14.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش ته دیگ بدون استفاده از نون و سیب زمینی😍
😋
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پاستا_پنه_آلفردو_با_مرغ😍😋
پاستا پنه : ۲۰۰ گرم
سینه مرغ : ۲۰۰ گرم ( ۱ عدد )
قارچ : ۶ عدد
شیر : ۱ لیوان
خامه : ۲۰۰ گرم
پنیر پارمسان : ۴ قغ
سیر : ۱ حبه
کره : ۲۵ گرم
نمک و فلفل : به مقدار لازم
پاستاهارو به همراه نمک به مدت ۱۰ دقیقه بجوشونید و آبکش کنید . پوره سیر رو به همراه کره تفت بدید و مرغ و قارچ رو به همراه نمک و فلفل بهش اضافه کنید تفت بدید و اجازه بدید به خوبی بپزه . خامه و شیر رو اضافه کنید و هم بزنید تا مواد یکدست بشه درب تابه رو بزارید و وقتی شیر جوشید بردارید و پاستای آبکش شده و پنیر پارمسان رو اضافه کنید . وقتی مواد به غلظت رسید میتونید سرو کنید
😋
10.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بریم با هم یه دیزاین خوشگل هندونه یلدایی یاد بگیریم💋💋
میوه های که استفاده کردوم:
هندونه
توت فرنگی
انگور سیاه
شکوفه چای ترش
😋
10.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#طرز تهیه کیک شیشهای
🥳🥳🥳🥳🥳
بدون فر و همزن *_*
مواد لازم :
تخم مرغ ۱ عدد
شکر ۲ ق غ
شیر ۲ ق غ
آرد ۲ ق غ
روغن ۱ ق غ
پودر کاکائو ۱ ق غ
وانیل نصف ق م
بیکینگ پودر ۱ ق م
😋
در مسیر آرامش💞
اگر همه ما تنها در حد اینکه
در میوه فروشی میوهای خراب را کنار میزنیم تازهها و سالمترها را جدا میکنیم ،افکار منفی را کنار میزدیم و فقط افکار زیبا رنگارنگ، سالم و هر آنچه که انرژی بخش است را به ذهن خود راه میدادیم،
هر روزمان پر از هیجان
دلهایمان پر از شکوفهٔ امید و معجزهها مانند باران بر سرمان میریختند.
🌱⃟🌸๛
نباید ایمان به انسانیت را از دست دهید.
انسانیت یک اقیانوس است؛
اگر قطرات اندکی از اقیانوس کثیف است،
اقیانوس کثیف نمیشود...
👤 #ماهاتما_گاندی
(نصیحت نابجا)
🔶گرمی هوای تابستان شدت کرده بود. آفتاب بر مدینه و باغها و مزارع اطراف مدینه به شدت می تابید. در این حال مردی به نام "محمدبن منکدر" - که خود را از زهّاد و عبّاد و تارک دنیا میدانست - تصادفا به نواحی بیرون مدینه آمد، ناگهان چشمش به مرد فربه و درشت اندامی افتاد که معلوم بود در این وقت برای سرکشی و رسیدگی به مزارع خود بیرون آمده و به واسطه فربهی و خستگی به کمک چند نفر که اطرافش هستند و معلوم است کس و کارهای خود او هستند راه میرود.
🔷با خود اندیشید این مرد کیست که در این هوای گرم خود را به دنیا مشغول ساخته است؟! نزدیکتر شد عجب این مرد محمد بن علی بن الحسین (امام باقر علیه السلام) است این مرد شریف، دیگر چرا دنیا را پی جویی می کند؟! لازم شد نصیحتی بکنم و او را از این روش باز دارم.!
نزدیک آمد و سلام داد امام باقر علیه الصلاة و السلام نفس زنان و عرق ریزان جواب سلام دادند.
🔶آیا سزاوار است مرد شریفی مثل شما در طلب دنیا بیرون بیاید آنهم در چنین وقتی و در چنین گرمایی، خصوصا با این اندام فربه که حتما باید متحمل رنج فراوان بشوید؟
«چه کسی از مرگ خبر دارد؟ چه کسی میداند که چـه وقت میمیرد؟ شاید همین الآن مرگ شما رسید. اگر خدای نخواسته در همچو حالی مرگ شما فرا رسد، چه وضعی برای شما پدید خواهد آمد؟! شایسته شما نیست که دنبال دنیا بروید و با این تن فربه در این روزهای گرم این مقدار متحمل رنج و زحمت بشوید؛
خیر ،خیر، شایسته شما نیست.!»
🔷امام محمد باقر(علیه السلام) دستها را از دوش کسان خود برداشتند و به دیوار تکیه کردند و گفتند: "اگر مرگ من در همین حال برسد و من بمیرم در حال عبادت و انجام وظیفه از دنیا رفته ام زیرا این کار عین طاعت و بندگی خداست. تو خیال کرده ای که عبادت منحصر به ذکر و نماز و دعاست؟ من زندگی و خرج دارم، اگر کار نکنم و زحمت نکشم باید دست حاجت به سوی تو و امثال تو دراز کنم. من در طلب رزق میروم که احتیاج خود را از کس و ناکس سلب کنم، وقتی باید از فرا رسیدن مرگ ترسان باشم که در حال معصیت و خلافکاری و تخلف از فرمان الهی باشم نه در چنین حالی که در حال اطاعت امر حق هستم که مرا موظف کرده بار دوش دیگران نباشم و رزق خود را خودم تحصیل کنم"
🔶زاهد: «عجب اشتباهی کرده بودم من پیش خود خیال کردم که دیگری را نصیحت کنم اکنون متوجه شدم که خودم در اشتباه بوده ام و روش غلطی را می پیموده ام و احتیاج کاملی به نصیحت داشته ام.»
❄️💦⛄️❄️💦
❖
روزی واعظی به مردمش می گفت:
🍃ای مردم!
هر کس دعا را از روی اخلاص بگوید،
می تواند از روی آب بگذرد، مانند کسی که در خشکی راه میرود.
جوان ساده و پاکدل،
که خانه اش در خارج از شهر بود و هر روز می بایست از رودخانه می گذشت، در پای منبر بود.
چون این سخن از واعظ شنید،
بسیار خوشحال شد.
هنگام بازگشت به خانه،
دعا گویان، پا بر آب نهاد و از رودخانه گذشت...
روزهای بعد نیز کارش همین بود و در دل از واعظ بسیار سپاسگزاری می کرد.
آرزو داشت که هدایت و ارشاد او را جبران کند.
روزی واعظ را به منزل خویش دعوت کرد، تا از او به شایستگی پذیرایی کند.
واعظ نیز دعوت جوان پاکدل را پذیرفت و با او به راه افتاد.
چون به رودخانه رسیدند، جوان "دعا" گفت و پای بر آب نهاد و از روی آن گذشت،
اما واعظ همچنان برجای خویش ایستاده بود و گام بر نمی داشت...
جوان گفت: "ای بزرگوار!
تو خود، این راه و روش را به ما آموختی و من از آن روز چنین میکنم، پس چرا اینک برجای خود ایستاده ای، دعا را بگو و از روی آب گذر کن!"
واعظ، آهی کشید و گفت: حق،
همان است که تو می گویی،
اما دلی که تو داری، من ندارم.
🌨💦⛄️💦🌨
📚داستان کوتاه پند آموز
🔴 «شایعه»
زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد. بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرد تا شاید بتواند این کار خود را جبران کند.
حکیم به او گفت: «به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن.» آن زن از این راه حل متعجب شد ولی این کار را کرد.
فردای آن روز حکیم به او گفت حالا برو و آن پرها را برای من بیاور آن زن رفت ولی چهار تا پر بیشتر پیدا نکرد. مرد حکیم در جواب تعجب زن گفت انداختن آن پرها ساده بود ولی جمع کردن آنها به همین سادگی نیست همانند آن شایعه هایی که ساختی که به سادگی انجام شد ولی جبران کامل آن غیر ممکن است.
مواظب باشیم آبی که ریختیم دیگر جمع نمی شود
🌹پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند:
در شب معراج، مردمى را دیدم که چهره هاى خود را با ناخنهایشان مى خراشند. پرسیدم: اى جبرئیل، اینها کیستند؟
گفت: اینها کسانى هستند که از مردم غیبت مىکنند و آبرویشان را مىبرند.
«تنبيه الخواطر: ۱ ، ۱۱۵»
💦❄️⛄️❄️💦
📘حکایت پادشاه و دار
پادشاه به نجارش گفت:
فردا اعدامت مي کنم،
نجار آن شب نتوانست بخوابد.
همسر نجار گفت:
مانند هر شب بخواب، پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار،
کلام همسرش آرامشی بردلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد.
صبح صدای پای سربازان را شنيد، چهرهاش دگرگون شد و با نااميدی، پشيمانی وافسوس به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم، بادست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلوبرد تا سربازان زنجير کنند.دو سرباز با تعجب گفتند:
پادشاه مرده و از تو میخواهيم تابوتی برايش بسازی،.
چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت، همسرش لبخندی زد وگفت:
"مانند هرشب آرام بخواب، زيرا پروردگار يکتا هست و درهای گشايش بسيارند "
فکر زيادی بنده را خسته میکند، درحالي که خداوند تبارک وتعالی مالک و تدبير کننده کارهاست
🌨❄️⛄️❄️🌨