📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و دهم
سپس با نگاه مؤمنانهاش به عمق چشمان گریانم نفوذ کرد و با لحنی لبریز یقین ادامه داد: «الهه! اینا همونایی هستن که دارن تو سوریه دسته دسته آدم میکُشن! اینا همونایی هستن که زن و بچه رو زنده زنده آتیش میزنن! چرا؟ چون طرف مسیحیه؟ چون شیعهاس؟ اینا حتی به سُنیها هم رحم نمیکنن! به خدا اگه اینجا ایران نبود و جرأت داشتن و میتونستن، من و تو رو هم میکشتن! چون من شیعهام و تو هم داری از یه شیعه دفاع میکنی! الهه! به خدا اینا مسلمون نیستن! اینا رو آمریکا و اسرائیل کوک میکنن تا خون مسلمونا رو تو شیشه کنن! شیعه و سنی هم نداره! حالا یه جا مثل سوریه و جدیداً عراق، زورشون میرسه و کوچیک و بزرگ رو قتل عام میکنن! یه جا هم مثل ایران که نمیتونن اسلحه دست بگیرن، اینجوری تو خونوادهها نفوذ میکنن تا زهر خودشون رو بپاشن! اونوقت چرا ما باید ساکت بمونیم تا هر غلطی دلشون میخواد بکنن؟ مگه اون سرباز سوری ساکت میمونه تا خاک کشورش اشغال بشه؟ پس ما چرا باید ساکت بمونیم؟» هر چند به حقیقت حرفهایش ایمان داشتم، ولی دلم جای دیگری بود که هنوز چشمان شعلهور از خشم پدر را فراموش نکرده بودم و نمیخواستم این شعلههای جهنمی، دامان همسر عزیزتر از جانم را بگیرد که باز التماسش کردم: «مجید! منم حرفهای تو رو قبول دارم! منم میدونم اینا به اسم مسلمون دارن تیشه به ریشه اسلام میزنن! منم از اینا متنفرم! منم میدونم پشت سر همه اینا، آمریکا و اسرائیله! ولی نمیخوام برات اتفاقی بیفته! به خدا نمیخوام یه مو از سرت کم بشه!» سپس با انگشتان لرزانم زخم پیشانیاش را لمس کردم و با صدایی که از دلواپسی به تپش افتاده بود، اوج دل نگرانیام را نشانش دادم: «مجید! به خدا میترسم بابا یه بلایی سرت بیاره!» و نه فقط از پدر که از برادران شیطان صفت نوریه بیشتر میترسیدم که میدانستم تشنه به خون شیعه، شمشیر کینه به کمر دارند که در برابر اینهمه پریشانیام، لبخندی زد و با آهنگ دلنشین کلامش، اوج آرامش قلبش را به نمایش گذاشت: «الهه جان! نترس! هیچ غلطی نمیتونن بکنن!» ولی دل لبریز دغدغه و نگرانیام دست بردار نبود و خواستم باز التماسش کنم که از جیب پیراهنش جعبه کوچکی درآورد و با شیرین زبانی ادامه داد: «ناقابله الهه جان! میخواستم گل هم برات بگیرم، ولی گلفروشیها بخاطر چهارشنبه سوری بسته بودن. شرمنده!» و چه ماهرانه و عاشقانه بحث را عوض کرد و چشمان من هنوز غرق اشک بود که باز با سر انگشت مهربانش به صورت خیسم دست کشید و تمنا کرد: «الهه جان! تو رو خدا گریه نکن! حیف صورت به این قشنگی نیس؟» و من همانطور که بغضم را فرو میدادم، نگاهی به جعبه کوچک در دستش کردم و نمیدانستم به چه بهانهای برایم هدیه خریده که خودش با شوخطبعی به زبان آمد: «همیشه مردها یادشون میره، تو خونه ما خانم یادش میره که چه خبره! ای داد بیداد!» و با صدای بلند خندید که تازه به خاطر آوردم امشب سالگرد عقدمان است. بلاخره صورتم به خندهای بیرنگ و رو باز شد و برای توجیه فراموشیام بهانه آوردم: «از صبح یادم بود، الان یه دفعه یادم رفت!» از لحن کودکانهام هر دو به خنده افتادیم و خودم خوب میدانستم که مصیبتهای پیدرپی روزگار، روزهای خوش زندگی را از خاطرم بُرده است. میان خندههای مجید که بیشتر میخواست دل مرا شاد کند، جعبه را باز کردم و دیدم برایم انگشتر طلای ظریف و زیبایی خریده است که بدنه نازکش از نقش و نگار پُر شده و با یک ردیف از نگینهای پُر زرق و برق، مثل ستاره میدرخشید. انگشتر را به دستم کردم و با شوقی که حالا با گرفتن این هدیه زیبا به دلم افتاده بود، از اعماق قلب غمگینم قدردانی کردم: «ممنونم مجید جان! خیلی نازه!» و او از جایش بلند شد و با گفتن «قابل تو رو نداره عزیزم!» به سمت آشپزخانه رفت و با مهربانی ادامه داد: «بلند شو بیا که هم من خیلی گشنمه، هم حوریه!» و تا وقتی بود اجازه نمیداد دست به سیاه و سفید بزنم که من سرِ میز نشستم و خودش غذا را کشید و هنوز چند قاشق نخورده بودیم که صدای زنگ درِ خانه در انفجار ترقهای پیچید و دلم را خالی کرد. نگاه پرسشگرمان به همدیگر افتاد که در غربت این خانه منتظر کسی نبودیم. مجید بلند شد و آیفن را جواب داد که صورتش به خنده باز شد و همچنانکه در را باز میکرد، مژده داد: «عبداللهِ!» حالا پس از چند روز جدایی از خانواده، دیدن برادر مهربانم غنیمت شیرینی بود که دلم را غرق شادی کرد.
با ما همراه باشید🌹
رمان های عاشقانه مذهبی 💍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸اولین روز ماه ربیع الاول
✨را معطر میکنیم به ذکر
🌷عطر خوش صلوات
🌸 بر حضرت محمد (ص)
🌷و خاندان پاک و مطهرش
🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸
🌸🍃
دعای اولین روز ماه ربیع الاول
تقدیم شما دوستان و هم گروهی های عزیز :
🎀الهی یهویی و
🌸بی دلیل دل مهربونتون شادشه
🎀الهی یهویی وبی دلیل
🌸گل لبخند روی لباتون بشکفه
🎀الهی یهویی
🌸کاراتون راس وریس شه
🎀الهی یهویی امروز
🌸یکی ازبهترین روزای زندگیتون شه
🎀الهی یهویی بشه اون
🌸چیزی که دل مهربونتون میخواد
🎀الهی هزار تا یهوییِ
🌸قشنگِ دیگه نصیب تون بشه
🎀الهی کہ ماه ربیع الاول
🌸شروع بهترین ها براتون باشہ
🌸🍃
2017-08-03-AUDIO-00000029.mp3
3.46M
سخنرانی ویژه
عنایات امام رضا علیه السلام
اَللّٰــــھُҐَ عَجَّل لِوَلیِــڪَـ اَلْᓅَرَجْ╰
🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز به عشاق حسین
زهـرا دهد مـزد عـزا
یک عده را درمان دهد
یک عده بخشش در جزا
یک عده را مشهد برد
یک عده را دیـدار حج
باشد که مزد ما شود
تعجیل در امـر فـرج
#عجل_لولیک_الفرج 🦋
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طرز تهیه اکبر جوجه شمالی 😍👩🍳
الان که دستمون از شمال و سفر رفتن کوتاهه بهترین کار درست کردن غذاهایی که ما رو یاد اونجا میندازه 😍 امروز با هم بریم یه اکبر جوجه درست حسابی بپزیم 😉
فوت کوزه گری : بهتره ظرفی که برای پختن استفاده میکنید نچسب باشه 👌
عموما فکر میکنن اکبر جوجه توی روغن فقط سرخ میشه ولی اینطوری نیست همونطور که دیدین توی آب روغن و کره اول با بهار آب پخته و بعدش سرخ میشه حدود یک تا دو ساعت طول میکشه 👌
رب انار هم که یکی از جذاب ترین قسمت های این غذا هستش میتونید با کمی آب و روغن زیتون بدون بو رقیقش کنید .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃 مژده اِی دوست که
🌸🍃 ماه غم و ماتم طی شد
🌸🍃 ماه غمبار صفر ،
🌸🍃 بعد مُحرّم طی شد
🌸🍃 شد حلول مه نو
🌸🍃 ماه ربیع الاوّل
🌸🍃 ماه دلخون شدن
🌸🍃 حضرت خاتم طی شد
🌸🍃 بسکه غم دید رسول
🌸🍃 از صَفر و ماه حرام
🌸🍃 مژدهاش باد که
🌸🍃 غمهای دمادم طی شد
🌸🍃 سـاقیا ماه ربیع است
🌸🍃 بِده جام مراد
🌸🍃 که دگر ، ماه غم و غصّه
🌸🍃 و ماتم طی شد
. 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ربیـع الاول مـاه
🎊ولادت خورشید بی غروب،
🌸عشق بی پایان،
🎊جلـوه
🌸صفات حسنای الهی،
🎊سرچشمه
🌸رحمت و عطوفت،
🎊 مظهر عشق
و فداکاری مبارک باد💐
🌸🍃
9.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کباب_لاپلو
مواد لازم :
دو پیمانه برنج
سیصد گرم گوشت چرخ شده
یک عدد پیاز درشت
نمک و فلفل و سماق به میزان لازم
سماق دو ق غ
زعفران آبکرده
دستور تهیه :
پیاز رو ریز رنده می کنیم. آب پیاز رو کامل میگیریم و با نمک و فلفل و سماق همراه با گوشت کاملا ورز میدیم.
برنج خشک تر از حالت عادی آبکش می کنیم چون آب موجود در گوشت باعث میشه که برنج نرم بشه.
به سادگی هر چه تمام تر، کف قابلمه رو روغن و کمی زعفرون میریزیم، بعد می تونیم بعنوان ته دیگ هم نون بذاریم هم کاهو هم سیب زمینی و هم اینکه اصلا هیچی نذاریم!😄 و برنج و گوشت رو لایه لایه به همین صورت که توی فیلم میبینین میذاریم و لابلاش سماق و زعفرون میریزیم و قابلمه رو روی شعله پخش کن به مدت چهل دقیقه میذاریم تا برنج دم بکشه.
اگر دوست داشتین می تونین جداگونه گوجه ی حلقه حلقه شده هم برای کنارش سرخ کنین و لذت وافر ببرید.