﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
السَّلامُعَلَيْكَیابقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ
اَلسّلامُ عَلَیْکَیا مَولایَ یاصاحِبَالزَّمان
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجاز
اَلسَّلامُعَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُویاشَریکَالْقُران
وَیااِمامَ الْاُنسِوَالْجان
ای چاره ی درخواستگان ادرکنی
ای مونس و یار بی کسان ادرکنی
من بیکسم وخسته ومهجور وضعیف
یا حضرت صاحب الزمان ادرکنی ...
#صبحتون_مهدوی
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
••
بهمگفت:
باایناوضاعگرونی
هنوزمپای
آرمانهایرهبرتهستی؟!
گفتم:
بهمایاددادن
تویمکتبحسین
ممکنه،
آبهمواسهخوردننباشه...! :)
💕💙💕💙
🌷 #علامه تهرانی(ره) :
✍ عالم دنیا ، عالم گرفتاری است و تمام اولیاء الهی که به جایی رسیده اند ، با همین گرفتاری ها بوده است.
💕💜💕💜
#خداجانم🌱
بچهها خوب گوش کنید!
رویِ دیوار دلِ خود بنویسید خدا هست،
نه یک بارُ نه ده بارُ که صد بار، به ایمـانُ
تواضع بنویسید خدا هست :)
💕💛💕💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚استاد محمد شجاعی:
اگه یک کافر بیاد در خونه امام زمان(عج)...
💯
✨ #ڪــلامولــۍفـقیـه
🌺 مقــام معظــم رهبــری :
خاطره شهـدا را باید در مقابل
طــوفــان تبلیغات دشمن زنده
نگــه داشــت.
قیمه سیب زمینی
من واسه قیمه یدونه پیاز رو نگینی خرد میکنم تو روغن تفت میدم گوشت (سیصد گرم)رو بهش اضافه میکنم و زعفرون و یدونه چوب دارچین و نمک و کمی عرق هل اضافه میکنم ،لپه ها رو که فقط یک ساعت خیس کردم رو بهشون اضافه میکنم و کمی تفت میدم .یک قاشق رب گوجه اضافه میکنم و تفت میدم که خامیش گرفته شه. تو این مرحله دو قاشق شیره ی نبات زعفرونی هم میزنم که طعم فوق العاده ای به خورشتتون میده.در نهایت با دو سه لیوان آب و دوتا لیمو عمانی که با چنگال سوراخ کردم میذارم خوب بپزه و جا بیوفته ... نیم ساعت آخر پخت هم یک قاشق گلاب و یک قاشق ادویه مخصوص قیمه اضافه میکنم که رنگ و لعاب و عطر فوق العاده میده به قیمه و چوب دارچین روخارج میکنم ، در نهایت با سیب زمینی فراوون سرو میکنم
ترشى_سير
سيرها رو حبه كردم تا تو شيشه ها بهتر جا بشن ... بر خلاف خواسته خودم كه سير بوته اى و درسته دوست دارم
براى دو كيلو سير ، نيم كيلو شكر قهوه اى رو كاراملى مى كنيم يك ونيم تا دو ليتر سركه قرمز روش مى ريزيم يك ليوان رب انار ناب و يك ليوان سركه بالزاميك و يك ليوان سس سويا و يك ق غ نمك اضافه كرده ، رو حرارت هم مى زنيم ميذاريم كمى بجوشه از رو حرارت بر ميداريم وقتى كمى خنك شد ميريزيم رو سيرها... درش رو محكم مى بنديم ميذاريم جاى تاريك مثلا كابينت یك ماه بعد آماده است
#نان لواش فوری بدون استراحت
آب یک لیوان
روغن مایع سه ق غ
بکینگ پودر یک ق چ
نمک یک ق چ
شکر یک ق غ
ارد حدودا۲و نیم لیوان
آب و روغن و بکینگ پودر و نمک و شکر رو مخلوط کرده و کم کم آرد رو الک میکنیم و مخلوط میکنیم تا خمیر یکدستی بدست بیاد نیاز به استراحت نداره تابه رو گرم کنید از خمیر یه گلوله بردارید و روی سطح کار آرد بپاشید و با کمک وردنه بازش کنید میتونید روش کنجد یا سیاه دونه بزنید روی تابه بزارید تا حباب بزنه و گل بندازه بعد برگردونید تا اونطرفش هم گل بندازه بعد پخت نون تو پارچه بزارید خنک که شددحتما تو پلاستیک بزارید که نرم بمونه
جنگ رسانهای آخرین تیر دشمن است
انتشار گسترده ویدیویی از صادرات آرد به کربلا تحت عنوان «خیرات کربلا» به صورت همزمان و هماهنگ در رسانه های دشمن ما را بر آن داشت که بر خود فرض بدانیم و در مورد حقایقی از این هجمه دشمن روشنگری کنیم.
1️⃣ خیرات کربلا اسم یک #برند آرد است و هیچ ربطی به خیرات و صدقه ندارد
2️⃣ واردات موقت #گندم از #روسیه و تبدیل ان به آرد در #ایران و #صادرات مجدد آن به کشور های هدف یکی از بهترین روش های #ارز_آوری در کشور است
3️⃣ ارز این #صادرات مجدد #نیمایی است و نه #ارز4200 جهانگیری
««جهاد تبیین» یک فریضه است. «جهاد تبیین» یک فریضهی قطعی و یک فریضهی فوری است و هر کسی که میتواند[باید اقدام کند].»
امام خامنه ای
۱۴۰۰/۱۱/۱۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو باغبان وجود خود هستی🌼
هر روز سعی کن تا در باغ وجودت
شکوفه های نو جوانه زنند
درونت را گلستان کن ..🌻🍃
علفهای هرز باغ وجودت را مثل ;
کبر، حسد، خشم، کینه، نفرت، دروغ را هرس کن ..
کاری کن تا خدا در باغ وجودت راه برود و به درختان آن با نگاهش برکت و زیبایی دهد؛👌
از گلهای زیبای گلستان درونت مانند
لبخند، عشق، مهربانی، بخشش، قدردانی و..
هر روز به دیگران هدیه کن ..🥰
🌼شاد باش
و از گرما و نورانیت قلبت،💖
دل دیگران را گرما و نور ببخش💕
هرچه دلت گرم تر ، مهربانیت بیشتر
و روزگارت آبادتر ..💗
🌸🍃
✨﷽✨
🌼پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
✍خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.»
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی
💕💙💕💙
💠 قاطعیت همراه با محبت
✍حاج آقا قرائتی: پدر و مادر همانطور که برای سرما خوردن فرزند اقتدار به خرج داده و نمیگذارند با لباس تابستانی در هوای سرد بازی کند، در دعوت فرزند به نماز هم باید اقتدار داشته باشند.البته اگر درباره فرزند فقط اقتدار به خرج داد و امر کرد، عقده ای می شود و اگر به فرزند فقط محبت کرد،لوس می شود. اگر بخواهیم فرزند نه عقده ای شود و نه لوس، باید هم به او محبت کرد و هم اقتدار و قاطعیت به خرج داد. البته محبت باید مقدم بر اقتدار باشد.
📚کتاب شیوه های دعوت به نماز
❤️ #امام_على عليه السلام فرمودند:
🍀 الْحَرِيصُ لاَ يَكْتَفِي
🍃 حریص، به هیچ چیز بسنده نمیکند
📖ذغرر الحکم، ص31
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
#تلنگر
🍂هیچ وقت نگو:
محیط خرابه، منم خراب شدم
👈هر چه هوا سردتر باشد،
لباست را بیشتر میکنی!!!
✅پس هر چه جامعه فاسدتر شد،
تو لباس تقوایت را بیشتر کن👌
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
مطمئن هستم اگر کسی تنها با لحظات حال زندگی کند و با شیفتهگی به هر گلی که سر راهش قرار گیرد نگاه کند و هر درخششی را که بر هر لحظهی گذرا میرقصد گرامی دارد،
آن وقت است که زندگی در برابرش خلع سلاح میشود.
#هرمان_هسه
💕💝💕💝
مواظب حرف هایتان باشید
حــرف ها گاهی...
از زباله های هسته ای هم خطــرناک ترند
بعضــی هایشان را
درهیچ جای کره ی خاکے
نمیتوان چــال کرد
💕🧡💕🧡
حرف مردم مانند:موج دریاست اگرمقابلش بایستی خسته میشوی
واگر با آن همراهی کنی غرق میشوی
قرار نیست که همه آدمها شما را درک کنند آنها حق دارندنظردهندوشما کاملا حق داریدآنرانادیده بگیرید
💕💛💕💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اجرای جالب سرود "سلام فرمانده" به زبان عربی توسط نوجوانان آفریقایی در کشور نیجریه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 تنهایی از بدیهای خودت حرف نزن!
#استادپناهیان🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🔊 حجت الاسلام امینی خواه از #تجربه_نزدیک_به_مرگ خود میگوید!!👆
● "پاییز سای ۸۸ حالت شبه خفگی به من دست داد و اعمالم حاضر شد..."
● "به من گفتند اگر تجربه داری تجربه خودت را بگو، اگر نه چیزی نگو!!!"