eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
12.3هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
19.4هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
شماره سامانه پیامکی پاسخگویی به مسائل شرعی۳۰۰۰۲۰۲۰ است اعضای محترم می‌توانند سؤالات شرعی خود را باذکرنام مرجع خود پیامک کرده و منتظر پاسخ خود تا حداکثر ۲۴ ساعت بعد باشند.
سلام آقای مهربونم✋🌸 ای تجلی آبی ترین آسمان امید ای منتهای برترین خیال هستی ای آرمان همه ی چشم انتظاران 🎀اللهم عجل لولیک الفرج🎀
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت محمد صلى‌الله‏‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: كسى كه در دنيا به امانتى خيانت كند و آن را به صاحبش برنگرداند و آنگاه بميرد بر دين من نمرده است و با خدا ديدار مى‏ كند در حالى كه بر او خشمگين است.✨ ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
✾ ✾ ✾ ══════💚══   ✨امام رضا علیه السلام فرمودند: پدرم به نقل از پدرش ( امام صادق علیه السلام نقل کرد که فرمود :روز غدیر در آسمان مشهورتر از زمین است .✨ ══💚══════ ✾ ✾ ✾
بےخیال‌همہ‌دلہره‌ها چہره‌حیـــ♡ــدرےات مایہ‌آرامش‌ماست!
🎯برای چه مأموریتی آمدی⁉️ 🤔 همه را براي ماموريتي فرستاده است اما ما ماموريتمان را از ياد برده ايم. فراموش كرده ايم كه براي چه در اين جهان هستيم.‼️ ❌ در خواب به سر مي بريم و آنرا زندگي مي ناميم. و جالب اينجاست كسانيكه در چنيني غفلتي به سر مي برند خود را مردماني باهوش مي دانند😬 اما اگر از انسانهاي بيدار بپرسي، آنرا حماقت محض خواهند ناميد. بايد از اين خواب غفلت بيدار شد.😇 🌸🍃 ما در دنياييم تا هدفي را برآورده كنيم. اما اين فقط زماني ممكن است كه تو چنان هوشيار شوي كه بتواني خودت را نه با چشمان ديگران، بلكه با چشمان خودت ببيني.👀 👥 هرچه اكنون درباره خود مي داني بواسطه ديگران است🗣. كسي به تو مي گويد زيبا هستي و تو باور مي كني. يكي اين را مي گويد، ديگري آنرا مي گويد و تو پيوسته چنين چيزهايي مي اندوزي..‌. 💕💕💕
. 41 🔰🔴🔵🔹 15 ✔️✔️این قسمت رو به طور اختصاصی بخونید: 🔷یکی از مهمترین مواردی که برای اصلاح دیگران باید رعایت بشه اینه که به جای رفتن سراغ کارای فرعی باید برید سراغ "ریشه ی مشکلات و گناهان". 🔴مثلا اگه همسر آدم بی مسئولیته، شهوت طلبه، بیکاره، بد اخلاقه، بی نمازه و... ⛔️شما زود نرو سراغ اون عیبش. اول از همه باید "راحت طلبیش رو بزنی". اون رو که زدی تقریبا 99 درصد مشکلاتش حل میشه. ⛔️خدا میدونه این راحت طلبی چه جانوری هست!!! 99 درصد مشکلات ما به خاطر راحت طلبی هامون هست. ✔️✅ شما بیا با یه برنامه ی روزانه، راحت طلبی طرف مقابل رو بزن، اون خودش خییییلی راحت اصلاح میشه. در ادامه ی مطالب کانال یه برنامه ی نسبتا جامع مبارزه با راحت طلبی رو تقدیم میکنیم با دقت و مو به مو بخونید و عمل کنید.😊 🔴مثلا وقتی که میبینید یه نفر اهل دیدن فیلم های مستهجن هست خب این بنده خدا مشکلش این بوده که "با راحت طلبیش مبارزه نکرده" این راحت طلبی، بعد از یه مدت مثل ویروس توی روح انسان پخش میشه و هر نوع گناه و بدبختی رو درون انسان به وجود میاره. ❌⛔️ پس چیکار میکنی؟ آدم زرنگ میره سراغ ریشه ی گناه. شمام که آدم زرنگی هستی 👌🏼 پس یا علی😊 ⭕️🔺⭕️🔺⭕️🔺
❣❣ ❤️ ❤️(قسمت 42 بخش سوم)نشستم روے صندلے و مشغول ور رفتن با انگشت هاے دستم شدم. ڪمے استرس گرفتہ بودم،صداهاے ضعیفے از سالن مے اومد. دستم رو گذاشتم زیر چونہ م و زل زدم بہ ڪترے و قورے. آروم گفتم:اصل ڪارے منم اونوقت تنها نشستم اینجا،خب دامادو بفرستید این ور! با گفتن این حرف خندہ م گرفت و آروم شروع ڪردم بہ خندیدن! استرس بہ مغزم فشار آوردہ بود! تو ذهنم سپردم وقتے خواستم اتفاقات امشب رو براے بهار تعریف ڪنم حرف خودم رو حذف ڪنم! دستے بہ شال بنفش رنگم ڪشیدم و لبم رو بہ دندون گرفتم،حوصلہ م سر رفتہ بود. بلند شدم ایستادم و چادرم رو انداختم روے شونہ هام. _هانیہ جان،عزیزم چایے بیار! ابروم رو دادم بالا و گفتم:چہ عجب! فڪر ڪردم منو یادتون رفتہ. خواستم فنجون بردارم ڪہ لبم رو ڪج ڪردم و آروم گفتم:چند نفرن؟ نمیدونم چقدر ڪار سختے بود مادرم بیاد آشپزخونہ و حداقل بگہ چندتا چاے بریزم! یڪ دست فنجون برداشتم،شیش تا میریزم،عقد ڪہ نیست لشڪرے اومدہ باشن! مشغول چایے ریختن شدم،لبم رو بہ دندون گرفتہ بودم و با دقت چاے رو میرختم چادرم رو روے سرم انداختم و سینے رو برداشتم،ڪمے دستم مے لرزید نفسے ڪشیدم و با گفتن بسم اللہ الرحمن الرحیم از آشپزخونہ خارج شدم. آروم قدم برمے داشتم و نگاهم بہ فنجون هاے چاے بود،هنوز بہ سالن نرسیدہ بودم فاصلہ ے آشپزخونہ تا سالن ڪمے زیاد بود. تو دیدم بودن اما حواسشون بہ من نبود دیوارے هم ڪہ سالن رو از راہ پلہ و آشپزخونہ جدا مے ڪرد باعث مے شد زیاد تو دید نباشم، پدر و مادرم پشت شون بہ من بود و نیم رخ خانوادہ حمیدے رو مے دیدم،مرد خوش چهرہ اے با موها و ریش هاے سفید ڪہ ڪت و شلوار مرتب قهوہ اے رنگ پوشیدہ بود ڪنار زنے ڪہ براے اجازہ خواستگارے اومدہ بود نشستہ بود،حمیدے روے مبل تڪ نفرہ نشستہ بود،ڪت و شلوار مشڪے با پیرهن سادہ سفید پوشیدہ بود سرش ڪمے پایین بود ✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
❣❣ ❤️ ❤️(قسمت 42 بخش چهارم)و دستہ گل رز سفیدے ڪہ دستش بود باعث میشد صورتش رو نبینم خواستم سلام بدم ڪہ با شنیدن صدایے خشڪم زد:ببخشید اینا رو ڪجا بذارم؟! صداے سهیلے بود ڪہ سرش رو بلند ڪردہ بود و رو بہ مادرم حرف مے زد! مرد خندید و گفت:خانم ڪہ گفتن دستہ گلو بدہ ندادے منتظر عروسے! گونہ هاے سهیلے سرخ شد چیزے نگفت،هاج و واج بہ منظرہ ے رو بہ روم خیرہ شدہ بودم! سهیلے،اینجا،خواستگارے! مگہ قرار نبود حمیدے بیاد خواستگارے؟! پس سهیلے اینجا چے ڪار مے ڪرد؟! مغزم قفل ڪردہ بود،سهیلے اومدہ بود خواستگاریم! شاید حمیدے واسطہ بود! پس چرا چیزے نگفت؟ مغزم داشت منفجر مے شد؟! اگر فڪرش رو هم نمے ڪردم حمیدے بیاد خواستگاریم بہ صحنہ ے پیش روم هم میگفتم خواب! آرہ داشتم خواب میدیدم! یاد چند روز پیش تو دانشگاہ افتادم،ڪلمات بعدے توے ذهنم ردیف شد:دانشگاہ،من،بهار،زن ڪنہ،گیر،سهیلے شنیدہ! لبم رو بہ دندون گرفتم،احساس سرما میڪردم! خواستم برگردم آشپزخونہ ڪہ نگاہ سهیلے رو من افتاد! سریع برگشتم بہ آشپزخونہ،سینے رو محڪم گذاشتم روے میز و دستم رو گذاشتم روے قلبم! چادرم از سرم لیز خورد و افتاد روے شونہ هام! صداے پدرم اومد:هانیہ جان! محڪم ڪوبیدم روے پیشونیم،هانیہ چرا فقط بلدے گند بزنے؟! آخہ اون حرف ها چے بود درمورد مادرش زدے؟! واے بهار گفت شنیدہ! پس اینجا چے ڪار میڪنہ؟ حمیدے پس چے؟ ذهنم پر از سوال بود،محڪم لبم رو گاز گرفتم و آروم با حرص گفتم:خاڪ تو سرت هانیہ خاڪ! دیگہ نمیتونے پاتو دانشگاہ بذارے! مادرم وارد آشپزخونہ شد و آروم گفت:دو ساعتہ صدات میڪنیم نمے شنوے؟ بیا دیگہ! چیزے نگفتم،مادرم زل زد بہ صورتم و گفت:چرا رنگت پریدہ؟ نشستم روے صندلے و گفتم:مامان آبروم رفت! مادرم با نگرانے نشست رو بہ روم:چے شدہ؟ آخہ الان؟ حالا پاشو زشتہ! با حرص گفتم:مامان هرچے از دهنم دراومد بہ مامانش گفتم شنید! _چے میگے تو؟ عصبے پاهام رو تڪون مے دادم شمردہ شمردہ گفتم:من نمیام بگو برن! مادرم با چشم هاے گرد شدہ زل زد توے چشم هام:این مسخرہ بازیا چیہ؟! پدرم وارد آشپزخونہ شد و گفت:چرا نمیاید؟! مادرم با عصبانیت گفت:از دخترت بپرس! پدرم خواست حرف بزنہ ڪہ صداے سهیلے اجازہ نداد:آقاے هدایتے! پدرم نگاهے بہ من انداخت و از آشپزخونہ خارج شد،مادرم بلند شد. _پاشو آبرومونو بردے! با بے حالے گفتم:مامان روم نمیشہ امروز... صداے پدرم اجازہ نداد ادامہ بدم. _آخہ ڪجا؟ الان میان! صداے سهیلے آروم بود:صلاح نیست جناب هدایتے! ادامہ داد:مامان،بابا لطفا پاشید. مادرم چشم غرہ اے بہ من رفت و از آشپزخونہ خارج شد. مادر سهیلے با تحڪم گفت:امیرحسین! آب دهنم رو قورت دادم و از آشپزخونہ بیرون رفتم،روم نمے شد وارد سالن بشم،اون از ماجراے دانشگاہ اینم از خواستگارے! روے پلہ ها پشت دیوار ایستادم. صداے سهیلے رو شنیدم:مامان جان میگم بہ صلاح نیست،مے بینید ڪہ دخترشون نمیاد! مادرم ڪلافہ گفت:نمیدونم هانیہ چش شدہ! اصلا سر درنمیارم. سهیلے گفت:با اجازہ تون خدانگهدار! لبم رو گزیدم،پدر سهیلے گفت:آخہ چے شدہ؟! پدرم بلند گفت:هانیہ! با عجلہ از پلہ ها بالا رفتم و وارد اتاق شهریار شدم. نفس نفس مے زدم،صداهاے نامفهومے از پایین مے اومد. دستم رو گذاشتم روے پیشونیم هانیہ این بچہ بازے چے بود؟! خب مے رفتے یہ سلام مے ڪردے،بعد بہ سهیلے توضیح میدادے! با صداے باز شدن در رفتم بہ سمت پنجرہ. سهیلے ڪنار در بود و دستش روے در بود،خواست خارج بشہ ڪہ مڪث ڪرد! پشتش بہ من بود،نمیتونستم نگاهم رو ازش بگیرم. برگشت سمت حیاط و دستہ گل رو گذاشت روے زمین! نفسے ڪشید و در رو بست. رفت! ✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
❣ ❤️ ❤️ (قسمت 42 بخش پنجم)پدرم عصبے زل زدہ بود بہ فرش،مادرم با اخم نگاهم مے ڪرد. بند ڪیفم رو فشردم و گفتم:من میرم دانشگاہ خداحافظ! پدرم سرش رو بلند ڪرد و با لحن عصبے گفت:برو بابا جون،برو دخترم،برو عزیزم! لبم رو بہ دندون گرفتم،پدرم بلند شد و ایستاد رو بہ روم. _ڪے میخواے بزرگ شے هانیہ ڪے؟ ساڪت سرم رو انداختم پایین. _جوابمو بدہ. آروم لب زدم:بے عقلے ڪردم اصلا اون لحظہ... پدرم اجازہ نداد ادامہ بدم:توجیہ نڪن آبرو ریزے تو توجیہ نڪن! پوفے ڪرد و گفت:سر شڪستہ م ڪردے،ڪم غصہ تو خوردم؟ اشڪ بہ چشم هام هجوم آورد چشم هام رو روے هم فشار دادم تا اشڪ هام سرازیر نشہ! یڪ لحظہ پنج سال پیش اومد بہ ذهنم روزے عروسے امین بود مثل دیونہ هام دست بہ سینہ دور خونہ راہ میرفتم،اولش اشڪ مے ریختم چند لحظہ بعد گریہ م شدت گرفت و چند دقیقہ بعد بلند هق هق مے ڪردم. نشستم روے زمین و زار مے زدم پدرم با نگرانے اومد سمتم،صداش رو مے شنیدم:هانیہ بابا! ✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
نشر و توزیع پست های منتشر شده در این کانال، حتی بدون ذکر نام کانال بلامانع بوده و مورد استقبال ما خواهدبود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای ازدواج جوانان دعا میکنم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: « یک [مسئله] هم ازدواج مجرّدان است. «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى‌ مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ» این الان واقعاً [لازم است.] گاهی دخترهایی بدون آوردن نام یا گاهی هم با نام، به من نامه مینویسند که طالب ازدواجند و برایشان فراهم نمیشود. یکی از دعاهایی که بنده دائم میکنم برای ازدواج دخترها و پسرهایی است که مایل به ازدواجند و امکان ازدواج ندارند. فکر کنید ببینید چه کار باید کرد؟ همه‌ی اینها قابل علاج است.» ۱۳۹۸/۰۵/۲۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استاد کفیل_ تسبیح منتظران 1.mp3
914.9K
🔸سُوَر مسبّحات🔸 پیامبر اکرم(ص) هر شب پیش از خواب سوره‌های مسبحات را قرائت می‌نمود و می‌فرمود: «در مسبحات آیه‌ای است بهتر از هزار آیه»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این پست هر شب تکرار می شود یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
بسمه تعالی پیامبراکرم: "هرکس نیتش صادق باشد، اولین قطره از خون قربانیش، کفاره همه گناهان اوست" با توجه به سنت قدیمی و حسنه قربانی کردن و همچنین با توجه به گرانی های اخیر جامعه که باعث بازماندن از این سنت الهی شده است، از امشب به مدت یک هفته اقدام به جمع آوری کمکهای نقدی شما مومنین عزیز جهت قربانی نموده ایم تا در روز عید قربان بین شیعیان نیازمند مولا علی(ع) تقسیم گردد. علاقمندان با هر توان مالی می توانند در ثواب این قربانی شرکت کنند. ✅شماره کارت ۶۰۳۷۹۹۷۳۸۲۴۰۲۴۷۸ سید یاسین حسینی امام جماعت مسجدجامع دهستان قلعه قافه و خادم شمادرکانال مدح ومتن اهل بیت @madhomatn
🌸اصلا به این فڪر نڪن ڪه دیگران براے تو چه فڪرے مے ڪنند حتے برایت مهم نباشد چطور و چگونه قضاوت مے شوے ، ڪاری ڪه دوست دارے و مے دانے درست است را بڪن و مسیرِ خودت را برو ، 🌸بگذار دیگران هم یاد بگیرند به جاے اینڪه زمانشان را به پاے حسادت و قضاوت و تقلید ، تلف ڪنند ؛ دنبالِ اهداف و آرزوهایشان باشند ... گاهی تو به آسیب پذیریِ قرص جوشان مے شوے و آدم ها با حرف ها و قضاوت هایشان مانندِ آب ... نزدیڪشان ڪه مے شوے ؛ نابودت مے ڪنند ! 🌸لازم است ڪمے دورتر بایستے و در سڪوت ، ڪارِ خودت را بڪنے . که گاهے آرامشِ انسان ، در همین ندیدن ها و نشنیدن هاست ... 💕💕💕
بچہ‌ها! مراقب‌ باشید بہ شهدا تمسڪ ڪنید بصیرتتون رو بالا ببرید ڪہ ترڪش نخورید!! رابطہ خودتون رو بـا خدا زیاد ڪنید با اهݪ بیت یڪی بشید و در این راه گوش بہ فرمان اونها باشید√ یاد شهید با صلوات 💕💕💕
در روزگاران پیشین، شغلی بنام خوشه ‌چینی وجود داشت. آنها که دست شان تنگ بود و خرمن و مزرعه ای نداشتند، پشت سر دِروگر ها راه میرفتند و خوشه های جامانده را از زمین بر میداشتند و گاها صاحب مزرعه به دروگران دستور میداد که شلخته درو کنند تا چیزی هم گیر خوشه چین ها بیاید. حافظ نيز در شعرى چنين میفرماید : ثوابت باشد ای دارای خرمن اگر رحمی کنی بر خوشه چینی دستفروشان «خوشه چین» های روزگار ما هستند، آنهايى که در این هوای سرد چشم دارند به اینکه از جیب ما «اسکناسی» بیرون بیاید و چیزی از بساط مختصرشان بخریم. گاهی لازم است شلخته درو کنیم و شلخته خرج کنیم ... 💕💕💕