17.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 #دعای_عهد
تصویری با صدای فوق العاده استاد فرهمند
💠 امام صادق علیهالسلام :
هر كس چهل روز صبح اين دعای عهد را بخواند، از يـاوران قائم ما باشد و اگـر قبل از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود خدا او را از قــبـر بيرون آورده و جزو رجعتکنندگان در خدمت آن حضرت قرار میدهد. #امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پاستیل_زنجبیلی
#پاستیل_زنجبیلی
مواد لازم :
زنجبیل ۲۵۰ گرم
شکر ۱ سوم پیمانه
نشاسته ۱ سوم پیمانه
ژلاتین ۲ ق چ
عسل ۱ سوم پیمانه
آب ۱ پیمانه 🏺میتونین به جای شکر نصف پیمانه عسل جایگزین کنین تا کاملا با عسل درست شود
زنجبیل رو شسته پوست گرفته خرد کرده به همراه اب کاملا پخته سپس له کرده همه مواد را افزوده ۷ دیقه هم زده تا غلیظ شود سپس داخل یک ظرف سلفون کشیده ملات رو ریخته و پخش میکنیم ۱ ساعت در دمای محیط استراحت داده سپس برش زده و تمام حتما در ارد بغلطونین که چسبندگی نداشته باشد
9.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍇🍃🍇🍃🍇🍃🍇🍃🍇🍃🍇🍃
🎥 #فیلم_پیراشکی_گوشت
💢✍ 😍مواد خمیر پیراشکی:
آرد: به مقدار لازم
تخم مرغ: ۲ عدد
روغن مایع: ۵۰ گرم
مایه خمیر: ۱ قاشق غذاخوری
شکر: ۱ قاشق غذاخوری
نمک: ۱/۲ قاشق چایخوری
😍مواد داخل پیراشکی:
گوشت چرخکرده: ۴۰۰ گرم
پیاز: ۲ عدد
سیر: ۴ حبه
جعفری خرد کرده: ۳ قاشق غذاخوری
رب گوجه فرنگی: ۳ قاشق غذاخوری
زردچوبه، فلفل سیاه، ادویه کاری، پودرسیر، پودرپیاز و نمک: به مقدار لازم
17.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زرشک پلو😍
مواد لازم :
پیاز ۳ عدد
نمک، فلفل
پودر گوجه
زرشک ۵ ق غ
نصف سینه مرغ
خلال پسته
پودر سیر
دارچین
زعفران
پولبیبر
گلاب
شکر
19.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرغ سوخاری🍗
مواد لازم :
سینه مرغ
نمک، فلفل
خردل ۲ ق غ
آرد ۲ پیمانه
پودر سیر
پاپریکا
آویشن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشترودل مرغ😎
با بافت نرم و خوشمزه
مواد خمیر :
آرد ۱ لیوان
شیر یک لیوان
خمیر مایه ۱ ق چ
شکر، نمک ۱ ق چ
کره ۳۰ گرم
13.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙استاد قرائتی
دوتا حرف غلط در مورد #فرزندآوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسانی که غذادهی به سگهای ولگرد، بلاصاحب و... رو وظیفه خودشون میدونن، از دیدن این فیلم چه احساسی پیدا میکنند؟ میدونن نتیجه کارشون چیه؟ میدونن چه بر سر محیط زیست میارن و چه خطراتی برای مناطق مسکونی ایجاد میکنن ؟
🗣 زهرا کشوری
روزی مردی داخل چاله ای افتاد و مجروح شد...
ملایی او را دید و گفت: حتما گناهی انجام داده ای!
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!
یک یوگیست به او گفت: این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!
یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!
سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد...!
*زيادى مسائل را پيچيده جلوه ندهيد و از تفاسير بپرهيزيد،
گاهى فقط يك اقدام ساده لازم است...
❄️💦⛄️❄️💦
مدح و متن اهل بیت
💦⛈💦⛈💦⛈ #قسمت_بیست و یکم ♥️عشق پایدار♥️ دوهفته از,اغاز سفر کاروان کوچک قصه ی ما میگذشت,دوهفته ای ک
💦⛈💦⛈💦⛈
#قسمت_بیست_دوم
♥️عشق پایدار♥️
دوباجناق, صبح زود درپی یافتن خانه راهی شهرشدند وزنها وبچه ها هم درکاروانسرا به انتظار بازگشت مردانشان خود را باحرف زدن درباره ی عجایبی که از شهر دیده بودند سرگرم میکردند..
بعداز نماز ظهر ,چهره ی بشاش مردان که خبراز موفقیت میداد,نمایان شد.
آنها توانسته بودند به طور مشارکتی یک خانه نشان کنند و بخرند.
بعدازخوردن نهار که نان وتخم مرغ بود با وسایل اندکی که به همراه اورده بودند راهی خانه ی جدید شدند,چون تاریخ فسق قرار داد درصورت نپسندین خانواده تا روز بعد تنظیم شده بود با عجله وشوق به سمت منزل جدید حرکت کردند.
البته قبل از رفتن الاغها را با قیمت کمی به صاحب کاروانسرا فروختند,مثل اینکه استفاده از این چهارپایان درشهرمرسوم نبود ودرخانه ی جدید جایی برای نگهداری از اینها وجود نداشت.,..........
خوانندگان عزیز,امیدوارم تا اینجاازخواندن داستان خسته نشده باشید.چون تا این قسمت,شنیده ها بود از زبان روای ,قصه راخواندید,ازاین به بعدش را مادرم مریم ,از زبان خودش ادامه میدهد.
فقط این موضوع رامتذکر شوم,هیجان داستان از اینجا به بعد است
امیدوارم دنبال کنید....
#براساس واقعیت
💦⛈💦⛈💦⛈
#قسمت_بیست_سوم
♥️عشق پایدار♥️
خانه ی کودکی هایم,خانه ای بودباحیاطی بزرگ که دورتا دور حیاط پنج اتاق تودرتو وجودداشت ,سه اتاق آن که یک طرف حیاط بود ,خاله کبری وخانواده اش آنجا زندگی میکردند ودواتاق اینطرف, من وپدرومادرم ساکن بودیم ,مطبخ مشترکمان هم در زیر زمین خانره بودکه اجاق تنور و...داشت,وسط حیاط باغچه ای زیباکه درخت,انگوروتوت وزرد آلو داشت وتابستانها صفای خاصی به خانه میداد
کلا خانواده ی خونگرم وخوشبختی بودیم ,در زمانی که فقروفلاکت وبدبختی گریبان خیلیها راگرفته بود با زحمتهای پدرم غلامحسین که بقالی کوچکی داشت وگلیم بافی مادرم صغری روزگار ما خوب بود,عشق پدر نسبت به من بی حد ومرز بود ومادرم نمونه ی یک فرشته ی آسمانی بود,خاله کبری وبچه هایش هم خونگرم ومهربان بودند اما مهربانی پسر وسطی خاله ام جوردیگری بود,بااینکه ده سال ازمن بزرگتربود ,درزندگی ام گاهی نقش همبازی,گاهی مدافع,گاهی مراقب رابازی میکرد ومن هم ازاین توجه زیرپوستی جلال,یه جور لذت نامحسوس میبردم,یادم هست زمانی که کلاس ششم راتمام کردم,یکی ازمخالفان سرسخت ادامه تحصیلم,جلال بود ومعتقد بود مدرسه دراین شرایط برای دخترها مناسب نیست,اصلا یه جور تعصب خاص رو من داشت.
با فاطمه,دخترخاله کبری هم خیلی جور بودم ویکی از,بهترین دوستانم بوده وهست.
پدرم غلامحسین,مرد باایمان وفهمیده ای بود ودست وپاشکسته سوادخواندن داشت,شبهای کودکیم ,پدرمرا کنار خود مینشاند وبرایم شاهنامه ودیوان حافظ میخواند وبیشتراوقات از روی قرانی که برایش خیلی عزیز بود,به من قران یاد میداد,بعدها که بزرگترشدم آن قران رابه من داد وگفت:صاحب اصلی قران تویی,مراقبش باش که از عزیزانی برای تو مانده,اول قران باخط زیبایی نوشته بود(تقدیم به دخترم مریم).
مامان صغری وخاله تابستانها روی حیاط بساط گلیم بافی راه میانداختند والحق هنرمندان چیره دستی بودند منم گاهی به بقالی پدرم سرکی میکشیدم ونقش شاگرد بقالی راداشتم
البته به مشتری مفت خور بیشتر شبیه بودم تاشاگرد
تاکلاس ششم درس خواندم,ولی بااینکه علاقه ی وافری به تحصیل داشتم بامخالفت پدرم نتوانستم ادامه دهم,پدرم معتقد بود به خاطرشرایط بی بند وبار مملکت صلاح نیست بیش از این درس بخوانم....
ادامه دارد
#براساس واقعیت
🌿🍁🍂🍁🌿