چادرم
را باد نیاورده
که باد ببرد...
#چادرم
پرچم غیرت همه مردان سرزمینم است
که سرخی خونشان را
به سیاهی آن بخشیدن
من امانت دار خونتان می مانم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#زن_عفت_افتخار
#زینبیه
#حجاب
🔺️ طبق نظر امام خامنه ای جهاد تبیین یک واجب عینی و فوری است و مومنین نباید قدم از قدم بردارند مگر اینکه این جهاد رو انجام بدن...
🇮🇷سلامتی رهبر عزیزمان صلوات 🥀 اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُمْ 🥀
✍🏻#لبیک_یا_خامنه_ای نائب برحق #امام_زمان رهبر عزیز #ایران_قوی✌🏻✌🏻
27.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا اینکه روز به روز داره گناه و بیحجابی علنی تر میشه خوبه یا اینکه بده ؟
ما باید چیکار کنیم ؟
استاد تقوی
#حجاب امنیت است
#پایان_مماشات برای امنیت
#لبیک_یا_خامنه_ای تنها ره رهایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ شخصیت شما، نتیجهی مجموعهای از عادتهای شماست
👈 وقتی اجازه میدهید تا عادتهای بد قدرت بگیرند، این عادتها به شکل موانعی در مسیر موفقیت شما قرار میگیرند.
👈 چالش اصلی اینجاست که عادتهای بد، موذی هستند و به آرامی در وجود شما ریشه میکنند، تا جایی که حتی متوجه زیانی که به شما میرسانند نیز نمیشوید.
👈 زنجیرهای عادت، آنقدر سبک هستند که آنها را حس نمیکنید؛ تا زمانیکه به اندازهای سنگین میشوند که دیگر نمیتوانید آنها را پاره کنید.
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فضیلت های اخلاقی همنشینی با عالم؛
حجت الاسلام والمسلمین حسینی قمی
شعر
داعشصفتان
این جمله به گوشتان شود آویزه
دادید به داعشصفتان انگیزه
از هشتگتان گلولهها بیرون زد
خون میچکد از قامت شهرم، ایذه
✍🏻 مهدی اللهیاری
#لبیک_یا_خامنه_ای
#پایان_مماشات
#حجاب بهانه است🥀
10.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کشمش پلو
طرز تهیه این غذا و پلوی خوشمزه
حالا مهم نیست که گوشت چه گوشتی باشه از مرغ و یا حتی گوشت چرخ کرده به هر صورتی که دوست دارید می تونید.
برای ۳ نفر
گوشت ۲۰۰ گرم
پیاز ۱ عدد
نمک و فلفل سیاه و زردچوبه و چوب دارچین
زعفران به میزان لازم
برنج ۲ پیمانه
کشمش پلویی ۴ تا ۵ ق غ
پیاز داغ ۳ ق غ
گوشت رو ریز خرد کردم . پیاز رو خرد کردم و تفت دادم و گوشت رو اضافه کردم و زردچوبه و فلفل سیاه و یه دونه چوب دارچین هم قرار دادم و کمی آب ریختم و گذاشتم بپزه اواخر پخت چوب دارچین رو بیرون آوردم و نمک و زعفران ریختم .
داخل تابه ای گوشت پخته رو بدون آب و همراه کمی پیاز داغ و کشمش پلویی کمی تفت دادم یه کم هم زردچوبه ریختم .
برنج رو که از قبل خیس کرده بودم و داخل آب جوش داخل قابلمه ریختم و اواخر بهش کمی زعفران ریختم و کمی نیم پز شد آبکش کردم .
داخل قابلمه لا به لا برنج و مواد گوشتی رو ریختم و گذاشتم دم بکشه و بعد از پخت روغن داغ ریختم و توی دیس کشیدم .
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مواد لازم🔻
۵۰ گرم کره ذوب شده
۱ فنجان چایخوری آب ولرم
۱ فنجان چایخوری شیر ولرم
۱ ق غ شکر
۱ ق چ نمک
۱ ق چ پودر خمیر فوری
۱ عدد تخم مرغ
۴ الی ۵ لیوان آرد سفید
طرز تهیه🔻
آب ولرم و شیر ولرم و شکر و نمک و پودر خمیر فوری و تخم مرغ و آرد سفید الک شده رو با هم مخلوط کنین، حدود ده دقیقه ورز بدین و روش رو بپوشانید و در جای گرم ۱ ساعت استراحت بدین، سپس پهن کنید و برش بزنید و بپیچونید و حدود ده دقیقه دیگه هم استراحت بدین و در روغن داغ سرخ کنین.
👩🍳
✅ «به خدا اعتماد كن»
☑️ در سالى كه قحطى بيداد كرده بود و مردم همه زانوى غم بغل گرفته بودند، مرد عارفى از كوچهاى مىگذشت. غلامى را ديد كه بسيار شادمان و خوشحال است. به او گفت: «چطور در چنين وضعى مىخندى و شادى مىكنى؟!»
☑️ او جواب داد: «من غلام اربابى هستم كه چندين گلّه و رَمه دارد و تا وقتى براى او كار مىكنم، روزى مرا مىدهد. پس چرا بايد غمگين باشم در حالى كه به او اعتماد دارم؟»
☑️ آن مرد كه از عرفاى بزرگ بود مىگويد: «از خودم شرم كردم كه يك غلام به اربابى با چند گوسفند توكل كرده و غم به دل راه نمىدهد، در حالى كه من خدايى دارم كه مالك تمام دنياست و نگران روزى خود هستم...!»
👈"كسى كه به خدا توكل مىكند،
آرامش واقعى را از آن خود كرده است." 👉
8.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این روش سوهان درست کن به دندونات نمیچسبه
و شکرش هم نمیسوزه 🥰😍
چیا لازم داریم🤗
✅شکر نصف لیوان
✅کنجد بو داده نصف لیوان
✅عسل یک قاشق غذاخوری
✅کره یک قاشق غذاخوری
✅آب معمولی یک قاشق غذاخوری
✅خلال پسته یا بادام به میزان دلخواه
نکته❌ حتما همه مواد به جز کنجد روی حرارت ملایم بزارید و اصلا با قاشق هم نزنید فقط مثل کلیپ دسته تابه رو بگیرید و این مدل هم بزنید بعد از اینکه رنگ مواد قهوه ای شد با قاشق کمی هم بزنید تا ذرات شکر به خوبی حل شود بعد سریع کنجد را اضافه کرده و هم بزنید و روی یک فویل پهن کنید و مواد رو تخت کنید بعد خلال پسته و بادام اگر دوست داشتید بریزید کمی فشار دهید تا به مواد بچسبد بعد با چاقو برش دهید.
🍃
#دست_وپا_چلفتی
قسمت سیزدهم❤
صبح شد ولی و همش خواب دیشب جلو چشمامه.
چه خواب خوبی بود.
ای کاش واقعیت داشت 😔
گوشیم رو برداشتم و باز به پیامش خیره شدم 😕
-سلام...ممنون داداش
.
نمیدونم خوشحال باشم از اینکه جوابمو داده یا ناراحت باشم به خاطر گفتن داداش..
نمیدونم منظورش از گفتن داداش چیه؟😕
رفتم تو گوگل و سرچ کردم:
.
دخترها چه مواقعی میگویند داداش؟
.
یکی نوشته بود هر وقت دختری بگه داداش یعنی همه چیز تموم شده...
یکی نوشته بود یعنی من یه کسی رو دارم و نزدیکم نیا...
یکی نوشته بود یعنی ازت بدم نمیاد و بشین رو نیمکت ذخیره...
اما نه...
مینا که از جنس این دخترا نیست😯
حتما میخواست محرم و نامحرمی رو حفظ کنه و بهم گفت داداش...
مثل تو پایگاه که همدیگه رو برادر و خواهر صدا میزنن..
اره اره...
منظورش همینه حتما😊
.
.
دلم خیلی برای خونه مامان جون تنگ شده.
خیلی وقته که نرفتم..
رفتم پیش مامانم و گفتم:
-مامان؟!
-جانم پسرم؟☺
-میشه کلید خونه مامان جون رو بدید😕
-کلید اونجا رو میخوای چیکار؟!
-دلم تنگ شده میخوام یه سر بزنم😞
-تنها؟!😯😯
-اره دیگه پس با کی؟!😐
-هیچی...باشه برو...فقط مواظب باش...موقع برگشتن برق رو یادت نره خاموش کنی..
.
راه افتادم سمت خونه مامان جون..
سوراخ کلید زنگ زده بود و در یکم با سختی باز شد..
وارد حیاط که شدم یهو هجمی از خاطرات روی سرم خراب شد...
اما این خونه خیلی فرق داشت...
دیگ از حوض پر آب و شمعدونیها خبری نیست 😕
کاشی های حیاط سبزه بسته و دیوارا نمناک و خیسن...
دور تا دور حیاط هم عنکبوتها تزئین کردن و پشه ها هم وسط حیاط عروسی مختلط گرفتن 😕...
رو زمین هم اینقدر برگ خشک ریخته که خاک باغچه معلوم نیست...
درختها هم از بس بهشون اب نرسیده ریشه هاشون به جای برگهاشون از خاک بیرون اومده و مثل دستهایی که کمک میخواد به سمت آسمون بلند شده...
این عاقبت نبود عشقه..
دیگه کسی نیست که این درختها رو عاشقونه دوست داشته باشه و بهشون برسه
قلب ما هم همینطوریه
اگه کسی نباشه دوستمون داشته باشه همینطوری خشک میشیم😕
.
بلند شدم و شروع کردم به جارو زدن و تمیز کردن حیاط...
خیلی سخت بود ولی دلم نمیخواست این حیاط پر خاطره رو اینجوری ببینم ..
حوض رو هم تمیز کردم و دوباره آب کردمش..
از شدت خستگی کمرم درد گرفته بود...😥
جورابامو کندم و پاهام رو تو آب خنک حوض فرو بردم...😊
اما دیگه کسی نبود که باهاش گل بگم و گل بشنوم..😔
چشمان رو بستم...
انگار هنوز از این حیاط صدای خنده ی مجید و مینا کوچولو میومد که داشتن دور حوض میدویدن و بلند بلند قهقهه میزدن...
نویسنده ✍🏻
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹