باید...
مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم🫠✌️🏻!
- #شهیدمحمودرضا_بیضایی
#صبحتون_شهدایی
💠چرا نماز صبح مان قضا میشود؟
❓برای کسانی که معمولا #نماز_صبحشان قضا میشود چه توصيهای داريد؟
👈 پاسخ
1️⃣ اول: بايد در روز مواظبت بر #انجام_واجبات_و_ترک_گناه داشته باشد.
2⃣ دوم: #دغدغه بر انجام نماز در وقت داشته و دير نخوابد.
3⃣ سوم: #آداب_خواب مانند
_ محاسبۀ کلی اعمال روز،
_ استغفار به اندازۀ توان،
_ خواندن آيت الکرسی و چهار قل (سوره هاي توحيد، ناس، فلق، کافرون) ،
_ آيۀ آخر سورۀ کهف و نيت بلند شدن در وقت خاص - را به اندازهای که میتواند مراعات کند.
📚 برگرفته از کتاب طریق سعادت
🌿🍁🍂🍁🌿
🌟چرا باید بعد از عطسه،"الحمدالله"بگوییم؟!
(بادلایل علمی و بسیار جالب)🌟
✅ از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام درباره ی #عطسه پرسیدن،فرمود:
✨🌸خداوند برای بنده اش نعمت هایى در سلامت بدن و اعضای او قرار می دهد و بنده، متوجّه این موارد نیست و خداوند را از یاد می برد.
🌼 لذا خداوند به بادی دستور می دهد که از بدن بنده عبور کند و از بینی اش خارج شود. در این هنگام، بنده، حمد خدا را به جا می آورد و با گفتن الحمدُ لله، در واقع شکر نعمت هایی را به جا آورده که فراموش کرده است.
📚در طب سنتی آمدن عطسه را دلیل بر رطوبت بیش از اندازه و مورد نیاز مغز تلقی می کنند که با عطسه که کل بدن را نیز درگیر می کند این رطوبت از مغز خارج می شود.
✨🌸امام صادق (علیه السلام)،
تا سه عطسه در روز را نشانه سلامتی
و بیش از سه عطسه در روز را نشانه درد و بیماری دانستهاند
🌻و در روایتی فرمودند: عطسه از بینی بیرون نمیآید، بلکه از همه بدن میآید همان سان که نطفه از بدن، سرچشمه گرفته و از آلت بیرون میآید، نمیبینید که انسان عطسه میکند تمام بدنش تکان میخورد؟
💥عطسه در (روایات)
✨🌸پیامبر خداصلی الله علیه و آله:
عطسه کردن برای بیمار؛نشان بهبود وراحت بدن است.
✨🌸امام صادق(علیه السلام):
عطسه فراوان شخص را از پنج چیز ایمن میبخشد:
⚡نخستین آنها جذام است؛
⚡دوم بادهای بدخیمی که در سروصورت جای میگرند،
⚡سوم آنکه مایه ایمنی از ریزش آب درچشم میشود؛
⚡چهارم آنکه ازسختی حفره های بینی مصونیت میدهد
⚡وپنجم آنکه از بیرون آمدن مو درچشم ایمنی میدهد.
🌻امام رضا علیه السلام:
بدان که علت عطسه آن است که خداوند چون بنده ای را نعمتی دهد و او سپاس آن نعمت قرار میدهد. همچنین هیچکس عطسه نمی کند؛ مگر این که غذایش گوارا می شود.
🌻امام صادق (علیه السلام) فرمود:هر عطسه ای برای بدن سودمند است؛تازمانی که شمار آنها از سه بیشتر نشده است؛
اماچون از سه تا بیشتر شود درد و بیماری است.
📒الكافي، ج2، ص654
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
🌿🍁🍂🍁🌿
✍به سه چیز هرگز نمیرسید
1⃣بستن دهان مردم...
2⃣جبران همهي شکستها...
3⃣رسیدن به همه آرزوها...
سه چیز حتما به تو میرسد
1⃣مرگ ...
2⃣نتیجه عملت...
3⃣رزق و روزی...
اگر میخواهي
در زندگی به همه
چیز برسی ،توکل به
خدا را سر لوحهی همهی
امور زندگیت قرار بده...
🕋 مُظهر بودن ظهور خدا :⁉️
● خدا ظاهری است که خودش «مُظهِر» تمام موجودات است و خود اوست که موجودات را نشان از وجود خویش قرار داده است و آنها را به گونه ای آفریده که نشان از او داشته باشند و مُظهِر او باشند پس همه ی موجودات ظهورشان را از خدا گرفته اند.
💠 در روايتي آمده است كه فردي يهودي نزد پيامبر (ص) آمد و از فایده ی حروف هجاء (الفباء) سؤال كرد پيامبر اسلام (ص) از علي (ع) خواست كه جواب سؤال او را بدهد.
امام علي (ع) فرمود: هيچ حرفي نيست مگر اسمي از اسماء الله است. سپس توضيح داد تا به حرف «ظاء» رسيد و فرمود: "خداوند ظاهر است آن ظاهری که خود آیاتش را ظاهر کرده و به آنها ظهور داده است". (التوحيد/ ص234)
....................................
💥 ﷽ «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ» (حديد/3)
"اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هرچيزي دانا است".
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم واهلک عدوهم
👇امیرالموننین علی علیه سلام👇
ا👇ا
خطبه ۱۲۰-بيان فضيلتهاي خود
يادآوري ويژگيهاي اهل بيت (ع) و اندرز ياران
ا👇👇ا
به خدا سوگند! تبليغ رسالتها، وفاي به پيمانها، و تفسير اوامر و هشدارهاي الهي به من آموزش داده شد، درهاي دانش و روشنايي امور انسانها نزد ما اهل بيت پيامبر (ص) است، آگاه باشيد كه قوانين دين يكي و راههاي آن آسان و راست است، كسي كه از آن برود به قافله و سرمنزل رسد، و غنيمت برد، و هر كس كه از آن راه نرود گمراه شده پشيمان گردد،
مردم! براي آن روز كه زاد و توشه ذخيره مي كنند، و اسرار آدميان فاش مي گردد، عمل كنيد، كسي كه از خرد خويش بهره مند نگردد براي پند گرفتن از عقل و فكر ديگران عاجزتر است، كه آن غائب براي كمك كردن از عقل حاضر او ناتوان تر است، از آتشي بپرهيزيد كه حرارتش شديد، و عمق آن ناپيدا، و زيور آن غل و زنجير، آشاميدني آن زردآب و چرك جوشان است، آگاه باشيد! نام نيكي كه خدا براي كسي ميان مردم قرار دهد، بهتر از مالي است كه براي ديگران باقي مي گذارد كه او را ستايش نمي كنند.
نهج البلاغه خطبه 120
👇امیرالمومنین علی علیه سلام👇
ا👇ا
رهبر شایسته مسلمین
خطبه ۱۳۱-فلسفه قبول حكومت
نكوهش كوفيان
ا👇👇ا
اي مردم رنگارنگ، و دلهاي پريشان و پراكنده، كه بدنهايشان حاضر و عقلهايشان از آنها غايب و دور است، من شما را به سوي حق مي كشانم، اما چونان گوسفنداني كه از غرش شير فرار كنند مي گريزيد، هيهات كه با شما بتوانم تاريكي را از چهره عدالت بزدايم، و كجي ها را كه در حق راه يافته راست نمايم.
فلسفه حكومت اسلامي خدايا تو مي داني كه جنگ و درگيري ما براي به دست آوردن قدرت و حكومت، و دنيا و ثروت نبود، بلكه مي خواستيم نشانه هاي حق و دين تو را در جايگاه خويش باز گردانيم، و در سرزمينهاي تو اصلاح را ظاهر كنيم، تا بندگان ستمديده ات در امن و امان زندگي كنند، و قوانين و مقررات فراموش شده تو بار ديگر اجرا گردد. شرائط رهبر اسلامي خدايا من نخستين كسي هستم كه به تو روي آورد، و دعوت تو را شنيد و اجابت كرد، در نماز، كسي از من جز رسول خدا (ص) پيشي نگرفت،
همانا شما دانستيد كه سزاوار نيست بخيل بر ناموس و جان و غنيمتها و احكام مسلمين، ولايت و رهبري يابد، و امامت مسلمين را عهده دار شود، تا در اموال آنها حريص گردد. و نادان نيز لياقت رهبري ندارد تا با ناداني خود مسلمانان را به گمراهي كشاند، و ستمكار نيز نمي تواند رهبر مردم باشد، كه با ستم حق مردم را غصب و عطاهاي آنان را قطع كند، و نه كسي كه در تقسيم بيت المال عدالت ندارد زيرا در اموال و ثروت آنان حيف و ميل داشته و گروهي را بر گروهي مقدم مي دارد، و رشوه خوار در قضاوت نمي تواند امام باشد زيرا كه براي داوري با رشوه گرفتن حقوق مردم را پايمال، و حق را به صاحبان آن نرساند، و آن كس كه سنت پيامبر (ص) را ضايع مي كند لياقت رهبري ندارد زيرا كه امت اسلامي را به هلاكت مي كشاند.
نهج البلاغه خطبه 131
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
➖آیت الله روح الله قرهی:
ملّا محسن فیض کاشانی، آن عارف بالله، در عالم رؤیا یا مکاشفه، شیخ طوسی را میبیند، به شیخ طوسی عرضه میدارد که آقا! آنجا چه خبر است؟
شیخ طوسی میفرماید:آنجا چه خبر است؟ اینجا خبری نیست، خبرها آنجاست!
ملّا محسن فیض کاشانی تعجّب میکند و میگوید، عرض کردم: آقا! خبر آن طرف است، این طرف که خبری نیست!شیخ طوسی میگوید: خیر، اتّفاقاً بر عکس متوجّه شدید، خبر آنجاست و این طرف، خبری نیست، هر چه این طرف هست از آنجا آمده است.
فقط به تو بگویم: ای محسن! بدان، هر چه هست در دنیاست و من امروز مغموم هستم و افسوس میخورم که میتوانستم کار بیشتری انجام بدهم و انجام ندادم...!
تعبیر عجیبی دارد، می فرماید:
اگر می دانستید که اینجا، فقط یک ذکر #صلوات بر محمّد و آل محمّد صلی الله علیه و آله چقدر ارزش دارد، آن وقت میفهمیدید، چرا در ماه مبارک رمضان، اوّلین دعا، این است: «اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلی اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُور».خدایا بر اهل قبور،سرور و شادمانی عطا بفرما!
📚درس اخلاق، ۱۸ آبان ۱۳۹۴.
🍁🍂🍁🍂
📣🔻با نشر مطالب در ثواب آنها سهیم باشیم.
6.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
احسنت بر سازنده ی این فیلم
زمان فیلم ۵:۱۵ است. توصیه میکنیم ده و نیم دقیقه وقت بگذارید و فیلم را دوبار پشت سرهم تماشا کنید.
ایکاش می شد، صداوسیما بجای تبلیغات چای عالی، شهر فرش، و امثالهم، این کلیپ رو هر روز و شب پخش می کرد و مردم را روشن مینمود.
برای همه بفرستید، دوست و فامیل، نگذاریم دوباره آرمان ها زیر دست و پا کشته و شهید شوند
مدح و متن اهل بیت
🔸🔸🔸 🔸🔸 🔸 ﴾﷽﴿ #پارتنودودو بردیا_ طهورا ولد بیگی که با اسم فاطمه محمودی وارد ایران شده و دختر 7ساله
🔸🔸🔸
🔸🔸
🔸
﴾﷽﴿
#پارتنودوسه
باهمون لهجه دلنشینش گفت
_لا....امی اگر اینجوری محجبه برین پدرتون باهاتون برخورد می کنه!
لبخندی زدمو گونشو بوسیدمو گفتم
_اشکال نداره! اون به همه چیزم گیر میده! بزار به حجابمم گیر بده!
کمی مکث کردمو بعد باحالت پرسشی گفتم
_ الیوت واقعا من قبلا از تصادف از پدرم و سمیر هم کثیف تر و ترسناک تر بودم؟؟!!
تا الیوت خواست چیزی بگه صدای پدرم بلند شد که صدام میزد و ازم می خواست برم پایین تا بریم رستوران !
سریع از اتاق خارج شدم که سینه به سینه ی پدرم شدم! هیینی کردم که یه صحنه جلوی چشمام جون گرفت...
"یه اتاق کار بود از یه نفر خواستم تا منو پوشش بده تا برم بیرون و به محض خروجم سینه به سینه ی مردی شدم و از ترس هینی کشیدم..."
با صدای خشمگین پدرم به خودم اومدم.
_باتوام!! مگه کری؟؟!! میگم این چه ریختیه! چرا مثل دوره عهد دقیانوس می گردی؟؟؟؟؟؟؟
اخمی کردمو گفتم
_ من این پوشش رو دوست دارم! مشکل دارین به من مربوط نیست!
کشیده محکمی بهم زد که باعث شد زخم گونم خون ریزی کنه!
اشک توی چشمام جمع شد اما نذاشتم از چشمام بیرون بریزن ...
الم_ شیر شدی حروم لقمه! یا همین الان اون گیساتو می ریزی بیرون یا انقد می زنمت که صدای عر عر الاغ بدی!
تو سینش براق شدمو گفتم
_نمی ریزم! حاضرم زیر کتکات جون بدم اما موهامو از شالم بیرون نمی زارم!
از خشم تن و بدنش می لرزید.
از بین دندونای کیپ شدش غرید
_ تو چه ... خوردی؟!
بلند تر سمیر رو صدا زد.
_سمییییییر!!! بیا این دختره ی ور پریده رو از جلو چشام دور کن وگرنه می کشمش!
سمیر به سرعت از پله ها بالا اومد و دستامو گرفت کشید و همراه خودش از پله منو پایین برد.
روی مبل پرتم کرد و گفت
_ یا کاری که پدر ازت خواسته رو انجام می دی یا که الیوت رو جلو ی چشمات سر می زنم! میدونی که اینکارو میکنم! پس بهتره چموش بازیو بزاری کنار و راه بیای باهامون دختره ی خیره سر!
و به سرعت از جلو چشمام دور شد و به سمت طبقه بالا رفت.
سمیر دست روی نقطه ضعفم گذاشته بود!
بزاق دهنمو قورت دادم و با چند تا نفس عمیق سعی کردم بغض توی گلومو خفه کنم!
از جام بلند شدمو به سمت ایینه جا کفشی رفتم و گیره ی شالمو باز کردم و کمی از موهامو بیرون گذاشتم که یهو شالم از پشت کشیده شد و عقب تر رفت خواستم اونو جلو بکشم که سمیر پشت دستم زدو گفت
_ او او... خواهری دست بزنی بهش الیوت جون پخ پخ!
و دستشو نمایشی و به معنای خفه شدن روی گلوش کشید!
بغضمو قورت دادمو به سرعت از سالن بیرون زدم و به سمت گاراژ رفتم و منتظر پدرم و سمیر موندم.
بعد از چند مین اومدن و سوار مزدا تیری سمیر شدیم و به سمت رستوران طلائیه رفتیم!........
تیمور درمورد محل خوندن دخترا و کارشون از پدرم و سمیر سوال می پرسید و پدرمو سمیر جوابشو میدادن!
🌟ادامه دارد🌟
به قلم 👈 رز✍
🔸
🔸🔸
🔸🔸🔸
┅═══✼🖤✼═══┅┄
★ ★
┅═══✼🖤✼═══┅┄
#فراموشتـنمیـکنمـ★
~🌸🐾🌸~~~~
🔸🔸🔸
🔸🔸
🔸
﴾﷽﴿
#پارتنودوچهار
باهمون لهجه دلنشینش گفت
_لا....امی اگر اینجوری محجبه برین پدرتون باهاتون برخورد می کنه!
لبخندی زدمو گونشو بوسیدمو گفتم
_اشکال نداره! اون به همه چیزم گیر میده! بزار به حجابمم گیر بده!
کمی مکث کردمو بعد باحالت پرسشی گفتم
_ الیوت واقعا من قبلا از تصادف از پدرم و سمیر هم کثیف تر و ترسناک تر بودم؟؟!!
تا الیوت خواست چیزی بگه صدای پدرم بلند شد که صدام میزد و ازم می خواست برم پایین تا بریم رستوران !
سریع از اتاق خارج شدم که سینه به سینه ی پدرم شدم! هیینی کردم که یه صحنه جلوی چشمام جون گرفت...
"یه اتاق کار بود از یه نفر خواستم تا منو پوشش بده تا برم بیرون و به محض خروجم سینه به سینه ی مردی شدم و از ترس هینی کشیدم..."
با صدای خشمگین پدرم به خودم اومدم.
_باتوام!! مگه کری؟؟!! میگم این چه ریختیه! چرا مثل دوره عهد دقیانوس می گردی؟؟؟؟؟؟؟
اخمی کردمو گفتم
_ من این پوشش رو دوست دارم! مشکل دارین به من مربوط نیست!
کشیده محکمی بهم زد که باعث شد زخم گونم خون ریزی کنه!
اشک توی چشمام جمع شد اما نذاشتم از چشمام بیرون بریزن ...
الم_ شیر شدی حروم لقمه! یا همین الان اون گیساتو می ریزی بیرون یا انقد می زنمت که صدای عر عر الاغ بدی!
تو سینش براق شدمو گفتم
_نمی ریزم! حاضرم زیر کتکات جون بدم اما موهامو از شالم بیرون نمی زارم!
از خشم تن و بدنش می لرزید.
از بین دندونای کیپ شدش غرید
_ تو چه ... خوردی؟!
بلند تر سمیر رو صدا زد.
_سمییییییر!!! بیا این دختره ی ور پریده رو از جلو چشام دور کن وگرنه می کشمش!
سمیر به سرعت از پله ها بالا اومد و دستامو گرفت کشید و همراه خودش از پله منو پایین برد.
روی مبل پرتم کرد و گفت
_ یا کاری که پدر ازت خواسته رو انجام می دی یا که الیوت رو جلو ی چشمات سر می زنم! میدونی که اینکارو میکنم! پس بهتره چموش بازیو بزاری کنار و راه بیای باهامون دختره ی خیره سر!
و به سرعت از جلو چشمام دور شد و به سمت طبقه بالا رفت.
سمیر دست روی نقطه ضعفم گذاشته بود!
بزاق دهنمو قورت دادم و با چند تا نفس عمیق سعی کردم بغض توی گلومو خفه کنم!
از جام بلند شدمو به سمت ایینه جا کفشی رفتم و گیره ی شالمو باز کردم و کمی از موهامو بیرون گذاشتم که یهو شالم از پشت کشیده شد و عقب تر رفت خواستم اونو جلو بکشم که سمیر پشت دستم زدو گفت
_ او او... خواهری دست بزنی بهش الیوت جون پخ پخ!
و دستشو نمایشی و به معنای خفه شدن روی گلوش کشید!
بغضمو قورت دادمو به سرعت از سالن بیرون زدم و به سمت گاراژ رفتم و منتظر پدرم و سمیر موندم.
بعد از چند مین اومدن و سوار مزدا تیری سمیر شدیم و به سمت رستوران طلائیه رفتیم!........
تیمور درمورد محل خوندن دخترا و کارشون از پدرم و سمیر سوال می پرسید و پدرمو سمیر جوابشو میدادن!
🌟ادامه دارد🌟
به قلم 👈 رز✍
🔸
🔸🔸
🔸🔸🔸
┅═══✼🖤✼═══┅┄
★ ★
┅═══✼🖤✼═══┅┄
#فراموشتـنمیـکنمـ★
~~~🌸🐾🌸~~~~~~