فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز به عشاق حسین
زهـرا دهد مـزد عـزا
یک عده را درمان دهد
یک عده بخشش در جزا
یک عده را مشهد برد
یک عده را دیـدار حج
باشد که مزد ما شود
تعجیل در امـر فـرج
#عجل_لولیک_الفرج 🦋
🌸🍃
♨️ ️تعویض پرچم حرم #امام_حسین(علیه السلام) بعد از دو ماه عزاداری #اربعین #کربلا
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
12.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌سوال مهم
▪️اگر #امام_حسن (علیه السلام) با معاویه صلح نمی کردند، چه اتفاقی میافتاد⁉️
⬅️ مراقب باشیم بعضی جریانات سیاسی، دوباره سوءاستفاده نکنند❗️
📣استاد رحیمپور
#شهادت_امام_حسن #صفر ۱۴۴۶
4_5776112838477091222.mp3
2.04M
🌷 #کلیپ_صوتی | ربیع حیات
✏️ رهبر انقلاب: بعضی از اهل معرفت و اهل سلوک معنوی معتقدند که ماه #ربیعالاول، به معنای حقیقی کلمه، ربیع حیات است، ربیع زندگی است؛ زیرا در این ماه، وجود مقدس پیامبر گرامی و همچنین فرزند بزرگوارش حضرت ابیعبدالله جعفربنمحمدالصّادق ولادت یافتهاند و ولادت پیغمبر سرآغاز همهی برکاتی است که خدای متعال برای بشریت مقدر فرموده است. ۱۳۹۱/۱۱/۱۰ #ربیع_الاول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیک پرتقالی یکی از خوشمزهترین و
همینطور سادهترین کیک هایی هست که میتونید درستش کنید😀
خیلی خوش عطر و طعم هست
و بافتی نرم و سبکی داره👌🏻
مواد لازم :
آرد ۳۰۰ گرم
شکر ۲۰۰ گرم
تخم مرغ ۳ عدد
روغن مایع ½ لیوان
آب پرتقال ۱۵۰ میلی لیتر
بیکینگ پودر ۲ ق چ
زست پرتقال ۱ ق غ
وانیل ½ ق چ
نمک کمی
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زرشک پلو با مرغ مجلسی🍗
مواد لازم :
زردچوبه
پیاز ۲ عدد
هویج ۱ عدد
نمک، فلفل سیاه
پودر زنجبیل ½ ق چ
فلفل قرمز ½ ق چ
رب گوجه ۲ ق غ
ران مرغ ۶ عدد
آب ۲ لیوان
سیر ۳ حبه
زعفران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه کباب خوشمزه و جذاب که کنار میز غذا و سفره تون حسابی جلوه خاصی میده 😍☺️😋
حسااابی خوش خوراک و جذابه 😍
#کباب_تسبیحی_معصومه
خوبی کردن بالاترین سروری است . امام علی (ع) (غررالحکم)
برای ۳ تا ۴ نفر
گوشت چرخ کرده ۲۵۰ گرم
سینه مرغ ۱ عدد (۲۵۰ گرم)
پیاز ۲ عدد
نمک و فلفل و زردچوبه به میزان لازم
آرد نخودچی یکی ، دو قاشق
یک عدو پیاز رو رنده کردم و آبش رو گرفتم و با گوشت چرخ کرده و نمک و زردچوبه و فلفل مخلوط کردم و ورز دادم ، من به گوشتم آرد و تخم مرغ اضافه نکردم ، سینه مرغ رو چرخ کردم و یک عدد پیاز رو رنده و آبش رو گرفتم و با زردچوبه و نمک و فلفل مخلوط کردم ، چون گوشت مرغ کمی نرم بود ، کمی آرد نخودچی بهش اصافه کردم و کمی ورز دادم . (تخم مرغ نزدم)
از هر کدوم از گوشت ها به اندازه یک گردو برداشتم و کوفته درست کردم و گذاشتم کوفته ها کمی توی یخچال بمونن و بگیرن ، بعد سیخ چوبی ها رو شستم و یکی در میون به سیخ کشیدم و بعد توی تابه با روغن کم و حرارت ملایم سرخشون کردم ، کمی هم کره ریختم . می تونید در فر هم بزارید حدود ۳۰ الی ۴۰ دقیقه ، دمای ۱۸۰ درجه ، هر از چند گاهی جا به جا کنید.
گوجه هم کبابی کردم و کنارش قرار دادم .
#قسمت_بیست_سوم
#روشنا
آفتاب بی رمق آبان ماه در حال غروب بود ، آسمان گویی از شدت گریه سرخ شده
بود؛ خورشید مانند چشمانی که خون داخل آن را پر کرده بود سرخ شده بود
آقا جمشید نگاهی به اطراف کرد و با صدای بلند اعلام کرد بلند شوید باید زودتر به ویلا
برگردیم
با بچه ها وسایل را جمع کردیم و داخل ون چیدیم
لیلی ابتدا کمی اطراف چرخید صورتش نشان از تردید داشت ولی بعد سوار ماشین
شد ...
محتشم هم خودش را سرگرم جمع کردن وسایل کوچک کرد
نیم ساعت بعد از حرکت آقا جمشید به ویلا رسیدیم ، همه خسته به طرف ویلا رفتیم
آقا جمشید وقتی در را باز کرد همه مانند لشکر شکست خورده خودش روی یکی از
مبل ها انداخت تا استراحت کند من به سمت دستشویی رفتم تا وضو بگیرم
بعد از نماز به سمت پنجره اتاق رفتم نگاهی دریا کردم ، امواج آرام دریا حس آرامشی
در وجودم ایجاد می کرد
خانم خوشگل پایه هستی لب دریا برویم ؟!
نفس عمیقی کشید زیر لب زمزمه کرد باشه
هر دو بلند شدیم و از پله ها پایین رفتیم
چکاوک مشغول تماشای مستند بود، به صفحه ی تلویزیون نگاه کردم
جالب بود در این ساعت از شب تماشای مستند جنگ جهانی دوم ....
با لیلی از وردوی ویلا خارج شدیم فاصله ما تا ویلا چند قدم بود
به همین دلیل احساس امنیت می کردیم
لیلی جان نظرت چیه مثل بچه ها روی ماسه ها بنشیم و نقاشی بکشیم ؟!
لیلی سر تکان داد و بدون که جلو تر برود روی ماسه ها نسشت
نگاهی به اطراف کردم جمعیت زیادی برای تفریح آمده بودند
هر کدامشان در تکاپوی بهتر استفاده کردن از فضا را بودند
عزیز دلم چی شده
می خواهی کمی حرف بزنی ؟
لیلی گویی یک بمب ساعتی به خود وصل کرد بود که در لحظه منفجر شد
مدتی بعد آرام شد و شروع به توضیح داد
می دانی روشنک حق با تو بود محتشم و ته هیچ پسر دیگری جز مزاخمت هیچ هدف
یگری را برای نزدیک شدن به ما دختران دنبال نمی کنند
خب الان مطمن شدم مقاومت های تو در برابر صدر دلیل منطقی دارد
لیلی در حالی که نفس نفس می زد اشک های روی صورتش را پاک کرد
محتشم چیزی بهت گفت ؟!
خب...
راستش قبل از ناهار به سمت او رفتم و ازش درخواست کردم تا کمی قدم بزند ولی او
به جای این که خیلی منطقی بگوید تمایلی ندارد
لیلی آهی کشید
ولش کن روشنک
لیلی جونم چند وقته با هم آشنا بودید
حدود یک ماه البته دیدار های فقط سوالات درسی بود همین ...
آخر رشته ی تو با او یکی نیست که ...
می دانم اصلا ما حتی توی دانشگاه هم زیاد صحبت نمی کردم نهایت آن یک احوال
پرسی اما ...
بیین از اول این رابطه اشتباه بود اصلا نیازی نبود تو با او ارتباط بگیری
خوب هست خودت از کارمندان شرکت و مزاحمت آنان ناراضی هستی
لیلی سکوت کرد و بعد بی صدا اشک ریخت
بعد از آن هم هر دو به امواج دریا خیره شدیم و به صدای دلنشین آب گوش کردیم
نویسنده :تمنا 🌻🌼