ترتیل جزء06 - منشاوی www.jea.ir .mp3
7.43M
🔊 ترتیل قرآن - جزء6 - منشاوی
السَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ الله...
سلام بر تو ای مولایی که خداوند تو را سرپرست جهان و جهانیان قرار داده.
سلام بر تو و بر روزی که تمام خلق زیر پرچم ولایتت جمع خواهند شد.
معیار ضرر در روزه
۱۰۸: آیا احتمال ضرر، مجوز ترک روزه مى شود، یا اطمینان به ضرر لازم است؟ میزان در مقدار ضرر چیست؟
همه مراجع (به جز تبریزى، سیستانى و وحید): آنچه که باعث افطار روزه مى شود، خوف ضررى است که منشأ عقلایى داشته باشد و میزان در مقدار آن، عرف عقلا است؛ به گونه اى که اثر مترتب بر روزه را ضرر بدانند.[۱۹۳]
آیات عظام تبریزى، سیستانى و وحید: آنچه که باعث افطار روزه مى شود، خوف ضررى است که منشأ عقلایى داشته باشد و مقدار ضرر، باید قابل توجه باشد.[۱۹۴]
روزه دار و دندان پزشکى
۴۷: پرکردن دندان در ماه رمضان، چگونه است؟
همه مراجع: پر کردن یا جرم گیرى و کشیدن دندان در ماه رمضان، براى پزشکان جایز است و براى شخص روزه دار زمانى جایز است که مطمئن باشد، خون یا آبى که به وسیله دستگاه وارد فضاى دهان مى شود، فرو نخواهد رفت
روزه بیمار
۱۰۰: اگر گرفتن روزه باعث شود بیمارى دیرتر بهبود یابد، تکلیف چیست؟
همه مراجع: نباید روزه بگیرد.[۱۸۰]
۱۰۱: اگر بیمار با اعتقاد به اینکه روزه برایش ضرر دارد، روزه بگیرد؛ حکم چیست؟
همه مراجع: اگر روزه بگیرد، صحیح نیست و باید پس از ماه رمضان آن را قضا کند.[۱۸۱]
۱۰۲: کسى که مى داند یا احتمال قوى مى دهد که اگر روزه بگیرد، به زخم معده یا سنگ مثانه دچار مى شود؛ آیا روزه بر او واجب است؟
همه مراجع: اگر احتمال عقلایى مى دهد، روزه بر او واجب نیست.[۱۸۲]
🕊🇮🇷🌷
♥️شهدا..!
مانده ام از کدامتان،
بنویسم..!
بخوانم..!
بشنوم..!
هر کدامتان را صفتی ست
که شُهره شده اید به آن..
هر کدامتان را اخلاقی ست
که جادوانه شده اید به آن..
اما می دانم!
همه ی شما را اگر خلاصه کنم،
می شود #عبد..
و تمام پیام تان را اگر خلاصه کنم...
می شود #حق...
دعا کنید ما را تا عبد حق شویم...
رهایمان نکنید...
موهای سفیدی که لابلای موهايمان داريم ...
تاوان حرفهایست که نمیتوانیم بزنیم ولی به همه می گويیم ارثیست !
اگر عقل امروزم را داشتم کارهای دیروزم را نمیکردم ولی اگرکارهای دیروزم رانمی کردم عقل و تجربه امروزم را نداشتم!
از آنچه برسرتان گذشته نهراسید حتی فرار هم نکنید
بلکه دوستش بدارید زیرا همان گذشته بود که امروز شما راساخته است...
فقيري سه عدد پرتقال خريد...
اولي رو پوست كند خراب بود
دومي رو پوست كند اونم خراب بود
بلند شد لامپ رو خاموش كرد و سومي رو خورد.
گاهي وقتا بايد خودمون را به نديدن و نفهميدن بزنيم تا بتونيم زندگى كنيم...!
وقتى گرسنه اى يه لقمه نون خوشبختيه..
وقتى تشنه اى يه قطره آب خوشبختيه
وقتى خوابت مياد يه چرت كوچيك خوشبختيه…
خوشبختى يه مشتى از لحظاته…
يه مشت از نقطه هاى ريز كه وقتى كنار هم قرار مى گيرن يه خط رو ميسازن به اسم "زندگى"
"قدر خوشبختىهاتونو بدونيد"
🔥حجاب و چشم برزخی:
فرزند شیخ رجبعلی خیاط می گوید:"پدرم با چشم برزخی چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند..
یکی از دوستان پدرم می گفت:
یک روز با جناب شیخ به جایی می رفتیم
یکدفعه من دیدم جناب شیخ باتعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لباس شیکی داشت نگاه میکند!
ازذهنم گذشت که ایشان به ما می گوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و خودش اینطور نگاه میکند!
فهمید و گفت:
توهم میخواے ببینی من چی میبینم؟ ببین!
من نگاه کردم دیدم همینطور از بدن آن زن مثل سُرب گداخته،آتش و سرب مذاب به زمین می ریزد و آتش او به کسانی که چشمهایشان به دنبال اوست سرایت میکند...
جناب شیخ گفت:
این زن راه میرود و روحش یقه مرا گرفته
اوراه میرود و مردم را همین طور با خودش به آتش جهنم می بَرَد.”
📚 منبع :کتاب بوستان حجاب ص۱۰۹
مردی ثروتمند وارد رستورانی شد
نگاهی بدین سوی و آن سوی انداخت و دید زنی آفریقایی (سیاهپوست)، در گوشهای نشسته است
به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد، "برای همه کسانی که اینجا هستند غذا میخرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است!"
گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز زن آفریقایی
زن سیاهپوست به جای آن که مکدّر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، "تشکّر میکنم."
مرد ثروتمند خشمگین شد.دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و به صدای بلند گفت، "این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجّانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن آفریقایی که در آن گوشه نشسته است."
دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن آفریقایی را مستثنی نمود
وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن آفریقایی لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت، "سپاسگزارم."
مرد از شدّت خشم دیوانه شد. به سوی گارسون خم شد و از او پرسید، "این زن سیاهپوست دیوانه است؟ من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آن که عصبّانی شود از من تشکّر میکند و لبخند میزند و از جای خود تکان نمیخورد."
گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت، "خیر قربان. او دیوانه نیست. او صاحب این رستوران است."
شاید کارهایی که دشمنان ما در حق ما میکنند نادانسته به نفع ما باشد.