخواهد آمد... چون امام رو باید خواست...
👤 " استاد علی اکبر #رائفی_پور "
💕💙💕
☆∞🦋∞☆
#ڪلام_شهید 🌿
باید خاڪریزهای جنگـــــ را
بڪشانیم به شهر❗️ یعنـے
نسل جدید را با شهدا آشنا ڪنیم.
در نتیجه👈 جامعه بیمه مے شود و یار
براےامام زمان "عجل الله" تربیتـــــ مےشود.
#شهید_سیدمجتبے_علمدار
💕❤️💕
✅ #پیام_قرآنی_راه_های_گناه_نکردن
🍀 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا... لا تَجَسَّسُوا...
🍃 ای کسانی که ایمان آورده اید!... هرگز (در کار دیگران) تجسّس نکنید...
📖سوره حجرات، آیه12
💕💜💕
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
دو فروشنده کفش برای فروش کفشهای فروشگاهشان به جزیرهای اعزام شدند.
فروشنده اول پس از ورود به جزیره با حیرت فهمید که هیچکس کفش نمیپوشد
فورا تلگرامی به دفتر فروشگاه در شیکاگو فرستاد و گفت: فردا برمیگردم.
اینجا هیچکس کفش نمیپوشد.
فروشنده دوم هم از دیدن همان واقعیت حیرت کرد فورا این تلگرام را به دفتر فروشگاه خود فرستاد: لطفا 1000 جفت کفش بفرستید. اینجا همه کفش لازم دارند
خوشبین موانع رو فرصت میبیند
و بدبین فرصتهارا مانع....
💕💙💕
🌷به نام خدا وباسلام
🌷عبادتهای بدون زحمت
🌷۱. سکوت
🌷۲.تفکردرخلقت...
🌷۳.خوش اخلاقی
🌷۴.نگاه به آیات قرآن
🌷۵.نگاه بامحبت به پدرو مادر
🌷۶.بودن در مسجد
🌷۷.غم خوردن برای مصیب امامان ع
🌷۸.نیت کارخیر
🌷۹.باوضوبودن
🌷۱۰.دوست داشتن اهل بیت پیامبر ص
🌷۱۱نگاه به کعبه
🌷۱۲.توبه کردن
تمام اینهاروایت معتبردارد
💕💙💕
قسمت اول: اتحاد، عدالت، خودباوری
من متولد ایالت لوئيزیانا، شهر باتون روژ هستم ... ایالت ما تاثیر زیادی در اقتصاد امریکا داره و همیشه در کنار بزرگ ترین سازه های اقتصادی، بزرگ ترین جمعیت های کارگری حضور دارن ...
هر چقدر این سازه ها بزرگ تر و جیب سرمایه دارها کلفت تر میشن ... فلاکت و فاصله طبقات هم بیشتر میشن ... و من در یکی از پایین ترین و پست ترین نقاط شهری به دنیا اومدم ...
شعار مدارس و دانشگاه های ما اتحاد، عدالت، اعتماد و خودباوریه ...
این چیزیه که از بچگی و روز اول، هر بچه ای توی لوئیزیانا یاد می گیره ...
ما در سایه اتحاد، جامعه ای سرشار از عدالت بنا می کنیم و با اعتماد و خودباوری به خودمون کشور و آینده رو می سازیم ...
ولی از نظر من، همه شون یه مشت مزخرفات بیشتر نبود ...
برای بچه ای که در طبقه ما به دنیا بیاد ... چیزی به اسم عدالت و آینده وجود نداره ... برای ما کشوری وجود نداشت تا بهش اعتماد کنیم ... برای ما فقط یک مفهوم بود ... جنگ ... جنگ برای بقا ... جنگ برای زنده موندن ...
بله ... من توی منطقه ای به دنیا اومدم که جولانگاه قاچاقچی ها و دلال های مواد مخدر، دزدها، آدمکش ها و فاحشه ها بود ... منطقه ای که هر روز توش درگیری بود ... تجاوز، دزدی، قتل و بلند شدن صدای گلوله ... چیز عجیبی نبود ...
درسته ... من وسط جهنم متولد شده بودم ... و این جهنم از همون روزهای اول با من بود ...
من بچه یه فاحشه دائم الخمر بودم که مدیریت و نگهداری خواهر و برادرهای کوچک ترم با من بود ...
من وسط جهنم به دنیا اومده بودم ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
قسمت دوم: یک روز شوم
صبح ها که از خواب بیدار می شدم ... مادرم تازه، مست و بدون تعادل برمی گشت خونه ... در حالی که تمام وجودش بوی گندی می داد روی تخت یا کاناپه ولا می شد ... دوباره بعد از ظهر بلند می شد ...قهوه، یکم غذا، آرایش و ...
من، هر روز صبحانه بچه ها رو می دادم ... در رو قفل می کردم که بیرون نرن و می رفتم مدرسه ... بعد از ظهرها هم کار می کردم تا کمک خرج زندگی باشم ...
پول بخور و نمیری بود اما حالم از پول های مادرم بهم می خورد ... گذشته از این، اگر بهشون دست می زدم بدجور کتک می خوردم ... ولی باز هم به زحمت خرج اجاره خونه و قبض هامون و هزینه زندگی درمیومد ...
همه چیز رو به خاطر بچه ها تحمل می کردم تا اینکه اون روز شوم رسید ... سر کلاس درس نشسته بودم ... مدیر اومد دم در کلاس و معلم مون رو صدا زد ... همین طور که با هم حرف می زدن زیر چشمی به من نگاه می کردن ... مکث می کردن ... و دوباره ...
تمام وجودم یخ کرده بود ... ترس و دلهره عجیبی رو تا مغز استخوانم حس می کردم .... معلم مون دم در کلاس ایستاده بود ... نگاه عمیقی به من کرد ... استنلی لازمه چند لحظه باهات صحبت کنم ...
از جا بلند شدم ...هر قدم که به سمتش می رفتم اضطرابم شدید تر می شد ... اما اون لحظات در برابر تجربه ای که در انتظارم بود؛ هیچ چیز نبود ..
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
مداحی آنلاین - هر جا روی خاک میشینم - مهدی رسولی.mp3
4.06M
🔳 #سالروز_تخریب_قبور_ائمه
🌴هر جا روی خاک می شینم ...
🌴هر جا سنگ قبر می بینم ...
🎤 #مهدی_رسولی
⏯ #زمینه
☆∞🦋∞☆
مےگفتـــــ :
از پاهایے ڪه نمےتوانند ما را
به اَداے نماز ببرند،
توقع نداشته باش ما را
به بهشـتـــــ ببرند...(:
#چقدربهنمازتاهمیتمیدے؟!'
💕❤️💕
#کمی_با_شهداء🥀🍃
◽️بهش گفتند: میخوای بری مدافع خانم حضرت زینب سلاماللهعلیهابشی ..!
◽️گفت: من کی هستم که مدافع خانم بشم؟ من میرم که خانم مدافع ما بشه!.
#شهید_عبدالله_باقری
#سلام_ودرود_برشهیدان
💕💜💕
#سوره_درمانے #شفا
#امراض_صعب_العلاج
⚜آیت الله کشمیری(ره) فرمودند:
🌸برای امراض صعب العلاج هر روز سوره نجم خوانده شود
وبه امام زین العابدین (علیه السلام) تقدیم گردد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبهای_جمعه_میگیرم_هواتو♥️
هوا هوای حسینیه ها شب جمعه
رسیده این دل من تا خدا شب جمعه
شب زیارت مخصوص سیدالشهدا
شب زیارت ارباب ما شب جمعه
حوائج همگی مستجاب خواهد شد
رواست حاجت دل با دعا شب جمعه
"حسین" گفتم و در بین روضه می شنوم
صدای مادر سادات را شب جمعه
خدا کند که همین روزها حرم باشم
خدا کند برسم کربلا شب جمعه
حرم بیایم و بر سینه مُهر غم بزنم
کنار مرقد شش گوشه از تو دم بزنم
#شبتونحسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷با نام خدا به رسم آغاز سلام
✨با عشق و تبسم و به آواز سلام
🌷از سبزترین ترانه ها سرشارید
✨بر روی گل تک تکتان باز سلام
🌷امام زمان عزیز
✨صبحی که با میلاد تو
🌷آغاز شود بینظیر ترین
✨روز زندگیم خواهد بود
🌷سلام صبحتون بخیر و شادی
✨امـروزتون
🌷سراسر عشق و امید و نیکبختی
#داستان_کوتاه_آموزنده
#زیرکی
#ناصرالدین_شاه_و_مرد_ذغال_فروش
ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور میکرد که چشمش به ذغالفروشی افتاد.
مرد ذغالفروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغالها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود.
ناصرالدینشاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغالفروش را صدا کرد.
ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: «بله قربان.»
ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت: «جنهم بودهای؟»
ذغال فروش #زرنگ گفت: «بله قربان!»
شاه از برخورد ذغالفروش خوشش آمده و گفت: «چه کسی را در جهنم دیدی؟»
ذغالفروش حاضر جواب گفت: «اینهائیکه در رکاب اعلاحضرت هستند همه را در جهنم دیدم.»
شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهی گفت: «مرا آنجا ندیدی؟»
ذغالفروش فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را اداء نکرده است. پس گفت:
«اعلاحضرتا، حقیقش این است که من تا ته_جهنم نرفتم!»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #استاد_شجاعی
⭕️ دردی سرطانی که از #داخل به جان ایران افتاده ، و مردم را از کشور، #دلسرد نموده !
💥 آخــــرش تا کِـــی ؟
#انتخابات_۱۴۰۰