‼️گفتن الله اکبر بعد از رکوع و سجده
🔷س 5475: برخى بهطور عرفى ياد گرفتهاند كه در حال برخاستن از ركوع يا سجده ذكر «الله اكبر» بگويند و چه بسا توجهى هم به اين ندارند كه از باب استحباب مىگويند يا به قصد ذكر مطلق و يا تفاوت مستحب بودن ذكر و قصد ذكر مطلق را نمىدانند، در اين موارد كه در حال حركت بدن ذكر «الله اكبر» را مىگويند، نمازشان چه حكمى دارد؟
✅ج: مانع ندارد.
📕منبع: khamenei.ir
مداحی آنلاین - زائرین - استاد عالی.mp3
1.96M
♨️زائرین
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام عالی
☆∞🦋∞☆
🎗️حضرتـــــ علی (علیه السلام):
در شگفتم از ڪسے ڪه مے بیند هر روز از جان و عمر او ڪاسته می شود
اما براے مرگـــــ آماده نمے شود . . .
💕💜💕
🌼#السلام_علیک_یا_بقیه_الله
✨به هر طرف نظر ڪنم
🌼اثر ز روے ماه #توست
✨گر این جهان بپا شده
🌼به خاطر صفاے توست
✨ببین که پر شده جهان
🌼ز #ظلم و جور اے عزیز
✨بگو ڪدام لحظہ ها
🌼#ظهور روے ماه توست
🌼#اللهـم_عجـل_لولیـک_الفـرج
🌷مادربزرگم همیشه میگفت؛
🌸آنهایی که برای رسیدن به آرزوهایت
🌷بیش از دیگران وقت میگذارند،
🌸بیش از دیگران دوستت دارند.
🌷مادربزرگم همیشه میگفت؛
🌸آنهایی که وقتی از آرزوهایت حرف میزنی 🌷چشمانشان برق میزند
🌸چند نفر بیشتر نیستند.
🌷میگفت، این چند نفر مهم ترین آدم های
🌸زندگیات هستند...
🌷مراقب باش گمشان نکنی!
🔘 داستان کوتاه
🔹اول راهنمایی یه رفیق داشتم که با هم مدرسه می رفتیم. خونه شون دو تا کوچه با ما فاصله داشت. من هر روز ساعت هفت صبح، صبحونه خورده یا نخورده از خونه می زدم بیرون...زنگ مدرسه ساعت هفت و نیم می خورد.
🔸از خونه مون تا مدرسه بیست دقیقه راه بود. می رفتم دَم در خونه ی رفیقم دنبالش،در خونه شون رو می زدم آقا تازه از خواب بیدار می شد. همین طور که خمیازه می کشید می گفت الان میام. با خون سردی لباس می پوشید، صبحونه می خورد، به موهای وزوزیش ژل می زد. هر بار صداش می زدم و می گفتم کجایی دیر شد فقط یه کلمه رو تکرار می کرد. اومدم ... اومدم. ساعت هفت و نیم تازه تشریف فرما می شد. تا وقتی به مدرسه برسیم از استرس سکته می کردم چون می دونستم اگهناظم مدرسه ما رو ببینه و نتونیم یواشکی بریم تو صف، یه تو گوشی مهمونش هستیم. هفته ای دو سه تا تو گوشی رو می خوردیم. به من و رفیقم می گفت کنار هم وایسیم، خودش رو به رومون بود. با دست راستش می زد تو گوش چپ من، با دست چپش می زد تو گوش راست اون.
🔹هر بار تو گوشی میخوردیم رو می کرد بهم و میگفت به جون هر چی مَرده از فردا زودتر بیدار میشم. نمی دونم چرا با این قسم های دروغش نسل ما مردا منقرض نشد. این داستان چند ماه تکرار شد و من برای اشتباه یکی دیگه بارها و بارها تنبیه شدم.
🔸دوست نداشتم تنها برم مدرسه، تو عالم رفاقت درست نبود به خاطر یه تو گوشی قرار هر روزمون رو بی خیال بشم. یه روز که داشتیم می رفتیم مدرسه، صد متر مونده بود به مدرسه بهش گفتم صبر کن من یه خودکار بخرم بیام، خودکار رو که خریدم دیدم نیست. از دور دیدم وارد مدرسه شد.
🔹چند دقیقه هم برام صبر نکرد.صبر نکرد چون نمی خواست به خاطر من چند دقیقه دیر برسه مدرسه، نمی خواست به خاطر من حتی یه تو گوشی بخوره! اون از چشم ناظم در رفت و من نه!
🔸اون روز تنها تو گوشی خوردم. نوش جونم مهم نبود دیگه درد نداشت ولی یه چی رو فهمیدم. اینکه تو زندگی برای همه ی ما حداقل یک بار اتفاق افتاده که به خاطر اشتباه دیگران تنبیه بشیم؛ اما باور کنید این تنبیه شدن نیست که درد داره، اون چیزی که درد داره این هست که بفهمی کسی که به خاطر اشتباهاتش مدت ها زجر کشیدی حاضر نیست یه بار، فقط یه بار جای تو باشه... برای همین درد هست که خیلی از آدم ها تنها زندگی می کنن، تنها مدرسه میرن !
✍️ حسین حائریان
💕💙💕
∞☆🦋∞☆
بر ما خرده نگیرید ڪه چرا
روز و شبمان
لبریز از یاد شهداستـــــ
ڪه اگر یاد شھیدے در دل، خانه ڪرده
نه از پاڪےِ دلِ ما...
ڪه از لطفـــــ و عنایتـــــ شھید استـــــ ...
#سلام_ودرود_برشهیدان
💕💜💕
☆∞🦋∞☆
✅ #وصیتــــــــــ_شهدا
شهید عبدالله میثمے:🌷
در 🇮🇷#انتخاباتـــــ، فریبـــــ خوبـــــ بودن فرد را نخورید⛔️
بلڪه دقت ڪنید ڪه به چه گروه و جریانے تعلق دارد.
❇️ زیرا یڪ گروه سیاسے و یڪ تشڪیلاتـــــ، به راحتے مے تواند فڪر یڪ فرد ساده را تغییر دهد. 🛑
#سلام_ودرود_برشهیدان
💕💜💕
🥕✅ با صدقه روزی خود را فراهم کنید
✍حضرت صادق علیه السلام
به فرزند خود محمد فرمود:
«پسرجان! از مخارج چقدر زیاد آمده»؟
عرض کرد: «چهل دینار».
او را امر کرد از منزل خارج شود
و آن مبلغ را صدقه بدهد.
گفت در این صورت دیگر چیزی نخواهد ماند
موجودی همین چهل دینار است.
فرمود: آن را صدقه بده!
قطعا خداوند عوض خواهد داد.
نمیدانی هر چیزی کلیدی دارد
کلید روزی صدقه است.
«ما عَمِلَتْ لِکُلِّ شَیْءٍ مِفتاحُ الرِّزقِ صَدَقَةٌ».
پس اینک چهل دینار را به عنوان صدقه بده
محمد امر امام علیه السلام را انجام داد.
بیش از ده روز نگذشت
که از محلی مبلغ چهار هزار دینار
برای آن جناب رسید.
پسر جان برای خدا چهل دینار دادیم
خداوند چهار هزار دینار عوض آن را داد✨
📚 کافی جزء۴، ص۱۰
💕💛💕
هرگز با گذشتت، تعریف نمیشی.
گذشته یک درس بود نه یک حکم ابدی.
روزگار به من آموخت که چیزی را،
بدست نخواهم آورد مگر اینکه
چیز دیگری را از دست بدهم .
گاهی برای بدست آوردن
باید بهای گزافی بپردازیم.
هیچگاه نمی شود همه چیز
را با هم داشت.
دنیا معامله گر سرسختی است
تا نگیرد نمی دهد."
گاهی باید گذشت از برخی گرفتن ها
چون ممکن است به بهای از دست دادن
قیمتی ترین ها بینجامد.
💕🧡💕
امام علی ( ع)
سخن را تا نگفتهاى
در بند توست
چون گفتى تو در بند آنى
پس زبانت را
چون طلا و نقرهات حفظ كن
چه بسا يك كلمه
نعمتى را از بين برده
و عذابى را پيش آورده
💕🧡💕
🔴چهار دستور العمل جامع و فراگير ...ْ
✍خداوند به حضرت آدم علیه السلام وحي كرد :
من همه سخن (حکمت) را در چهار كلمه براي تو جمع مي كنم ؛ كه همين چهار دستور، جامع و فراگيرنده همه وظايف انساني و در بر گيرنده همه كمالات بشر است .آدم: آن چهار كلمه چيست؟
خداوندفرمود:
🌺يكي از آنها از آن من است
🌺و يكي از آنها، از آن تو است
🌺و سومي از آن ميان من و تو است
🌺و چهارمي ميان تو و مردم است.
💥آدم: خدايا! برايم شرح بده تا بدانم .
خداوند، چهار موضوع فوق را چنين شرح داد:
1⃣ آن كه از آن من است، اين است كه " تنها مرا پرستش كني و كسي را شريك من نسازي."
2⃣ آن كه از آن تو است، اين است كه " پاداش عمل نيك تو را بدهم، در آن هنگام كه از همه وقت، به آن نيازمندتر هستي."
3⃣ آن كه بين من و تو است، اين است كه " تو دعا كني و من دعايت را به اجابت برسانم."
4⃣ و آن كه بين تو و مردم است، آن است كه: آنچه را براي خود مي پسندي براي ديگران بپسندي و آنچه را كه براي خود نمي پسندي براي ديگران نيز نپسندي.
📚کافی جلد2
💕💛💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 #السلام_علیک
🌼 #یا_اباصالح_مهدی
🌼گفتند ڪــــه....
💫جمــعــه یـــ💖ـارمان می آید
🌼آن منجی روزگارمان می آیــد
💫هـــر جـمــعــه ….. ،
🌼گـلـ🌸ــی در دل
💫 ما می شکفد.
🌼یعنیکـــه بمان...
💫بهارمان می آیـ💖ـــد
🌼الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَــرَج🌼
☆∞🦋∞☆
#حرف_حسابـــــ
اگر بخواهیم
براے رفعِ تڪلیفـــــ بندگے ڪنیم⇩
شیرینےِ گناه
⇦برایمان چندبرابر خواهدشد..!
^استادپناهیان🌿
💕💛💕
#ضرب_المثل
#از_آب_گل_آلود_ماهی_گرفتن
این ضربالمثل بیشتر دلالت بر افراد سودجو و منفعتطلب دارد.
داستان این ضربالمثل از این قرار است که:
مرد ماهیگیری، در حال ماهیگیری از رودخانهای بود. تور ماهیگیری خود را به میان جریان آب قرار داده بود.
همزمان ریسمانی را هم در آب قرار داده بود که تکه سنگی به آن وصل بود. آن ریسمان را تکان میداد و آب را گلآلود میکرد.
رهگذری او را در این حال میبیند و به ماهیگیر میگوید: این چه کاری است که میکنی؟ این آب آشامیدنی است و تو با این کار آن را آلوده میکنی و دیگر برای ما قابل استفاده نیست؟!
ماهیگیر اما در جواب میگوید: من هم مجبورم، میخواهم ماهی بگیرم که از گرسنگی نمیرم. با این کار و تکان دادن این ریسمان آب گلآلود میشود، و ماهیان راه خود را گم میکنند و در دام من گرفتار میشوند.
این ضربالمثل کنایه از افرادی است که از موقعیتی خراب و آشفته سوءاستفاده میکنند و منفعت خود را میطلبند.
💕❤️💕
chera-bayad-reghabat-entekhabati-ba-doshmani-bashad.mp3
1.69M
⭕️ چرا میخواهید رقابت انتخاباتی حتما تند و توأم با دشمنی باشد؟!!!
استاد پناهیان
∞♥∞
📜 #حـدیثامـــروز
❤️قال امام صـادق علیهالسلام:
همانا كسى كه با ڪمك #قــسم
ڪالاى خود را بفـــــروشد مورد
خشـــم خـــداست.
📚بــحارالانوار جلد ۹۹/۱۰۳
💕💛💕
قسمت هفدهم: وصیت
داشتم موادها رو تقسیم می کردم که یکی از بچه ها اومد و با خنده عجیبی صدام کرد ...
- هی استنلی، یه خانم دم در باهات کار داره ...
- یه خانم؟ کی هست؟ ...
- هیچی مرد ...
و با خنده های خاصی ادامه داد ...
- نمی دونستم سلیقه ات این مدلیه ...
پله ها رو دو تا یکی از زیر زمین اومدم بالا و رفتم دم در ... چشمم که بهش افتاد نفسم بند اومد ... زن حنیف بود ... یه گوشه ایستاده بود ... اولش باور نمی کردم ...
یه زن محجبه، اون نقطه شهر، برای همه جلب توجه کرده بود ... کم کم حواس ها داشت جمع می شد ... با عجله رفتم سمتش ... هنوز توی شوک بودم ...
- شما اینجا چه کار می کنید؟ ...
چشم هاش قرمز بود ... دست کرد توی کیفش و یه پاکت در آورد گرفت سمتم ... بغض سنگینی توی گلوش بود ...
- آخرین خواسته حنیفه ... خواسته بود اینها رو برسونم به شما ... خیلی گشتم تا پیداتون کردم ...
نفسم به شماره افتاد ... زبونم بند اومده بود ...
- آخرین ... خواسته ... ؟ ... دو هفته قبل از اینکه ...
بغضش ترکید ...
- میگن رگش رو زده و خودکشی کرده ... حنیف، چنین آدمی نبود ...
گریه نذاشت حرفش رو ادامه بده ...
مغزم داشت می سوخت ... همه صورتم گر گرفته بود ... چند نفر با فاصله کمی ایستاده بودن و زیر چشمی به زن حنیف نگاه می کردن ... تعادلم رو از دست دادم و اسلحه رو از سر کمرم کشیدم .. بامــــاهمـــراه باشــید🌹
قسمت هجدهم: باور نمی کنم
اسلحه به دست رفتم سمت شون ... داد زدم ...
- با اون چشم های کثیف تون به کی نگاه می کنید کثافت ها؟ ...
و اسلحه رو آوردم بالا ... نمی فهمیدن چطور فرار می کنن ...
سوئیچ ماشین رو برداشتم و سرش داد زدم ...
- سوار شو ...
شوکه شده بود ... با عصبانیت رفتم سمتش و مانتوش رو گرفتم و کشیدمش سمت ماشین ... در رو باز کردم و دوباره داد زدم ...
- سوار شو ...
مغزم کار نمی کرد ... با سرعت توی خیابون ویراژ می دادم ...
- آخرین درخواست حنیف ... آخرین درخواست حنیف؟ ...
چند بار اینو زیر لب تکرار کردم ... تمام بدنم می لرزید ...
با عصبانیت چند تا مشت روی فرمون کوبیدم و دوباره سرش داد زدم ...
- تو عقل داری؟ ... اصلا می فهمی چی کار می کنی؟ ... اصلا می فهمی کجا اومدی؟ ... فکر کردی همه جای شهر عین همه که سرت رو انداختی پایین؟ ...
پشت سر هم سرش داد می زدم ولی اون فقط با چشم های سرخ، آروم نگاهم می کرد ...
دیگه نمی تونستم خودم رو کنترل کنم ... فکر مرگ حنیف راحتم نمیذاشت ... کشیدم کنار و زدم روی ترمز ...
چند دقیقه که گذشت خیلی آروم گفت ...
- من نمی دونستم اونجا کجاست ...
اما شما واقعا دوست حنیفی؟ ... پس شما چرا اونجا زندگی می کنی؟ ...
گریه ام گرفته بود ... نمی خواستم جلوی یه زن گریه کنم ... استارت زدم و راه افتادم ... توی همون حال گفتم ...
- از بدبختی، چون هیچ چاره دیگه ای نداشتم ...
رسوندمش در خونه ... وقتی پیاده می شد ازم تشکر کرد ...
- اگر واقعا نمی خوای، برات دعا می کنم ...
- دعا؟ ... اگر به دعا بود، الان حنیف زنده بود ...
اینو تو دلم گفتم و راه افتادم ...
.
پی نوشت: نویسنده داستان از زبان آقای بوگان اشاره کردند که در زندان های امریکا، قتل های زیادی اتفاق می افته که برای فرار از زیر بار مسئولیت و پیگیری قتل، به اسم خودکشی اعلام میشه و قطعا مرگ حنیف یکی از اونها بوده
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_بامقام_معظم_رهبری
رهبر انقلاب: من شنیدم گفته شده که نامزدها در مناظرات و در گفتگوها نظر خودشان را در باب فضای مجازی بگویند یا در باب سیاست خارجی بگویند؛ نه آقا، مسئلهی اصلی مردم #فضای_مجازی و سیاست خارجی و ارتباط با این دولت و آن دولت نیست؛ مسئلهی اصلی مردم چیزهای دیگر است؛ مسئلهی اصلی مردم #بیکاری_جوانها است، مسئلهی اصلی مردم #معیشت طبقات ضعیف جامعه است، مسئلهی اصلی مردم #مافیای_وارداتی است که کمر تولید داخلی را میشکند، مسئلهی اصلی مردم سیاستهای غلطی است که فلان #جوان_مبتکر را که میتواند کار انجام بدهد مأیوس میکند. ۱۴۰۰/۳/۶
#سلامتی_فرمانده_صلوات