شهید مصطفی چمران به روایت همسرش « غاده »
قسمت2⃣
تعجب کردم ، گفتم: من از این جنگ ناراحتم ، از این خون و هیاهو ، و هرکس را هم در این جنگ شریک باشد نمی توانم ببینم . امام موسی اطمینان داد که چمران اینطور نیست . ایشان دنبال شما می گشت . ما موسسه ای داریم برای نگهداری بچه های یتیم . فکر می کنم کار در آن جا با روحیه شما سازگار باشد . من می خواهم شما بیایید آنجا و با چمران آشنا شوید . ایشان خیلی اصرار کرد و تا قول رفتن به موسسه را از من نگرفت ، نگذاشت برگردم .
شش هفت ماه از این قول و قرار گذشته بود و من هنوز نرفته بودم موسسه . در این مدت سید غروی هر جا من را می دید می گفت: چرا نرفته اید ؟آقای صدر مدام از من سراغ می گیرند. ولی من آماده نبودم ، هنوز اسم چمران برایم با جنگ همراه بود.فکر میکردم نمی توانم بروم او را ببینم.
از طرف دیگرپدرم ناراحتی قلبی پیدا کرده بود. و من خیلی ناراحت بودم . سید غروی یک شب برای عیادت بابا آمد خانه ما و موقع رفتن دم در تقویمی از سازمان امل به من داد گفت: هدیه است آن وقت توجهی نکردم ، اما شب در تنهایی همانطور که داشتم می نوشتم ، چشمم رفت روی این تقویم . دیدم دوازده نقاشی دارد برای دوازده ماه که همه شان زیبایند ، اما اسم و امضایی پای آنها نبود .
یکی از نقاشیها زمینه ای کاملاً سیاه داشت و وسط این سیاهی شمع کوچکی می سوخت که نورش در مقابل این ظلمت خیلی کوچک بود . زیر این نقاشی به عربی شاعرانه ای نوشته بود؛ من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم ، ولی با همین روشنایی کوچک فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان میدهم و کسیکه بدنبال نور است این نور هرچقدر کوچک باشد در قلب او بزرگ خواهد بود . کسیکه بدنبال نور است ، کسی مثل من . آن شب تحت تاثیر آن شعر و نقاشی خیلی گریه کردم . انگار این نور همه وجودم را فراگرفته بود . اما نمی دانستم چه کسی این را کشیده .
ادامه دارد........
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
این داستان عاقبت دروغ😂👌
خانومی تعریف میکرد: بعد از عقدم برای اولین بار شوهرم شب چله به خونمون اومده بود و در سالن با هم گرم صحبت بودیم💑
مادرم اومد و یک کیک خوشگل خونگی برامون آورد، بعد از اینکه کیک رو خوردیم، از شوهرم پرسیدم کیک چطور بود؟ از لبخندش فهمیدم که از کیک خیلی خوشش آمده😋
بهش گفتم: اینو خودم درست کرده ام و انشالا بعد از عروسی خیلی از اینها درست می کنم☺️
شوهرم نگاهی بهم انداخت و چیزی نگفت! بخودم گفتم چه پر رو حتی تعریفی ازم نکرد😒
رفتم از مادرم پرسیدم، مامان اون کیکو از کجا آوردی؟ مادرم گفت شوهرت با خودش آورده بود😬
دیگه به سالن برنگشتم و به مادرم گفتم بجای من ازش خداحافظی کن و بگو روز عروسی می بینمت🙈🖐😂
💕💜💕
#حدیث 🌸🍃
💠می خواهی هیچ وقت پشیمان نشوی؟ 💠
🌟 امام جواد علیه السلام:
💎ثَلاثٌ مَن کُنَّ فِیهِ لَم یَندَم: تَرکُ العَجَلة، وَ المَشوِرَة، وَ التَّوَکُلُ عَلَی اللهِ عِندَ العَزمِ؛
💎سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند، پشیمان نگردد:
1 - اجتناب از عجله
2 - مشورت کردن
3 - و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری
📚 مسند الامام الجواد، ص 247
💕❤️💕
*🔴پالس دولت روحانی به آمریکا*
دولت آینده ایران هیچ مماشات و سازشی با آمریکا نخواهد داشت
✅روحانی واقعا مضطرب و لرزان شده، امید بیهوده دارد که آمریکا در این مدت باقیمانده تحریم ها را لغو کند تا بتواند ۸ سال ناکار آمدی خود را توجیه کند
✅۸ سال که قدرت داشت آمریکا برای دولت روحانی ارزش قائل نشد
دل بستن به ۴۰ روز باقیمانده بی عقلی است
✅تنها مشکل روحانی این است که دیگر قادر به دادن امتیاز های مفت و مجانی به آمریکا نیست
✅ترس برجامگراها و آمریکا از این است که دولت رییسی بجای التماس برای لغو تحریم ها ،تحریم ها را بی اثر کند
سید حسین
#آسیدعلیقاضی 🌱
در هر مرحلهای از گناه هستـی
سریـع توقفـــــ ڪن ⛔️
مبادا فڪر ڪنی آبـــــ از سرتـــــ گذشتـه
مبادا از رحمتـــــ خـــــدا ناامید بشـی
شیطان میخواد بهتـــــ القا ڪنه ڪه :
آبـــــ از سرتـــــ گذشته و توبـه فایده نداره...
#حرف_نابـــــ🌿
💕💚💕
📚 داستان کوتاه
🔹ملانصرالدین برای خرید کفش نو راهی شهر شد. در راسته کفش فروشان انواع مختلفی از کفش ها وجود داشت که او می توانست هر کدام را که می خواهد انتخاب کند.
🔹فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا ملا آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد. ملا یکی یکی کفش ها را امتحان کرد؛ اما هیچ کدام را باب میلش نیافت.
🔹هر کدام را که می پوشید ایرادی بر آن وارد می کرد! بیش از ده جفت کفش دور و بر ملا چیده شده بود و فرشنده با صبر و حوصله هر چه تمام به کار خود ادامه می داد.
🔹ملا دیگر داشت از خریدن کفش ناامید می شد که ناگهان متوجه یک جفت کفش زیبا شد! آنها را پوشید.
🔹دید کفش ها درست اندازه پایش هستند، چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد. بالاخره تصمیم خود را گرفت، می دانست که باید این کفشها را بخرد.
🔹از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟! فروشنده جواب داد: این کفش ها، قیمتی ندارند!
🔹ملا گفت: چه طور چنین چیزی ممکن است؟! مرا مسخره می کنی؟!
🔹فروشنده گفت: ابدا، این کفش ها واقعا قیمتی ندارند؛ چون کفش های خودت است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی...!
♦این داستان زندگی اکثر ما انسان هاست...!
"همیشه نگاه مان به دنیای بیرون است!
ایده آل ها و زیبایی ها را در دنیای بیرون جست و جو می کنیم...! خوشبختی و آرامش را از دیگران می خواهیم، فکر می کنیم مرغ همسایه غاز است...!"
👇👇👇
روحانی سال ۹۲، ابتدای ریاست جمهوریاش: تحریمها به زودی برداشته میشود (امید به غرب)
روحانی سال ١۴٠٠، انتهای دوران ریاست جمهوریاش، تحریمها به زودی برداشته میشود (کماکان امیدوار به غرب)
لامصب یه #خیر میگفتی خیال خودت و مارو راحت میکردی، میچسبیدی به کار تولید و امیدت رو به داخل کشور میبستی
مداحی آنلاین - از شب وصل خبر می رسد آخر روزی - حاج منصور ارضی.mp3
3.29M
⏯ #مناجات با #امام_زمان(عج)
🍃از شب وصل خبر می رسد آخر روزی
🍃شب هجران به سر میرسد آخر روزی
🎤حاج #منصور_ارضی
مداحی_آنلاین_تا_کجا_سامان_نیابیم_و_پریشانی_کشیم_محمود_کریمی.mp3
7.2M
⏯ #مناجات با #امام_زمان(عج)
🍃تا کجا سامان نیابیم و پریشانی کشیم
🍃تا به کی رنجوری شبهای طولانی کشیم
🎤حاج #محمود_کریمی