12.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 درسی بدهیم عبرت تاریخ شود...
🎙رجز خوانی حسین طاهری
✊به بهانه پیروزی محور مقاومت بر رژیم صهیونیستی
1_844051481.mp3
3.28M
♨️مهمترین علت گرفتاری در برزخ
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤استاد #فاطمی_نیا
10.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅دوستان ولایی و انقلابی میگن آیت الله رئیسی میتونه کشور رو متحول کنه و مشکلات کشور رو حل کنه به جای خود!!!
👌👌دشمنان کشور هم همین حرف رو میزنند👆
‼️به این نتیجه رسیدیم برای ایجاد نارضایتی در مردم از روحانی حمایت کنیم
⛔️به نظرتون الان به نتیجه رسیدن از کی حمایت کنن؟ 🤔(لاریجانی👈 ادامه دولت روحانی)
‼️اعترافات روح الله زم مدیر شبکه فساد آمد نیوز،خارج نشین ضد انقلاب و تخریب گر امنیت کشور و افکار ،قبل از دستگیری و اعدام👆
#سوژه_سخن_طنز
دیروز داشتم غذا نذری پخش میکردم
یه پیرزنه اومد گفت: خیر از جوونیت ببینی یه غذا بده به من
گفتم : مادر جان غذا تموم شده
گفت : خدا بزنه تو کمرت انشاالله به زمین گرم بخوری خیر نبینی
سریع رفتم براش یه پرس غذا خریدم بعدش گفت انشاالله خیر ببینی عزیزم هرچیزی از خدا میخوای بهت بده
فکر کنم دکمه خاموش روشن نفرینش تو شکمش بود😬😂😆😜😹
⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜
💠اقسام نذر
۱. نذر مشروط: نذری است که معلق بر چیزی باشد. این نوع نذر به سه صورت است:
الف) به شکرانة نعمت دنیوی یا اخروی نذر کند.
مثال: اگر خداوند به من فرزند سالمی عطا کند، برای خدا بر من است که چهل فقیر را غذا دهم؛ در این مثال، اطعام فقیر متوقف بر داشتن فرزند سالم است که به شکرانة آن این نذر انجام میشود.
ب) برای طلب دفع بلا و گرفتاری این نذر منعقد میشود.
مثال: اگر خداوند پدرم را شفا دهد، برای خدا بر من است که چهل شب زیارت عاشورا بخوانم.
ج) نذر برای بازداشتن نفس از عمل محرم یا مکروه است.
مثال: اگر دروغ گفتم، برای خدا بر من است که یک فقیر را غذا دهم.
۲. نذر مطلق: نذری است که بر چیزی معلق نیست.
مثال: برای خدا بر من است که ماه رجب را روزه بگیرم.
مسئله
۱. اگر آنچه را نذر کرده مقید به زمان یا مکان خاصی است، انجام آن در غیر آن مکان یا زمان کافی نیست.
۲. اگر فرضاً ده روز روزه نذر کند و معین نکند که پیدرپی یا به صورت پراکنده باشد، به هر صورت انجام دهد اشکال ندارد.
۳. اگر مالی را نذر یکی از مشاهد مشرفه کند، باید صرف مصالح آن مکان شود. اما اگر مال را نذر یکی از ائمه (ع) یا اولاد آنها نماید، جایز است در هر کار خیر، اعم از صدقه به فقراء، ساخت و تعمیر مسجد، پل و .... صرف شود؛ با قصد اینکه ثواب آن به منذورله برگردد؛ هرچند مستحب است که صرف مخارج حرم و زائران و خادمان آن شود. البته اگر نذر مقید به مصرف خاصی است، باید طبق آن عمل شود
#السلامعلیڪ_یا_امام_حسن🌷
جگر سوزد براے #غربٺ تو
#حسن بودن نشان هیبٺ تو
یقین دارم ڪہ #مادر روز محشر
شفاعٺ مےڪند با #تربٺ تو
YEKNET.IR - shoor - shabe 19 ramezan 1442 - narimani.mp3
5.58M
⏯ #شور احساسی
🍃عشق مادر و فرزندی
🍃یعنی همین که لبخندی بزنی
🎤 #سید_رضا_نریمانی
YEKNET.IR - roze - shabe 6 moharram1399 - banifatemeh.mp3
4.54M
⏯ #روضه سوزناک
🍃بقیع که نمیتونستیم گل ببریم
🍃برا امام حسن و بچه هاش گل آوردیم
🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبرانقلاب: خرمشهرها در پیش است!
🔹لحظات كمتر ديده شده از حضور رهبرانقلاب در جبهه
قسمت یازدهم: اولین شب آرامش
من بی حال روی تخت دراز کشیده بودم ... همه جا ساکت بود ...
حنیف بعد از خوندن نماز، قرآن باز کرد و مشغول خوندن شد ... تا اون موقع قرآن ندیده بودم ... ازش پرسیدم ...
- از کتابخونه گرفتیش؟ ...
جا خورد ... این اولین جمله من بهش بود ...
- نه، وقتی تو نبودی همسرم آورد ...
- موضوعش چیه؟ ...
- قرآنه ...
- بلند بخون ...
مکث کوتاهی کرد ...
- چیزی متوجه نمیشی ... عربیه ...
- مهم نیست ... زیادی ساکته ...
همه جا آروم بود اما نه توی سرم ... می خواستم با یکی حرف بزنم اما حس حرف زدن نداشتم ...
شروع کرد به خوندن ... صدای قشنگی داشت ... حالت و سوز عجیبی توی صداش بود ... نمی فهمیدم چی می خوند ... خوبه یا بد ... شاید اصلا فحش می داد ... اما حس می کردم از درون خالی می شدم ...
گریه ام گرفته بود ... بعد از یازده سال گریه می کردم ... بعد از مرگ آدلر و ناتالی هرگز گریه نکرده بودم ...
اون بدون اینکه چیزی بگه فقط می خوند و من فقط گریه می کردم ... تا اینکه یکی از نگهبان ها با ضرب، باتوم رو کوبید به در ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
قسمت دوازدهم: من و حنیف
صبح که بیدار شدم سرم درد می کرد و گیج بود ... حنیف با خوشحالی گفت ...
- دیشب حالت بد نشد ...
از خوشحالیش تعجب کردم ... به خاطر خوابیدن من خوشحال بود ... ناخودآگاه گفتم ...
- احمق ... مگه تو هر شب تا صبح مراقب من بودی؟ ...
نگاهش که کردم تازه فهمیدم سوال خنده داری نبود ... و این آغاز دوستی من و حنیف بود ...
اون هر شب برای من قرآن می خوند ... از خاطرات گذشته مون برای هم حرف می زدیم ... اولین بار بود که به کسی احساس نزدیکی می کردم و مثل یه دوست باهاش حرف می زدم ... توی زندان، کار زیادی جز حرف زدن نمی شد کرد ...
وقتی برام تعریف کرد چرا متهم به قتل شده بود ... از خودم و افکارم درباره اش خجالت کشیدم ... خیلی زود قضاوت کرده بودم ...
حنیف یه مغازه لوازم الکتریکی داشت ... اون شب که از مغازه به خونه برمی گشت متوجه میشه که یه مرد، چاقو به دست یه خانم رو تهدید می کنه و مزاحمش شده ... حنیف هم با اون درگیر می شه ...
توی درگیری اون مرد، حنیف رو با چاقو میزنه و حنیف هم توی اون حال با ضرب پرتش می کنه ... اون که تعادلش رو از دست میده؛ پرت میشه توی زباله ها و شیشه شکسته یه بطری از پشت فرو میشه توی کمرش ...
مثل اینکه یکی از رگ های اصلی خون رسان به کلیه پاره شده بوده ... اون مرد نرسیده به بیمارستان میمیره ... و حنیف علی رغم تمام شواهد به حبس ابد محکوم میشه ....
بامــــاهمـــراه باشــید🌹