امام رضا (علیه السلام) می فرمودند: از حضرت زین العابدین (علیه السلام) پرسیدند: «چرا شب زنده داران سپیدچهره و نورانی هستند؟» ایشان فرمودند: لِأَنَّهُمْ خَلَوْا بِالله فَکسَاهُمُ الله مِنْ نُورِه؛ [3] (آنان با خداوند خلوت می کنند و خداوند نیز آنان را با نور خویش پوشانیده است.)
شکسته جمله بتان را شب و بماند خدا
که نیست در کرم اورا قرین و کفو احد
#نماز شب
🏴 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها
🍂🍁🍂🍁
🍁وجود هیچکس
🍂غمها را از بین نمی برد
🍁اما کمک میکند
🍂با وجود غمها محکم بایستیم
🍁درست مثل چتر
🍂که باران را متوقف نمی کند،
🍁اما کمک می کند
🍂آسوده زیر باران بایستیم …
🍁ابرها به آسمان تکیه می کنند ؛
🍂درختان به زمین ؛
🍁و انسانها به مهربانی یکدیگر …
🍂گاهی دلگرمی یک نفر
🍁چنان معجزه می کند که انگار
🍂خدا در زمین کنار توست !
🍁جاودان باد سایه کسانی که
🍂شادی را علتند نه شریک،
🍁و غم را شریکند نه علت …
🍁🍂
#حدیث 🌸🍃
🌸حضرت علی (ع):
خدايا به تو پناه مي برم كه ظاهر من
در برابر ديده ها نيكو،
و درونم در آنچه كه از تو پنهان
مي دارم، زشت باشد،
و بخواهم با اعمال و رفتاري كه
تو از آن آگاهي،
توجه مردم را به خود جلب نمايم،
و چهره ظاهرم را زيبا نشان داده
با اعمال نادرستي كه درونم را
زشت كرده به سوي تو آيم،
تا به بندگانت نزديك،
و از خشنودي تو دور گردم.
📚 حکمت 276
🌺🍃
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 سخی تر از حاتم
از حاتم طائی سئوال كردند: از خود كريم تر ديده ای؟ گفت: آری ديده ام. گفتند: كجا ديده ای؟ گفت: وقتی در بيابان می رفتم به خيمه ای رسيدم، پيرزنی در آن بود و بزغاله ای پشت خيمه بسته بود. پيرزن نزد من آمد و مرا خدمت كرد و افسار اسبم را گرفت تا فرود آمدم.
مدتی نگذشت كه پسرش آمد و با خوشحالی تمام از احوال من سئوال كرد. پيرزن پسرش را گفت: برخيز و برای ميهمان وسايل پذيرايی را آماده كن، آن بزغاله را ذبح كن و طعام درست نما.
پسر گفت اول بروم هيزم بياورم، مادرش گفت تا تو به صحرا بروی و هيزم بياوری دير می شود و ميهمان گرسنه می ماند و اين از مروت دور باشد. پس دو نيزه داشت آن دو را شكست و آن بزغاله را كشت و طعام ساخت و نزدم بياورد.
چون تفحص از حال ايشان كردم جز آن بزغاله چيز ديگری نداشت و آن را صرف من كرد. پيرزن را گفتم: مرا می شناسی گفت: نه، گفتم: من حاتم طائی هستم، بايد به قبيله ما بيايی تا در حق شما پذيرايی كامل كنم و عطايا به شما بدهم!
آن زن گفت: پاداش از ميهمان نگيريم و نان به پول نفروشيم ؛ از من هيچ قبول نكرد؛ از اين سخاوت بی نظير دانستم كه ايشان از من كريم ترند.
📗 #جوامع_الحكايات
✍ سدیدالدین محمد عوفی
🍂🍁🍂🍁
پروردگارا...
به زندگی ام برکت ببخش و ذهنم را روشن کن
روزی را که پیش رو دارم به تو می سپارم
با هر کس و هر موقعیتی که روبرو میشوم
برکت ببخش
از من انسانی بساز که خودت میخواهی
تا کاری را انجام دهم که تو میخواهی
خدای مهربانم به درون قلبم نفوذ کن
و همه ی خشم، ترس و درد درونم را دور کن
روحم را جانی تازه ببخش و ذهنم را آزاد کن
آمین
🍂🍁🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ تعجب جوان تنگستانی از حضور رئیس جمهور در نخلستان های اهرم
انتظار نداشتم که حتی مسئولان استانی به نخیلات بیایند، چه برسد به رئیس جمهور!
درسهایی از حضرت زهرا (سلام الله علیها)
7⃣2⃣قسمت بیست و هفتم💎
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم سپس فاطمه را خواند و کف دستش را میان دو دست او زد و بار دیگر به میان دو شانه اش و بار سوم به فرق سرش و سپس بر پوست و گونه فاطمه دمید و او را بغل کرد و فرمود: بار خدایا! این دو از من اند و من از این دو. خدایا! همان گونه که پلشتی را از من دور کردی و کاملا پاکم گردانیدی آن دو را نیر پاک گردان. سپس پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از فاطمه خواست از آب طشت بنوشد و آبی از آن را مضمضه و استنشاق کند و وضو سازد.
ابن عباس می گوید: در شب ازدواج علی و فاطمه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در جلوی فاطمه و جبرئیل در سمت راست او و میکائیل در سمت چپ او و هفتاد هزار فرشته پشت سر او بودند که تا صبح، خدای را تسبیح می گفتند و به پاکی یادش می کردند.
ادامه دارد...